0

بانک اشعار اربعین حسینی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

من پیر بودم و ز غمت پیر تر شدم

در شام و کوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم

از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام

با دستِ بسته خون‌جگری در به در شدم

با  قاتلینِ مادرم و، نیزه‌دارِ تو

با ضرب  تازیانه اَخی هم‌سفر شدم

وقتی‌که میزبانِ  سر تو تنور شد

مانند مادرم ز غمت درد سر شدم

همراهِ کاروانِ بَلا دیده پیش تو

یک اربعین نبودم درد کمر شدم

دانی چرا  شبیه سرم، دلشکسته‌ام؟

دنبال نیزه‌دارِ تو مرغ  سحر شدم

مرغ سحر شدم که صدایم گرفته است

با  خطبه‌های حیدریَم  نوحه‌گر شدم

اصلاً مهم  نیست، که در دشت کربلا

در راه یاریِ  تو  اَخی  بی‌پسر شدم

 

شاعر: رضا باقريان

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:43 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب(س)-اربعین  

 

زینب رسیده از سفری پر ز اضطراب

سرگرم زمزمه ست و دلش غرق التهاب

از من به غیر این تن تیره نمانده است

شمع دلم شده ز غمت قطره قطره آب

پوشیه نیست اینکه بود بر جمال من

این جای سیلی است و قدم های آفتاب

تنهائی و غریبی و در به دری و داغ

این مانده بود پا بزنم مجلس شراب !!!

هر کس به قدر آه خودش داغ دیده است

امّا قسم به جان تو وای از دل رباب

طفل سه ساله‌ات به هوای زیارتت

کنج خرابه کرد عدوی تو را خراب

خنده به درد بی کسی ما چه تلخ بود

امّا فقط غم تو مرا کرده دل‌کباب

یک دم نشد که لرزه بیفتد به پای من

کردم به دشمنان تو از محملم عتاب

من جز خدا ندیده‌ام از این اسارتم

جمله خجل شوند به والله ازین خطاب

کارم تمام شد همه جا شد حسینیه

با دست بسته خواهر تو کرده انقلاب

حالا بده اجازه بمانم به کربلا

تا جان دهم به خاک غمت یَابن‌بوتراب

دارم شبیه فاطمه مرگ از خدا طلب

کاش این دعا شود به مزار تو مستجاب

یادم نرفته لحظۀ افتادنت حسین

لشگر برای کشتن تو جمله در شتاب

 

 

مجتبی روشن روان

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:43 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

بال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند

این قامتم خمید ولی عزّت تو ماند

گیسوی من سپید شد و روی من کبود

تا پرچم ولایت تو هیبت تو ماند

عیبی ندارد از تو مرا دشمنت گرفت

چون با دعای مادرمان تربت تو ماند

 
بی حرمتی اگرچه به آل رسول شد

امّا قسم به آل علی حرمت تو ماند

 
یک اربعین اسیر و چهل منزل اشک و آه

با این همه ،حدیث تو و عصمت تو ماند

 
ناگفته های شام بماند برای بعد

فریادهای قافلۀ غربت تو ماند

 
با خطبه های کوفه و شام اماممان

از مقتل تو تا ابد دولت تو ماند

 
یادش بخیر قاری قرآن ما شدی

هرجا که رفت رأسِ تو ، پس آیت تو ماند

 

((هل من معین)) تو شده ((صوت الحزین)) من

در بینِ نسلها نَفَس حضرت تو ماند

 
یک آشنا نبود اگر یاری ام کند

تا روز حشر ، درد و غم محنت تو ماند

 
برگشتم از اسارت و شرمنده ام ز تو

در گوشۀ خرابه گُل زینت تو ماند

 
جای علیِ اکبر و عباس و قاسمت

یک کاروان اسیر پِی نصرت تو ماند

 
بُردم پیام فاطمی اَت را به هر دیار

خصمت فنا شد و عَلَم قدرت تو ماند
 
با این همه مصائب سنگین این سفر


دین زنده ماند و رایحۀ عبرت تو ماند


شاعر : محمودژولیده

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

برروی سردنیزه هاآورده این سررا
این سر؛همین صدپاره ی درخون شناوررا
بایدببینی باغ سرسبزی که پرورده است:
دردامنش بسیاری ازگل های پرپررا
شایدکه پهلوی کسی درپشت درباشد
آهسته تربایدببندی روی هم،دررا
این خانه باآتش همیشه همنشین بوده است
بی حرمتی همواره برآل پیمبر(ص)را
بایدکه بنشینی،مفصل گوش بسپاری
خون جگرها،-خطبه های داغ خواهررا-
جزکربلادیگرمگرباغ وبهاری هست!؟
داردمگرجایی چنین خاک معطررا!؟
چشم ترت باران الطاف خداوندی است
بردیده بنشانی همین خاک معطررا
اماچگونه باتبردستی توانسته است
این گونه درهم بشکندسروتناوررا!
اینجاکه مهمان راکسی حرمت نمی دارد
حتی برادرحرمت نام برادررا-
بیهوده فکرمهربانی ازکسی هستی
بیهوده می چرخانی اماهرکجاسررا
              ***
این ماجراروزی به پایان می رسد...مردی
خواهدگرفت اوانتقام خون حیدررا...


شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

ارغوان داغ (اربعین)

ای مسیر کاروانت تا ابد آیینه پوش

ارغوان داغ تو زد در بهار سینه جوش

رفتم از دل تا بپرسم، قصه‌ی اندوه چیست؟!
این که در من شعله‌ها افروخته، از داغ کیست؟!

عشق و عقل آیینه‌سان، فانوس دل افروختند

اشک و مژگان، هر دو با هم در تماشا سوختند

وسعت اندوه را در داغ تو، اندازه نیست

این ارادت از ازل مانده، که رسمی تازه نیست

ای فدای لحظه‌های سرخ یادت زندگی

زندگی بی یادتو ،می افتد از تابندگی

با تو هر قومی بلند‌آوازه از بیداری است

بی تو، نام زندگی، محکوم ذلت‌واری است

اربعین تا اربعین ،صدقافله مهمان توست

معرفت جوی حریم عشق بی پایان توست

اربعین تا اربعین ،صد پیر با جابر قرین

با تو می گیرد به یاد اربعینت ، اربعین

باتو می گیردعزا همراه فرزندان،خلیل (ع)

باتو می گیردعزا همراه خاتم، جبرئیل (ع)

باتومی گیرد عزا،معصومه خلقت،بتول (س)

با تو می گیرد عزاهم، عترت آل رسول (ص)

باتو می گیرد عزا ، دراربعینت مرتضی(ع)

باتو می گیرد عزا، تا جلوه ی روزجزا

خیمه برپا کرده با یادت،غمین بانو، رباب (س)

می کند همراه زینب،هم دل عالم کباب

درشهودی آشکارا،جلوه گر ، ازمشرقین

آسمان پرمی شود از بانگ ذکر :یاحسین !

یاحسین و یاحسین، آهنگ دل ها می شود

سینه سینه، این نوا تا نا کجاها می رود
**
ای مسیر کاروانت تا ابد، آیینه پوش

نغمه ی تنهایی ات می آید ازمیدان به گوش
**

آنکه در شطّ فرات، از دست، خالی کرد آب

مهر تو در سینه اش بود از ازل، با بوتراب

شوق و ذوق اکبر و قاسم ،از انفاس تو بود

جلوه‌ی آیینه‌هاشان، عشق و احساس تو بود

جرعه ای از جام صبرت، حضرت زینب (س) چشید

لحظه ای حتی از او درماندگی دشمن ندید

غیرت مردان حق، ازحق آیین تو بود

هر چه بود آنجا، فقط آیینه‌ی دین تو بود

آنکه در میدان، به نام نامی ات تعظیم کرد

از شهادت در ره اندیشه ات، کی بیم کرد؟!

هفت ایوان فلک، هم قافیه با پله است

تا ردیف شعر، من «هیهات من الذله» است!

×××

سید علی اصغر موسوی


شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

حضرت زینب (س)-اربعین

 

اربعین غمت مرا انداخت

بی تو بودن مرا از پا انداخت

بعد  یک اربعین هوای غمت

راه ما را به کربلا انداخت

اف بر این روزگار که من را

اربعین ز تو جدا انداخت

این چهل روز بی تو هر چه نداشت

خواهرت را که از صدا انداخت

یاد دارم که ظهر روز دهم

شعله بر جان خیمه ها انداخت

یا نوک نیزه ظالمانه تو را

از روی اسب بی هوا انداخت

از کجای سفر بگویم که

به دلم آتش بلا افتاد

نیزه دار تو از سر کینه

از روی عمد نیزه را انداخت

زخمی اربعینی از دردم

ماندنم را گمان نمی کردم

شعله بر جان تشگان  افتاد

و به دل زخم بی امان افتاد

از همان روز که زمین خوردی

بر سرم طاق آسمان افتاد

غنچۀ خشک تا که پر پر شد

به روی خاک باغبان افتاد

معجر من به دست شعله ولی

سر تو دست این و آن افتاد

 

مسعود اصلانی

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

اربعین خورشید

چهل طلوع، چهل صبح، زرد، بی خورشید

زمین! به دور مدارت نگرد بی خورشید

چهل غروب، چهل شط خون سرگردان

که از مدار جهان گشته طرد، بی خورشید

صدای شیهه اسبیست... در افق غمگین

ستاره گفته به او : برنگرد بی خورشید

هلا امید صبوران، بهار نامرئی

طلوع کن که جهان مانده سرد، بی خورشید

#

هنوز دامنه دارد اصالت دردت

هنوز دامنه دارد نبرد با خورشید

نغمه مستشار نظامی


شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

رفتند کربلا  و مرا جا گذاشتند

روی دلم دوباره همه پا گذاشتند
 
تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است

گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند
 
این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ

خوبان چه شد بحال خودم واگذاشتند
 
دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم

حالا دل مرا به تماشا گذاشتند
 
با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین

سهم مرا به عهدۀ مولا گذاشتند
 
حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم

یک کربلا برای من اینجا گذاشتند
 
آری مرا که خادم هیئت نوشته اند

دربست وقف زینب کبری گذاشتند
 
بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است

بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند

بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند

بر جان وصال آل عبا را گذاشتند
 
آنانکه می روند سوی هیئت حسین

انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند
 
این ساده نیست ، دل حرم الله می شود

این را به دل در عالم بالا گذاشتند
 
هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست

یک اربعین در عالم معنا گذاشتند
 
می خواستم شهید ره کربلا شوم

این وعده را دوباره به فردا گذاشتند


شاعر : محمود ژولیده

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

همین جا بود ...

همین جا بود ، آهم را شنیدند

ولی انگار اشکم را ندیدند

 

همین جا بود ، آتش هایشان را

به روی خیمه های ما کشیدند

 

همین جا بود ، باشوق شهادت

کبوتر ها ز ِ خیمه می پریدند

 

همین جا بود ، زن ها بین خیمه

گریبان از غم تو می دریدند

 

همین جا بود ، آری ... بین گودال

سرت را پیش چشمانم بریدند

 

همین جا بود ، دیدم اسب هاشان

به روی پیکر تو می دویدند

 

همین جا بود ، بعد داغ عبّاس

همه طعم اسارت را چشیدند

 

کنارت با سرزانو رسیدم

نبودی که ببینی من چه دیدم


شنبه 29 آبان 1395  9:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

اربعین

اربعین آمد چه داغی بر جگر دارم هنوز
روز عاشورا و ظهرش در نظر دارم هنوز
سینه ی سوزان و بغضی در گلو از لحظه ی
گفتگو های   رقیه  با  پدر  دارم  هنوز
از نخستین روز عاشورا که صد ها اربعین
رفته تصویر حسین را در بصر دارم هنوز
هر زمان ماه محرم می رسد با درد و غم
من حسین را بر سر نعش پسر دارم هنوز
توبه ی حر بخشش آقا و هرم  عشق  را
فصلی از سر فصل شیدایی  به سر دارم هنوز
پا برهنه مر دمان تا فخر عاشورای ماست
بهر این بیچارگان چشمان تر دارم هنوز
روز عاشورا در ایران محشر کبری بود
افتخار  از امت  والا گهر دارم  هنوز
درد سنگین محرم را به دوشم می کشم
غصه بعد از غصه ای ماه صفر دارم هنوز
ای (رها)بعد از چهل روز از قیام کربلا
کاروان کربلا را در سفر دارم هنوز

علی میرزائی-

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

سیروس مرادی رویین تنی

به مناسبت اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)

شب  بود و عشق بود و تو بودی و ماه بود

ای نخل سر بلند دلت رو براه بود

گم بود در عمیق نگاهت شکوه خاک

دل ها همه به عصمت اسمت گواه بود

روح فرات تشنه ی دریای دست تو

رودی که تا همیشه فقط روسیاه بود 

پاشیده بود خون تو بر ماسه های داغ

درجذر و مد دل که زمین بی پناه بود 

یک سو تمام آینه یک سو تمام سنگ

زینب دل شکسته ی بی تکیه گاه بود 

دشت از سکوت پر شده بود آن غروب محض

وقتی نبود آن که دلش روبراه بود


شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

يك اربعين پس از...

لب باز‌كن كه زخم مكرّر رسيده‌ است

يك كاروان شقايق پرپر رسيده است

 

از بارگاه قدس پي طوف اين حرم

يك آسمان كبوتر بي‌سر رسيده است

 

عرش خدا به خون زمين غوطه‌ مي‌خورد

زخمي مگر به قامت اكبر (س) رسيده است

 

يا اين كه بعد از آن همه گل‌هاي رنگ رنگ

هنگام جان‌فشاني اصغر (س) رسيده است

 

خون مي‌تراود از مژة آسمان مگر

زينب (س) به قتلگاه برادر رسيده است

 

يك اربعين پس از شب طور و تنور عشق

مي از خم حسين (ع) به ساغر رسيده است

 

بر ساحل فرات كه سرشار تشنگي‌ست

لب بازكن عزيز! كه خواهر رسيده است

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

امان از دل زينب(س)

باز شور ِ تو در سرم افتاد

اشك از ديده يِ ترم افتاد

خود به خود تشنه ميشوم چونكه

تشنه بر خاكِ دلبرم افتاد

***

دلِ من بي هوا، هوايي شد

زينبي گشت تا خدايي شد

اين دلِ بي قرار و آلوده

ناله اي كرد و كربلايي شد

***

گوش ِ من پُر شد از صداي كسي

در نمي آيد از كسي نفسي

قافله آمده مُهيا شد

سعي كن به كاروان برَسي

***

خواهري خسته دل غمين آمد

صاحبِ نطق آتشين آمد

كاروان آمد و قيامت شد

محشر عالم اربعين آمد

***

از شترها تمام افتادند

مثل ِ صيدي به دام افتادند

بين ِ گرما خاكِ تفديده

رويِ قبر امام افتادند

***

هركسي رويِ قبر دلبر ِخود

بر رويِ خاك مينهد سر ِ خود

آه از آن لحظه اي كه خواهر ها

شِكوه كردند با برادر ِ خود

***

شور ِمحشر دوباره بر پا شد

لبِ زينب به روضه ها واشد

اي برادر بلند شو از جا تا

به تو گويم چه ها كه با ما شد

***

كوفه رفتم ولي علي بودم

غرق ذكر سينجلي بودم

بين نامحرمان كه جايم نيست

بين نامحرمان ولي بودم

***

ابر خونبار ِ كاروان بودم

من علمدار كاروان بودم

زينب و چند كودك زخمي

من پرستار كاروان بودم

***

خواهرت را به شام ميبردند

بين آن ازدحام ميبردند

پسرت را به زور ِ سر نيزه

با غضب چون غلام ميبردند

***

كس نكرده به ما وفا هرگز

بينشان صحبت از خدا هرگز

همه را ميبرم ز ياد ولي

ستم نيزه دار را هرگز

***

بي وضو دست بر سرت ميزد

پنجه بر مويِ اطهرت ميزد

تيشه ميزد به ريشه يِ قلبم

دخترت را برابرم ميزد

***

همه را با تو رو به رو ميكرد

نيزه را در گلو فرو ميكرد

سر ِ عباس را زمين ميزد

دختر ِ تو عمو عمو ميكرد

***

كشته ي دور از وطن برخيز

عشق من، پاره پيرُهن برخيز

پيكر ِ بين بوريا مانده

بهرَت آورده ام كفن برخيز

***

اربعين كربلا چه حالي بود

عطر ِ زهرا در آن حوالي بود

همه بودند دور ِ قبر ِ حسين

حيف جايِ رقيه خالي بود

***

رويِ خود را به لطمه آزردم

بر سر ِ هر مزار پژمُردم

بعد از آن بانوان اهلِ حرم

عمه را سويِ علقمه بردند


شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

اربعین
اُسوه ی عرصه ی وفا زینب
آمده از دل بلا زینب
خسته و دل شکسته ای اما
کرده ای زنده کربلا زینب

ای شکوهت شده تماشایی
رهبر کاروان صحرایی
کوفه وشام را سیه کردی
خطبه هایت همیشه زهرایی

درتن قافله توان مانده
کاروانی که قدکمان مانده
دور از چشمت اربعینی شد
ردّ شلاق وخیزران مانده



در دلم خاطرات غمها آه
بی سپاه و وحید و تنها آه
هلهله بودونیزه ای آمد
یا بنیّه صدای زهرا آه



عاقبت شاه ز روی زین افتاد
ناگهان عرش بر زمین افتاد
نه فقط صورت تو خاکی شد
خواهرت نیز با جبین افتاد

بافشار آمدوبه سینه نشست
استخوان های سینه ی تو شکست
تشنه بودی زوال ظهر عطش
پیکر نیمه جان تو برگشت

 

 
 
شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:بانک اشعار اربعین حسینی

شاید روضه خوانی حضرت زینب(س)

برای حضرت رباب(س) و بقیه کاروان:


آه! اینجاست شروع سفرش، یادت هست؟
«نینوا... ماریه... نام دگرش...»، یادت هست؟

آه! اینجاست مناجات شب آخر او
حال نیمه شب و آه سحرش یادت هست؟

آه! اینجا پدر آسیمه سر از راه رسید
روی بگذاشت به روی پسرش، یادت هست؟

آه! اینجاست که او خواست علی اصغر را
گفتی آرام: «بیا و ببرش»، یادت هست؟

آه! اینجا به دل حرمله ها کار نکرد
خطبه خوانی علی و پدرش، یادت هست؟

آه! اینجاست که سیمرغ حرم سقا شد
لیک با آب زمین ریخت پرش، یادت هست؟

داغ جانسوز برادر به برادر که رسید
زیر آن بار دوتا شد کمرش، یادت هست؟

چون که می گفت : «خداحافظتان اهل حرم»
"طرز عاشق کشی" چشم ترش یادت هست؟

بی خبر از پسر فاطمه مضطر بودیم
ذوالجناح آمد و آمد خبرش، یادت هست؟

و همین جا وسط مهلکه ناگه دیدیم
جای خورشید نشسته است سرش، یادت هست؟


شنبه 29 آبان 1395  9:45 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها