مناظره دو دانشمند اهل سنت درباره حقانيت حضرت مهدي(عج)
مهدويت حقيقتي انگار ناپذير است به طوري كه گاه بعضي از دانشمندان اهل سنت بدان اعتراض كرده اند خردمندي از ميان خودشان به او پاسخ داده است.
خبرگزاري شبستان: اعتقاد به مهدويت از جمله حقايق و ذخائري است كه خداوند افتخار آن را به ديم مبين اسلام عطا فرموده است از اين رو دانشمندان و بزرگان هردو مذهب اهل تسنن و تشيع در شرايطي كه بدان حمله اي صورت گرفته به دفاع برخواسته اند.
ابن خلدون، از دانشمندان قرن هشتم و صاحب تاريخ معروف در مقدمه تاريخ خود مى گويد: بدان كه بين همه مسلمانان مشهور است كه با گذشت روزگاران ناگزير در آخر زمان مردى از اهل بيت ظهور مى كند كه دين را يارى و عدالت را آشكار مى سازند و مسلمانان از او پيروى مى كنند وى بر ممالك اسلامى استيلا مى يابد و مهدى ناميده مى شود و خروج دجال و حوادث پس از او كه از نشانه هاى مسلم قيامت است بعد از ظهور وى اتفاق مى افتد و عيسى بعد از فرود مى آيد و دجال را مى كشد و يا همزمان با ظهور مهدى فرود مى آيد و او را در كشتن دجال يارى مى نمايد و در نماز به مهدى اقتدا مى كند. (1)
آنگاه ابن خلدون بيست و هفت روايت را كه درباره مهدى (ع) آمده است مورد بررسى قرار مى دهد و در مورد برخى از روايان آن انتقاد مى كند و در پايان مناقشات خود، اين عبارت را مى آورد. اين است همه رواياتى كه راويان در شان مهدى (ع) و ظهور وى در آخر زمان آورده اند، و چنانكه ملاحظه نمودى بجز اندكى، بقيه خالى از نقد و انتقاد نيست.(2)
سپس برخى از آراي اهل تصوف را درباره مهدى منتظر مورد نقد و بررسى قرار داده و آنگاه بحث خود را با اين گفتار پايان مى دهد.
و حقيقتى كه شايان ذكر است اينكه هيچ دعوتى نسبت به دين و حكومت كامل نمى شود مگر با وجود قدرت و حمايت قبيله اى كه از آن پشتيبانى و دفاع كنند تا آنكه امر خدا در آن آشكار گردد.
و اين مطلب را قبلا بيان كرديم و با براهين قطعى نشان داديم كه همبستگى شديد فاطمى ها و حتى قريش در سراسر جهان بكلى متلاشى شد و ملت هاى ديگرى پيدا شدند كه تعصبى بالاتر از تعصب قريش داشتند مگر گروهى از طالبيان از جمله بنى حسن و بنى حسين و بنى جعفر كه در سرزمين حجاز در مكه و ينبع در مدينه باقى ماند و در آن شهرها پراكنده اند و بر آن نقاط غالب هستند، آنها دسته هايى هستند كه از لحاظ وطن و حكومت و راءى و عقيده بصورت متفرق و پراكنده بسر مى برند و شمار آنان به هزاران تن مى رسد.
بنابراين چنانچه ظهور اين مهدى صحيح باشد دليلى برظهور و دعوت او وجود ندارد مگر آنكه از ايشان باشد و خداوند دلهاى آنان را در پيروى از وى به يكديگر الفت و پيوند دهد تا با قدرت تمام و حمايت كامل به ابراز دعوت خود بپردازد و مردم را به پذيرفتن آن وادار سازد اما به غير اين روش ، مانند اينكه فردى فاطمى در گوشه اى از جهان بدون حمايت و پشتيبانى (فاطمى ها) و بدون قوت و قدرت و صرفا به خاطر انتساب به اهل بيت دست به چنين دعوتى بزند، نمى تواند موفق باشد.(3)
با اينكه ابن خلدون اعتقاد به حضرت مهدى (ع) را بطور قطع رد نكرده اما آنرا بعيد دانسته و در تعدادى از روايات آن مناقشه مى كند، دانشمندان نظرات وى را در اين مورد و نسبت به يك عقيده اسلامى كه روايات مربوط به آن مستفيض و متواتر است، ناروا و انحرافى دانسته اند و او را بدين گونه مورد سرزنش قرار داده اند كه او مورخ است و تخصصى در روايت ندارد تا شايستگى اين را داشته باشد كه آن را مورد جرح و تعديل و اجتهاد قرار دهد.
بزرگترين نقدى كه در پاسخ او نوشته شده است كتاب "الوهم المكنون من كلام ابن خلدون" از دانشمندان محدث "احمد بن صديق مغربى" است با بيش از يكصد و پنجاه صفحه كه مؤلف مقدمهاى مفصل بر آن نوشته و نظريات راويان حديث را كه در صحت و تواتر روايات مربوط به حضرت مهدى است در ضمن مقدمه آورده و سپس اشكالاتى كه بوسيله ابن خلدون به سندهاى بيست و هشت روايتى را كه او ذكر كرده است يك به يك مورد نقد و پاسخگويى قرار داده و آنها را بى اساس و ضعيف دانسته آنگاه روايات مربوط به حضرت مهدى (ع) را تا يكصد روايت كامل كرده است.
پي نوشت:
1- مقدمه ابن خلدون، چاپ ، داراحياء التراث العربى، ص 311
2- همان، ص 322
3- همان، ص 327. برگرفته از كتاب عصر ظهور
پنج شنبه 9 مهر 1388 3:23 PM
تشکرات از این پست