0

بانک اشعار اربعین حسینی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

من مشتریِّ عشقم و دلّال بازارم
جانم بدهکار و نگاهت را طلبکارم
دنبال یک نیمه نگاهم،میفروشی؟؟
هرچند باشد قیمتش،نقداً خریدارم
برعکسِ هر دلداده ای که میشناسی
ازصبح تاشب خواب و شب تاصبح بیدارم
من دردمندم...درد دارم...درد دوری
گفتم که دور از کربلا هرروز بیمارم
جاماندن از هم هیئتیها حق من نیست
با هم برایت نوکری کردیم، اِی یارم
هرسال من را اربعین جا میگذارند
هرسال تا به سال بعدش اشک میبارم
دلخور مشو ازاین به بعد گرکه شنیدی
«آقا به جان مادرت» را روی لب دارم
خسته شدم از این سؤال و از جوابش
امسال عازم میشوی؟...نه...من گرفتارم
.

ایمان دهقانیا

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:13 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

برای پیاده روی اربعین

 

ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است

این تاول است در کف پا یا جواهر است

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش

دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

دل های شست وشو شده و پاک بی شمار

چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است

سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش

در این مسیر سفره ی افطار حاضر است

وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود

پاگیر جاده می شود آن  دل که عابر است

با آب و تاب سینه زنان گرم قل قل است

کتری آب جوش که در اصل شاعر است

فنجان لب طلا پر و خالی که می شود

هر بار گفته ام نکند چای آخر است

 

میثم داودی


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

پیاده روی اربعین

 

گفته بودی که حرم می برمت ممنونم

از پذیرایی و لطف و کرمت ممنونم

خواب خوش بود که آخر تو محقق کردیش

اربعین پای پیاده حرمت ممنونم

 

سجاد احمد لو


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

مگه باورم می شد که بین زائرا باشم
مگه باورم می شد تو راه کربلا باشم
مگه باورم می شد صدام کنه منم بیام
مهمون قابل احترام  موکبا باشم
مگه باورم می شد پام برسه به این مسیر
از یه دنیای پر از رنگ و ریا، جدا باشم
مگه باورم می شد قدم قدم عمود عمود
به هوای با صفای اینجا مبتلا باشم
شور و حال عاشقا نگفتنیه به خدا
کاشکی هر ساله منم تو جمع نوکرا باشم
اشک چشمام حالا وصل چشمه ی گریه کناست
دوست دارم تو موج دریای کرم رها باشم
قسمتم این شده تا پابه پای مسافرا
با غم اسارت زینبت آشنا باشم
پاهای پر آبله روضه ی باز گریمه
چی می شه همیشه با ناله پر از عزا باشم

 

جابر عابدی


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حماسه اربعین حسینی(ع)

 

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت

تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت

از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت

از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت

بر گردن جهان تشیع چه دینى است

این شور بى مقایسه حج حسینى است

کى دیده است جمعیتى اینچنین بگو

شور و شعور و تربیتى اینچنین بگو

یک مکتب و اهمیتى اینچنین بگو

کى دیده است تسلیتى اینچنین بگو

پاى پیاده در دل صحرا به شوق کیست؟

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که درسى حماسى است

یک مکتب مجرب انسان شناسى است

رزمایش بزرگ عبادى سیاسى است

این کار ریشه ایست پیامش اساسى است

بى سابقه ترین تجمع روى زمین شده است

حالا مدال وحدت ما اربعین شده است

این اربعین همایشى از اتحاد ماست

یک پرده از نمایش یوم الجهاد ماست

مقیاسى از تلاطم مردم نهاد ماست

این اربعین نشانه اى از اعتقاد ماست

ما سالهاست عاشق یک بى کفن شدیم

تاثیر عاشقى است که دور از وطن شدیم

اول نجف مقابل میخانه ی على

جامى بزن ز باده ی مستانه ی على

اذن دخول پشت در خانه ی على

زآنجا سپس زیارت دردانه ی على

باید ولى شناخت سپس جان به کف گذشت

باید براى کرببلا از نجف گذشت

وقت وصال مى طلبد دل به جاده زد

موکب به موکب از لب پىمانه باده زد

باید در این مسیر قدم بى اراده زد

بوسه به روى تاول پاى پیاده زد

عاشق شدن وسیله ی آواره بودن است

آوارگى نتیجه ی بیچاره بودن است

مردم دلى به سوى قرن مى برند آه

جان هاى مست را سوى تن مى برند آه

سر را براى کشته شدن مى برند آه

دنبال خویش بچه و زن مى برند آه

شکر خدا که غذاى فراوان رسانده اند

زوار شاه تشنه که تشنه نمانده اند

پاى پر آبله غم مرهم نداشتند

چیزى براى طى سفر کم نداشتند

زن هاى این پیاده روى غم نداشتند

یک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند

یک لحظه چادر از سر یک زن جدا نشد

یک گوشواره دردسر گوش ها نشد

 بعد از حسین جوشش مکتب شروع شد

خونش که ریخت گریه ی هرشب شروع شد

در بین دختران حرم تب شروع شد

یک اربعین رسالت زینب شروع شد

گرچه به روى ناقه ی عریان سوار شد

حیدر شد و همش سخنش ذوالفقار شد

 مرثیه را به وادى کوفه رساند و رفت

او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت

در بین کوچه چادر خود را تکاند و رفت

ابن زیاد را سر جایش نشاند و رفت

کاخ یزید را به سر او خراب کرد

ویک تنه به جاى همه انقلاب کرد

 

محمد جواد پرچمی


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امام حسین(ع)-زیارت اربعین

 

غمی مثل غم دوری نمیشه

وصال کربلا زوری نمیشه

گناهم راهمو بدجور بسته

یه کاری کن که اینجوری نمیشه

 

محسن ناصحی


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امام حسین(ع)-زیارت اربعین

 

گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است

گاهی دچار غصه ی هجران شدن خوب است

اصلا در اینجا بی سر و سامان شدن خوب است

وقتی وصالی نیست پس گریان شدن خوب است

این روزها کارم به غیر از گریه زاری نیست

این حال و روزم...گریه هایم اختیاری نیست

باید به دنبال گدایی در سحر باشم

انگار باید من همیشه خون جگر باشم

عیبی ندارد که دوباره پشت در باشم

راهم نده...بگذار پس این دور و بر باشم

تنها تو درد و غصه هایم را خریداری

خیلی هوای نوکران خویش را داری

جز گریه و غم از شما چیزی نمی خواهم

من غیر عشقت از خدا چیزی نمی خواهم

بیمارم و غیر از شفا چیزی نمی خواهم

اصلا به غیر از کربلا چیزی نمی خواهم

آقا نمی دانم مرا هم میبری یا نه ؟

در اربعین امسال من را میخری یا نه ؟

حالا که بر هجر حریمت مبتلا هستم

حالا که محتاجم...گدای یک عطا هستم

پس دست بر دامان سلطانم رضا هستم

آقا نگاهی گر کند حاجت روا هستم

وقتی رضا دارم دگر غصه ندارم من

گیرم که جا ماندم به مشهد می روم اصلا

زینب رسیده پیش تو ، ای آشنا برخیز

خواهر رسیده...ای اسیر نیزه ها برخیز

پاسخ نمی گویی سلامش را چرا...برخیز

ای کشته ی عطشان دشت کربلا برخیز

در شام یک دختر در آن ویرانه جا مانده

زینب رسید...اما چرا دردانه جا مانده

 

علی سپهری


شنبه 29 آبان 1395  9:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امام حسین(ع)-مناجات اربعین

 

بدون چون و بدون چرا...نمیماندند

شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند

چه کربلاست که عالم بهوش می آید

پس از شنیدن چاووش ها نمیماندند

به التماس...به خواهش...به هر چه که میشد

خلاصه قافله میرفت جا نمیماندند

چقدر با سر زانو به کربلا رفتند

از اشتیاق حرم روى پا نمیماندند

فروختند النگوى نوعروسان را

قدیم معطل این چیزها نمیماندند

شب زیارتى اربعین، دهاتى ها

به احترام تو در روستا نمیماندند

فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى

بدین طریق بفهمى چرا نمیماندند

**

خدا نبود اگر این " حسین، حسین" نبود

و بندگان خدا باخدا نمیماندند

 

علی اکبر لطیفیان


شنبه 29 آبان 1395  9:15 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب(س)-اربعین

 

زینبم من که علمدار غمم

به خدا قافله سالار غمم

منکه پیغمبر رنج و آهم

من سفیر ابی عبداللهم

ریشه ی آب و گلم با اشک است

 چون تسلای دلم با اشک است

من بلا دیده ترین زن هستم

عهد غم با لب دلبر بستم

فاتح غربت عاشورایم

 کربلا نائبة الزهرایم

فاطمه زاده ام و طاهره ام

در بیابان بلا صابره ام

نام من شرح تمام است به عشق

 روی عشاق همه سوی دمشق

مدفنم قبله عرش نبوی است

 بارگاهم چو حریم علویست

دست بوسم حرم آل الله

خون من خون رگ ثارالله

حال دلخسته و زار آمده ام

بهر دیدار نگار آمده ام

سینه پر آتش و لب ها خاموش

مانده سوغات سفر در آغوش

بهر من مانده به جز روی کبود

زان سفر پیرهنی خون الود

یاد دلدار دلم غرق مهن

قلب من پاره تر از پیراهن

شرح غمها و مصیبات کنم

سخن از غربت سادات کنم

قسمتم رنج و بلا شد ای وای

 صبح تا عصر چه ها شد ای وای

ز غریبی سخنم قاصر شد

 شاه مظلوم “بِلا ناصِر” شد

چه بگویم من از آن وضع عجیب

 ناله ی این زهیر این حبیب

باغ شد طعمه ی طوفان بلا

مَصرع لاله بود کرب و بلا

اولین لاله چسان پرپر شد

 اربا اربا بدن اکبر شد

بعد از او یاسمن ازهم پاشید

جسم پور حسن از هم پاشید

آن کفن پوش و عسل نوش وصال

 زیر سمها بدنش شد پامال

شد شدائد ولی اندم احساس

 کامد از علقمه صوت عباس

بعداز آن رشته احساس گسست

تیرکین ساقه یک غنچه شکست

مرغکی را ز جفا پر کندند

 روی دست پدرش سر کندند

دور تا دور حرم نا محرم

یک کمر تا شده از این همه غم

آمد و دست به قلبم بگذاشت

 پرده ی صبر به کَربَم بگذاشت

ترسش این بود که گردم بی تاب

 شدت داغ کند قلبم آب

خم شد و زیر گلو بوسیدم

 بعد از آن لحظه چه غمها دیدم

دیدم ” ابدانِ بِلا اَکفان” را

 بین صحرا ورق قرآن را

آسمان گشت دگر تیره و تار

 عرش تا فرش همه گرد و غبار

دیدم از تل همه ی غوغا را

جلوه ی غربت عاشورا را

یک سری روی نی آویخته بود

بین یک دشت بدن ریخته بود

به خدا نور دو عینم گم شد

 زیر سم جسم حسینم گم شد

باب بی حرمتی اندم شد باز

 با اسارت سفرم شد آغاز

قافله تا که زگودال گذشت

این چهل روز چهل سال گذشت

کی مصیبات زمین گیرم کرد

 به خدا داغ حسین پیرم کرد

دشمن و مستی و شادی کردن

منو ازجسم حسین دل کندن

بی حسین رفتم از این کرب و بلا

جانب کوفه و آن شام بلا

صاحب روضه مکشوفه شدم

 قد خمیده وارد کوفه شدم

بعد هجران سه روزه با یار

 دیدمش سوخته رخ نیزه سوار

بی جواب است سوالم ز وصال

قرص مه بود چرا گشته هلال

سخت بگذشت برایم یک داغ

که در آورد صدایم یک داغ

داغ آن میکده ی ابن زیاد

مجلش عشرت آن بد بنیاد

صحنه ای دیدم و بی تاب شدم

از خجالت به خدا آب شدم

مردم از بی کسی و زنده شدم

پیش طفلان همه شرمنده شدم

گشتم از عقده و کردم تبعید

 جانب شاه بلا ، کاخ یزید

من و هشتاد و چهار گلدسته

ره چهل منزل و طفلان خسته

کاخ حمراء و بیابان و عطش

 چشم سقا و یتیمان و عطش

عزم بشکستن غیرت ای وای

 کعب نی سیلی و تهمت ای وای

راس در صندوق و گه بر نی بود

 در پیش سینه زنان ، روی کبود

بسکه سر،بازی این مردم شد

وای دیگر شب و روزم گم شد

لطمه ای سخت به سادات رسید

 ره به دروازه ی سادات رسید

نام دروازه که ساعات نبود

 جای تسبیح و عبادات نبود

پایگاه همه رقاصان بود

 جایگاه طرب مستان بود

بعد تجهیز سه روزه با ساز

کوچه گردی حرم شد آغاز

همه ابعاد جفا سنجیدند

چه مسیری بَرِ ما بگزیدند

دم دروازه و بازار شلوغ

حرفهای بد و القاب دروغ

بینشان فحش دمِ رایجی است

 کمترین تهمتشان خارجی است

بدترین لحظه برایم آن بود

 رَهَم افتاد در آن کوی یهود

بر تلافیِّ قیام خیبر

حمله کردند به سوی معجر

ریشه ی هرچه حیا را کندند

پرده محمل ما را کندند

سنگ کین از همه سو برسرریخت

وان یکی آتش و خاکستر ریخت

ازحرارت همه پیکرها سوخت

دامنو گیسوی دخترها سوخت

درد ، بسیار و ندارم مونس

 من نگویم سخنی زان مجلس

خیزران دست ز نسل نمرود

یک سرو تشت و لبی خون آلود

آنقدر چوب لبانش بوسید

 ضربه ، شیرازه ی لبها پاشید

بوسه گاه نبوی شد ویران

 کرد تغییر صدای قرآن

شدم از غصه دگر خانه خراب

 دور تا دور سرش غرق شراب

حال با اینهمه غم آمده ام

با قد و قامت خم آمده ام

اربعینی غم و محنت دیدم

 من چهل روز مصیبت دیدم

کنج ویران گل لاله جا ماند

حیف در شام سه ساله جا ماند

کو؛ که هنگامه ی امداد شده

گریه کردن دگر آزاد شده

 

قاسم نعمتی


شنبه 29 آبان 1395  9:15 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب(س)-اربعین

 

پیغامبران آشنا برگشتند

از کوفه و از شام بلا برگشتند

با پرچم  پیروزی و آزادی و عشق

یکبار دگر به کربلا برگشتند

 

سید هاشم وفائی


شنبه 29 آبان 1395  9:15 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب(س)-اربعین

 

با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت

چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنت

گفتی آنروز:خدا کشته مرا خواسته است

دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت

گفتی آنروز:خدا خواست اسیرت بیند

دیدم ایام اسارت ، سرِ دور از بدنت

گفتی آنروز: کمی صبر و مصیبت باید

قتلِ صبر است نصیب تو و ما و حسنت

قامتِ خم شده و موی سپید آوردم

همه سوغات من از این سفرم، پیرهنت

همه را از سفر آوردم و شرمنده شدم

کنج ویرانه بجا ماند کمی پاره تنت

حاصلم قافله ای هست به تن های کبود

قاتلم در دل این خاک ، تن بی کفنت

یاد گودال تو هرگز نرود از یادم

دیدم آن نیزه چه بد بوسه گرفت از دهنت

ریش ریش است هنوز این دلم از ریش خضاب

آن زمان که سرت افتاد ز نِی پیش مَنَت

از تنور آمدی آنروز  و ، رُخت سوخته بود

سوختم جان برادر من از این سوختنت

بهتر آنروز نبودم که به دفنت بینم

بوریا پاره شد و چاره شد از قبر کَنَت

چونکه ما را به دف و هلهله بردند به شام

در عزا عید گرفتند ز کشته شدنت

چشم بیگانه و ناموس خدا در اَنظار

بعد عباس فراوان شد از این غم ، محنت

گرچه دستانِ جسارت به اسارت دیدم

یاورِ اهلِ حرم شد مددِ مؤتمنت

چوب می خوردی و آیات لبت قطع نشد

مجلسِ کفر ز اعجاز تو شد انجمنت

حنجر پارۀ تو کار خودش را می کرد

و سپس خطبه سجاد که شد ، هم سخنت

این چهل منزلِ ما هدیۀ ناقابلِ ما

به شهیدان تو و این تنِ بی پیرهنت

میروم نوحه کنان باز از اینجا اما

تا قیامت حَرَمت پر شود از سینه زنت

 

محمود ژولیده


شنبه 29 آبان 1395  9:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امام حسین(ع)-مناجات اربعین

 

مخواه شاکله ی این غزل، قوی باشد

از ابتدا غرض این بود مثنوی باشد

ببخش اگر کمی از حیث وزن کم دارد

نشد شبیه غزل های منزوی باشد

نه مثل نغمه‌ی حافظ، نه چون کلام کلیم

قرار نیست که این نفخه عیسوی باشد

به پای خمسه‌ی من هیچ پنجه‌ای نرسد

اگر چه نظم نظامی گنجوی باشد

 زمام شمس – علی ما نُقِل – به دست شماست

چه جای صحبتی از عشق مولوی باشد

غلام محتشم و خاک پای حِمیری ام

و هر که شاعر دربار مهدوی باشد

زیارت حرمت از سرم زیاد؛ قبول

مرا فقط برسان مرز خسروی... باشد؟

 

محسن رضوانی

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امام حسین(ع)-پیاده روی اربعین

 

صحرا به صحرا، کو به کو ، داریم نم نم میرویم

پشت سر هم، دم به دم ، آدم به آدم میرویم

ما هر دو عالم را به این معراج دعوت میکنیم

از این سوى عالم اگر آن سوى عالم میرویم

راهى شدن، دریا شدن، یعنى کمال قطره ها

ما هم به راه افتاده ایم و جانب یم میرویم

در شعله آتش میشویم، آتش به عالم میزنیم

هم مثل یک پروانه میسوزیم ما، هم میرویم

هم در نجف هم کربلا پرچم بدست زینب است

هر جا که پرچم میرود دنبال پرچم میرویم

عیسى بن مریم، آدم، ابراهیم، موسى، نوح، هود

این راه را پیغمبران رفتند و ما هم میرویم

ما تشنه وصلیم و دنبال سلوک وصلتیم

پس پابرهنه، تشنه لب ، تا نهر علقم میرویم

بى واسطه اسماء حق در ما تجلى میکند

هر وقت تحت قبه ى سلطان عالم میرویم

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

برای جا مانده های اربعین

امام حسین (ع)-زیارت اربعین

 

دوباره مثل همه سال های قبل از این

ز کاروان رفیقان خویش جا ماندیم

همه ، برات گرفتند و رفته اند و ما

به پشت پنجرهء جنت الرضا ماندیم

 

زمان بدرقه شان بغضمان شکست آقا

که خوبها همه رفتند و باز ، ما ماندیم

هنوز گرم همین فکرهای خود بودیم

که ما چرا ز رفیقان خود جدا ماندیم

 

پیام آدرس هیات آمد و ما باز

به زیر پرچم سقای با وفا ماندیم

هنوز جمعه شبی هست و هیاتی باقیست

اگر به حسرت دیدار کربلا ماندیم

 

به پشت گرمی این وعده های ... سال بعد ...!

گریستیم و پس از آن به این هوا ماندیم

برای دیدن تصویر زائران حسین

شبانه روز به پای رسانه ها ماندیم

 

مهدی مقیمی

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب(س)-اربعین

 

اَبر خون می بارید

عطرِ گُل می پیچید

بینِ یک دشتِ پُر از یاسِ سفید

کاروان عاقبت از راه رسید

همه از ناقه زمین اُفتادند

هر کسی سمتی رفت

خسته هر کس به سر و سینه یِ خود می کوبید

باز خاتونِ دوعالم به زمین پای نهاد

نه که او هم به رویِ خاک اُفتاد

نیست قاسم که پَرِ چادر او را گیرد

نیست اکبر که عنانی گیرد

نیست عباس رکابش گردد

بینِ این قربانگاه

مثل هر منزل راه

کودکان را همه در دور و برِ خویش شمرد

زیر لب می نالید

باز یک طفل کم است

نکند باز یتیمی مُرده؟

خسته غمگین بی تاب

گفت با عمه رباب

دختری کم شده است

که سکینه با اشک

آب برداشته و علقمه رفته تنها

با عمو درد و دلش تازه شده

همه رفتند سرِ خاکِ عزیزی اما

کودکِ من به کجاست؟

چه کنم قبرِ علی اصغرِ من خالی بود

گفت برخیز و بیا تا به زیارت برویم

دو خمیده دو کمان و سپیدان حرم

دست بر خاک کشیدند و رسیدند به یک خاکِ غریب

غرقِ بویِ خوشِ سیب

خواهر آمد به سرِ خاکِ برادر کم کم

خواهری چهره کبود   پیر تر از همه بود

می شناسی من را  با همین چین و چروک

با همین دیده ی تار تربتت می بینم

سر نداری که به بالای سرت بنشینم

خواست تا فاتحه  خوانَد که به یادش آمد

فاتحه خوانیِ صد نیزه و تیر و شمشیر

فاتحه خوانیِ سنگ و دشنه

ختم قرآن کردند

نه به سی جزء  هزاران قسمت

ختم قرآن کردند

هر ورق یک طرفی می اُفتاد

مجلسِ ختم گرفتند ولی

به سرِ نیزه سرش را بردند

مجلسِ ختم گرفتند ولی

نعل تازه به سُمِ اسب زدند

اسب را هِی کردند

غرقِ در نوحه و آه

روضه خوانی کردند

لحظه ها پُر درد اند

کاسه آب آوردند

که بپاشند به روی تربتِ خاکی برادر قدری

یادش آمد زِ تَرَکهای لبش خون می ریخت

تشنه تر از همه بود

هر دو لبهاش کبود

آب می گفت و نگاهش کردند

آب می گفت و می خندیدند

بینِ آن دشتِ بزرگ

کسی انگار کمی آب برایش آورد

سنگدل خنده زد و پیش نگاهش به زمین ریخت و رفت

به خودش آمد و گفت

نیمه جان آوردم

تا بگیری آن را

نفس آخر را

این تو و قافله ات

این امانت هایت

نوزده طفل از این جمع ولی کم شده است

یا میانِ صحرا زیرِ یک بوته ی خار

دست در گردن جان دادند

یا زمانِ غارت از نفس اُفتادند

یا میانِ آتش سوختند و ماندند

یا که بندِ زنجیر بر گلوشان اُفتاد

یا که از کعبِ نِی و تازیانه مُردند

یا که از آبله و تاولِ پا پژمردند

یا که از دیدن راس عباس سرِ نِی تب کردند

یا که از ضربه ی سنگی سنگین

بارها غَش کردند

بینِ اینان اما

بیشتر قلبِ مرا

داغِ عزیزت سوزاند

تا که بر سینه سرت را چسباند

نوبتِ دختر شد

پیشِ من پَرپَر شد

یاد آن شام که غساله تنش را تا دید

گفت برمیگردم

کارِ من نیست که این قَدِ کمان را شویَم

اینهمه تاول و زخم

بدنی کوچک و خُرد

اینهمه جایِ کبود

اندکی مویِ سپید

قُل و زنجیر چرا باز نکردید از او

گُلِ دامانِ که است؟

رویِ این صورتِ سرخ

جایِ دستانِ که است؟

با همان کُنده و زنجیر به خاکش کردیم

نوزده طفل از این جمع ببین کم شده است

 

حسن لطفی

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها