0

بهلول عاقل و ديوانه >> سئوال هارون از بهلول

 
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

بهلول عاقل و ديوانه >> سئوال هارون از بهلول

روزي هارون الرشيد كه مست باده ناب بود ، در قصري مشرف به شط دجله نشسته ، به تماشاي آبهاي خروشان دجله مشغول بود .
در اين حال بهلول بر هارون وارد شد .
هارون الرشيد خنده مستانه نمود و بعد خوش آمد گفت و امر به نشستن داده و گفت :
امروز يك معما از تو سئوال مي كنم . اگر صحيح جواب دادي ، هزار دينار زر سرخ به تو مي دهم و چنانچه از جواب عاجز بماني ، امر ميكنم كه از اين محل تو را در دجله بياندازند .
بهلول گفت :
من به زر احتياجي ندارم ، ولي با يك شرط قبول مي كنم . اگر جواب معماي تورا صحيح دادم ، بايد صد نفر از اشخاصي كه در زندانهاي تو و از دوستان من مي باشند آزاد كني .
و اگر جواب صحيح ندادم مرا در دجله غرق كن . هارون قبول كرد و معما را بدين ترتيب از هارون سئوال نمود و گفت :
اگر يك گوسفند و يك گرگ و يگ دسته علف داشته باشيم و بخواهيم اين سه را بتنهايي و تك تك از اين طرف دروخانه به آن طرف ببريم ، آيا به چه طريق مي توان آنها را به آن طرف رود خانه برد كه نه گوسفند علف بخورد و نه گرگ گوسفند را ؟
بهلول گفت :
اول بايد گرگ را بگذاريم و گوسفند را آن طرف رود خانه ببريم و بعد برگرديم و علف را ببريم، وچون علف را آن طرف رودخانه برديم ، باز گوسفند را برگردانيم به جاي اول و گوسفند را بگذاريم و گرگ را ببريم و دوباره برگرديم گوسفند را برداريم و ببريم .و بدين ترتيب نه گوسفند مي تواند علف بخورد و نه گرگ مي تواند گوسفند را بدرد .
هارون گفت :
احسنت ، جواب صحيح دادي .
بعد بهلول نام صد نفر از دوستان خود را كه همه آنها از شيعيان علي عليه السلام بودند گفت و منشي هارون اسامي را نوشته و بدست او داد .
چون اسامي به نظر هارون رسيد به نامهاي آنان برخرد نمود و آنها را شناخت و از شرط خود سرباز زد . ولي با اصرار بهلول فقط ده نفر را بخشيد و از زندان آزاد كرد .

 

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

چهارشنبه 15 دی 1389  7:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها