0

بانک اشعار اربعین حسینی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

اربعين آمد ؛ دلم را غم گرفت

بهر زينب عالمي ماتم گرفت

سوز اهل آسمان آيد بگوش

ناله صاحب زمان آيد بگوش

جان اهل بيت عصمت بر لب است

كاروان سالار انها زينب است

جمله مستان سوي ساقي آمدند

 مست مست از جام باقي آمدند

سينه هـــــا آماج رگــــبار بلا  

 جـاي زخـــم ريسـمان بر دستها

هوش از ســر رفته و دل باخته

جسم خود را بر زمين انداخته

هـر يكي در جستجوي تربتي

 بر لب هر يك كلامي صحبتي

قلبها پـــر شكوه از بيداد بود

آشناي قبرها سجاد(ع) بود

رهبــــر زينب امام راستين

حجت حق بود زين العابدين

با كلامش عمه را مغموم كرد

تا كه قبر يار را معلوم كرد

آمده همراه دخت بوتراب

 بر سر آن قبر كلثوم و رباب

زخمهاي اين سفر سر باز كرد

هر كسي درد دلي آغاز كرد

زينب از مژگان خود ياقوت سفت

داستان اين سفر را باز گفت

گفت اي سالار زينب السلام

 ماه شام تار زينب السلام

بر تـــو پيغام سفــر آورده ام

از فتوحاتم خبــر آورده ام

كرد با من اين مسير عشق طي

 راس تو منزل به منزل روي ني

معجرم نيلي شد و مويم سپيد

از غم دوري تو قدم خميد

گر كه دست رحمت و صبرت نبود

زينبت در راه كوفه مرده بود

ظلم دشمن تا كه بي اندازه شد

ماجراهاي سقيفه تازه شد

ريسمان بر گردن سجاد بود

غربت بابا مرا در ياد بود

ديدي از ني دست خواهر بسته بود

گويي دستان حيدر بسته بود

ياسها را جــوهـــر نيلي زدند

بر رخ آن اختران سیلی زدند

از شماتت كردن دشمن مپرس

از سه ساله دخترت از من مپرس

سرت يك نيمه شب مهمان او

با وصالت بر لب آمد جان او

مرد در ويرانه و من زنده ام

بي رقيه آمدم شرمنده ام

بارها از دوري ات جان باختم .

 بين مقتل من تو را نشناختم

گر تو اي لب تشنه بر داري سرت

حال نشناسي دگر اين خواهرت

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

اربــعــيـــن كــشــتــگــان راه عـشـــق

شــد مـكــرر قـصــه دلــخـواه عـشـق

آن شــنــيــدســـتــم كـه جــابـر از وفــا

بــا عــطــيــه شــد بــــدشــت نـيـنـــوا

دسـت غــم مــيـــزد بــسـر آن دلغـمين

در عـــزاي خــســـرو دنـــيـــا و ديــن

در سـراغ يــار خــود در جـــســتـجـــو

خـاك صـحـرا را چـــو گــل ميكرد بـو

شـــد مــطــهــر از فـرات و شـد روان

سـوي قــبـر خســرو لــب تـشـنه گان

از مـحـبـت چـون دلــي آكــنـده داشــت

گـامـهـا آرام و كـوتــه مــي گــذاشــت

كــرد پــيــدا تــربـت مــحـبـوب سويـش

راز دل گـفـتـا چــنــيـن آن دل پــريـش

يــا حــبـــيـبــي يـــا حـبـيـبـي يا حسـين

اي تـو بـر زهـــرا و حــيــدر نـور عـين

آمـــده در كـــويــت اي والا مــــقـــــام

خـسـروا بـر درگـهـــت هــسـتـم غـلام

الـســــلام اي كــشـــتــه تــيـــغ جــفــا

شـــد خــــدا بـــر خـون پــاكت خـونبها

الــســـلام اي زاده خـــــتـمــي مـــــآب

الــــســلام اي نــــور چـشــم بــوتـراب

الــســلام اي راحــــت جــــان رســول

الـــســـلام اي پـــــاره قـــلـــب بــتـــول

الـــســلام اي مــونـس ديـــريــن مــن

اي شـهـيـد عــشــق اي خــونــيـن كفن

ايــكـه از رافــت بـر ايـن پـيـر غــلام

خــود تـو سـبـقـت مي گرفتي در سلام

جــــــابــــرم مــــن آمــــدم از راه دور

جــان بــه شوق مـوسي آوردم به طور

خــيــز و بـا مـن گـفـتـگو آغاز كـــــن

بــاب لــطـف خــويـش بــر من باز كن

جـابـرت را بـيـن كــه گـشـتـه دلـكباب

بــر ســـلام مــن بــگـــو آخــر جـواب

چــون نــــيـامد پاسخي او را بــگـوش

از كـــلام خــويـش جــابــر شد خموش

در جــواب خـود بـگـفـت آن خـسته دل

زيــن تـوقــع گـشـتـه ام بــاري خـجـل

ايـن حـسـين من سرش از تن جداست

جـسـم او مــدفـون به دشت كربلاست

پـــــاره از تــيـــغ ســتــم شــد پـيكرش

جــلــوه گـر شـد بـر نـي اعـدا سـرش

زد يــزيــد بـــي حــيـــا چــوب جـــفـــــا

بـر لـب و دنــدان سـبـط مــصـطـفـــي

چون «حياتي» شرح اين ماتم نگاشت

اشك حزن و غم روان از ديده داشت

تـا رقـم زد ايــن مـصـيــبــت نــامـه را

كـرد جــاري اشــك چـشـم خـامـه را

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

شبي‌ كه‌ نام‌ تو در باور زمين‌ گل‌ كرد

كسي‌ نگفت‌ «چرا زخم‌ ما چنين‌ گل‌ كرد »

دوباره‌ مزرعه‌ كربلا شكوفا شد

دوباره‌ پينة‌ دستان‌ خوشه‌چين‌ گل‌ كرد

ببين‌ چگونه‌ زني‌ شيون‌ از دلش‌ جوشيد !

ببين‌ چگونه‌ تركهاي‌ زخم‌ دين‌ گل‌ كرد !

دوباره‌ مي‌رسد امروز مردي‌ از ره‌ شام‌

كه‌ سجده‌هاي‌ وي‌ از سينة‌ زمين‌ گل‌ كرد

بياد خيمة‌ آتش‌، بياد روز عطش‌

نگاه‌ شعر من‌ از زخمي‌ آتشين‌ گل‌ كرد

بياد غيرت‌ مردان‌ روز عاشورا ،

بياد هيبت‌ مردي‌ كه‌ روي‌ زين‌ گل‌ كرد

تمام‌ خاطره‌هايم‌، تمام‌ زخم‌ دلم‌

دوباره‌ تازه‌ شد و روز اربعين‌ گل‌ كرد

                                                                 عبدالرحیم سعیدی راد

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

در شام چون یزید ز طغیان حیا نمود

 شد خسته از شقاوت و ترک جفا نمود

تا رفت توسن ستم و جور و ظلم راند

 چون لنگ شد زقهر ، در لطف وانمود

یعنی ز رنج و محنت بی منتهای شام

 میل رهائی حرم مصطفی نمود

باور کن که کرد ترحم بحالشان

 با این عمل برای رضای خدا نمود

اسباب پرده پوشی خذلان خویش جست

 در این خیال ناوک ظلمش خطا نمود

از بهر دفع سرزنش کافرو مجبوس

 احسان به اهلبیت شه لافتی نمود

سخریه را باسم محبت بخرج داد

 از روی بغض خندة دندان نما نمود

ظالم کبوتران حریم جلال را

 بگرفت بال بست و شکست ورها نمود

یک دودمان زآل علی را یتیم کرد

 یکجا اسیر پنجه آل زنا نمود

جرّاره وار مار صفت نیش خویش زد

 آنگه بنای چاره و فکر دوا نمود

از تیشه کند ریشة گلزار دین و بعد

 با شاخه­اش حکایت نشو و نما نمود

یعنی زبعد قتل جوانان فاطمه

 بنیاد عذر خواهی زین العبا نمود

بگشود دست دختر شیر خدا ز بند

 وانگه بچشم خلق بایشان عطا نمود

زنجیر را زگردن زین العبا گشود

 یمار را خلاص زقید بلا نمود

هر حاجتی که قبلة حاجات خلق داشت

 آن ناروای کافر بیدین روا نمود

هر غارتی که از حرم شاه برده بود

 تسلیم شاهزادة بی اقربا نمود

داغ درون زینب و کلئوم تازه کرد

 مشت زری بخون حسین خونبها نمود

دنیا پرست داشت محبت بسیم و زر

 از خود قیاس رتبة آل عبا نمود

پنداشت آنکه کشت حسین را وشد تمام

 یا میتوان که خون خدا زیرپا نمود

از شام خیمه سوختگان حجاز را

 قلب شکسته عازم کرب بلا نمود

آه از دمی که عترت غم پرور نبی

 در روی تربت شه لب تشنه جا نمود

زینب چو مرغ تازه برون رفته از قفس

 از ناله پر زخون دل ارض و سما نمود

نزد برادر از سفر شام و کوفه­اش

شرح غم اسیری خود را ادا نمود

زین العبا زیاد لب تشنة پدر

آب چشم خویش بحسرت شنا نمود

لیلا زهمرهان و عزیزان در آندیار

 یک یک سراغ اکبر یوسف لقا نمود

کلئوم در مصیبت عباس و نوعروس

 شیون برای قاسم نوکدخدا نمود

آن یک بقتلگاه بشیون که شمر شوم

 اینجا سر حسین من از تن جدا نمود

آن یک دوید در بر زینب که باب من

در این مکان بلجة خون دست و پا نمود

هر کودکی بناله که در این زمین فلک

 ما را بدرد بی پدری مبتلا نمود

هر نورسی گریه که با حلق تشنه شمر

 اینجا جدا سر پدرم از قفا نمود

آن در فغان که داغ علمدار کربلا

 اینجا قدرسای حسین را دوتا نمود

آن در امان که شمر زنعش پدر مرا

 در این زمین بضربت سیلی جدا نمود

بعد از نوای ناله حریم شه امم

سوی مدینه روز صف کربلا نمود

صامت همیشه بود عزادار و اشکبار

 تا از جهان مقام بدار بقا نمود

صامت بروجردی

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

باربگشائيد، اينجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوي بهشت

به به از اين تربت مينو سرشت

کربلا، اي آفرينش را هدف

قبله گاه عاشقان از هر طرف

طور عشق است و مطاف انبيا

نور حق اينجاست، اي موسي بيا

جسم را احيا اگر عيسي کند

جان و تن را کربلا احيا کند

گر سلامت رفت، از آتش خليل

نور ثار الله شد او را دليل

کربلا، قربانگه ذبح عظيم

عرش رحمان را صراط مستقيم

گر خدا خواهي، برو اين راه را

کن زيارت کوي ثار الله را

شد ز عاشوراي او يک اربعين

قتلگاهش را به چشم دل ببين

ماه، اينجا، واله و سرگشته است

و آن شهاب ثاقب از خود رفته است

گرد غم، افشانده بر سر کهکشان

اشک خون ريزد هنوز از آسمان

اختران، سوزند چون شمع مزار

مرغ شب مي‌نالد اينجا زار زار

گاه در صحرا خروش و، گه سکوت

خفته در اينجا شهيدي لا يموت

حضت سجاد بر خاکش نوشت

تشنه لب شد کشته سالار بهشت

اربعين است، اربعين کربلاست

هر طرف غوغائي از غمها بپاست

گوئي از آن خيمه هاي نيمسوز

خود صداي العطش آيد هنوز

هر کجا نقشي، ز داغ ماتم است

هرچه ريزد اشک، در اينجا، کم است

باشد از حسرت در اينجا يادها

هان به گوش دل شنو، فريادها

در دل هر ذره، صدها مطلب است

ناله سجاد و اشک زينب است

بايد اينجا داشت گوش معنوي

تا مگر اين گفتگوها بشنوي:

عمه جان، اينجا حسين از پا فتاد

چهره بر اين تربت خونين نهاد

عمه جان، اين قتلگاه اکبر است

جاي پاي حيدر و پيغمبر است

عمه جان، قاسم، در اينجا شد شهيد

تير بر قلب حسين اينجا رسيد

عمه جان، عباس اينجا داد دست

وز غمش پشت حسين اينجا شکست

اصغر لب تشنه، اينجا، عمه جان

شد ز تير حرمله خونين دهان

از براي غارت يک گوشوار

شد در اينجا، کودکي نيلي عذار

تا قيامت، کربلا ماتمسراست

حضرت مهدي (حسان) صاحب عزاست

نام شاعر:حبيب چايچيان

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

آنچه از من خواستى ، با كاروان آورده ام

يك گلستان گل ، به رسم ارمغان آورده ام

از در و ديوار عالم ، فتنه ميباريد و من

بى پناهان را بدين دارالامان آورده ام

اندر ين ره از جرس هم ، بانگ يارى برنخاست

كاروان را تا بدينجا، با فغان آورده ام

بسكه من ، منزل به منزل ، در غمت ناليده ام

همرهان خويش را چون خود، بجان آورده ام

تا نگويى زين سفر، با دست خالى آمدم

يك جهان ، درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ويرانه شام از نپرسى ، بهترست

چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده ام

خرمنى ، موى سپيد و دامنى ، خون جگر

پيكرى بى جان و جسمى ناتوان آورده ام

ديده بودم با يتيمان مهربانى ميكنى

اين يتيمان را بسوى استان آورده ام

ديده بودم ، تشنگى از دل قرارت برده بود

از برايت دامنى اشك روان آورده ام

تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو

در كف خود، از برايت نقد جان آورده ام

نقد جان را ارزشى نبود، ولى شادم چو مور

هدايه اى ، سوى سليمان زمان آورده ام

تا دل مهر نفرينت را نر نجانم ز درد

گوشه اى از درد دل را، بر زبان آورده ام

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

آن باده‏اى‏كه روز نخستش نه خام بود

يك اربعين گذشت و دوباره به جام بود

شكر خدا كه صبح زيارت دميده است

هرچند آفتاب حياتم به بام بود

اين خاك، زنده مى‏كند آن عصر تشنه را

وقتى كه آسمان رخت سرخ فام بود

بين من و سرت اگر افتاد فاصله

اما هنوز سايه تو مستدام بود

سرها به نيزه بود، ولى حجم سنگها

معلوم بود حمله كنان بر كدام بود

دشنام و هتك حرمت اسلام ميهمان

اين از رسوم تازه‏تر احترام بود

چوب از لبان تو حجرالاسود آفريد

دست سه ساله بود كه در استلام بود

بين نهيب كوفى و فرياد اهل شام

آن لهجه حجازى تو آشنام بود

 
 
شنبه 29 آبان 1395  3:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها