0

بهلول عاقل و ديوانه >> مباحثه بهلول با مرد فقيه

 
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

بهلول عاقل و ديوانه >> مباحثه بهلول با مرد فقيه


آورده اند كه مرد فقيهي از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشيد شنيد كه آن مرد فقيه به بغداد آمده ، او را به دارالخلافه طلبيد .
آن مرد نزد هارون الرشيد رفته ، خليفه مقدم او را گرامي داشت و با عزت او را نزديك خود نشاند و مشغول مباحثه شدند .
در همين اثنا بهلول وارد شد . هارون او را امر به جلوس داد . آن مرد نگاهي به وضع بهلول نمود و به هارون الرشيد گفت :
عجب است از مهر و محبت خليفه كه مردمان عادي را اينطور محبت مي نمائيد و به نزد خود راه مي دهيد . چون بهلول فهميد نظرش با اوست ، با كمال قدرت به آن مرد تغيير نمود و گفت :
به علم ناقص خود غره مشو و به ظاهر من نگاه منما ، من حاضرم با تو مباحثه نمايم و به خليفه ثابت كنم كه تو هنوز چيزي نمي داني .
آن مرد در جواب گفت :
شنيده ام كه تو ديوانه اي و مرا با ديوانه كاري نيست .
بهلول گفت :
من به ديوانگي خود اقرار مي نمايم ، ولي تو به نفهمي خود قائل نيستي . هارون الرشيد نگاهي از روي غضب به بهلول نمود و او را امر به سكوت كرد ، ولي بهلول ساكت نشد و به هارون الرشيد گفت :
اين مرد به علم خود اطمينان دارد ، بگو تا مباحثه كنيم .هارون به آن مرد فقيه گفت :
چه ضرر دارد مسائلي از بهلول سئوال نمائي ؟
آن مرد گفت :
به يك شرط حاضرم . و آن شرط بدين قرار است كه من يك معما از بهلول مي پرسم ، اگر جواب صحيح داد ، من هزار دينار زر سرخ به او بدهم ، ولي اگر در جواب عاجز ماند ، بايد هزار دينار زر بدهد .
بهلول گفت :
من از مال دنيا چيزي را مالك نيستم و زر و دينار موجود ندارم ، ولي حاضرم چنانچه جواب معماي تو را دادم ، زر از تو بگيرم و به مستحقان بدهم و چنانچه در جواب عاجز ماندم ، در اختيار تو قرا ربگيرم و مانند غلامي براي تو كار كنم .
آن مرد قبول نمود و بعد معمائي بدين نحو از بهلول سئوال نمود و گفت :
در خانه اي زن با شوهر شرعي خود نشسته اند و در همين خانه يك نفر مشغول نمازاست و نفر ديگري روزه دارد . در اين حال مردي از خارج وارد خانه مي شود و به محض وارد شدن آن مرد، زن و شوهري كه در آن خانه بودند به يكديگر حرام مي شوند و آن مردي كه نماز ميخواند نمازش باطل مي شود و آن يك نفر ديگر هم كه روزه داشت ، روزه اش باطل مي شود .
آيا مي تواني بگويي اين مردكيست ؟
بهلول فوري جواب مي دهد :
اين مردي كه وارد خانه شد سابقا شوهر اين زن بوده و به مسافرت رفته و چون سفر او طول ميكشد و خبر مي آورند كه شوهر او مرده است ، آن زن با اجازه حاكم شرعي به ازدواج با اين مرد كه پهلوي او نشسته بود در مي آيد و به دو نفر پول مي دهند ، يكي براي شوهر فوت شده اش نماز بخواند و ديگري روزه بگيرد .
در اين بين شوهر سفر رفته كه خبر او منتشر گشته بود ، از سفر باز مي گردد . پس آن شوهردومي بر زن حرام مي شود و آن مرد كه نماز براي ميت مي خواند ، نمازش باطل مي شود و همچنين آن يك نفري كه روزه داشت ، چون براي ميت بود ، روزه او هم باطل ميشود .
هارون الرشيد و حاضرين مجلس از حل معما و جواب صحيح بهلول بسيار خوشحال شدند و همه به بهلول آفرين گفتند .
بعد بهلول گفت :
الحال نوبت من است تا از شما معمائي سئوال نمايم .
آن مرد گفت :
سئوال كن .
بهلول گفت :
اگر خمره اي پر از شيره و خمره اي پر از سركه داشته باشيم و بخواهيم سركنگبين درست نمائيم ، يك ظرف از سركه برداريم و يك ظرف از شيره و اين دو را در ظرفي بريزيم براي
درست كردن سركنگبين ، و بعد متوجه شويم كه موشي در آنها است ، آيا مي تواني تشخيص بدهي آن موش مرده در خمره سركه بوده يا در خمره شيره ؟
آن مرد بسيار فكر كرد و در جواب عاجز ماند .
هارون الرشيد از بهلول خواست تا خود او جواب معما را بدهد . پس بهلول گفت :
اگر اين مرد به نفهمي خود اقرار نمايد جواب معما را مي دهم . ناچار آن مرد اقرار نمود .
پس بهلول گفت :
بايد آن موش را برداريم و در آب بشوئيم ، پس از آنكه از شيره و سركه پاك شد ، شكم او را پاره نمائيم . اگر در شكم او سركه باشد ، در خمره سركه افتاده ، بايد سركه را بيرون ريخت ،
و اگر در شكم او شيره باشد ، پس در خمره شيره افتاده ، بايد شيره ها را بيرون ريخت .
تمام اهل مجلس از علم و فراست بهلول تعجب كردند و بي اختيار او را آفرين گفتند و آن مرد فقيه سر به زير ناچارا هزار دينار كه شرط كرده بود تسليم بهلول نمود.
بهلول آن زر بگرفت و تمامي آنرا بين فقراي بغداد تقسيم كرد .

 

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

چهارشنبه 15 دی 1389  7:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها