0

جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >شاپور شجاع

 


 

 

 

نام خانوادگی:شجاع

نام :شاپور

محل تولد :اصفهان/گلپايگان/

تاریخ تولد ://

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :25%


جانباز  شاپور  شجاع

اهل گلپايگان است؛ صميمي و مهربان. 3 فرزند دارد. سال 1345 لباس خدمت به كشور را بر تن كرد و در ميان ارتشيان غيور و جان بر كف آماده‌ي نبرد با متجاوزين شد.
سال‌ها گذشت و با پيروزي انقلاب شاهپور در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حاضر گشت. آن زمان مدرك كارشناسي داشت. مدتي از حضورش در جبهه مي‌گذشت كه دچار جراحت شيميايي گرديد و با 25% جراحت به بستر بيماري افتاد.
شجاع با اتمام جنگ تحصيلاتش را تا اخذ مدرك دكتري علوم استراتژيك از دانشگاه استراتژيك ارتش ادامه داد و در حال حاضر بازنشسته و در خانه در كنار همسر و فرزندانش روزها را سپري مي‌كند.

 منبع: مصاحبه با خودجانباز  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >هراچ شيروانيان


 

 

 

نام خانوادگی:شيروانيان

نام :هراچ

محل تولد :اصفهان/اصفهان/

تاریخ تولد ://1343

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :


جانباز  هراچ  شيروانيان

هراچ در سال 1343 در شهر اصفهان متولد شد. آموختن را تا پايان سال چهارم دبيرستان در رشته‌ي رياضي ادامه داد. در تيرماه سال 1364 جهت انجام خدمت نظام وظيفه دوره ي آموزشي را در كرمان به پايان رساند و عازم جبهه شد. پس از تقسيم، به تيپ 30 گرگان انتقال يافت و در قسمت هدايت آتش مشغول خدمت گشت. اولين بار در فاو مجروح گرديد.اصابت گلوله‌ي كاتيوشا به سنگر باعث شد تراورس‌هاي سنگر شكسته شود و يكي از آن‌ها به سر و ديگري به كمر او اصابت كند. حافظه‌اش را به مدت 1 ماه از دست داد و دو سال از ناحيه‌ي كمر درد برد. دومين مرتبه در شلمچه به علت اصابت تركش خمپاره به پيشاني مجروح شد. اما نتوانست براي مداوا به عقب بازگردد چرا كه مسئول هدايت آتش بود و جايگزيني نداشت در عمليات والفجر8، والفجر9، والفجرمقدماتي، نصر3، نصر4 حماسه آفريد و در فاو به عنوان خمپاره‌انداز 120 م.م حضور يافت. سومين مرتبه در منطقه سليمانيه بر اثر پخش گازهاي شيميايي ميكروبي شد و خدمتش به پايان رسيد. در اين زمان به پيشنهاد يكي از مسئولين براي آموزش «پلاتين برد» به سپاه اعزام گرديد شيروانيان در مسابقاتي كه بين لشگرها انجام مي‌شد. هميشه مقام اول را به دست مي‌آورد و اغلب با كمترين تعداد شليك هدف را منهدم مي‌كرد. وقتي ميكروبي شد خودش چيزي نمي‌دانست. فقط صداي اطرافيان را مي‌شنيد. در همان لحظه اول چهارآمپول آتروپين به او تزريق كردند و سه آمپول مورفين، يك هفته در بيمارستان صحرايي و يك هفته در بيمارستان سنندج تحت مداوا قرار گرفت و بيش از يك ماه دل‌ دردهاي شديدي داشت.
هراچ در ميان ماست،‌ قلندرمردي كه روزي با تمام وجود به دفاع از اين آب و خاك پرداخت و امروز درگوشه‌اي به تنهايي روزگار سپري مي‌كند. اما خوب مي‌داند كه ايران اسلامي هيچ‌گاه جوانمردي و رشادت او را از ياد نخواهد برد.

 منبع: كتاب گل مريم   -  صفحه: 599

 

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

او در ميان ماست >سيدرمضان صالح نژاد

 


 

 

 

نام خانوادگی:صالح نژاد

نام :سيدرمضان

محل تولد :مازندران/ريزآب/

تاریخ تولد :8/1/1348

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :70%


جانباز  سيدرمضان  صالح نژاد

شايد هنوز نوزده سالم تمام نشده بود كه دو پايم را از دست دادم و روي صندلي چرخدار ادامه ي زندگيم را به اين سو و آن سو سر خوردم» عمليات ظفر يك بود كه برايش اين اتفاق افتاد. شايد اول‌هاي عمليات شايد هم وسط هايش، چه كسي مي‌داند؟ آن گاه كه روي زمين افتاده، توي سرش چه مي‌گذشته و در فكر چه بوده است؟
باز هم جز خدا هيچ‌كس از دل بزرگ سيد رمضان صالح‌نژاد خبر ندارد. چشمان خسته و دستان مهربانش خيلي به دل مي‌نشيند و آن قدر آرامش را در فضا متصاعد مي‌كند كه دلت مي‌خواهد آرام بنشيني و به حرف هايش گوش بدهي. وقتي مي‌گويد:«متولد سال 45 هستم. پاهايم را به صاحبان اصلي‌اش برگرداندم و حالا با دست هايم زندگي مي‌كنم».
مي گويد:«ده مدال جهاني دارم» « 4 طلا، 5 نقره، يك برنز» يك سال هم در مسابقات پاراالمپيك جهان از بين 64 نفر اول جهان، چهارم شدم و ركورد تازه‌اي به نام ايران عزيز ثبت كردم» از سفرهايش به استراليا، اسپانيا، اتريش و انگلستان حرف مي‌زند، از اين كه همه او را معلول مي‌دانند، و معلوليت در بين مردم مساوي است با نيازمندي. اين جمله ها را با قدرت بيشتري مي‌گويد. مي‌گويد كه همه بدانند سيدرمضان بدون پاهايش استوار ايستاده و مهرورزي را وظيفه‌ي خويش مي‌داند.
بعد از اين همه سختي و دست و پا زدن، با زني آرام و بزرگوار كه هم‌كفّ و هم مسير با يكديگر بودند ازدواج كرد. در آغازينه‌ي اين پيوند الهي براي همسرش از تمام ناتواني‌ها و ضعف‌هاي جسمي‌اش سخن گفت و حالا كه نتيجه‌ي سبز اين گلستان سه فرزند و يا سه انسان كامل است. او مي‌گويد:«جانباز اصلي همسرم است كه در تمام اين سال ها مرا تحمل و درك كرده است».
حالا كه مربي تيم شده و دانشجو دارد، مي‌تواند به همه ياد بدهد كه مردانگي و استواري بدون پا چه طور است. به همه مي‌آموزد كه به اربابش اباالفضل العباس (ع) اقتدا كرده و بي‌دست، بي‌چشم و بي سر عاشقانه به ديدار محبوبش مي‌شتابد.... اين‌ها را بلند مي‌گويد تا همه بدانند او جانباز 70 درصد است و در كمال نشاط روح و آرامش درون، روزگار مي‌گذراند و به رحمت پروردگارش دل بسته است.

 منبع: مصاحبه تلفني باجانباز  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >سيدرمضان صالحي نژاد


 

 

 

نام خانوادگی:صالحي نژاد

نام :سيدرمضان

محل تولد :مازندران/سوادكوه/

تاریخ تولد ://1348

نوع مجروحیت : قطع نخاع

در صد جانبازی :


جانباز  سيدرمضان  صالحي نژاد

سيدرمضان صالحي‌نژاد هستم. متولّد 1348 شهرستان سوادكوه. داراي 3 فرزند و ساكن شهر زيرآب. مدير باشگاه ورزشي صالح كه محل تجمع و آموزش تعداد زيادي از جانبازان، شيميايي‌هاي جنگ تحميلي و جوانان پرشور استان در رشته‌هاي كاراته، تكواندو، بدن‌سازي و به خصوص تيراندازي است. مربي تيم‌هاي مختلف تيراندازي در سطح استان، داور بين‌المللي و كاپيتان تيم ملي تيراندازي جمهوري اسلامي ايران.
پس از پايان تحصيلاتم در دوره‌ي راهنمايي به علت علاقه‌ي زيادي كه به تحصيل و كسب علوم حوزوي داشتم، به حوزه‌ي علميه‌ي مشهد رفتم. بعد از گذشت 4 سال و گذراندن سطح لمعه تصميم گرفتم تا به وظيفه‌ي شرعي و انساني خودم كه همانا حضور در جبهه‌هاي جنگ بود، عمل كنم. بنابراين سال 1364 از مشهد عازم مناطق جنگي شدم كه ابتدا به كردستان و سپس به جنوب كشور رفتم. از آن‌جايي كه من فرمانده‌ي گروه بودم و با اين ذهينت كه طلبه بايد جلوتر از ديگران و در خط مقدم باشد، در علميات ظفر 1 در خرداد به فرماندهي شهيد كاوه شركت كردم و از ناحيه‌ي پهلوي راست مورد اصابت گلوله قرار گرفتم. زماني كه به ساحل رسيديم، با جراحت‌هاي وارده دوستان فكر كردند من هم مثل بقيه شهيد شده‌ام ولي يكي از هم‌رزمان مشهدي گفته بود سيد نفس مي‌كشد و زنده است. من و بقيه‌ي مجروحان را به عقب و سپس از آن‌جا به شيراز منتقل كردند. از همان سال تا سال 1370 تحت درمان بودم و تا الآن حدود 20 عمل جراحي انجام دادم.
با همه‌ي اين اوصاف هيچ وقت روحيه‌ام را از دست ندادم و اين روحيه‌ي خوبم را مرهون خوابي مي‌دانم كه در منطقه بعد از تير خوردن ديدم. خواب يكي از ائمه را كه آينده‌ي روشني را به من نويده داده بود و من هم براي رسيدن به آن تلاش كردم و خواهم كرد.
از سال 1369 در مسابقات شهرستاني و استاني شركت مي‌كردم. تا اين‌كه در سال 1372 كه اولين دوره‌ي مسابقات فرهنگي ورزشي در شيراز برگزار شد، همراه تيم تيراندازي استان مازندران شركت كردم. تيراندازي استان هم تا آن زمان آن‌گونه كه شايسته بود، رشد نكرده بود. در شيراز هر روز پس از مسابقه كه دوستان براي گردش به شهر مي‌رفتند از من نيز براي همراهي دعوت مي‌شد؛ من خستگي را بهانه مي‌كردم و با اسلحه تمرينات خوبي انجام مي‌دادم. در آن دوره از مسابقات كه سرمربي تيم ملي هم حضور داشت، با تيراندازي خوبي كه داشتم، مدال برتر مسابقات را كسب كردم كه زمينه‌ي دعوت من به تيم ملي را فراهم كرد.
اولين اعزام من به خارج بر مي‌گردد به سال 1372 كه در مسابقات ارتش‌هاي جهان در انگلستان شركت كردم. در آن مسابقه يك مدال طلا و يك نقره كسب كردم. بعد از آن در مسابقات مختلف جهاني شركت كردم كه در مجموع 11 مدال شامل 5 طلا، 5 نقره و يك برنز به دست آوردم. هم‌چنين در سه دوره مسابقات پارالمپيك آمريكا، استراليا و يونان شركت كردم و در مسابقات دو هزار سيدني نايب قهرمان جهان شدم. در مسابقات داخلي نيز به ياري خدا توانستم 37 مدال طلاي كشور را براي استان مازندران به ارمغان بياورم.
كار تدريس را از سال 1372 شروع كردم. آموزش را با افرادي كه از درصد بالاي جانبازي برخوردار بودند، شروع كردم. با اين اعتقاد كه اگر با اين وضعيت جسمي بتوانند به موفقيت برسند، عامل تشويق بقيه‌ي دوستان خواهند بود. بعد از اين افراد، به سراغ شيميايي‌هاي بالاي 70% رفتم كه الحمدالله به مقام‌هاي خوبي در سطح كشور دست يافتند و بعضي‌ها هم عضو تيم ملي كشورند. آموزش افرادي كه داراي نقص عضو بوده‌اند، نيز از جمله آموزش‌هاي من بوده و هست. سپس كار آموزش خواهران جانباز را آغاز كردم و در حال حاضر بسياري از جوانان جوياي نام استان نيز براي تعليم تيراندازي به اين باشگاه مي‌آيند.
به حول و قوه‌ي الهي درحال حاضر تيم تيراندازي استان مازندران به رتبه‌ي ممتازي در كشور دست يافته؛ بدون استثنا تمام مدال‌هاي ما طلا بوده و اكثر افراد اعزامي تيم ملي تيراندازي به خارج، از اين استان بودند.

 منبع: ماهنامه سبزسرخ  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >... صحرايي

 


 

 

 

نام خانوادگی:صحرايي

نام :...

محل تولد :

تاریخ تولد ://

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :70%


جانباز  ...  صحرايي

در سال‌هاي تحصيل در هنرستان ساري، داشتن محاسن، جزتخلفات بزرگ انظباتي به شمار مي‌آمد و اين مسئله باعث اختلاف من و مدير مدرسه شد و بالاخره مدير با كوتاه كردن محاسنم در حد نمره ي 4 رضايت داد.
آن روزها همه ي اعضاي خانواده‌ي ما درگير انقلاب بودند و به خاطر نظارت ساواك بر رفت و آمد خانه‌مان، بيشتر دوستان و آشنايان روابطشان را با من كم كردند؛ فقط تني چند از دوستانم درقم در تاريكي شب به من سر مي‌زدند. مأموران ساواك بارها و بارها منزل ما را بررسي كردند و به خانواده‌ام جسارت نمودند. مادرم در ظرف‌هاي ترشي اعلاميه‌هاي امام را جاسازي مي‌كرد و در بيرجند و مشهد به دست افراد مشخصي مي‌رساند. بالاخره يك روز به دست مأموران ساواك افتادم و آن ها مرا به قصد كشت، زدند. پدرم به يكي از آن‌ها گفت: «اين قدر به بازويت نناز؛ روزي فرا مي‌رسد كه اشك‌هايت را مي‌بينم در حالي‌كه به ميز محاكمه كشيده شده‌اي » بعد از پيروزي انقلاب، كلام پدر به واقعيت پيوست و همسر آن مرد بارها در مقابل پدر اظهار عجز كرد تا پدرم رضايت دهد. پدرم نيز با وجودي‌كه پسرش شهيد و دامادش مورد شكنجه قرار گرفته بود، به حكم شلاق حاكم شرع رضايت داد.
با آغاز جنگ نيز در صف لشكريان توحيد به نبرد با دشمنان اسلام پرداختم. در عمليات والفجر 8 به عنوان نماينده ي مستقيم سردار قرباني در منطقه حضور داشتم و دستور دادم نيروهاي لشكر پس از تثبيت قوا هرگز از خطوط عقبه‌ي خود در فاو غافل نشوند. نيروهاي بهداري و تداركات هم مجهز به تجهيزات نظامي شوند تا مبادا هلي‌برن دشمن ما را وادار به عقب‌نشيني كند؛ ضمن آن كه به كارگيري لودرها و سر و صداي آن ها باعث شد، غواصان به راحتي بتوانند كار خودشان را انجام دهند و عمليات با موفقيت انجام شود.
جنگ براي من كه رزمنده ي لشكر 25 كربلا بودم 70 درصد جانبازي به همراه داشت.

 منبع: ماهنامه سبزسرخ   -  صفحه: 5

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

او در ميان ماست >غلام حسين صفايي


 

 

 

نام خانوادگی:صفايي

نام :غلام حسين

محل تولد :

تاریخ تولد ://

نوع مجروحیت : قطع نخاع

در صد جانبازی :70%


جانباز  غلام حسين  صفايي

غلام‌حسين صفايي جانباز 70 درصد است. او در چزابه زخم عشق را به جان خريد. براي مدتي پيكرش در ميان شهدا ماند، اما در آخرين دقايق صداي آرام نفس كشيدنش پزشكان را بر آن داشت او را معاينه كنند. غلام‌حسين سال‌ها بر روي تخت ماند و با وجود 70% جانبازي و قطع نخاع، يك دستگاه تايپ خريداري نمود، اما چون نمي‌توانست با دست تايپ كند، ني را در دهانش گذاشت و شروع به تايپ جملات و نكات مهمي كه در كتاب مي‌خواند كرد .
اندكي بعد دستگاه تايپش در حال انتقال به حياط خانه شكست، اما او باز هم نااميد نشد و توانست طي 7 سال اولين كتاب خود را تحت عنوان «مؤمن كيست» به رشته ي تحرير درآورد. صفايي 5 سال بعد كتاب عوام و خواص را به بازار ارايه داد.بعد از چاپ اين كتاب، مقام معظم رهبري او را بوسيدند و فرمودند:«اين بوسه را براي اين زدم كه شما با دهانتان كتاب را نوشتيد»
غلام‌حسين به دليل ارتباط خوبي كه با مردم داشت، به لطف خدا موفق شد امكانات ازدواج 40% از جانبازان قطع نخاعي مشهد را فراهم كند و در حال حاضر قصد دارد يك وصيت‌نامه ي صوتي تصويري براي خود و كتابي از خاطرات جانبازان تهيه نمايد.

