0

بر اساس آيه«لا اِكْرَاهَ فِى الّدينِ»انسان آزاد است پس چگونه مى‏توان او را به پذيرفتن اسلام مجبور ؟

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بر اساس آيه«لا اِكْرَاهَ فِى الّدينِ»انسان آزاد است پس چگونه مى‏توان او را به پذيرفتن اسلام مجبور ؟


پاسخ: مهم‏ترين مفاهيم، در هر انديشه سياسى؛ چهار مفهوم آزادى، عدالت، حق و قدرت به شمار مى‏آيد. جذاب‏ترين اين مفاهيم آزادى است. آنچه در ادبيات دينى و عرفانى مسلمانان  سابقه طولانى دارد، آزادى از نفس اماره و هواهاى نفسانى است؛ پس در اسلام، آزادى معنوى بيشتر اهميت دارد و آن، منشا آزادى‏هاى ديگر است. [1] اسلام حتى به انسان در انتخاب دين، آزادى و اختيار داده است و اين مسأله با آيه شريفه: « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ» منافات ندارد.

 

مرحوم طبرسى درباره شأن نزول آيه مذكور مى‏گويد: «مردى از اهل مدينه به نام حصين، دو پسر داشت. برخى بازرگانان كه به مدينه كالا مى‏آوردند، وقتى اين دو پسر را مى‏ديدند آنان را به مسيحيت دعوت مى‏كردند. تا اين كه آن دو مسيحى شدند. و هنگام بازگشت بازرگانان مسيحى به وطنشان با آنان سفر كردند. حصين از اين حادثه سخت ناراحت شد و موضوع را به پيغمبر اطلاع داد و از آن حضرت خواست پسرانش را به اسلام بازگرداند. امّا آيه «لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ...» نازل شد و اين حقيقت را بيان كرد كه در پذيرفتن دين، اجبار و اكراهى وجود ندارد؛[2]  پس به گونه كلى در دين؛ يعنى اسلام كه اساس آن اعتقادى قلبى است نمى‏توان كسى را مجبور كرد و اگر كسى را به گفتن شهادتين مجبور كنند اين‏گونه شهادت گفتن، دين نيست و نيز اگر كسى را مجبور كنند كفر بگويد با آن كافر نمى‏شود؛ زيرا ايمان و كفر به قلب و باطن بستگى دارد نه ظاهر و زبان! [3]  در تفسير المنار نيز بيان شده است: حصين خواست دو فرزندش را به اجبار به اسلام بازگرداند آنان نزد پيغمبر به شكايت آمدند؛ حصين به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گفت: «من چگونه به ‏خود اجازه بدهم كه فرزندانم به آتش وارد شوند و من ناظر آن باشم»؟ خداوند در پاسخ او آيه‏ مذكور را نازل فرمود. [4]

بنابراين مى‏توان گفت: اصولاً اسلام و هر باور حقى به دو لحاظ ممكن نيست تحميلى باشد:

1. بعد از اقامه دلائل روشن و استدلالات منطقى و معجزات آشكار، ديگر در پذيرفتن دين به زور و تحميل نياز نيست. كسانى زور مى‏گويند كه منطق نداشته  باشند.

2. اصول دين، يك سلسله اعتقادات قلبى‏اى است كه هيچ‏گاه با زور شمشير و قدرت نظامى نمى‏توان آن را در دل كسى پديد آورد؛ اسلام فقط در سه جا به ناچار اعمال قدرت نظامى را مجاز مى‏داند:

1. محو آثار شرك و بت پرستى؛

2. برابر كسانى كه مى‏خواهند اسلام و مسلمانان را نابود كنند؛ از اين‏رو يكى از احكام اسلامى، جهاد دفاعى است؛ مثل: جنگ احد؛

 

3. براى كسب آزادى در تبليغ اسلام؛[5]

پس در جمله « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ» دين اجبارى نفى شده است. چون دين، سلسله معارف علمى و اعتقادى‏اى است كه ايمان به آنها از امور قلبى به شمار مى‏آيد و به اجبار حاصل نمى‏شود. اكراه فقط در اعمال ظاهرى، مثل حركات بدنى مؤثر است. اما اعتقاد قلبى، علل و اسباب ديگرى از سنخ اعتقاد و ادراك دارد. اكراه و اجبار معمولاً از قوىّ نسبت به ضعيف انجام مى‏گيرد آن هم وقتى بخواهد ضعيف را تربيت كند، امّا نتواند فلسفه آن را بى‏اجبار به او بفهماند، اما امور مهمى كه خوبى و بدى و نيز آثار سوء و خير آنها معلوم است زمينه‏اى براى اكراه در اعتقاد به آنها وجود ندارد.

 

آرى! نبايد پنداشت اسلام دين شمشير است، زيرا جمله‏اى صريح‏تر از « لا اِكْرَاهَ فِى الدّينِ»؛ در ردّ اين سخن وجود ندارد؛ اسلام دين شمشير نيست و خون را با خون نمى‏توان شست. البته در اسلام جهاد وجود دارد امّا آن، نه ملاك زورمدارى بلكه از باب حق محورى است. جهاد، ركن مهمّى از فروعات است؛ زيرا با آن مى‏توان از نفيس‏ترين سرمايه‏هاى فطرى يعنى توحيد دفاع كرد. اما پس از اين‏كه توحيد بين مردم گسترش يافت و همه به آن گردن نهادند، ديگر كسى حق ندارد خلاف آن عمل كند و هيچ‏مسلمانى نبايد با موحد ديگرى به ‏نزاع و جدال بپردازد. [6]

 

پاورقي

[1]  تحرير سخنرانى در سمينار بررسى افكار علامه طباطبايى در دانشگاه اصفهان، آبان 1372، روزنامه سلام، اول آذر 1372.

[2] آيت اللَّه مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 2، ص 204.

[3]  ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 114.

[4]  رشيد رضا، تفسير المنار، ج 3، ص 36.

[5]  آيت اللَّه مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 2، ص 205-206.

[6]  علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه، ج 4، ص 173-174.

 
 
پنج شنبه 16 دی 1389  3:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها