امام حسن مجتبی عليه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاويه مصلحت را در آن ديد كه از كوفه به مدينه جدش رسول خداصلی الله عليه وآله هجرت نمايد.
اشاره
كتاب «حقايق پنهان » نوشته محقق ارجمند احمد زماني، زندگانی سياسی امام حسن مجتبی عليه السلام را مورد بررسی قرار داده است. اين كتاب كه با مقدمه ای از حضرت آيت الله سبحانی و يك پيشگفتار آغاز می شود، مطالب متنوعی را در اختيار خواننده محترم قرار می دهد.
عناوينی چون رهبری در اسلام، نگاهی گذرا به دوران كودكی و پس از رحلت پيامبرصلی الله عليه وآله، مسؤوليت های امام مجتبی عليه السلام در دوران حكومت اميرالمؤمنين، امامت و رهبري، انگيزه های صلح، بازگشت به مدينه منوره، مسموميت امام مجتبی عليه السلام و... از عناوين مورد بحث در اين كتاب می باشد.
آنچه پيش رو داريد كارنامه ده ساله امام حسن مجتبی عليه السلام در مدينه منوّره است كه با اندكی تلخيص از اين كتاب اقتباس گرديده است.
بازگشت به مدينه منوره
امام حسن مجتبی عليه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاويه و رفت و آمدهای مكرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن ديد كه به همراه بعضی از ياران، از كوفه به مدينه جدش رسول خداصلی الله عليه وآله هجرت نمايند.
او به همراه برادرش حسين بن علی عليه السلام و خانواده و اطرافيانش، راهی مدينه شدند. مردم كوفه با اندوه بسيار به مشايعت آن حضرت شتافتند، در حالی كه اشك، چشمان بسياری را فرا گرفته بود. (1)مشايعت كنندگان با نگاه های طولاني، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تيره خود -كه با هجوم و سلطه چكمه پوشان معاويه گره می خورد- سرود اندوه می سرودند. امام عليه السلام و همراهانش به مدينه آمدند و در آنجا اقامت گزيدند.
سبط اكبر پيامبر، اين ناخدای بُردبار تصميم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمّل، كشتی اسلام را از غرقاب حتمی حكومت معاويه نجات بخشد و نگذارد حكام بنی اميّه با احاديث جعلی و نسبت های ناروا به پيامبر عظيم الشأن صلی الله عليه وآله و پدرش أميرمؤمنان عليه السلام و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض كنند و به اسم اسلام بعد از پيامبر، اهداف شيطانی خود را بر امت اسلامی تحميل نمايند و بدعت ها و سنت های جاهليت را دوباره همانند اجدادشان احيا كنند.
حضرت ده سال در مدينه اقامت گزيد و در اين مدت همچون پدر و جدّ بزرگوارش، طبيب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدينه و مظلومان عالم بود و خورشيد گونه بر همه زوايای تاريك عالم اسلام می تابيد و با سخنان زيبای علی گونه و رفتار حليمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمين جهان را رهبری می كرد و در مقابل جبهه كفر تأويلي(2) و همه انديشه های شيطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ايستادگی كرد و به نور الهی درخششی ديگر داد.
اينك دورنمايی از آنچه در آن مدت كوتاه -با توجه به جنگ های گوناگون روانی معاويه و بنی اميّه- توسط سبط اكبر رسول خداصلی الله عليه وآله انجام گرفت را در ذيل می آوريم.
دورنمايی از كارنامه ده ساله امام حسن عليه السلام در مدينه منورّه
1 - تربيت و آموزش نيروهای كارآمد
پس از حضور آن حضرت در مدينه، محدثان، راويان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت كسب فيض، گرد آن حضرت جمع شدند. در اين مدت، بسياری از افراد كه در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بيدار گشتند و مبانی اصيل اسلام را از آن سلاله پاك پيامبر آموختند. مورّخان مسلمان همچون ابن عساكر، مرحوم علامه مجلسي(3)، ميرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و... شاگردان نامدار و راويان اخبار آن حضرت را به تفصيل آورده اند.
اين ستارگان فروزان كه از مشعل تابناك امام حسن مجتبی عليه السلام كسب فضيلت و معنويت می كردند، از دو گروه تشكيل شده بودند:
1 - بعضی از صحابه پيامبرصلی الله عليه وآله و ياران با سابقه علی بن ابی طالب عليهما السلام.
2 - تابعين و ديگر اشخاصی كه در خدمت آن بزرگوار تلمذ می كردند.
ما بر اساس همين دو طبقه، نام آن ها را در ذيل می آوريم:
گروه اوّل:
1) احنف بن قيس: شيخ طوسی او را از اصحاب رسول خداصلی الله عليه وآله و امير مؤمنان و حسن بن علی عليهما السلام می داند.
2) اصبغ بن نباته: از راويان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن عليهما السلام بوده و حدود 56 روايت نقل كرده است.
3) جابر بن عبدالله انصاري: از اصحاب رسول خداصلی الله عليه وآله و علی بن ابی طالب عليهما السلام و حسنين و زين العابدين و امام باقرعليهم السلام كه در غزوه بدر و هجده غزوه ديگر شركت نمود، هفده روايت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنيا رفت.
4) جعيد همداني: اهل كوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين و امام مجتبی عليهما السلام بوده است و امام حسين و زين العابدين عليهما السلام را نيز درك كرده است.
5) حبّة بن جوين عرفي: اهل يمن و از اصحاب امير مؤمنان و امام حسن عليهما السلام بوده است.
6) حبيب بن مظاهر: او از ياران علی بن ابی طالب و امام مجتبی عليهم السلام بوده و در زمره «شرطة الخميس »(4) است و در كربلا به شهادت رسيده است.
7) حجر بن عدی بن حاتم كندی كوفي.
8) رشيد هجري: از اصحاب خاص امير مؤمنان و امام حسن عليهما السلام بوده و در مسير دوستی علی بن ابی طالب عليهما السلام به شهادت رسيد و در رجال كشی از وی روايات زيادی نقل شده است.
9) رفاعة بن شدّاد: از اصحاب امام اوّل و دوّم بوده است.
10) زيد بن ارقم: وی نابينا بوده و به محضر رسول خداصلی الله عليه وآله و امام اوّل و دوم و سوّم رسيده است و رواياتی را از آنان نقل كرده است.
11) سليمان بن صرد خزاعي: بنابر نقل شيخ طوسي، وی به محضر رسول خداصلی الله عليه وآله و امام اوّل و دوّم رسيده و از اصحاب آنان می باشد.
12) سليم بن قيس هلالي: او از ياران علی بن ابی طالب عليهما السلام بود و از محضر امام مجتبی عليه السلام فيض می برد، لكن حجاج او را تعقيب كرد تا او را بكشد. سليم بن قيس فرار كرد و به «أبان بن ابی عياش » پناه برد، مدتی بدين وضع بود كه مرگش نزديك شد. به هنگام مرگ كتابی را به رسم امانت به وی داد كه همه اش احاديث و روايات بود. كسی غير از «أبان بن ابی عياش » از سليم بن قيس هلالی روايتی نقل نكرده است. أبان درباره او می گويد: پيرمردی متعبد و خداپرست بود كه نور از چهره اش درخشش می نمود(5).
13) عامر بن واثلة بن أسقع: كنيه وی «اباالطفيل » بوده و رواياتی از رسول خداصلی الله عليه وآله و امام اوّل و دوم نقل كرده است.
14) عباية بن عمرو بن ربعي: عباية بن ربعی نيز گفته شده و از ياران امام اوّل و دوم می باشد.
15) عمرو بن حَمِقْ خزاعي: وی از نيروهای شرطة الخميس بود و در جنگ جمل و صفين به همراهی علی بن ابی طالب عليهما السلام جنگيد و با امام مجتبی عليه السلام بود تا به دست معاويه به شهادت رسيد.
16) قيس بن عباد: او نيز از ياران علی بن ابی طالب عليهما السلام بوده است.
17) كميل بن زياد نخعي: او از اهل يمن بوده كه از افراد مورد اطمينان علی بن ابی طالب و حسن بن علی عليهما السلام به شمار می رفت.
18) حارث اعور بن بنان منقري: از افراد ثقه و مورد اطمينان امام اوّل و دوّم می باشد كه در آن مدت كسب فيض نمود.
19) مسيب بن نجبه فزاري: وی زاهد زمان و از ياران امام اوّل و دوم بوده و به كتابت در خدمت امام حسين عليه السلام نيز مشغول بوده است.
20) ميثم بن يحيی تمّار معروف به «ميثم تمّار »(6): از بزرگان صحابه علی عليه السلام و در شمار شرطة الخميس بوده و خود شرحی مفصل دارد.
گروه دوم:
بعضی از راويان و كسانی كه در نزد آن حضرت تلمّذ نموده و رواياتی را نقل كرده اند عبارتند از:
أبوالأسود دوئلي، ابو اسحاق بن كليب سبيعي، ابو جوزی، ابوصادق «كسان بن كليب »، ابو مخنف (لوط بن يحيی أزدي)، ابو يحيی (عمير بن سعد نخعي)، اسحاق بن يسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابّة بنت جعفر والبيّة(7)، حذيفه بن أسيد غفاري، سفيان بن ابی ليلا همداني، سفين بن ليل، سويد بن غفله، شعبي، طحرب عجلي، عبدالله بن جعفر طيّار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قيس مشرفي، عيسی بن مأمون زراره، فاطمة بنت حبّابه والبيّه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقيل، مسلم بطين، مولی ابی وائل (ابو رزين بن مسعود)، نفالة بن مأمون، هبيرة بن مريم، هلال بن نساف.
اينان برخی از شاگردان و ياران امام حسن مجتبی عليه السلام بودند كه از شهرها و كشورهای مختلف مانند كوفه، يمن، همدان و... جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار كسب فيض نمودند و تربيت يافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاويه بدعت گذار ايستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی عليهما السلام به دست معاويه جنايتكار به شهادت رسيدند و برخی ديگر در سال 61 هجری قمری در ركاب ابا عبدالله الحسين عليه السلام در برابر يزيد بن معاويه، طاغوت ديگرِ عصر ايستادند و با خون خود اسلام و قرآن را آبياری كردند. (8)
گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنّی رحمه الله، زيد بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و... از دريای نورانيت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هركدام در تاريخ به نوعی درخشش داشتند.
2 - نشر فرهنگ اصيل اسلام
از امور اساسی ديگری كه امام مجتبی عليه السلام آن را به بهترين وجه انجام داد و بدان اهميّت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصيل اسلام در برابر تحريفات و تهاجم فرهنگی حاكمان أموی به ويژه معاوية بن ابی سفيان بود، زيرا اين خاندان بيش ترین و بالاترين دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خداصلی الله عليه وآله روا داشتند. ابوسفيان با تحريك قريش و تهيّه سلاح، جنگ بدر و أُحد و احزاب و... را عليه رسول خداصلی الله عليه وآله و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاويه نيز جنگ صفين را عليه خاندان اهل بيت عليهم السلام رهبری كرد و در نهروان و جمل و تحريكات داخلی ديگر از هيچ گونه جنايتی فروگذار نكرد.
معاويه پس از پيروزی نظامی عليه حكومت عراق و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستين شيعه آغاز كرد. موارد زير از مصاديق اين تهاجم است:
الف) بدعت گذاری در دين
1) در ايّام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خداصلی الله عليه وآله را ترك كرد. وقتی از او پرسيدند: چرا چنين كردي؟!
گفت: نام پيامبر را بر زبان جاری نمی كنم تا اهل بيت او بزرگ نشوند. (9)
2) معاملات ربوی را تجويز كرد،به طوری كه ابو درداء در برابرش ايستاد و گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله عليه وآله يَنْهی عَنْ مِثْلِ هذا اِلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ؛ شنيدم پيامبر خداصلی الله عليه وآله مردم را از معاملات ربوی نهی می كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با يكديگر برابر باشد.»
معاويه اعتنايی نكرد و به كار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاويه نسبت به دين خدا به خشم آمد و با اين كه قاضی دمشق بود، راهی مدينه گرديد و گفت: هيچ گونه عذری برای همكاری با معاويه برای من باقی نمانده است، زيرا او در برابر فرمان رسول خداصلی الله عليه وآله به رأی خود عمل می كند. (10)
3) حدود الهی را تعطيل كرد، زيرا برای دزدی كه سارق بودنش ثابت شده بود -به طوری كه بر نه نفر همراه و شريك وی حدّ جاری كرده بودند- وساطت كرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت. (11)
صاحب «البداية و النهاية » می نويسد: در اسلام اين اولين حدّی بود كه از اجرای آن جلوگيری شد(12).
4) بعضی از احكام حجّ را عملاً تغيير داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود. (13)
5) نسبت به ديگر احكام الهی بی اعتنا بود و هرگونه كه می خواست عمل می كرد مثلاً در نماز عيد فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد، با اين كه رسول خداصلی الله عليه وآله فرموده است: «لَيْسَ فِی الْعيدَيْنِ أذانٌ وَ لا اِقامَةٌ(14)؛ در نماز عيد فطر و قربان اذان و اقامه مشروعيت ندارد.»
6) خطبه های نماز عيد فطر را قبل از نماز خواند و اين عمل را بنی اميّه بر خلاف سنت رسول خداصلی الله عليه وآله ادامه دادند. (15)
7) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشيد و در آن ها غذا می خورد، در حالی كه رسول خداصلی الله عليه وآله آن را نهی كرده بود. (16)
8) لباس حرير (كه بر مردان حرام است) بر تن می كرد و اعتنايی به محرمات الهی نمی كرد. (17)
9) بنی اميّه به پيروی از حكّام خود، همچون معاوية در يكی از دو خطبه نماز جمعه و عيد -به هنگام گوش دادن خطبه ها- می نشستند و در ديگری می ايستادند. (18)
ب) تشويق جاعلان حديث
معاويه برای كاستن از عظمت اهل بيت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حديث در مدح و منقبت او و عثمان و... احاديثی بسازند تا بدين وسيله زمينه كم رنگ شدن جلوه احاديث نبوی در مورد اهل بيت، به ويژه علی بن ابی طالب عليهما السلام ايجاد گردد. او در چند مرحله احكامی را به عمال خود نوشت:
مرحله اوّل
معاويه نوشت: «با كمال دقّت راويانی را كه طرفدار عثمانند و در فضايل و بزرگواری های او سخن می گويند، شناسايی كنيد و آن ها را گرامی بداريد، در مجامعشان شركت كنيد و بزرگشان بداريد و نام آنان رابه همراه روايات و احاديثی كه درباره عثمان و پدرش نقل می كنند برای من بفرستيد. (19)"
گويندگان و نويسندگان با نوشتن احاديث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاويه دست يافتند و در پی اين امر، احاديث جعلی همه جا فراگير شد. معاويه اين سياست را تا مدت ها دنبال كرد.
مرحله دوم
معاويه نوشت: «روايات درباره عثمان زياد شده و همه جا را فرا گرفه است، از اين پس به گويندگان و نويسندگان بگوييد درباره ابوبكر و عمر و ديگر صحابه حديث بسازند؛ هر حديثی را كه درباره ابو تراب شنيديد آن را رها نكنيد مگر اين كه حديثی از صحابه در رد آن برای من نقل كنيد؛ چنين رواياتی چشم مرا روشن و ادلّه و احاديث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شيعه او را كم رنگ تر می كند و حجتشان را باطل می نمايد. »(20)
عمّال و دست اندركاران معاويه دست به جعل و ساختن حديث زدند. ابو هريره ها و عمروعاص ها و كعب بن أحبارها و... ميدان دار اين معركه ننگين گرديدند و معاويه محور اصلی واساسی اين خيانت بزرگ بود. اسرائيليات؛ يعني،خرافاتی كه منافقان از يهود، مانند كعب احبار و ديگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر كتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی كتب صحاح آنان نيز از اين مسأله مستثنی نشد. كار بدان جا رسيد كه هركسی حديثی را از رسول خداصلی الله عليه وآله نقل می كرد، با ديده شك و ترديد به او نگاه می كردند.
امام باقرعليه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از اين گونه احاديث بر اساس درخواست بعضی از يارانش، بيش از صد مورد خواند و سپس فرمود: «مردم گمان می كنند اين گونه احاديث صحيح است! آنگاه فرمود: «هِی وَاللَّهِ كُلُّها كِذْبٌ وَزُورٌ؛ سوگند به خدا! همه اين احاديث دروغ و بهتان است. »(21)
و در جای ديگر فرمود:
«وَيَرْوُونَ عَنْ عَلِی عليه السلام أشْياءَ قَبيحَةً، وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ عليهما السلام ما يَعْلَمِ اللَّهُ اِنَّهُمْ قَدْ رَوَوْا فی ذلِكَ الْباطِلَ وَ الْكِذْبَ وَ الزُّوُرَ(22)؛ مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب عليهما السلام و حسنين عليهما السلام روايت می كنند. خدا می داند كه همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است.»
ج) علنی نمودن منكرات
به عنوان نمونه، معاويه زيادبن عبيد (أبيه) را به پدر خود ابوسفيان نسبت داد و او را برادر خود خواند!
در نامه ای رسمی نوشت: «مِنْ أَميرِالْمُؤْمِنينَ مُعاوِيَةِ بْنِ أَبی سُفْيان اِلی زيادِ بْنِ أبی سُفْيان...؛ اين نامه ای از معاويه پسر ابوسفيان به زياد پسر ابو سفيان است.»
مادر زياد بن أبيه از زن های بدكار و شناخته شده مكّه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد می كردند...!
معاويه، زياد را به پدر خود نسبت داد، همين حركت زشت سياسی معاويه باعث شد كه صحابه گرام به او اعتراض كنند و هر كدام به نوعی انزجار و تنفّر خود را از وی و روشی كه در پيش گرفته اعلان نمايند. (23)
حسن بن علی و حسين بن علی عليهم السلام و يونس بن عبيد، و عبدالرحمان بن حكم و ابو عريان و ابو بكره و حسن بصری و... از كسانی بودند كه معترض شدند و نوشتند رسول خداصلی الله عليه وآله فرمود:
«أَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ الْحَجَرُ... (24)؛ فرزند متعلق به مادر است و زناكار بايد سنگسار گردد.»
پس بايد او را زياد بن سميّه ناميد نه زياد بن ابی سفيان، زيرا به شهادت أبی مريم سلولی أبوسفيان از جمله كسانی بود كه با سميّه رابطه نامشروع داشت و اين انتساب معاويه خلاف صريح فرمايش رسول خداصلی الله عليه وآله است.
معاويه با همه كوششی كه در از بين بردن سيره رسول خدا صلی الله عليه وآله و منزوی كردن اهل بيت عليهم السلام داشت، موفقيت چندانی به دست نياورد، زيرا امام مجتبی عليه السلام شيوه ای را كه در تربيت مردان صالح و فدايی برای اسلام و معرّفی فرهنگ اصيل و صحيح امامت راستين در مدينه جدش رسول خدا انتخاب كرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت،آنان دانستند كه احكام شرعی و مسائل روزمرّه خود را بايد از مدينه دريافت كنند.
امام مجتبی عليه السلام نامه هايی را به بعضی از افراد مؤثر و ناآگاه به صورت كاملاً پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هيأت حاكم را از سيره جدش رسول خداصلی الله عليه وآله بيان می نمود و نيز مردانی را آموزش و تعليم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمی گرفت به طوری كه معاويه از فعاليت هايش وحشت داشت.
روزی معاويه از افرادی كه از مدينه به شام رفته بودند پرسيد: حسن بن علی عليهما السلام چه می كند؟
مردی از قريش كه ساكن مدينه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می كند، تا طلوع آفتاب می نشيند و سپس تا به نزديك ظهر به بيان احكام الهی و تعليم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همين گونه زنان از احاديث و روايات و گفته هايش بعد از ظهر استفاده می كنند و اين برنامه كار هر روز اوست. (25)
ابن صباغ مالكی (متوفای سال 855 هجری قمري) درباره فعاليت های فرهنگی و تدريس امام مجتبی عليه السلام می نويسد:
«نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذكر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برايشان معارف و احكام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند كه دل های شنوندگان را شفا می بخشيد و تشنگان معارف الهی را سيراب می نمود. بيانش حجّت قاطع بود، به طوری كه جای احتجاج و مجادله و استيضاح باقی نمی گذاشت. (26)"
نشر فرهنگ اصيل اسلام توسط حسن بن علی عليهما السلام در دوره ده ساله، موجب احيای مجدد اسلام و يادآور گفتار و كردار و نظريات پيامبر عظيم الشأن بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اكبر رسول خداصلی الله عليه وآله آن هم از پايگاه وحی و حرم پيامبر صلی الله عليه وآله، معاويه و عمالش اثری از اسلام و أهل بيت عليهم السلام باقی نمی گذاشتند.
3 - رسيدگی به نيازمندان
امام حسن مجتبی عليه السلام كه دارای قلبی پاك و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب عليهما السلام با خرابه نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم درآمد همراه و همنشين می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنيد و به آن ترتيب اثر می داد و در اين حركت انسان دوستانه جز خدا را نمی ديد و اجرش را جز از او نمی طلبيد. او بارزترين مصداق آيه شريفه ذيل بود:
«أَلَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(27) »؛ «آنان كه اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشكارا انفاق می كنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگين می شوند.»
از اين روی هر ناتوان و ضعيف و درمانده ای درِ خانه آن حضرت را می كوبيد. چه بسا افرادی از شهرهای ديگر به اميد دستگيری امام مجتبی عليه السلام به مدينه منوره می آمدند و از آن دريای جود و كرم بهره می جستند. در ميان مستمندان، سادات و غير سادات و در راه ماندگان و از راه رسيدگان و... ديده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزينه سفر، هزينه ازدواج و زندگي، هزينه مداوای مريض و ديگر نيازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هيچ گونه پرسش بر آنان ترحم می كرد.
كمك و دستگيری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاكميت اميرالمؤمنين عليه السلام و حكومت خود در كوفه و مدينه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف) كمك های مستمر و هميشگی كه شامل سالمندان، ايتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفّه و... می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهيانه انجام می گرفت. گويا آنان حقوق بگيران دايمی از خاندان اهل بيت عليهم السلام بودند كه بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خداصلی الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام و فاطمه اطهرعليها السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی عليه السلام به اين امر اختصاص می يافت.
امام حسن عليه السلام پيش از آن از سوی پدر بر اين كار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه يافت.
ب) كمك های مقطعی آن حضرت به فقرا، بيچارگان و مساكين در همه فراز و نشيب های زندگي. اين كمك ها به طوری زياد بود كه بخشش و دستگيری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی عليه السلام پرسيدند: چگونه است هر سائلی كه بر در خانه شما می آيد، نااميدش بر نمی گردانيد؟
حضرت فرمود: من هم نيازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوندمتعال كه دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی كه نعمت هايش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم كنم، می ترسم اگر سائلی را رد كنم، او هم مرا دست خالی برگرداند و سپس فرمود:
اِذا ما أَتانی سائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً // بِمَنْ فَضْلُهُ فَرْضٌ عَلَی مُعَجَّلٌ
وَ مِنْ فَضْلِهِ فَضْلٌ عَلی كُلِّ فاضِلٍ // وَ أَفْضَلُ أَيَّامِ الفَتی حينَ يُسْأَلُ(28)
«آنگاه كه محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرين می گويم كه بخششِ به او بر من به سرعت واجب گرديده؛ او بااظهار نيازمندی اش بر من و امثال من تفضلی كرده و بهترين روزهای افراد جوانمرد هنگامی است كه مورد سؤال واقع شوند.»
بيت های ديگری از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:
اِنَّ السَّخاءَ عَلَی العِبادِ فَريضَةٌ // لِلَّهِ يُقْرَأُ فی كِتابٍ مُحْكَمٍ
وَعَدَ الْعِبادَ الْأَسْخِياءَ جِنانَهُ // وَ أَعَدَّ لِلْبُخَلاءِ نارَ جَهَنَّمٍ(29)
«بخشندگی بر بندگان فريضه ای از جانب خداوند است، همان طوری كه در قرآن كريم آمده؛ خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخيلان جهنم را آماده كرده است.»
موارد دستگيری امام مجتبی عليه السلام از فقرا و درماندگان بسيار است كه در اين جا به سه نمونه از آن اكتفا می كنيم:
الف) كنيزی از كنيزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هديه خدمتش آورد و آن حضرت هديه را گرفت و فرمود! «أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّهِ؛ تو در راه خدا آزادي.»
«أَنس » بر اين كار خرده گرفت و امام عليه السلام در پاسخ به اشكال و انتقاد او فرمود: «أَدَّبَنَا اللَّهُ فَقالَ تَعالی «وَ اِذا حُيّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها »(30)، وَ كانَ أَحْسَنَ مِنْها اِعْتاقُها(31)؛ خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: «آن گاه كه بر شما تحنيت و تحيتی عرضه شد [و اعطايی بخشيدند] ، سعی كنيد به بهترين شيوه جبران كنيد » و پاداش بهتر هديه اين خانم، آزادی او بود.»
ب) روزی به هنگام ظهر از كوچه های مدينه می گذشت، ديد مردی برای رفع گرفتاری هايش ده هزار درهم از خداوند طلب می كند. آن حضرت به فرياد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برايش فرستاد. (32)
ج) امام حسن عليه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند كه روزی مردی از امام مجتبی عليه السلام كمك خواست. حضرت در پاسخش فرمود:
«اِنَّ الْمَسْأَلَةَ لا تُصْلَحُ اِلَّا فی غَرْمٍ فادِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ أَوْ حَمالَةِ مُقْطِعَةٍ؛ همانا اظهار حاجت و درخواست شايسته نيست، مگر در سه مورد:
1) بدهی سنگين و ناگواری [مانند پرداخت ديه] ؛
2) فقری كه انسان را زمين گير [و تيره بخت نمايد، مانند قرض های فراوان و زياد] ؛
3) فشار وحشتناك و شكننده [بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشايند و پشت سرهم] .»
آن مرد عرض كرد: سؤالم به خاطر يكی از اين سه امر است.
امام عليه السلام صد دينار به او بخشيد.
مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسين عليه السلام نيز مطرح نمود. آن حضرت 99 دينار به وی داد (يك دينار كم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد). سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پيش او نيز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دينار به وی داد.
مرد فقير رو به عبدالله كرده، گفت: حسنين عليهما السلام كمك زيادی به من كردند، تو چرا به اين مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقايسه می كني؟! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زيادی دارند. (33)
4 - حمايت های سياسی و اقتصادی از مواليان
با تسلط يافتن معاويه بر عراق آن روز، آمار جنايت و خيانت وی بر مسلمانان به ويژه مواليان اهل بيت عليهم السلام بيش تر می گرديد و هر روز بر فراريان از مظالم ستمگر شام كه راهی مدينه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء(34) (عويمر بن مالك بن زيد بن قيس بن أميّه خزرجي) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.
حسن بن علی عليهما السلام پشتوانه ای محكم و استوار برای پناهندگان سياسی بود كه در دوران اقامت در مدينه جدش از هيچ گونه كوشش و حمايتی از آنان كوتاهی نكرد.
سعيد بن ابی سرح كوفی كه از دوستان و مواليان اهل بيت عليهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار كوفه (زياد بن أبيه) قرار گرفت و سپس مورد تعقيب سياسی واقع شد. زياد او را احضار نمود، وليكن او از كوفه فرار كرد و راهی مدينه منورّه گرديد و به امام مجتبی عليه السلام پناه برد. حاكم كوفه خانواده (زن و فرزندان) سعيد را زندان كرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاك يكسان ساخت تا وحشتی در دل مواليان اهل بيت به وجود آيد و سعيد بن ابی سرح خود را تسليم كند.
سعيد در محضر امام مجتبی عليه السلام در مدينه نشسته بود كه خبر مصادره و تخريب خانه اش را آوردند. امام عليه السلام به شدّت ناراحت شد و جهت جلوگيری از مظالم زياد بن ابيه و گرفتن امان برای سعيد بن أبی سرح، نامه ای خطاب به زياد، بدين شرح نوشت:
«أَمَّا بَعْدُ فَاِنَّكَ عَمِدْتَ اِلی رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمينَ لَهُ مالَهُمْ وَ عَلَيْهِ ما عَلَيْهِمْ فَهَدَمْتَ دارَهُ و أَخَذْتَ مالَهُ وَ حَبَسْتَ أَهْلَهُ وَ عَيالَهُ فَاِنْ أَتاكَ كِتابی هذا فَابْنِ لَهُ دارَهُ، وَارْدُدْ عَلَيْهِ مالَهُ، وَ شَفِّعْنی فيهِ فَقَدْ أَجَرْتَهُ. وَالسَّلام(35)؛ اما بعد، تو يكی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خويش قرار دادي، در حالی كه سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ويران كردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افكندي. تا نامه به تو رسيد، خانه اش را درست كن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذير تا پاداش و اجر نيك به تو رسد.»
نامه امام عليه السلام در برگيرنده امر به معروف و نهی از منكر و حمايت صريح از سعيد بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در اين نامه خواسته شده كه به سعيد و خاندانش آسيب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی كه بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر اين كه امام عليه السلام سعيد را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.
وقتی نامه سبط اكبر رسول خداصلی الله عليه وآله به زياد بن أبيه رسيد و آن را خواند، از حمايت سياسی امام عليه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پليدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بيت عليهم السلام در زمان حاكميت امير مؤمنان عليه السلام را از ياد برد و جوابيّه ای بدين شرح برای حضرت ارسال داشت:
از زياد بن ابی سفيان به حسن بن فاطمه عليهما السلام:
«اما بعد، نامه ات به من رسيد، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودي، در حالی كه تو نيازمندی و من قدرتمند؟! تو كه از مردم عادی هستي، چگونه است كه همانند يك فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بدانديشی كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضايت پناهش داده اي، حمايت می كني؟ به خدا سوگند اگر او را بين پوست و گوشتت هم قرار دهي، نمی توانی از او نگهداری كنی و من چنانچه به تو دسترسی پيداكنم هيچ مراعات نخواهم كرد و لذيذترين گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعيد را به ديگری واگذار كن، اگر او را بخشيدم به خاطر وساطت تو نيست و چنانچه او را كشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.»
امام عليه السلام با اين تهديدات و جوابيه توهين آميز زياد، دست از حمايت سياسی سعيد بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتّاكی و فحش زياد برای معاويه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زياد بن أبيه را بگيرد و امنيت را برای سعيد بن أبی سرح ايجاد نمايد.
به دنبال اين نامه معاويه كه موقعيت امام مجتبی عليه السلام را خوب درك می كرد و می دانست موضع گيری صريح حسن بن علی عليهما السلام برايش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زياد بن أبيه به مضمون ذيل نوشت:
«امّا بعد، حسن بن علی عليهما السلام نامه ای به همراه نامه تو كه در پاسخ نامه اش در باره سعيد بن أبی سرح نوشته بودي، برايم فرستاد. من از كار تو بسيار در شگفتم. البته می دانم كه تو دارای دو خصوصيّتي: يكی بردباری و نيك انديشی است كه از ابو سفيان به ارث برده ای و ديگر از مادرت سميّه گرفته ای كه دوّمی سبب گرديده، برای حسن عليه السلام نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق ناميده اي، در صورتی كه به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتري.»
معاويه در ادامه نامه اش تمام نكات ذكر شده نامه زياد را جواب گفت و نوشت:
«امّا اين كه نامش را پيش از نام تو نوشته است، حقّ با اوست، زيرا دارای مقام والا و بلندی است و اين امر هيچ از مقام و شأن تو نمی كاهد، اگر تفكر و انديشه كنی و اين كه در نامه اش به تو فرمان داده، او چنين حقّی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذيري، افتخار بزرگی را از دست می دهي، چراكه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد اين كه نامه ام به دستت رسيد، خاندان سعيد بن ابی سرح را آزاد كن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و ديگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعيد نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدينه بماند و يا به شهرش بازگردد.
ای زياد! حسن عليه السلام را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته اي، وای بر تو! مگر او را به كدام مادر نسبت می دهي، اگر تو آگاه بودی و فكری داشتي، اين بزرگ ترین افتخار و عزّت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خداصلی الله عليه وآله است.»
سپس در پايان نامه اش اين اشعار را در منقبت حسن بن علی عليه السلام نگاشت:
أَمَّا حَسَنُ فَابْنُ الَّذی كانَ قَبْلَهُ // اِذا سارَ سارَ الْمَوْتُ حَيْثُ يَسيرُ
وَ هَلْ يَلِدُ الرِّئْبالُ اِلاَّ نَظيرَهُ//وَ ذا حَسَنٍ شِبْهٌ لَهُ وَ نَظيرٌ
وَ لكِنَّهُ لَوْ يُوزَنُ الْحِلْمُ وَ الْحِجا // بِأَمْرٍ لَقالُوا يَذْبِلُ وَ ثَبِيرٌ(36)
«حسن فرزند كسی است كه پيش از آن به هركجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت؛ و آيا شير به جز همانند خود به دنيا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خويش است. اگر بخواهيم بردباری و دانايی او را بسنجيم، بايد با وزن كوه های بلند آن را سنجش نماييم.»
از خلال نامه ها، اعتراف معاويه و دشمنان اهل بيت نسبت به شخصيت و موقعيّت امام مجتبی عليه السلام روشن می گردد و از طرف ديگر، حمايت سياسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی عليهما السلام نسبت به مواليان اهل بيت عليهم السلام چقدر دقيق و حساب شده بود كه حضرت هيچ گاه حاضر نشد دست از حمايت آنان بردارد.
5 - اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاويه
از ديگر برنامه های امام مجتبی عليه السلام در مدينه منوره، اظهار تنفّر و انزجار از حكومت بنی اميّه بود. در هر زمان و مكان مناسبی كه فرصت می يافت مشروعيت حكومت معاويه را زير سؤال می برد و نمی گذاشت تبليغات مسموم آن ها كه وانمود می كردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نيز از بنی اميّه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشيند.
روزی امام حسن مجتبی عليه السلام در ميان مسجد الحرام طواف می كرد كه ناگاه چشمش به «حبيب بن مسلمه فهري »(37)افتاد. روبه وی كرد و فرمود: «يا حَبيبُ! رُبَّ مَسيرٍ لَكَ فی غَيْرِ طاعَةِ اللَّهِ؛ حبيب بن مسلمه! راه و مسيری را كه انتخاب كرده ای راه خدا نيست.»
آن فاسق فريب خورده در جواب امام مجتبی عليه السلام از روی تمسخر و استهزاء گفت:
«روزی كه خط و مشی پدرت علی عليه السلام را انتخاب كرده بودم در مسير طاعت خدا بود؟!»
حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود:
«بَلی وَاللَّهِ لكِنَّكَ أَطَعْتَ مُعاويَةَ عَلی دُنْيا قَليلَةٍ زائِلَةٍ، فَلَئِنْ قامَ بِكَ فی دُنْياكَ لَقَدْ قَعَدَ بِكَ فی آخِرَتِكَ وَ لَوْ كُنْتَ اذْ فَعَلْتَ قُلْتَ خَيْراً كانَ ذلِكَ كَما قالَ اللَّهُ تَعالی : «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً »(38) وَ لكِنَّكَ كَماقالَ اللَّهُ -سُبْحانَهُ-: «كَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ »(39)؛ آري، سوگند به خداوند كه تو برای رسيدن به اندكی از مال دنيا قلاده عبوديت و بندگی معاويه را بر گردن نهاده اي. اگر معاويه زندگی دنيايت را تأمين كرده، به جايش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كاری به گمان خود، نيك انجام دهي، مصداق اين آيه شريفه گشته ای كه فرمود: و گروهی ديگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زيبا را به هم مخلوط كرده اند، [و سپس ادامه داد:] امّا خدای سبحان در جای ديگر می فرمايد: نه چنين است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهكاری سياه گشته [و خود را تيره بخت نموده اند] .»
آن گاه امام عليه السلام از حبيب بن مسلمه روی گردانيد و به راه خود ادامه داد. (40)
6 - ممانعت از ازدواج شيطنت آميز
تلاش معاوية بن أبی سفيان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا كاری كند كه فكر كنند رابطه اش با حسن بن علی عليهما السلام خوب است و از نفوذ اهل بيت عليهم السلام به نفع خود استفاده كند. او در همين راستا سعی فراوان كرد تا قرابت و خويشاوندی با بنی هاشم برقرار كند، از اين رو مروان بن حكم، فرماندار مدينه را فرستاد تا از زينب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود يزيد خواستگاری نمايد. او به مروان گفت: چون ما بر اين قرابت اصرار داريم، تو از جهت مهريه محدوديتی نداري، تضمين كن كه بدهی های عبد اللّه جعفر پرداخت شود.
مروان بن حكم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در ميان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در اين امر بايد با بزرگ خويش حسن بن علی عليهما السلام به مشورت بنشينيم و هرچه او صلاح دانست عمل كنيم.
مروان به همين هدف، مجلسی ترتيب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی اميّه را دعوت كرد و جای حسن بن علی عليهما السلام را بالای مجلس قرار داد و با اطمينان خاطر خواسته معاويه را مطرح كرد و گفت: «پدرش مهريه را هر مقدار كه می خواهد تعيين كند و نيز همه قرض های عبداللَّه را خواهيم پرداخت و بين بنی هاشم و بنی اميّه صلحی هميشگی برقرار خواهد شد.»
آن گاه ادامه داد: «يزيد جوانی است كه هرگز همتايی ندارد. ابرها به بركت وجود او می بارند! بايد بدانيد در اين ازدواج افتخاری كه نصيب بنی هاشم می شود، بيش از آن است كه نصيب بنی اميه خواهد شد!»
سخنان مروان كه به اين جا رسيد امام مجتبی عليه السلام به پا خاست و نقشه های معاوية بن ابی سفيان را در اين خواستگاری سياسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حكم را پاسخ داد:
الف) اين كه گفتی مهريه زينب را هرچه پدرش تعيين كند خواهيم پرداخت، توجه داشته باشيد ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خداصلی الله عليه وآله تجاوز نخواهيم كرد، بلكه به مهر السنّة(41)پای بند هستيم.
ب) سابقه ندارد ما با مهريه دختران خود قرض هايمان را ادا كنيم.
پ) اگر بين بنی هاشم و بنی اميّه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنيا صلح و آشتی نخواهد شد.
ت) همانا يزيد از دودمان بت پرستان جاهليت است و چيزی بر آن افزون نگرديده است.
ث) اين كه گفتی افتخار بنی هاشم به اين ازدواج بيش تر است تا بنی اميّه، بايد گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در اين امر افتخاری نصيب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزّت می رسيد نه ما.
ج) بارش باران به خاطر اهل بيت رسول خداصلی الله عليه وآله است نه شما.
و در پايان فرمود: «ما بهتر ديديم كه زينب را به عقد پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم و مهريّه اش را يكی از زمين های زراعی خود در مدينه قرار داده ام كه اين مزرعه را معاويه به ده هزار دينار از من می خواست و ندادم و مسلّم اين مزرعه آنان را بی نياز می كند و جواب گوی گرفتاری شان خواهد بود. »(42)
بدين ترتيب، اساس اين ازدواج سياسی درهم ريخت و معاويه نتوانست به آرمان های شيطانی خود برسد و عده ای ساده انديش را گول بزند.
و همچنين معاوية بن خديج می گويد: معاوية بن ابی سفيان مرا نزد امام حسن مجتبی عليه السلام فرستاد تا يكی از دختران و يا خواهرانش را برای يزيد خواستگاری كنم. برای اين امر به مدينه خدمت امام مجتبی عليه السلام رسيدم و پيغام معاويه را رساندم.
حضرت فرمود: «اِنَّا قَوْمٌ لانُزَوِّجُ نِسائَنا حَتَّی نَسْتَأْمِرَهُنَّ؛ ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاريم.»
ابن خديج می گويد: من به همراه يكی از بانوان بيت، نزد دختر آن حضرت رفتم، ليكن در جواب گفت: به خدا قسم! اين كار محال است، زيرا معاويه در ميان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پيروی می كند. او مردان را می كشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض كردم يا بن رسول اللّه دخترت معاويه را تشبيه به فرعون كرد و به اين امر راضی نگرديد.
امام عليه السلام فرمود: «يامُعاوِيَةُ اِيَّاكَ وَ بُغْضِنا؛ ای معاويه، از دشمنی با ما بپرهيز » و سپس گفت: رسول خداصلی الله عليه وآله فرمود: «لايُبْغِضُنا وَ لا يَحْسُدُنا أَحَدٌ اِلاَّ زيدَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنِ الْحَوْضِ بِسِياطٍ مِنْ نارٍ؛ هركس نسبت به خاندان ما كينه و حسد ورزد، خداوند در روز قيامت او را از حوض كوثر با تازيانه های آتشين دور خواهد كرد.»
در برخورد فوق، امام مجتبی عليه السلام از حيله گری و سياست های شيطانی معاويه پرده برداشت و فرستاده اش معاوية بن خديج با نوميدی برگشت و بر اين ارتباط و پيوند سياسی دست نيافت. (43)
پی نوشت :
1) الكامل فی التاريخ، ج 3، ص 407.
2) اسلام ظاهری كه بنی اميه داشتند و همه چيز را به نفع خود تفسير و توجيه می كردند.
3) بحار الانوار، ج 42، ص 110 - 112؛ حياة الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 288؛ تاريخ ابن عساكر، ج 12، ص 2 و ناسخ التواريخ، ج 5، ص 245 - 247.
4) عدّه خاصی كه با علی عليه السلام تا لحظه مرگ پيمان بسته بودند و از پيشتازان نيروهای آن حضرت بودند.
5) رجال علّامه حلي، ص 83.
6) جنّات الخلود، ص 20، توضيحات از كتب رجالی به ويژه معجم رجال الحديث می باشد.
7) در سالی كه رسول خداصلی الله عليه وآله به مدينه هجرت نمود، او هجده سال داشت كه به خدمت آن حضرت مشرف شد و در روزهای آخر عمر علی بن ابی طالب عليهما السلام خدمت حضرت رسيد كه آن بزرگوار ريگ هايی را به وی داد و فرمود: چنانچه خواستی امام بعد از من را بشناسی به خدمت آنان می رسي، با انگشتر خويش بر روی اين ريگ ها نقش انگشتر خود را بدون هيچ فشاری منعكس خواهند نمود (گويا ريگ ها همانند خمير نقش انگشتر آنان را بخود خواهد گرفت). او با اين نشانه، روزی خدمت علی بن الحسين عليهما السلام رسيد در حالی كه 113 سال از عمرش می گذشت، حضرت مشغول عبادت بود، مقداری نشست و از گفت وگوی با حضرت نااميد شد. بعد از نماز، حضرت با دست مباركش اشاره ای كرد، جوانی اش بازگشت و مطالبش را با امام در ميان گذاشت. وی تا زمان علی بن موسی الرضاعليهما السلام زنده بود و 9 ماه بعد از وفات موسی بن جعفرعليهما السلام خدمت امام رضاعليه السلام رسيد و همان علامت را كه در دست داشت، خدمت حضرت مطرح نمود و سرانجام در سال 184 هجری قمری در سنّ 202 سالگی از دنيا رفت. «اصول كافي، شيخ كليني، ج 1، ص 346، ح 3، باب: ما يفصل به بين دعوی المحق و المبطل فی امر الامامه؛ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 184 - 186. آنچه در مورد عمر حبّابه والبيّه نوشته شد، با يك محاسبه كه در زمان امام چهارم 113 سال داشته بررسی شده و مرحوم طبرسی در اعلام الوری نيز اشاره دارد.»
8) بحار الأنوار، ج 44، ص 111، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 40؛ ترجمة الامام الحسن من تاريخ مدينه دمشق، ص 6. نام بسياری از آنان در معجم رجال الحديث و رجال كشی و كتب رجالی ديگر به طور مشروح يافت می شود.
9) محمد بن عقيل، النصائح الكافيه، ص 97.
10) النصائح الكافيه، ص 94.
11) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 1، ص 464.
12) ابو الفداء بن كثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 136.
13) النصائح الكافيه، ص 100.
14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 3، ص 470؛ كشف الغمه، شعراني، ج 1، ص 123 و سنن ابی داود، ج 1، ص 79.
15) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 3، ص 470 (چهار جلدي).
16) همان.
17) همان.
18) همان، ج 3، ص 470.
19) انظروا من قبلكم من شيعة عثمان و محبّيه و أهل ولايته والذين يروون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قرّبوهم و اكرموهم و اكتبوا لی بكلّ ما يروی كلّ رجل منهم و اسمه و اسم ابيه و عشيرته. «نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 3، ص 15 و 16.»
20) ان الحديث فی عثمان قد كثر و فشا فی كلّ مصر و فی كل وجه و ناحية فاذا جاءكم كتابی هذا فادعوا الناس الی الرواية فی فضائل الصّحابة و الخلفاء الأوَّلين و لاتتركوا خبراً يرويه أحد من المسلمين فی أبی تراب الاّ و أتونی بمناقض له فی الصّحابة مفتعله فانَّ هذا أحبّ الی و أقرّ لعينی و أدحض لحجّة أبی تراب و شيعته. «نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 3، ص 16.»
21) سليم بن قيس (متوفای 90 هجري)، ص 68 - 96؛ أبان بن تغلب می گويد: خدمت امام باقرعليه السلام عرض كردم: «أصلحك اللّه سمّ لی من ذلك شيئاً؟ قال: رووا أنّ سيّدَی كهول أهل الجنّة ابوبكر و عمر، و أنّ عمر محدّث و أنّ الملك يلقنه، و أنّ السكينة تنطق علی لسانه و أنّ عثمان الملائكة تستحی منه حتّی عدَّد أبو جعفرعليه السلام أكثر من مأة رواية يحسبون أنّها حق...، لطفاً بعضی از آن احاديث جعلی را جهت روشن شدن نام ببريد. حضرت فرمود: روايت می كنند: ابوبكر و عمر دو آقای پيران اهل بهشتند. و نيز می گويند: عمر از ملائكه خبر می گرفت و ملائكه مطالب را به وی تلقين می كردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری می شد ونيز می گويند: عثمان كسی است كه ملائكه از او حيا می كردند. امام باقر عليه السلام بيش از صد روايت را كه آنان، آن روايت ها را حق می دانند برشمرد. » (رك: أسد الغابه، ج 3، ص 215.
22) همان.
23) زياد بن سميّه به بخشداری نواحی فارس از سوی عمر بن خطّاب تعيين شده بود. او در زمان عثمان بن عفان و بعد از او نيز در سمت خود باقی ماند، ليكن بعد از شهادت علی بن ابی طالب عليهما السلام معاويه معامله سياسی كرد، زيرا از درگيری با او پرهيز می نمود و نمی خواست او ملحق به حسن بن علی عليهما السلام شود و به هواداری آن حضرت در مقابلش بايستد، لذا او را برادر خود خواند و سپس با حفظ سمت، فرمانداری كوفه را به وی واگذار نمود. «اسد الغابه، ج 2، ص 215".
24) بحار الأنوار، ج 73، ص 350، ح 13.
25) ابن عساكر، الامام الحسن، ص 139، ح 231.
26) صلح الحسن عليه السلام، ص 31؛ نورالدين علی بن محمد بن صباغ، الفصول المهمه، ص 159.
27) بقره / 247.
28) شبلنجی شافعي، نور الابصار، ص 111.
29) مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 156 و ناسخ التواريخ، امام حسن عليه السلام، ص 253.
30) نساء/ 86.
31) بحار الأنوار، ج 43، ص 343، ح 15.
32) همان، ص 347، ح 20.
33) عيون الاخبار، ج 3، ص 140.
34) ابو درداء (عويمر يا عامربن مالك) در سال های اوّل و دوّم هجرت ايمان آورد و رسول خداصلی الله عليه وآله بين او و سلمان فارسی أخوّت و برادری برقرار كرد. وی در غزوات زيادی بعد از غزوه احد شركت داشت و انسانی فقيه و دانشمند بود. رسول خداصلی الله عليه وآله درباره اش فرمود: «عويمر حكيم امّتی؛ ابو درداء حكيم امّت من است.»معاويه به هنگام خلافت عمر او را به پست قضاوت دمشق منصوب كرد، وليكن ابو درداء پس از مشاهده خلاف های مكرّر معاويه در برابر اسلام،از پست خود كناره گرفت و به مدينه رفت و بعد از سال 34 هجری وفات كرد. «أسد الغابه، ج 4، ص 97.»
35) نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 4، ص 72 (چهار جلدي).
36) نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج 4، ص 73 (چهار جلدي)؛ ج 16، ص 195 (20 جلدي).
37) حبيب بن مسلمه از ياران نزديك معاويه بود كه در جنگ صفين و با تمام وجود وی را ياری كرد. او پيش تر از سوی عمر بن خطاب به فرمانداری آذربايجان و ارمنستان تعيين شد. در زمان محاصره عثمان بركنار گرديد و مجدداً معاويه او را والی ارمنستان كرد و در سال پنجاه هجری در دمشق فوت كرد. «أسد الغابه، ج 1، ص 374.»
38) توبه/ 102.
39) مطففين / 14 - 15.
40) احمد بن علی رازي، أحكام القرآن، ج 4، ص 355؛ و با كمی اختلاف در تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 532، ح 25.
41) مهر السنة، 500 درهم است كه رسول خداصلی الله عليه وآله برای همسرانش تعيين كرده بود «مجمع البحرين، ج 3، ص 485.»
42) بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.
43) مقتل خوارزمي، ج 1، ص 124؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج 4، ص 278.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 28.