 منبع: روزنامه ي كثيرالانتشار  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

او در ميان ماست >طاهره صياد

 


 

 

 

نام خانوادگی:صياد

نام :طاهره

محل تولد :گيلان/بندرانزلي/

تاریخ تولد :5/9/1329

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :


جانباز  طاهره  صياد

در پنجمين روز از آبان‌ماه سال 1329 در بندرانزلي چشم به جهان گشوده بود. 31 سال از زندگيش مي‌گذشت و معلمي فداكار بود كه شب هنگام منافقين كوردل به خانه‌اش هجوم آوردند. ترس سراپاي وجود طاهره را فرا گرفت. همان لحظه متوجه شد آن‌ها قصد جان همسرش حجه‌الاسلام خداداي را دارند. بي‌تأمل به ياري مرتضي برخاست. اما آنان در شب يازدهم شهريورماه سال 1360 او را مجروح بر زمين انداختند و «حجه‌الاسلام خداداي» را به شهادت رساندند. طاهره نگران بود، نگران 5 فرزند و همسرش، اما ديگر كاري از دستش برنمي‌آمد. روزها از پي هم گذشت.
طاهره چراغ اميد به خدا را در دلش روشن كرد و با وجود مشكلات جسمي بسيار به تربيت فرزندانش همت گماشت. حالا هر 5 فرزند با تلاش او پله‌هاي موفقيت را طي كردند و امروز با علم و ايمانشان مشتي بر دهان استكبار مي‌زنند.

 منبع: ماهنامه ستارگان درخشان  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >نجات ضرغامي امجد


 

 

 

نام خانوادگی:ضرغامي امجد

نام :نجات

محل تولد :همدان/همدان/توئيجين

تاریخ تولد ://1344

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :60%


جانباز  نجات  ضرغامي امجد

سال 1344 در روستاي توئيجين همدان به دنيا آمدم. سال‌ها گذشت و من رزمنده‌ي ميدان نبرد حق عليه باطل شدم. 16 فروردين‌ماه 1367 مرخصي‌ام تمام شده بود. بايد برمي‌گشتم خط، اما تعطيلات عيد بود و خانواده اصرار مي‌كردند يكي دو روز بيشتر بمانم.
هفدهم فروردين‌ماه را غيبت كردم. هجدهم رفتم خط. من سرباز توپخانه‌ي 130 بودم در ماووت عراق لشكر انصار. همان جا شيميايي شدم. بقيه‌اش ماووت عراق بودم در توپخانه. حتماً مي‌دانيد كه توپخانه هميشه مي‌بايست جلوتر از همه‌ي نيروها باشد. 35 كيلومتر عقب‌تر از خط دشمن؛ اما ماخيلي جلوتر رفته بوديم. اكبر اصرار داشت توپخانه را بايد جلوتر هم ببريم. اكبر معاون توپخانه بود.
من از روي خاك‌هاي آن‌جا حدس زدم منطقه به تازگي مين‌گذاري شده، گفتم: « اكبر اين‌جا ميدان مين است جلوتر نرويم بهتر است. » خنديد و گفت: «‌مي‌ترسي؟ » جوان بوديم و مغرور. گفتم:« نه نمي‌ترسم اما خودت كه مي‌بيني اين‌جا مين‌گذاري شده. » گوش نداد راه افتاد. دنبالش راه افتادم. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود و هوا هم گرم. يك دفعه صدايي شنيدم و حس كردم به هوا پرتاب شدم. بعد از آن را ديگر به خاطر ندارم. مي‌گويند 18 روز بيهوش بودم و 6ماه هم در تهران بسيتري. يك سال طول كشيد تا توانستم بعضي از چيزها را به ياد بياورم. بعدها گفتند اكبر همان لحظه شهيد شده است. اما تركش مين‌ها به سر من اصابت كرد و جمجمه‌ام را شكافت.
بعد از يك سال وقتي به خانه برگشتم، حال و روز درستي نداشتم. هر روز تشنج مي‌كردم؛ دست و پايم مي‌لرزيد. دهانم كف مي‌كرد و از حال مي‌رفتم. از آن روز تا به حال مجبورم روزهايم را با يك مشت قرص به سر كنم. اما تمام غصه‌ام پسرم علي‌اكبر است كه فقط 20% شنوايي دارد و من سعي دارم او را درمان كنم اما متأسفانه هزينه‌هاي درمان كمر خانوده‌ام را شكسته، اين روزها تمام دغدغه‌ام درمان علي‌اكبر است.

 منبع: مجله جاودانه ها   -  صفحه: 10

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >سعيد عسگري

 


 

 

 

نام خانوادگی:عسگري

نام :سعيد

محل تولد :تهران/تهران/

تاریخ تولد :6/1/1347

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :


جانباز  سعيد  عسگري

سعيد عسگري از جانبازان دلاور جنگ تحميلي است كه با كوله‌باري از خاطرات تلخ و شيرين، امروز در ميان ماست.
روز ششم فروردين‌ماه سال 1347 به دنيا آمد. مثل همه‌ي نوجوانان اين ديار آسماني در زمان حمله‌ي رژيم بعثي، به مصاف باطل شتافت. سال سوم راهنمايي، درس و مدرسه را رها كرد و در سنّ 15 سالگي لباس سربازي لشكر توحيد را بر تن نمود.
سعيد هنوز هم آن روز را به خاطر دارد؛ روزي كه عاشقانه زخم عشق را به جان خريد. قصد داشت به سنگرش بازگردد، كه ناگهان باران گلوله او را به زمين انداخت و وقتي به هوش آمد، خود را در بيمارستان ديد. پزشكان گفتند: « از ناحيه‌ي طحال، دنده، كليه، روده ( كلستوني )، اعصاب و روان و شيميايي 50% درصد مجروح گرديده است.
سعيد به مدت 9 ماه در بيمارستان امام خميني (ره) تهران بستري گرديد. با اتمام جنگ تحصيلاتش را ادامه داد و تا اخذ مدرك كارداني درس خواند. سپس به عنوان كارمند استخدام شد و در سال 1370 همراه و همسفر خود را يافت و صاحب 1 فرزند گرديد.
گرچه سعيد امروز سخت بيمار است و روزها و شب‌ها را با درد و رنج سپري مي‌كند، اما هنوز هم يكي از عاشقان و ارادتمندان ولايت فقيه است و با جان خويش از جمهوري اسلامي محافظت مي‌كند.
12/11/87

 منبع: مطالب ارسالي ازمدرسه روشنگرشاهد  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >قاسم غلام رضايي


 

 

 

نام خانوادگی:غلام رضايي

نام :قاسم

محل تولد :تهران/تهران/

تاریخ تولد :28/2/1342

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :


جانباز  قاسم  غلام رضايي

بيست و هشتمين روز ارديبهشت ماه سال 1342 بود كه قاسم در تهران چشم به جهان گشود. وي تحصيلات خود را تا اخذ مدرك ديپلم ادامه داد و پس از آن شور دفاع از تماميت ارضي و آزادي ميهن اسلامي، وي را به جبهه كشاند.
بسيجي 19 ساله‌اي كه شيداي شهادت بود و دل در گروي فرمان رهبر و مقتدايش امام خميني (ره) گذارده بود. او بارها در ميادين نبرد حماسه آفريد لكن از ميان همه ي آن نام‌آفريني‌ها دو واقعه با سرنوشت او پيوندي ابدي يافت. نخستين بار در عمليات كربلاي 5 در منطقه ي شلمچه در اثر انفجار خمپاره ي 60 ؛ زخم عشق بر جان خريد و پس از آن در عمليات والفجر10 در اثر استنشاق گازهاي شيميايي مجروح شد.
جنگ به پايان رسيد و قاسم غلام رضايي حسرت شهادت را در دل نشاند و ياد و خاطره ي ياران شهيدش را با خود همراه ساخت.دانشكده ي تاريخ اين بار صفحه‌اي ديگر براي حضور او بود و غلام رضايي پس از اخذ مدرك كارشناسي در اين رشته، به عنوان خبرنگار در روزنامه ي كيهان مشغول به كار گرديد.
او كه در سال 1367 با بانويي مؤمنه عقد ازدواج بسته و صاحب دو فرزند شده بود، امروز راوي حماسه‌هاي ياران سفر كرده براي جان هاي مشتاقي است كه سينه به سينه وديعه‌داران تاريخ سرافرازي اين مرز و بوم خواهند بود. و اينك او در ميان ماست. اسطوره‌اي از ايثار و صبر كه هنوز تركش‌هاي بسياري در بدن دارد و گه گاه آثار گازهاي شيميايي، نفس‌هاي او را به شماره مي‌اندازد.
گرچه دردهاي بسيار او را پاياني نيست، اما صادقانه مي‌گويد:«ما جانبازان بر آن عهدي كه با رهبر كبير انقلاب بستيم پابرجاييم و آن عهد تا روزگار آيت‌الله خامنه‌اي استمرار دارد و هيچ‌گونه خللي در آن وارد نخواهد شد و آن‌چه كه ما را بر اين عهد استوار مي‌سازد تقوي و عهد الهي است كه ما را بر آن داشته، چون پروانه بر گرد شمع ولايت بگرديم و بسوزيم و از جان، مايه بگذاريم.
او از مردم مي‌خواهد كه هوشيار باشند و بيدار و در خط ولايت گام بردارند و بيداري و نشاط خود را حفظ كنند؛ چون تنها در اين صورت است كه آسيبي به اين كشور نخواهد رسيد.

 منبع: مطالب ارسالي ازمدرسه روشنگرشاهد  

 

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  8:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

و در ميان ماست >محمدجعفر فرشبافيان


 

 

 

نام خانوادگی:فرشبافيان

نام :محمدجعفر

محل تولد :آذربايجان‌شرقي/تبريز/

تاریخ تولد :1/3/1340

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :


جانباز  محمدجعفر  فرشبافيان

محمد در روز اول خردادماه سال 1340 متولد شد. كودكي او در شهر تبريز سپري گشت. آموختن علم را در سن 7 سالگي آغاز كرد و تا پايان سال اول دبيرستان تحصيل نمود. با شروع انقلاب كم‌كم در جرگه‌ي ياران و ياوران امام (ره) قرار گرفت و در مسجد"گرگر" فعاليت‌ انقلابي خود را گسترش داد. بعد از دو سال فعاليت در مسجد، به استخدام كميته‌ي انقلاب اسلامي درآمد. بعد از 45 روز دوره در پادگان سعيدآباد، مجدّد به كميته‌ي مركزي تبريز اعزام شد.
بعد از تقسيم‌بندي به كميته‌ي 6 واقع در باغ گلستان انتقال يافت. محمد 6 ماه در آن‌جا خدمت كرد. وي در تاريخ 2/7/1361 به جبهه اعزام شد و 2 سال در بازرسي كميته‌ي سهلان ماند. سپس به بازرسي پليس راه خسروشهر رفت. ساعت 30/10 يك تيم از منافقين به كميته حمله كردند؛ اما فرشبافيان و يارانش آن‌ها را متفرق ساختند. سپس به تبريز رفت و تا تاريخ 12/1/1365 در اين شهر ضمن مبارزه با قاچاقچيان سكونت نمود. با انتقال به اردبيل در جريان درگيري با سوداگران مرگ در ساعت 5:30 مورخ 15/5/1365 مجروح گشت. بعد از 6 ماه بستري در بيمارستان شهداي تبريز به شهر مرند اعزام و مسئوليت مبارزه با مواد مخدر اين شهر را پذيرفت و تا روز پانزدهم خردادماه سال 1368 معاونت مبارزه با مواد مخدر سنندج را بر عهده گرفت. در طول اين سال‌ها مفتخر به 35% جانبازي از ناحيه‌ي دندان، پاي چپ و ... شد. محمدجعفر دلاورمرد نيروي انتظامي براي مدتي نيز در شهر گرمي (مرز كشور شوروي) خدمت كرد تا اين‌كه تقاضاي استعفا كرد. او اكنون در ميان ماست و خدمات درخشانش براي حفظ انقلاب هميشه در ذهن‌ها مي‌ماند.

 منبع: مطالب ارسالي از ستاد مبارزه با موادمخدر  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  10:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >داريوش قاسمي

 


 

 

 

نام خانوادگی:قاسمي

نام :داريوش

محل تولد :تهران/تهران/

تاریخ تولد :2/10/1341

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :70%


جانباز  داريوش  قاسمي

نامم داريوش قاسمي است متولد دوم دي ماه سال 1341 در تهران؛ هنوز پائيز اولين روزهاي مدرسه را به ياد دارم. ديپلمم را گرفتم به عضويت سپاه پاسداران درآمدم و راهي ميدان جنگ شدم. 20 سالم بود و هزاران اميد و آرزو داشتم.
خيلي زود من نيز جراحتي از جنگ بر پيكرم به يادگار ماند و من مفتخر به 70% جانبازي از ناحيه پا، شكم و گوش شدم.
سال 1364 ازدواج كردم و 1 فرزند هديه زندگي مشترك ما شد. با اتمام جنگ در بانك مشغول به كار شدم و تحصيلاتم را تا كارشناسي ارشد در رشته مديريت بازرگاني ادامه دادم.

 منبع: مطالب ارسالي ازمدرسه روشنگرشاهد  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  10:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >يارمحمد كشاورز


 

 

 

نام خانوادگی:كشاورز

نام :يارمحمد

محل تولد :

تاریخ تولد ://1336

نوع مجروحیت : شيميايي نابينا

در صد جانبازی :70%


جانباز  يارمحمد  كشاورز

مدت پنج، شش سال است كه هر لحظه صداي كپسول و سرفه‌هاي مداومش سمفوني ايثار و عشق را در خانه شان اجرا مي‌كند. او از هر عمليات يادگاري در بدن دارد. چشم‌هايش به خاموشي گراييده مي‌گويد : سال‌هاست كه درد مي‌كشم. درد بي‌خوابي، نفس تنگي،‌ سرفه‌هاي شديد و دردهاي استخواني. اما باور كنيد اگر روزي درد نداشته باشم احساس مي‌كنم چيزي را گم كرده‌ام .....
همسرش ادامه مي‌دهد : مريد حضرت زينب (س) هستم، از او درس گرفته‌ام. زماني كه به خانه‌اش آمدم فقط تا پنجم درس خوانده بودم ولي امروز دبير الهيات هستم. فرزند بزرگم مصطفي دانشجوست. چندبار به دانشگاه رفته ولي به خاطر اين‌كه بايد در كنار پدرش باشد درس را رها كرده تا پدر رزمنده‌اش را همراهي كند....
يارمحمد باز هم مي‌گويد:«پسربزرگم كمردرد گرفته چون هر روز بايد اين كپسول‌ها را جا به جا كند. همسرم سردردهاي عجيبي دارد. اما من اعتقاد دارم هنوز براي اين انقلاب كاري نكرده‌ام، به اين انقلاب بدهكارم. انقلابي كه به سنگيني و با خون دل به دست آمد، نبايد به راحتي از دست برود. شما هم مراقب باشيد. دشمن از تفرقه انداختن شروع مي‌كند .... من هر دردي را تحمل مي‌كنم. اين را در 8 سال جنگ و 18 سال بيماري تجربه كرده‌ام، اما درد بي‌عدالتي را هرگز تحمل نمي‌كنم. حاكمان مراقب باشند مردم هميشه مراقب آن‌هايند.... به فرمايش مقام معظم رهبري دشمن در پي روزنه‌اي است تا از آن‌جا وارد شود....
نفس عميقي كشيد، ياد روزهاي جنگ مي‌افتد،‌ ثامن الائمه (ع)، بيت‌المقدس، فتح‌المبين، خيبر، بدر، و .... از روز چهارم مهرماه سال 1359، 98 ماه در جبهه جنگيد، تا اين‌كه گازهاي شيميايي او را به بستر بيماري انداخت و مفتخربه 70 % جانبازي در راه اسلام و قرآن شد.
عشق 7 مرحله دارد و كشاورز به جنون عشق رسيده و حاضر است خود را فنا كند. چند بار هم گفته من باز هم حاضرم در راه انقلاب و رهبرم جانم را بدهم. از خانه‌ي يارمحمد كشاورز كه اكنون 49 سال دارد و متولد سال 1336 است بيرون مي‌آيم، اما سمفوني سرفه‌هاي خشك و نواي گرفته‌اش از ذهنم خارج نمي‌شود. اي كاش ايثار و شجاعت او را از ياد نمي‌برديم. بهمن ماه 1384

 منبع: ماهنامه وصال  

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  10:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

 او در ميان ماست >محمدعلي لساني

 


 

 

 

نام خانوادگی:لساني

نام :محمدعلي

محل تولد :تهران/تهران/

تاریخ تولد :21/1/1342

نوع مجروحیت : شيميايي

در صد جانبازی :


جانباز  محمدعلي  لساني

محمدعلي لساني در روز بيست و يكم فروردين ماه سال 1342 در شهر تهران متولد شد. هنوز كودكي بيش نبود كه گرد يتيمي بر چهره‌اش نشست و او را سياه‌پوش عزاي پدر نمود. علي به ناچار در كارگاه‌هاي ريخته‌گري، سراجي، قصابي، آهن‌فروشي و... كار كرد و در لابه لاي رنج‌ها و مشقت‌ها به مدرسه رفت تا توشه‌اي از علم روز بردارد. 15 ساله بود كه در پايگاه بسيج حاج ميرزا شفيع اولين فعاليت‌هاي انقلابي خود را تجربه كرد چندي بعد به عنوان پاسدار افتخاري كميته انقلاب اسلامي در ستاد 3 منطقه 9 شهيد صفار هرندي مشغول به كار شد. روز بيست و پنجم مهر ماه سال 1360 در حالي كه 18 سال بيش‌تر نداشت عضو رسمي كميته گشت و اندك زماني بعد به كردستان اعزام گرديد. ارديبهشت ماه سال 1363 به زاهدان رفت و در پاسگاه كورين مستقر شد. نوروز سال 1365 از راه رسيد، محمدعلي فرمانده گروهان و قائم‌مقام مركز آموزش تيپ در شهر اهواز در تمام عمليات‌هاي آفندي و پدافندي شركت داشت.
سي‌ام ارديبهشت ماه علي به سختي مجروح شد سوختگي شديد بدن، موج گرفتگي، اصابت تركش خمپاره به دست، صورت، پاي راست، سينه چپ، باسن، پهلو و پيشاني او را مهمان تخت بيمارستان كرد. پزشكان گفتند: تركش جاي بدي گير كرده حتي با عمل جراحي هم نمي‌توان آن را خارج كرد و لساني مدام در ذهن خويش به دنبال مأوايي بود تا غصه از دست دادن توانايي راه رفتن را تحمل كند. چندي بعد او كه طاقت ماندن در شهر را نداشت دوباره راهي جبهه شد و گلوله‌هاي گاز شيميايي خردل به پيشوازش آمدند. بعد از دوازدهم تير ماه سال 1365 حضور او در منطقه ديگر ممكن نبود. به شهر بازگشت با پايي كه ديگر همراهيش نمي‌كرد. نفسي كه به سختي مي‌آمد و دلي كه بي‌تاب رفتن بود. با بازگشت دكتر نواب به ايران ايشان محمدعلي را عمل كرد و او كم‌تر از 48 ساعت بعد روي پايش ايستاد و اين تنها به لطف و عنايت ابا عبدالله (ع) بود كه محمدعلي در روز عاشورا خاضعانه به درگاهش تضرع كرد.
لساني در عمليات كربلاي 5 فرماندهي گردان را پذيرفت و در تاريخ 30/11/1365 در مراسمي كوچك با بانويي ايثارگر همراه و همسفر شد. چندي بعد به فرمان تشويق امام (ره) به مكه مشرف گشت. در شهريور ماه سال 1366 مسئوليت معاونت اطلاعات و عمليات كميته انقلاب اسلامي كرج را عهده‌دار گرديد. لساني در عمليات مرصاد نيز حضوري فعال داشت و پس از آن مسئوليت پاكسازي شهرهاي مرزي غرب را پذيرفت و امنيت را به شهر سردشت بازگرداند.
روز سوم مرداد ماه سال 1371 در معاونت هماهنگ كننده‌‌ي فرماندهي انتظامي غرب تهران و به مدت يك سال در معاونت اجرايي دادسراي مبارزه با منكرات و مواد مخدر مشغول خدمت شد. آن‌گاه جانشيني فرماندهي منطقه انتظامي جنوب تهران را پذيرفت و اندك زماني بعد خود را به منطقه انتظامي شهرري معرفي كرد و از تاريخ 15/1/1374 تا 5/7/1377 در قزوين خدمت نمود. وي در تاريخ 6/10/1374موفق به اخذ مدرك كارداني با معدل 94/18 شد.
لساني در روز هفتم آذر ماه سال 1378 به مدت 2 سال براي مداوا به كشور انگلستان اعزام گرديد و در تاريخ 7/2/1380 به ايران بازگشت. گرچه بيست و هشت مرتبه عمل جراحي و مصرف داروهاي پرعارضه‌اي از قبيل كرتون توانش را مي‌كاست اما ايماني راسخ و اراده‌اي آهنين او را سر پا نگه داشت. وي مدتي به عنوان جانشين اداره كل عمليات كشور و جانشين فرماندهي حفاظت از شخصيت‌هاي نظام انجام وظيفه كرد. بهمن ماه سال 1380 روزي بزرگ براي علي به ارمغان آورد. او در بيمارستان سجاد بستري بود كه آقاي منتظري معاون اول دادستان كل كشور به همراه فرزند بزرگوار رهبر به ملاقات او رفتند و چفيه آقا را بر گردن او انداختند. آرامشي عميق همراه با حس احترام و قدرداني از رهبري فرزانه كه با اين عمل سرباز فداكاري چون او را مورد تفقد قرار داه بود سراسر وجود علي را دربرگرفت و به او نيرويي بخشيد تا دوباره برپا خيزد.
وي بار ديگر در بيمارستان ساسان بستري گشت و در اين زمان براي روحيه دادن به ديگر جانبازان جشن ميلاد حضرت زهرا (س) را به همكاري دوستانش آن‌جا برگزار كرد.
علي كه با داشتن مدرك كارشناسي تصادفات در سال 1381 موفق به اخذ مدرك كارشناسي با معدل 24/17 شده بود در سال 1384 در آزمون ورودي كارشناسي رشته حقوق خصوصي با سهميه آزاد شركت كرد و موفق به ورود به اين مقطع تحصيلي شد. وي براي مدتي به عنوان مشاور دبير كل و مسئول امور ايثارگران ستاد مبارزه با مواد مخدر رياست جمهوري پس از 28 سال كار اجرايي به خدمت‌گذاري حدود 60 هزار نفر از اعضاي خانواده اين عزيزان مشغول بود.
او كه عضو يگان‌هاي استشهاديون است جان بر كف نهاد تا چون گذشته سربازي دلير براي ميهنش باشد.
برخي از مسئوليت‌هاي سردار محمدعلي لساني
1- مسئول تيم مبارزه با مواد مخدر كميته منطقه 9
2- مسئول تيم مأموريت ويژه 3- مسئول عمليات ستاد مبارزه با منكرات 4- معاونت اطلاعات و عمليات كميته كرج و شهريار 5- فرمانده گروهان جنگ 6- فرمانده گردان جنگ 7- جانشين آموزش تيپ قوامين 8- مسئول عمليات مأموريت زاهدان 9- فرمانده نيروي انتظامي شهرستان سلماس استان آذربايجان غربي 10- فرمانده انتظامي مناطق مختلف تهران 11- معاونت اطلاعات و عمليات دادسراي مبارزه با مواد مخدر 12- فرمانده انتظامي استان قزوين 13- جانشين عمليات كشور 14- جانشين حفاظت از شخصيت‌هاي كشور

 منبع: مجله نگهبان   -  صفحه: 46

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  10:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جانبازان و ايثارگران دفاع مقدس

او در ميان ماست >عبدالكريم مازندراني


 

 

 

نام خانوادگی:مازندراني

نام :عبدالكريم

محل تولد :گلستان/گرگان/محمدآباد

تاریخ تولد ://1345

نوع مجروحیت :

در صد جانبازی :60%


جانباز  عبدالكريم  مازندراني

- عبدالكريم مازندراني هستم متولّد 1345 در روستاي محمدآباد گرگان، مدتي را در حوزه‌ي علميه‌ي امام صادق گرگان تحصيل كردم پس از آزادي از اسارت هم حدود 6 سال در اين حوزه ادامه‌ي تحصيل دادم و هم‌زمان مدتي را در مدرسه‌ي علميه‌ي خاتم‌الانبيا و جامعه الزهراي بابل نيز تدريس كردم.
- مدت 3 ماه در بسيج ويژه‌ي سپاه كه به منظور مقابله با حركت مسلحانه منافقين تشكيل شده بود، عضويت داشتم اما علاقه به حضور در ميدان‌هاي نبرد و رو در رو شدن با دشمن باعث شد كه در سنّ 15 سالگي با اصرار فراوان بتوانم رضايت مسئولين اعزام را جلب كنم. با پوشيدن لباس رزم براي اولين بار در گيلان‌غرب و قله‌هاي شياكو كه مشرف به نفت‌شهر است، در عمليات مطلع‌الفجر شركت كردم؛ در همان عمليات براي اولين بار مجروح شدم و مرا در بيمارستان شريعتي تهران بستري كردند. مي‌خواستند در ناحيه‌ي گردن يك عمل جراحي انجام بدهند كه شور و شوق عمليات باعث شد كه از آن‌جا گريخته و مجدداً به منطقه برگردم. تا سال 1365 يا در حوزه مشغول به تحصيل بودم يا در ميدان جنگ حضور داشتم و نامم در ليست رزمندگان عمليات‌هاي مطلع‌الفجر، رمضان، محرم، والفجر 4 و كربلاي 5 ثبت شد.
- البته من به عنوان روحاني رزمي، تبليغي اعزام شده بودم. اشتياق و علاقه‌اي كه براي شركت در عمليات‌ها داشتم، باعث مي‌شد كه به همه‌ي گردان‌ها سرك بكشم. حدود يك سال علاوه بر فعاليت‌هاي تبليغي، پيك مهمات لشكر بودم؛ مدتي هم در خدمت سردارد علي فردوس و مدتي را نيز در منطقه‌ي پنجوين با سردار شهيد محمدرضا عسگري بودم.
- در مرحله‌ي سوم عمليات كربلاي 5 در تاريخ 12/12/1365 به اسارت نيروهاي بعثي درآمدم. نزديكي‌هاي اذان صبح بود كه عراقي‌ها را در كنار خود ديدم. من جستي زدم و با اسلحه به مقابله با آن‌ها پرداختم شايد حدود نيم ساعت توانستم مقابله كنم اما پس از جراحت ديگر توان رزم نداشته و اسير شدم.
- به رغم توصيه‌هاي دوستان، با عمامه در عمليات حاضر شده بودم اما موج انفجار پيش از اسارت عمامه را از سرم انداخت. در اردوگاه 11 عراقي‌ها به اين امر پي بردند. آن‌ها روحاني را مظهر مقاومت و رهبري ايدئولوژيك نيروهاي ايراني مي‌دانستند. براي همين تا آن‌جا كه مي‌توانستند مانع فعاليت‌هاي ما مي‌شدند و بدترين برخوردها، توهين‌ها، شكنجه‌ها، نظارت‌هاي شديد، تبعيد، و ... را براي ما در نظر گرفته بودند. من هميشه در ليست سياه عراقي‌ها بودم.
- حالا با 60% جانبازي در شهر قم زندگي مي‌كنم و مشغول تدريس به جوانان فرداي ايران هستم ...

 منبع: ماهنامه سبزسرخ   -  صفحه: 5

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  10:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها