0

چرا کافر نجس است؟ آیا نجس دانستن کافر توهین به شخصیت او نیست؟

 
taha_h
taha_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 5282
محل سکونت : تهران

چرا کافر نجس است؟ آیا نجس دانستن کافر توهین به شخصیت او نیست؟

برای رسیدن به پاسخ مناسب تذکر چند مطلب لازم است:

 

اول: معنای لغوی کفر و مصادیق آن

 

واژه «کفر»، از نظر لغت شناسان عرب یک معنای کلی دارد و آن «پوشاندن» است. معانی دیگر این واژه، مصداق هائی از همین معنای کلی هستند؛ از قبیل:

 

الف: کفر در برابر ایمان که به معنای پوشاندن و انکار حقایقی از قبیل خدا، قیامت، نبوت پیامبران و ... است.

 

ب: کفران نعمت در برابر شکر نعمت، که به معنای نادیده گرفتن نعمت است.[1]

 

فقیهان شیعه واژه کفر را در پنج معنا به کار برده اند و در مجموع، هفت گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:

 

1. منکران خداوند.

2. مشرکان (یعنی کسانی که برای خداوند متعال شریک و همتا قرار می دهند).

3.پیروان دیگر ادیان آسمانی؛ مثل : اهل کتاب ( البته در این مورد اختلاف نظر است که اشاره می شود).

4. منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن.

5.کسانی که پیغمبری حضرت محمد بن عبدالله (ص) را قبول ندارند.

6. کسانی که به امام معصوم (ع) دشنام دهند یا دشمنش باشند؛ مثل خوارج و ناصبیان.

7. غلاة ( یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگوید خدا در او حلول کرده است).[2]

 

دوم: برای نجاست کافر به آیه شریفه «انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا ...»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، همانا مشرکان پلید و ناپاک اند، پس بعد از امسال نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند»،[3] استدلال کرده اند.

 

شأن نزول: در سال نهم هجری پس از آن که خداوند با فرستادن آیه «ای مؤمنان پدران و برادران خودتان را ولی خود مگیرید اگر کفر را بر ایمان ترجیح داده اند»[4]، مؤمنان را از پذیرفتن ولایت مشرکان بازداشت و ولایت مشرکان و بت پرستان را از مسجدالحرام برداشته و ورود آنان را به مسجدالحرام ممنوع کرد. در همان سال علی (ع) فریاد برائت و بیزاری از مشرکان را در مکه سرداد و فرمود:«پس از امسال هیچ مشرکی حق انجام حج را ندارد».[5]

 

پس آیه «انما المشرکون نجس» نوعی از نجاست را برای مشرکان اثبات می کند که منشأ سلب صلاحیت آنها برای ورود به مسجدالحرام شده است.

 

سوم: معنای واژه نجس

 

در لغت برای «نجس» معانی ای ذکر شده که به معنی مشهور آن اشاره می شود:

 

کلمه«نجس» از نظر لغت شناسان به معنای«ناپاکی» ، «کثیفی»، «پلیدی»، «ضد طهارت» و «ضد نظافت» است.[6]

 

راغب اصفهانی می نویسد: نجاست قذارت و کثیفی است که بر دو نوع است:

 

1.یک نوع که با حواس قابل درک است.

 

2. نوع دوم که با دیده بصیرت قابل درک است.

 

خداوند مشرکان را به نجاست نوع دوم توصیف کرده و فرموده است:« اى کسانى که ایمان آورده‏اید، جز این نیست که مشرکان نجس و پلیدند». [7]

 

چهارم: مراد از نجس در آیه شریفه

 

عده ای از فقیهان شیعه و هم چنین اکثر فقهای اهل سنت در تفسیر کلمه «نجس» در آیه مذکور، گفته اند: مقصود از نجاست مشرکان، پلیدی و خباثت روحی و باطنی آنها است؛ زیرا عقاید شرک آمیز و ترک عبادت و پرستش خدای یکتا و عناد و لجاجت در برابر دعوت بزرگترین پیامبر خدا (ص) و دیگر پیامبران، فکر و عواطف و روحیات آنها را آلوده کرده تا حدی که لیاقت ورود به مسجدالحرام که خانه توحید و یکتا پرستی است، از آنان سلب شده است.[8]

 

دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مراد از نجس در این آیه «پلیدی و ناپاکی عقیدتی و روحی مشرکان» است که به دو مورد آن اشاره می شود:

 

الف: تفریع ممنوعیت ورود به مسجدالحرام بر نجاست مشرکین و ملاک قرار دادن نجاست برای ممنوع بودن ورود، شاهدی است بر این که مقصود از نجاست ، همان پلیدی باطنی است نه نجاست ظاهری؛ زیرا اگر نجاست را در این آیه به معنای فقهی آن بدانیم، به ناچار آن را علت و ملاک ممنوعیت به مسجدالحرام دانسته ایم حال آن که این نظریه از دیدگاه اکثر علمای شیعه مردود شناخته شده است[9]؛ زیرا طبق فتوای بیشتر فقها، وارد شدن انسان نجس یا وارد کردن چیز نجس در مسجدالحرام و هر مسجد دیگر به طور کلی جایز است، مگر آن که داخل شدنش موجب تعدی و سرایت نجاست به مسجد شود که در آن صورت، حرمت ورودش از باب حرمت تنجیس مسجد می باشد.[10]

 

دیگر این که کسی که ورودش به مسجدالحرام ممنوع است، محدث به حدث اکبر است؛ یعنی جنب و حائض حق ورود به مسجدالحرام را ندارد، چنان که اجازه باقی ماندن در بقیه مساجد را نیز ندارد و این ملاک حرمت ورود با آن چه که ادعا شده (نجاست فقهی و ظاهری از کلمه نجس) کاملاً متفاوت است. [11]

 

مرحوم آیة الله خوئی مفهوم پلیدی باطنی را معنای لغوی و عرفی لفظ «نجس» دانسته و مفهوم نجاست فقهی را معنای غیر معهود و غیر لغوی آن شمرده است؛ به همین علت معنای اول را بر دوم ترجیح داده است.[12]

 

پنجم: اهل کتاب (مانند یهود و نصاری)

 

فقهای شیعه در باره نجاست کفار تقریبا اتفاق نظر دارند[13]؛ اما نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان و ...) بعضی از فقها آنان را پاک می دانند و می گویند: محکوم به طهارت ذاتی اند؛ یعنی در صورتی که بدانیم او با نجاسات، تماس بدنی نداشته و از آنها استفاده هم نکرده است، دیگر نجس نیست.

 

آنان می گویند: نجس در آیه شریفه، اختصاص به مشرک دارد. و آیه در مقام این نیست که اهل کتاب را به منزله مشرکین بداند. چون برای شرک مراتبی است که مرتبه بالاتر آن قائل شدن به تعدد اله است و این موضوع نجاست می باشد.[14]

 

فقها برای عدم نجاست اهل کتاب به ادله دیگری نیز تمسک کرده اند که ما خواننده را به منابع مربوطه ارجاع می دهیم.[15]

 

پس در صورت اثبات حکم نجاست، این حکم فقط برای مشرکین غیر اهل کتاب ثابت می گردد.

 

به هر حال برخی از فقهای معاصر آن دسته از روایات را که دلالت بر پاک بودن ذاتی اهل کتاب دارد ترجیح داده اند و گفته اند: اجماع بر نجاست، مجمل است و معلوم نیست که مراد علما، نجاست ذاتی است یا نجاست عرضی. بنابراین، اجماع نمی تواند دلیل محکمی بر نجس بودن ذاتی اهل کتاب باشد.

 

بعضی از مراجع تقلید معاصر؛ مانند آیات عظام فاضل لنکرانی، خامنه ای و سیستانی، اهل کتاب را پاک می دانند و می گویند: محکوم به طهارت ذاتی اند .[16]

 

 

برای آگاهی بیشتر، نک: سؤال 2215، نمایه: نجاست کفار و اهل کتاب.

 

اما آیا نجس دانستن کافر توهین به شخصیت و شعور او است؟

 

قبل از پرداختن به پاسخ سؤال توجه به دو نکته لازم است:

 

الف: در تمام ادیان و مذاهب و حکومت ها و اجتماعاتی که بر اساس نظم و برنامه استوار است یک سری مقررات و قوانینی وجود دارد که جهت پشتوانه و ضمانت اجرایی آن، پاداش ها و مجازات هایی در نظر گرفته شده است که لازم و ضروری به نظر می رسد و بدون آن، اجتماع و جامعه به هرج و مرج و بی نظمی کشیده می شود.

 

ب: در جایی که برای مجرم و گناه کار، مجازات و کیفری در نظر گرفته می شود طبعا مصلحت جامعه و اجتماع و نوع مردم در نظر گرفته شده است  نه شخص مجرم؛ مثلا وقتی کسی نظم جامعه را بر هم می زند و آشوب به پا می کند در این صورت برای مصلحت جامعه و اجتماع، این شخص دستگیر شده و روانه زندان می شود گرچه این نوع برخورد با او توهین به شعور، شخصیت، اختیار و آزادی به حساب می آید ولی هیچ عاقل منصفی به این نوع برخورد اعتراض نمی کند.

 

با توجه به این دو مقدمه می گوییم:

 

1.حکم به نجاست کفار اگر چه ممکن است مستند به پلیدی فکر و روح و روان کافر باشد ولی در ظاهر، حکم به قطع کردن بعضی از روابط با کافر است که مسلمان را از این که از هر جهت با بیگانه یگانه شود و تحت تأثیر افکار و عادات و اخلاق کفار قرار بگیرد مصونیت می دهد و استقلال او را حفظ می نماید.[17] به بیان دیگر، دلیل حکم اسلام به نجاست کفار را می توان امری سیاسی دانست و گفت که هدف از این حکم آن است که در حد امکان، مانعی برای معاشرت مسلمانان با آنها ایجاد شود تا از نفوذ افکار مخرب آنها در بین افرادی از مسلمانان که توانایی های علمی کمتری در بحث با آنان دارند، جلوگیری به عمل آید .

 

2. این حکم نظیر یک کیفر و مجازات است؛ چون کفر به خدا و به احکام خدا از نظر اسلام بزرگترین جرم است و کافر، سزاوار این کیفر است؛ چنان چه در مورد فسّاق و مرتکبان گناهان کبیره؛ مانند شارب الخمر، دزد، ستمگر ، رباخوار و از این قبیل گناهان، نیز در مقررات اسلامی محرومیت هایی هست؛ مثل این که شهادتشان پذیرفته نمی شود و از مناصبی که شرط آن عدالت است، محروم می گردند.[18]

 

پس حکم به نجاست کفار، اگر چه توهین به نظر می رسد اما هیچ منافاتی با اختیار او ندارد و این حکم با تفصیلات و حدودی که در فقه اسلامی وجود دارد، کاملاً منطقی و حکیمانه و یک مجازات برای او به حساب می آید.

 

 

 


[1] . اصفهانی، راغب ، المفردات فی غریب القرآن ، ص 433 ، مکتبة مرتضویة؛ لسان العرب ، ابن منظور، ج 5 ، ص 144 ، نشر ادب الحوزه.

[2] . رساله توضیح المسائل نه مرجع ، تدوین و تطبیق راشدی، لطیف و راشدی، سعید، ص 71 - 73 ، انتشارات پیام عدالت، چاپ اول ، 1385 ش.

[3] . توبه، 28.

[4] . توبه، 23.

[5] . طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، ج 5، ص 20 ، تعلیق شعرانی، ابوالحسن، چاپ دوم، تهران ، 1380 ق.

[6] . طریحی، مجمع البحرین، ج 4 ، ص 11؛ فیروزآبادی ، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج 2 ،ص 253، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.

[7] . مانند شماره 1، حرف نون.

[8] . زمانی، محمد حسن، طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی و سایت حوزه در بحث نجاست اهل کتاب.

[9] . همان مدرک .

[10] . طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 1، ص 598 ، قم، مؤسسه اسماعیلیان.

[11] . همان ، ص 285؛ حضرت امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 380، قم ، مؤسسه نشر اسلامی.

[12] . خوئی، سید ابوالقاسم، دروس فی فقه الشیعه، ج 3، ص 78، قم ، دار الهادی للمطبوعات.

[13] توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 76 و 77.

[14] . روحانی، سید صادق، فقه الصادق، ج 3، ص 286 و 287، از روی نرم افزار«موسوعة الامام الروحانی».

[15] .حکیم طباطبایی، سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، ج 1، ص367- 369، قم ، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1404 ق.

[16] . أجوبة الاستفتائات، ج 1، س 324، ص 92، مؤسسه فرهنگی ثقلین، چاپ دوم، 1375؛ رساله توضیح المسائل، سیستانی، سید علی، مسئله 103 ، ص 31 ، انتشارات هاتف مشهد، 1385.

[17] . صافی گلپایگانی، لطف الله، به سوی آفریدگار، ص 143، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ سوم، 1377 ش.

[18] . همان.

 

 

 

 

 

منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3260

جمعه 5 آذر 1395  8:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها