به ياد دکتر اصغر مهدوى (به قلم دکتر ایرج افشار )
بامداد بيست و دوم ارديبهشت 1383 دوست والامنش بزرگوار دانشمندم دكتر اصغر مهدوى درگذشت و غم جاودانه مرگ او بهدرون وجودم خانه كرد. او هشتاد و نه سال زندگى كرد و من نزديك پنجاه سال با او بودم و از نعمت مصاحبت دلپذير او بهرهور. درسفرهاى كوتاه و بلند، در سراسر خاك ايران و بيرون از وطن بارها با هم بوديم. در شادمانيها و مهمانيهاى دوستانه كنار هم بوديم. درجلسههاى تشخيص و تقويم نسخههاى خطى مربوط به كتابخانههاى مجلس، سنا، ملى، سازمان اسناد ملى و مخصوصاً كتابخانهمركزى دانشگاه با هم مىبوديم و هميشه تقريباً هم نگرش بوديم. در چند كنگره و مجمع علمى مربوط به نسخ خطى و ايرانشناسى، همبا هم بوديم. بسيار روزها با هم بوديم و در هفتهها از هم بىخبر نبوديم. سه كتاب با هم چاپ كرده بوديم. اكنون هم با هميم زيرا كه بايادش «بوديم»هاى گذشته را به ياد مىآورم.
او فرزند حسين امين الضرب مهدوى بود. امين الضرب از بازرگانان متنفذ و از مروجين اصول مشروطيت بود. پدر امين الضربموسوم به حاج محمد حسن و ملقب به امين دارالضرب در دو سوم از عصر ناصرالدين شاه تاجرى معتبر و خيّرى به نام و يكى از رجالمهم مردمشناس در شمار بود. او مدتها مسؤول امور ضرابخانه و از ياران نزديك اتابك امين السلطان بود.
دكتر اصغر مهدوى پس از گذراندن دوران تحصيل در خانه و در دبستان وارد به دبيرستان دارالفنون شد و پس از آن تحصيلات خود رادر دانشسراى عالى آغاز كرد. تا اينكه براى ادامه تحصيلات دانشگاهى به فرانسه رفت و در رشته اقتصاد درجه دكترى گرفت. موضوعرساله دكتريش ديوان محاسبات ايران بود. ايامى كه در فرانسه درس مىخواند مصادف با دوران جنگ جهانى دوم بود. ناچار چندى بعداز آن در فرانسه ماند تا راهها باز شد و توانست به ايران باز گردد (حدود سال 1327). جمعاً در روزگار جنگ سختى بسيار ديده بود.
پس از مدّتى اقامت در وطن ناگزير از سفر ديگرى به فرانسه شد كه منجر به سالى ماندن در آن كشور شد. در بازگشت چون دانشكدهحقوق و علوم سياسى و اقتصاد در جستجوى دانشياران جديد برآمد او يكى از برگزيدگان براى براى رشته اقتصاد بود. پس به عضويتدر هيأت علمى آنجا در آمد و چون شعبه اقتصاد به دانشكده اقتصاد تبديل وضع پيدا كرد اصغر مهدوى در دانشكده جديد سمت استادىيافت و چندى گروه اقتصاد سياسى آنجا را تصدى مىكرد. البته به مؤسسه تحقيقات اقتصادى - كه وابسته به آن دانشكده بود - همپيوستگى علمى داشت. مهدوى هيچ گاه در پى دست يافتن به مقام و منصب سياسى و دولتى نبود. او به مناسبت آنكه شخصيت متين وموقرى داشت خود بهخود ترتيب و آدابى را پيش گرفته بود كه اصحاب منصب و قدرت نمىتوانستند تصدى مقامى را به او پيشنهادكنند. در دانشكده اقتصاد هم قبول تصدى گروه اقتصاد سياسى، براى آن نبود كه از «حق رياست» بهرهور شود. او در طول مدت خدمتحقوق دانشگاهى خود را از زمان عضويت در دانشگاه به پيروى از برادر نامدارش (دكتر يحيى مهدوى) صرف چاپ مجموعه كتابهايىكرد از قبيل ترجمه قديم فارسى از النهايه شيخ طوسى (شماره سوم در سه مجلد) به كوشش محمدتقى دانشپژوه و رجال برقى بهكوشش جلال الدين محدث و تحقيق عباس اقبال در سرگذشت ميرزا تقى خان اميركبير و «مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده دربارهسيدجمال مشهور به افغانى» (شماره 2) كه او و من با هم گردآورى كرديم.
به هر اندازه كه از ورود در كارهاى ادارى و رسمى دورى مىجست در مواردى كه مربوط بهقلمرو نشر كتابهاى جدّى و خريد نسخههاى خطى بود و او مىتوانست همكارى داشته باشد ازقبول خدمت خوددارى نداشت. سالهاى دراز عضو شوراى كتابخانه مجلس بود و جز آن در گروهتشخيص و تقويم نسخههاى خطى آن كتابخانه شركت مؤثر داشت. همزمان، كتابخانههاىمجلس سنا و مركزى دانشگاه تهران در همين زمينه از اطلاعات بسيط و دانش تخصصى او بهرهياب مىبودند.
كتابخانههاى ملى و ملك هم در موارد خاص نظر او را خواستار مىشدند. او بهاى نسخه را باعنايت و نگرش علمى و رعايت جوانب ديگر مشخص مىكرد. گاهى كه صورت مجلس براىامضا حاضر شده بود مىگفت حق اين است كه فلان قدر بر مبلغى كه نوشته شده است افزودهشود. مبادا صاحب كتاب آن را نفروشد و كتاب از دست برود. يا اينكه ناراضى باشد و به اضطرارمجبور بشود كه به تقويم ما تن بدهد. ضمناً بايد بگويم كه هيچ گاه از بابت ساعاتى كه مصروفاين خدمت مىكرد دينارى نپذيرفت، يعنى به رايگانى خدمتگزار بود.
در رشته شناخت نسخههاى خطى از تيزبينان و نادرهشناسان بود. خودش از دوره بازگشت بهايران به خريدارى نسخههاى خطى علاقهمندى پيدا كرده بود. چون درين زمينه ذوقى پختهداشت بسيار كارآمد در كهنهجويى عاشقانه در پى يافتن خطوط خوشنويسان بود و به تدريج برزير و بم نسخهشناسى و ضوابط و قواعد خاص و پيچيده آن وقوف پيدا كرد و در همنشينى بانسخهشناسانى چون جعفر سلطانالقرايى و دكتر مهدى بيانى توانست در آن رشته به خبرويّتمسلّم برسد. نسخه را كه باز مىكرد به يك نگاه حكمى كارشناسانه درباره آن مىكرد. اغلبدرست و قاطع بود. در تقويم كردن نسخهها مآل انديش و دلسوز بود. قدر نسخه خطى رامىشناخت و هميشه نيّتش بر آن بود كه نسخه خريدارى شود تا در كتابخانههاى كشور بماند.ضمناً مىگفت فروشنده نسخه خطى حتماً بايد به حق خودش برسد زيرا خودش يا اسلافش آنرا نگاه دارى كردهاند و مىگفت شك نداشته باشيد اگر امروز فروشنده شده است اغلب بهمناسبت آن است كه نيازمند شده است.
فهرست نسخههاى خطى از مجموعه گرانبهاى او تا سال 1340 به كوشش دوست فقيدمانمحمدتقى دانش پژوه تهيه و در نشريه نسخههاى خطى (دفتر دوم - 1341) چاپ شد. پس ازآن مهدوى باز نسخههايى چند خريدارى كرد و تعداد آنها از هزار در گذشت. درين چند سال اخيربا همكارى فاضل گرامى اشك شيرين به فهرستنويسى تازهاى از مجموعه خود پرداخته بود كهبه تدريج آماده چاپ مىشد.
براى نشان دادن ميزان علاقهمندى او به نسخه خطى مىتوانم ياد كنم از روزهاى بسيارى راكه شخصاً صرف وصّالى اوراق پريشيده قرآن كهنه اوراق شدهاى كرد. مىگفت اگر به دستوصال بدهم با اين دقت و دلسوزى نمىتواند نسخه را چنانكه شايسته است آماده تجليد كند.چون آماده شد آن را به دوستمان مهندس محمدحسين اسلام پناه مقيم كرمان سپرد تا جلدىمناسب براى آن فراهم سازد.
بُخل وضنّتى نداشت كه از نسخههاى پر ارزش او عكسبردارى بشود. به همين ملاحظهاجازه داده بود تا عكاس كتابخانه مركزى دانشگاه تهران از نسخههايى كه كتابخانه علاقهمند بهآنها مىبود عكس تهيه كند. اخيراً هم ديديم كه دو مجموعه كهنه از كتابخانه او به نامهاى «جنگمهدوى» (مورخ 753) و ديگرى به نام «مجموعه فلسفى مراغه» (مورخ 596) توسط مركز نشردانشگاهى به همّت دكتر نصرالله پورجوادى و فهرستنگارى مهدى قمىنژاد به چاپ عكسىرسيد و فايدت مندرجات آنها عام شد. اين دو مجموعه در برگيرنده رسالههاى فلسفى و حكمىو عرفانى و از شمار نوادر مخطوطات است. اگر مهدوى به مانند اكثر مجموعهداران طمعكار يابخيل كردار، جسم نسخه را از آن خود مىدانست هرگز رضايت نمىداد كه چاپ نسخه برگردان ازآنها به دسترس دانشى مردان برسد، به تصور موهوم آنكه ممكن است از بهاى پولى آن كاستهشود.
او خود را نگاهبان نسخه مىدانست ولى بمانند كتابدارى رفتار مىكرد كه مسؤوليتش بهاصطلاح امروز اطلاعرسانى و دستياب كردن مراجع و منابع پژوهشى است. او عاشقانه ولى بااين خصيصه به نسخه نگاه مىكرد. البته به حق در حفاظت و ماندگارى آنها پاىبندى داشت.
مهدوى از دوستان نزديك مجتبى مينوى بود و مينوى او را يكى از چهار عضو هيئت امناىكتابخانه اهدايى خود بر بنياد شاهنامه فردوسى قرار داده بود.
درين سى سال كه از درگذشت مينوى گذشته است هماره با شور و شوق در جلسات هيأتامنا شركت مىكرد و چون كليد صندوق نسخههاى خطى و اسناد و مدارك نوشتهاى و عكسىآن كتابخانه به تقاضاى ديگر اعضا به مهدوى سپرده شده بود ايشان، به دلخواهى و بىكراهتى
اين زحمت را پذيرفته بود كه هر بار براى آنها كه مىخواستند نسخه خطى ببينند از خانه دورافتاده خود به دلپذيرى به كتابخانه مىرفت و نسخه را براى ديدن مراجعه كننده در اختيار كتابدارمىگذارد. ايشان آقاى دكتر مصطفى محقق داماد را به جاى خود برگزيده است.
ايشان در شوراى توليت موقوفات دكتر محمود اشار هم عضويت داشت و قضيه چنين بودكه چون استاد دانشمند آقاى دكتر منوچهر مرتضوى (جانشين منصوص از جانب دكتر يحيىمهدوى) خود را از اجراى وظيفه توليت معاف داشتند شورا دكتر اصغر مهدوى را برگزيد تاهمسانى مرتبت كه مورد نظر واقف بود رعايت شده و از نكتهبينى و دقت نظر و امانتدارى دكتراصغر برخوردار باشد. بايد دانست كه ايشان دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى را به جانشينىمنصوص خود انتخاب كرد. امانتدارى و كردار دلسوزانهاى كه ايشان در كارها بر خود واجبمىدانست موجب شد كه حسينعلى سودآور بنيادگذار مؤسسه فرهنگى غيرانتفاعى «دانش گستر»هم دكتر اصغر مهدوى را يكى از اعضاى شوراى امور خود قرار داده بود.
