پاسخ: مهمترين مفاهيم، در هر انديشه سياسى؛ چهار مفهوم آزادى، عدالت، حق و قدرت به شمار مىآيد. جذابترين اين مفاهيم آزادى است. آنچه در ادبيات دينى و عرفانى مسلمانان سابقه طولانى دارد، آزادى از نفس اماره و هواهاى نفسانى است؛ پس در اسلام، آزادى معنوى بيشتر اهميت دارد و آن، منشا آزادىهاى ديگر است. [1] اسلام حتى به انسان در انتخاب دين، آزادى و اختيار داده است و اين مسأله با آيه شريفه: « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ» منافات ندارد.
مرحوم طبرسى درباره شأن نزول آيه مذكور مىگويد: «مردى از اهل مدينه به نام حصين، دو پسر داشت. برخى بازرگانان كه به مدينه كالا مىآوردند، وقتى اين دو پسر را مىديدند آنان را به مسيحيت دعوت مىكردند. تا اين كه آن دو مسيحى شدند. و هنگام بازگشت بازرگانان مسيحى به وطنشان با آنان سفر كردند. حصين از اين حادثه سخت ناراحت شد و موضوع را به پيغمبر اطلاع داد و از آن حضرت خواست پسرانش را به اسلام بازگرداند. امّا آيه «لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ...» نازل شد و اين حقيقت را بيان كرد كه در پذيرفتن دين، اجبار و اكراهى وجود ندارد؛[2] پس به گونه كلى در دين؛ يعنى اسلام كه اساس آن اعتقادى قلبى است نمىتوان كسى را مجبور كرد و اگر كسى را به گفتن شهادتين مجبور كنند اينگونه شهادت گفتن، دين نيست و نيز اگر كسى را مجبور كنند كفر بگويد با آن كافر نمىشود؛ زيرا ايمان و كفر به قلب و باطن بستگى دارد نه ظاهر و زبان! [3] در تفسير المنار نيز بيان شده است: حصين خواست دو فرزندش را به اجبار به اسلام بازگرداند آنان نزد پيغمبر به شكايت آمدند؛ حصين به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گفت: «من چگونه به خود اجازه بدهم كه فرزندانم به آتش وارد شوند و من ناظر آن باشم»؟ خداوند در پاسخ او آيه مذكور را نازل فرمود. [4]
بنابراين مىتوان گفت: اصولاً اسلام و هر باور حقى به دو لحاظ ممكن نيست تحميلى باشد:
1. بعد از اقامه دلائل روشن و استدلالات منطقى و معجزات آشكار، ديگر در پذيرفتن دين به زور و تحميل نياز نيست. كسانى زور مىگويند كه منطق نداشته باشند.
2. اصول دين، يك سلسله اعتقادات قلبىاى است كه هيچگاه با زور شمشير و قدرت نظامى نمىتوان آن را در دل كسى پديد آورد؛ اسلام فقط در سه جا به ناچار اعمال قدرت نظامى را مجاز مىداند:
1. محو آثار شرك و بت پرستى؛
2. برابر كسانى كه مىخواهند اسلام و مسلمانان را نابود كنند؛ از اينرو يكى از احكام اسلامى، جهاد دفاعى است؛ مثل: جنگ احد؛
3. براى كسب آزادى در تبليغ اسلام؛[5]
پس در جمله « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ» دين اجبارى نفى شده است. چون دين، سلسله معارف علمى و اعتقادىاى است كه ايمان به آنها از امور قلبى به شمار مىآيد و به اجبار حاصل نمىشود. اكراه فقط در اعمال ظاهرى، مثل حركات بدنى مؤثر است. اما اعتقاد قلبى، علل و اسباب ديگرى از سنخ اعتقاد و ادراك دارد. اكراه و اجبار معمولاً از قوىّ نسبت به ضعيف انجام مىگيرد آن هم وقتى بخواهد ضعيف را تربيت كند، امّا نتواند فلسفه آن را بىاجبار به او بفهماند، اما امور مهمى كه خوبى و بدى و نيز آثار سوء و خير آنها معلوم است زمينهاى براى اكراه در اعتقاد به آنها وجود ندارد.
آرى! نبايد پنداشت اسلام دين شمشير است، زيرا جملهاى صريحتر از « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ»؛ در ردّ اين سخن وجود ندارد؛ اسلام دين شمشير نيست و خون را با خون نمىتوان شست. البته در اسلام جهاد وجود دارد امّا آن، نه ملاك زورمدارى بلكه از باب حق محورى است. جهاد، ركن مهمّى از فروعات است؛ زيرا با آن مىتوان از نفيسترين سرمايههاى فطرى يعنى توحيد دفاع كرد. اما پس از اينكه توحيد بين مردم گسترش يافت و همه به آن گردن نهادند، ديگر كسى حق ندارد خلاف آن عمل كند و هيچمسلمانى نبايد با موحد ديگرى به نزاع و جدال بپردازد. [6]
پاورقي
[1] تحرير سخنرانى در سمينار بررسى افكار علامه طباطبايى در دانشگاه اصفهان، آبان 1372، روزنامه سلام، اول آذر 1372.
[2] آيت اللَّه مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 2، ص 204.
[3] ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 114.
[4] رشيد رضا، تفسير المنار، ج 3، ص 36.
[5] آيت اللَّه مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 2، ص 205-206.
[6] علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه، ج 4، ص 173-174.