براى آنكه از علاقهورزى مهدوى به گسترش كتابخانه مجتبى مينوى آگاهى بيشترى به دستافتد ناچارم قضيهاى را كه در اولين سال درگذشت دكتر يحيى مهدوى پيش آمد بنويسم. دكتراصغر و همسر بزرگوارشان شهين خانم مقدمات برگزارى مراسم سال را فراهم كرده و در صددبودند كه به دعوت دوستان بپردازند و در محلى شايسته و به شيوه مرسوم مجلسى آراسته را بهياد دكتر يحيى مهدوى ترتيب بدهند. من در سفر كوهستانها بودم. روزى كه بازگشتم فرزند فقيدمبابك گفت غروبى اصغر آقا و سركار خانم و مژده و جناب دكتر حسين صديقى براى صحبتدرباره نحوه برگزارى آن مجلس پيش ما خواهند آمد. تشريف آوردند و صحبت به آنجا كشيد كهسخنانى هم بايد درباره دكتر يحيى خان گفته شود. نظر دكتر مهدوى و شهين خانم آن بود كه منسخنگو باشم. طبعاً براى من وظيفه دوستى و افتخارى بايسته مىبود ولى در يك لحظه به يادمآمد كه دكتر يحيى خان مطلقاً به اين گونه تشريفات پاى بندى نداشت و كليه درآمدهايى كه ازحق التأليف كتابهايش عايد مىشد همه را صرف خريد كتاب براى اهدا كردن به كتابخانه مجتبىمينوى مىكرد. بىملاحظهاى گفتم تصور نمىكنم دكتر يحيى خان راضى باشد كه به جاى اجراىكارى فرهنگى مراسمى از آن گونه ترتيب يابد كه پيشبينى شده است. پيشنهادم اين است كهمخارج برگزارى آن مجلس براى خريدن كتاب در اختيار هيأت امناى كتابخانه گذاشته شود. اصغرآقا فوراً و بىچون و چرا پذيرفت و گفت همين كار اصلح و موجب شادمانى برادرم خواهد بود.پس معادل دو ميليون تومان چك نوشت و با نامهاى به پژوهشگاه علوم انسانى فرستاد كهكتابخانه مينوى بدان جا وابسته است. اگر اصغر مهدوى كتابدوست و دلبسته به كتابخانه مينوىنبود آن پيشنهاد را نمىپذيرفت و تن به مجلس آرايى و پذيرايى دو سه ساعته مىداد.
دكتر اصغر مهدوى به مراكز فرهنگى ديگر هم كمك مىكرد. از جمله كمك مالى براىساختن مدرسه در محلهاى از اصفهان كرد كه نيايش ايام جوانى خود در آنجا زيسته بود. يا اهداكردن قالى قديمى به موزه فرش و دستگاههاى عكاسى عصر ناصرى به «عكاسخانه شهر»وابسته به شهردارى.
بازگرديم به نسخههاى خطى و علاقههاى مهدوى بدين رشته. موقعى كه در بهار 1357پيشبينى شده بود كه نمايشگاهى از هنر جلدسازى و صحافى سنتى در كتابخانه مركزى و مركزاسناد دانشگاه تهران در مهر ماه ترتيب داده شود دكتر اصغر مهدوى با شور و حال خاصى بهانتخاب جلدها و بازشناسى آنها يارى مؤثر كرد. در جلسههاى مشورتى كه از متخصصان مانندجعفر سلطان القرايى، محمدتقى دانش پژوه يحيى ذكاء و ديگران تشكيل مىشد شركت مىكرد.همان طور كه در اين چهار سال اخير از ارشاد و حمايت و دلسوزى در مورد «نامه بهارستان»(مجله مطالعات و تحقيقات نسخههاى خطى) از انتشارات كتابخانه مجلس كوتاهى نداشت ويكى از مشاوران علمى آن نشريه بود و مىدانم كه آقاى نادر مطلبى كاشانى (سردبير مجله) گاه بهگاه براى شور با ايشان به خدمتشان مىرفت و مهدوى با حوصله و از سر دلسوزى آنچه بايدگفت مىگفت.
به شركت در كنگرههاى تخصصى نسخهشناسى علاقه داشت. من سعادت داشتم كه با هم بهمجمع علمى مربوط به ضوابط و قواعد نسخهشناسى يك بار به بولونيا (ايتاليا) و بار ديگر به
استانبول (برگزار شده توسط مركز باستانشناسى آلمان در تركيه و لبنان) رفتيم و او در هر دومجمع فيضرسان بود و متخصصان از و استفاده مىكردند و از نفايس مجموعهاش پرسانمىشدند. نيز دعوت شده بود كه در مجمع علمى مربوط به «سفينه تبريز» كه در اواسط ماه خردادامسال در ليدن (هلند) تشكيل مىشود شركت نمايد ولى فرا رسيدن مرگ، شركت كنندگان را ازدريافت آگاهيهايى كه او مىتوانست در آن مجمع ابراز كند محروم ساخت.
در زمينه معرفى نسخههاى خطى، يكى از كارهاى ارجمند او فهرستنگارى مندرجاتجنگ اسكندر ميرزاى تيمورى است كه نسخهاش در كتابخانه بريتانيا نگاه دارى مىشود. اينمعرفى نامه در جلد بيست و ششم فرهنگ ايران زمين (1365) چاپ شده است. ديگر تنظيمجدول تطبيقى است از اختلاف ضبط در نسخههاى خطى مهم ديوان حافظ (هجده نسخه) كه درنامواره دكتر محمود افشار جلد نهم (1375) چاپ شده است. جدولهايى كه براى نماياندنتفاوتها ترتيب داده است حكايت مىكند ازين كه با چه دقت و حوصلهاى هر كلمهاى را در هجدهنسخه ديده بود و يكى را با ديگرى به مقايسه كشانيده است.
بخشى از دوران زندگى پژوهشى مهدوى به بازبينى و ترتيب اسناد و مدارك تجارى و مالىگذشت كه از دستگاه حاج محمدحسن امين دارالضرب و حاج حسين آقا امين الضرب بر جاىمانده است و صندوقهاى مخزون بدانها سالهاى دراز در زيرزمينهاى خانه پدرى گرد و خاكمىخورد. دكتر اصغر پس از اينكه از اروپا بازگشت و متوطن در خانه پدرى شد يك يكصندوقها (يخدان) را باز مىكرد و اسناد اوراق گذشته را به دقت از يكديگر جدا مىساخت و نوعبه نوع در پاكتها و جزوهدانها قرار مىداد و براى آنها فهرست و راهنما تهيه مىكرد. درين كارمدتى دكتر حسين محبوبى اردكانى و مهدى قمى نژاد او را يارى مىدادند. مخصوصاً قمىنژاد بامداومت اين كار را به علاقهمندى پيش مىبرد.
همين جا به يادم افتاد كه بايد از همكارى مفيد دكتر مهدوى با دكتر حسين محبوبى اردكانىدر كار ديگرى ياد كنم و آن تهيه فهرست و شناساندن اشخاص در عكسهاى قديمى بود كهكتابخانه مركزى توانسته بود اصل آنها را ازين گوشه و آن گوشه خريدارى كند. آن قدر كه ياد دارممدت دو سالى اين كار دوام داشت و هفتهاى يك روز آن دو دانشمند تهيه آن فهرست را دنبالمىكردند.
مجموعه آرشيوى پدرى مهدوى اهميت بيش بهايى دارد، ازين روى كه دستگاه تجارىامينالضربها به مدّت بيش از هفتاد سال بر جاى بود و طرف مراجعه مملكتى بودند و اغلبرجال كشور مانند واليان، حاكمان با آن دستگاه خصوصى مطالبات و مراودات و معاملات ومكاتبات داشتهاند. مهدوى مقالهاى مهم و اساسى در معرفى اين مجموعه به دو زبان فارسى وفرانسه نوشته و از روى متن فرانسه ترجمه به انگليسى شده و انتشار يافته است.
جمعى از دوستان و همكاران گرامى مهدوى مانند دكتر هوشنگ ساعدلو، دكتر منوچهر آگاه،دكتر ناصر پاكدامن، پرويز خزيمه علم در سالهاى دهه پنجاه در صدد آن برآمدند تا مقدارى از ايناسناد را كه براى روشن شدن تاريخ تجارى، مالى و وضع پولى و اقتصادى مملكت تا عصرپهلوى مفيد است به صورت كتابهايى سندى منتشر كنند. از جمله مكتوبهاى مربوط بهتجارت در سال قحطى 1288 مورد نظرشان قرار گرفت. ولى با پيش آمدن حوادث سال 1357آن نيّت بلند متوقف ماند. ولى بعدها دكتر اصغر مهدوى همّت كرد و اجازت فرمود كه آنمجموعه به نام «اسناد تجارت ايران در سال 1288« به چاپ برسد و رسيد.
يكى ديگر از كارهاى برجسته و نمونه كه براساس اسناد موجود نزد خود انجام داد استخراجو جداسازى نامههاى مربوط به تجارت يزد و ملك دارى حاج محمدحسن در اين شهر بود.مهدوى نخست گزارشى از اين اسناد را به صورت مقاله نوشت و افتخار نشرش را به نامواره دكترمحمود افشار داد. سپس به استدعاى من به استخراج مواد مهم مندرج در نامهها پرداخت و چونآن كار پايان گرفت توانستيم مطالب را موضوعبندى كنيم. حاصل آن همكارى كتابى است كه بانام «يزد در اسناد امين الضرب» نشر شده است و قطعاً يكى از اهم منابع براى آشنا شدن باخصائص تجارت يزد و منضمّات بدان است. ترديد نيست كه نمونه خوبى است از آنچه مىتواندرباره شهرهاى ديگر، از جمله كرمان، مشهد، اصفهان و تبريز براساس آن مجموعه بيش بها
انجام داد. مرحوم اصغر آقا درين سه چهار سال اخير گاه به گاه به خواندن نامههاى كرمانيانمىپرداخت و يادداشت بردارى از آنها را با كمك خانم نرگس نفر - با مجموعه اسناد آشنايى پيداكرده است - آغاز كرده بود.
آن قدر كه به ياد دارم در يكى از دورههاى كنگره تحقيقات ايرانى هم توصيف شايستهاى ازاين مجموعه بىنظير ارائه كرد. مهدوى به شركت در اين كنگره دلبستگى داشت و در اغلبمجامع آن حضور مىيافت مگر آن مواقعى كه در ايران نمىبود. ايرانشناسى از علاقههاى دلپسنداو بود و مىكوشيد كه از دريافت اطلاعات مربوط بدان دور نماند.
يك بار هم كه به كنفرانس اوضاع اقتصادى ايران در عصر قاجار برگزار شده در مؤسسهخاورميانه دانشگاه آكسفورد رفته بوديم، به خواهش شركت كنندگان درباره اين مجموعه گزارشموشكافانه ديگرى ارائه كرد.
ديگر از كنگرههايى كه حضور او ارزشمند افتاد در مجمعى بود كه مؤسسه «ايلكس» وابستهبه دانشگاه هاروارد در همان دانشگاه برقرار كرد و من مىديدم فضلاى شركت كننده با او چهگونهمباحثاتى و مفاوضائى را دنبال مىكنند. از آنجا خود را به لوس آنجلس كشيديم و به خواستارىاو سر زديم به موزه هنرهاى آن شهر كه نمايشگاهى راجع به آثار هنرى عصر تيمور به نمايشگذاشته شده بود و موزه داران جوان از اطلاعات مهدوى نسبت به نسخههاى خطى كسب نظرمىكردند. ايشان در كنگره كتابآرايى در تمدن اسلامى (مشهد) هم شركت كرد و چون روزىگذشت گفت وقت آن است كه سرى به كلات و سرخس بزنيم تا در كرانگى خاوران، شهرهاىتاريخى را ديده باشيم.
سخن از مجموعه اسناد در ميان بود. پس بايد بنويسم كه صندوقهايى حاوى كتابها و اسناد ومدارك سيد جمالالدين اسدآبادى مشهور به افغانى در خانه امين دارالضرب بر جاى مانده بود(در سال 1308 قمرى كه سيد را از ايران باز گردانيدند.)
مهدوى چون دريافت كه كتابها و اسناد از آن سيدجمال بوده است قاصد بر آن شد كه آنها رابه يكى از كتابخانههاى مملكت بدهد و جزو كتابخانه خود نگاهدارى نكند. امّا پيش از اين كهچنان نيتى را عملى سازد به من پيشنهاد كرد كه مشتركاً فهرستى از اسناد تهيه كنيم. اين كاروقتگير در مدّت دو سالى انجام شد و به صورت كتابى از محل حقوق دانشيارى او در سلسلهانتشارات دانشگاه تهران در سال 1342 به چاپ رسيد با نام «مجموعه اسناد و مدارك چاپنشده درباره سيدجمالالدين مشهور به افغانى.»
مهدوى تاريخ قاجارى را - مخصوصاً در عصر ناصرى و مظفرى به بعد - از حيث اجتماعىو رجالى و اقتصادى - خوب مىشناخت. قسمتى از اين آگاهى را از مطاوى اوراق و اسنادتجارى خاندان خود حاصل كرده بود. قسمتى هم دانستنىهايى بود كه از پدرش و اقران او - چهدر ايران و چه اروپا - شنيده بود. مقاله «روزگار يك اهل قلم در دوره قاجار» مندرج در راهنماىكتاب (1354) 18 راجع به بدايع نگار طهرانى كه با همكارى دكتر هما ناطق به رشته نگارش درآمده و نيز «چند نامه مربوط به ايران» كه در كتاب «هفتاد مقاله» جشن نامه دكتر غلامحسينصديقى نشر شده (1371) يادگارى است از دلبستگى او به شناساندن منابع آن دوره و سرگذشتايرانيان. تاريخ آن دوران در ذهن اصغر مهدوى مجسم و بىسايه بود. به خوبى مىدانست كهدوام و قوام جامعه در آن روزگاران متكى به چه نوع عوامل اقتصادى و مالى بوده و طبقاتمختلف چگونه و با چه مؤونهاى روز خود را به شام مىرسانيدهاند. نيك مىدانست كه ميزان فقرو مسكنت و بىدرآمدى ناشى از چه بوده است. اين نكته امتيازى است براى داناى علم اقتصادسياسى و هميشه بر من روشن بود كه اقتصاد خوانها و اقتصاددانهاى ديگر ايران از آن گونهسرچشمه بهره وافى نداشتهاند.
حال كه سخن از اقتصاد در ميان است ضرورت دارد كه نام سه تأليف او را بياورم. نام يكى«تشكيل و تقويم محصول ملى» است (تهران، 1339). پيش آن كتابى به نام «قيمت» نوشت كهدر سلسله انتشارات اهدايى خود او به چاپ رسيد (تهران، 1337) و تجديد چاپ هم شد.سومين كتابش «اقتصاد - كليات» نام داشت (تهران، 1341).
يكى از پژوهشهاى برجسته مهدوى تصحيح و چاپ انتقادى و نمونهوار ترجمه فارسى
سيرت رسول اللّه از عصر سعدى است. او آن را از روى پنج نسخه اساسىتر و سه نسخه ديگر باروش علمى و دقت اعجابانگيز به انجام رسانيده است. سيره تنها كتاب جامع و مدوّنى است ازقرن دوم اثر محمدبن اسحق كه به دست رفيعالدين اسحق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه ازروى روايت عبدالملك ابن هشام در نيمه دوم قرن هفتم به فارسى نقل شده است. مهدوىمقدمهاى متقن و محققانه در دويست و بيست صفحه دارد و آنچه را كه در معرفى متن و نسخههاو سوابق مربوط به سيره در بايست بوده به قلم استوار و گيرا منضم كرده است. پس از اينكه متنرا در دو مجلد در سلسله انتشارات بنياد فرهنگ ايران منتشر كرد (1360) تصحيح و انتشار«خلاصه سيرت رسول الله» را كه تلخيص و انشاى شرفالدين محمدبن عبدالله بن عمر ازعلماى قرن هفتم هجرى است با همكارى مهدى قمىنژاد به سرانجام رسانيد (1368). بر اينمتن هم مقدمهاى گويا و مبسوط در يكصد و بيست و هفت نوشت.
مهدوى داراى صفات ممتاز انسانى بود. نيكوكار بود و نسبت به كسانى كه حسّ مىكردنيازمند به نوعى توجهند كمك و مساعدت مىكرد و به گونهاى كه پنهان و پوشيده مىماند.
مهدوى ضنّت و بخل نداشت از اين كه ديگران از منابع و مداركى كه او به دشوارى گردآورىكرده است بهرهورى يابند. هر دانشپژوهى را به خوشرويى پذيرا مىشد و آنچه را كه مطلوبشخص بود بر مىآورد.
مهدوى زندگى در باغ و خانه پدرى را بر هر جاى ديگر برتر مىدانست و از آنجا دل برنمىكند. در نگاهبانى آن ميراث كه براى او جنبهاى معنوى و تاريخى داشت كوشا بود. تصرفاتىكه در آن ساختمان شد، از قبيل تبديل كردن انبارها و آشپزخانه گنبدى شكل قديم به سالنپذيرايى، بر زيبايى مجموعه بسيار افزود. مهندس پرويز كيهان - پسر دايى مهدوى - كه مجرىطرح بود نه تنها صدمهاى به آن بناى يادگار نزده است بلكه مهارتهايى را به كار برده است كه هربينندهاى را به اعجاب و تحسين وامىدارد. مهدوى ازين حال و شور لذت مىبرد و بيشتر مصرّبر ماندن در آن خانه محله قديمى مىشد.
مهدوى نسبت به برادر بزرگتر خود - دكتر يحيى مهدوى - حسّ احترام زائد الوصف داشتو يحيى نيز نسبت به او. هر دو در همين باغ مورد سخن زندگى مىكردند.
مهدوى نكته سنج و بديعهپرداز ولى آرام و خوش برخورد بود. در مباحثات و مجادلات ازكوره در نمىرفت. به تندى گرايش نداشت. در جمع بيشتر نيوشنده بود تا گوينده. سخنانمخالف را مىشنيد و اگر با گفتهاى هماوازى نداشت و خوشايندش نبود و نمىخواست كه بهصورت لفظ ابراز خلاف گويى كند دو كف دستش را با حركتى ملايم به دو سو مىكشانيد تابدين تمهيد اظهار ابهام و اشكال نسبت به گفته معارض كرده باشد. يا اين كه مىگفت چيزى دراين مورد نمىدانم.
مهدوى سفر دوست بود. از سال 1340 به اين سو چند ده هزار كيلومتر با هم در اكناف خاكوطن گردش و از گوشه و كنارهاى پرت و خرده پا ديدار كرديم. نخستين سفرمان به يزد بود.غروبى از تهران حركت كرديم و نيمه شب مجبور شديم در بيابانى نزديك به ارجنان (عقدا) اتراقكنيم. راه خاكى و پر شن بود و من خسته از رانندگى. بهرام و كوشيار كه كوچك بودند همراهانبودند. جل و پلاسى را كه به همراه داشتم بر صحرا گستردم و به خواب خوشى رفتيم. مهدوى دربيابان قفر بىرفت و آمد و سكوت محض ناآرامى نشان نداد. مىگفت به ياد ايامى افتاده است كهبا پدرش در سفر خراسان چنين شبى را گذرانيده بوده است. مرادم آن است كه از رنج سفرنمىهراسيد. پس از آن بارها در سفرها دشواريها مىديد ولى خم به ابرو نمىآورد. در سفر بههمه چيز مىنگريست و درباره ديدهها مىانديشيد و نكتهاى را اگر فراياد مىآورد مىگفت.خرابهها، قناتها، كشتكاريها هر يك به نحوى و مناسبتى جلب نظرش را مىكرد. چون بهغريبهاى مىرسيديم مىگفت از اين مرد پرسشى بكنيم و از وضع و حال محل اطلاعى به دستبياوريم. مردمان قديمى و بومى برايش معنى خاص داشتند و برايش محترم بودند. گويى ازگفتار با آنها به روزگارى نزديك مىشد كه جدّش در آن عصر مىزيست. به روزگارهايىبرمىگشت كه هر روز ازين گونه مردم به خانه نيا يا پدرش سر مىزدند و حوائج خود را رفعمىكردند. گفتنى در اين باره زياد دارم. افسوس مىخورم كه خود هيچ گاه رو به آن نكرد كهخاطرات و مشاهداتش را ازين سفرها بر صفحه كاغذ بنگارد.
اينجا، در روزهاى نخستين مرگ او من احساسات خود را نوشتم، ورنه سخن درباره كارها وفضائل مهدوى بسيار است. اطمينان دارم كه عزيزانم سركار عليه شهين خانم و بهروز و مژده ونداى مهدوى مرا در نوشتن سرگذشتى بهتر و مبسوطتر يارى خواهند داد.