0

بیوگرافی و زندگینامه

 
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر عبدالحسين زرين كوب

دکتر عبدالحسين زرين كوب در سال 1301 هجري شمسي در بروجرد ديده به جهان گشود . دكتر زرين كوب تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خويش به پايان برد .سپس در كنار تحصيل در دوره متوسطه به تشويق و ترغيب پدر كه مردي متشرع و ديندار بود ،اوقات فراغت را صرف فراگيري علوم ديني و حوزه اي نمود ،و ضمن تحصيل فقه و تفسير و ادبيات عرب،به شعر عربي هم علاقمند شد .گرچه تا پايان سال پنجم متوسطه در رشته علمي تحصيل مي كرد با اين حال كمتر كتاب تاريخ و فلسفه و ادبياتي بود كه به زبان فارسي منتشر شده باشد ،واو آن را در مطالعه نگرفته باشد .به دنبال تعطيلي كلاس ششم متوسطه در تنها دبيرستان شهر براي ادامه تحصيل به تهران رفت. اما اين رشته ادبي را برگزيد و در سال 1319 تحصيلات دبيرستاني را به پايان برد،و با وجود آنكه كتابهاي سالهاي چهارم و پنجم متوسطه ادبي را قبلا نخوانده بود در ميان دانش آموزان رشته ادبي سراسر كشور ،رتبه دوم را به دست آورد.با بازگشايي مجدد دانشگاهها در سال 1320 ،دكتر عبدالحسين زرين كوب در امتحان ورودي دانشكده حقوق شركت كرد.با آنكه پس از كسب رتبه اول ،در دانشكده ثبت نام هم كرده بود،اما به الزام پدر ،ناچار به ترك تهران شد . در همان ايام ،علي اكبر دهخدا كه رياست دانشكده حقوق را به عهده داشت ،از اينكه چنين دانشجوي فاضلي را از دست مي داد ،اظهار تاسف كرده بود. سرانجام اشتياق به تحصيل بار ديگر او ر ا به دانشگاه كشاند .در سال 1324 ،پس از آنكه در امتحان ورودي دانشكده علوم معقول و منقول ،و دانشكده ادبيات حايز رتبه اول شده بود ،وارد رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران شد. به هر تقدير ،عبدالحسين زرين كوب در سال 1327 به عنوان دانشجوي رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصيل شد،و سال بعد وارد دوره دكتري رشته ادبيات دانشگاه تهران گرديد و درسال 1334 از رساله دكتري خود با عنوان (نقد الشعر ،تاريخ و اصول آن) كه زير نظر بديع الزمان فروزانفر تاليف شده بود با موفقيت دفاع كرد .
دكتر زرين كوب در سال 1330 دركنار عده ايي از فضلاي عصر همچون عباس اقبال آشتياني ،سعيد نفيسي ،محمد معين،پرويزناتل خانلري ،غلامحسين صديقي و عباس زرياب ،براي مشاركت در طرح ترجمه مقالات دايره المعارف اسلام (E1)طبع هلند،دعوت شد .
دكتر زرين كوب در ايام تحصيل در تهران ،چندي نزد حاج شيخ ابوالحسن شعراني به پرداخت و با مباحث حكمت و فلسفه ،آشنايي بيشتر يافت .از همان روزگار با فلسفه هاي معاصر غربي نيز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نيز علاقمند گرديد. استاد كه از قبل با زبانهاي عربي ،فرانسوي و انگليسي آشنا شده بود در سالهاي جنگ دوم جهاني ،با كمك بعضي از صاحب منصبان ايتاليايي و آلماني كه در آن ايام در ايران به سرمي بردند،به آموزش اين دوزبان پراخت .در سال 1323 نخستين كتاب او به نام (فلسفه ،شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعري درايران) در بروجرد منتشر شد ،در حالي كه در اين هنگام ،حدود چهار سال يا كمي بيشتر از تاريخ تاليف كتاب مي گذشت .
دكتر زرين كوب پس از آنكه به الزام پدر دانشكده حقوق را ترك گفت ،به زادگاه خود بازگشت ،و در خرم آباد و بعددر بروجرد به كار معلمي پرداخت ،كاري كه به تدريج علاقه جدي بدان پيدا كرد .در دوران معلمي ،از تاريخ و جغرافيا وادبيات فارسي گرفته تا عربي و فلسفه و زبان خارجي و حتي رياضي و فيزيك و علم الهيات ،همه را تدريس كرد .دكتر زرين كوب پس از اخذ درجه دكترا ،از سوي استاد فروزانفر ،براي تدريس دردانشكده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 يا رتبه دانشياري ،كار خود را دانشگاه تهران آغاز كرد و به تدريس تاريخ اسلام ،تاريخ اديان ،تاريخ كلام و مجادلات فرق ،تاريخ تصوف اسلامي و تاريخ علوم پرداخت .پس از دريافت رتبه استادي دانشگاه تهران (1339 ش ) دكتر زرين كوب چندي نيز در دانشسراي عالي تهران ،ودوره دكترا ادبيات فارسي دانشگاه تهران و در دانشكده هنرهاي درماتيك به افاضه پرداخت.در سالهاي 1347 تا سال 1349 در آمريكا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاههاي كا ليفرنيا و پرنيستون به تدريس علوم انساني دانشگاه تهران انتقال يافت و در دو گروه تاريخ و ادبيات مشغول به كار شد .
دكتر زرين كوب در 24شهريور 1378 به دليل بيماريهاي قلب و چشم و پروستات در گذشت.
آثار دکتر عبدالحسين زرين کوب
۱-دو قرن سكوت/ ۲-تاريخ مردم ايران پيش از اسلام/ ۳-تاريخ مردم ايران بعد از اسلام/ ۴-بامداد اسلام/ ۵-كارنامه اسلام/ ۶-ارزش ميراث صوفيه/ ۷-پله پله تا ملاقات خدا/ ۸-سرني /۹-با كاروان حله/ ۱۰-پير گنجه در جستجوي ناكجا آباد .........
 
چهارشنبه 15 دی 1389  12:24 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

باغچه‌بان

مبدع روش آموزش ناشنوايان در ايران و پايه‌گذار آموزش و پرورش پيش از دبستان و از پيشگامان فرهنگ و ادبيات کودكان. او در 1264ش در ايروان، از ايالات قفقاز، به دنيا آمد. پدر و جد وي از اهالي تبريز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمه‌ساز بود و در نقل داستانهاي كهن و اشعار شاهنامه تبحر داشت. مادربزرگش، بنفشه، زني باكفايت، طبيب محل و شاعر بود. اين دو نقش مهمي در پرورش استعدادهاي هنري و خلاقيت جبار داشتند.
 
تحصيلات جبار به شيوة سنتي و مكتبخانه‌اي بود. او در پانزده سالگي مجبور به ترك تحصيل شد و به حرفه‌هاي پدرش روي آورد. در 1284ش، به دليل درگيريهاي مذهبي، به زندان افتاد. در آنجا، هفته‌نامة ملانهيب و سپس ملاباشي را مي‌نوشت و مصور مي‌كرد و به كمك همزنجير و همبندش براي فروش به خارج از زندان مي‌فرستاد. زندان در افكار و معتقدات او تغييرات بنيادي پديد آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انساندوستي، فعالانه وارد زندگي فرهنگي و اجتماعي شد.
 
باغچه‌بان تعليم و تربيت زنان و كودكان را مهم مي‌شمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهاني به تدريس سرِخانة دختران مي‌پرداخت. از اولين آثار او براي كودكان داستانهاي منظوم « قيزيللي ياپراق» (برگ زراندود) و «بايرامچيليق» (مژده‌رساني عيد) است. اين آثار، با نام جبار عسكرزاده، متخلص به عاجز، در 1290ش در ايروان چاپ شد. وي، در همين اوان، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همكاري خود را با روزنامة فكاهي ملانصرالدين آغار كرد و در 1291ش به نشر هفته‌نامة فكاهي لك‌لك در ايروان پرداخت.
 
با آغاز جنگ بين‌الملل اول و كشمكشهاي خونين ميان مسلمانان و ارامنه، ناگزير به تركيه مهاجرت كرد. در آنجا، ابتدا تحويلدار و سپس فرماندار شهر ايگدير شد؛ ولي چندي بعد ناگزير به قفقاز بازگشت. وي در 1297ش، در شهر نوراشين، از توابع ايالت ايروان، مدرسه‌اي تأسيس كرد كه به علت آشفتگي اوضاع دير نپاييد. در 1298ش، بر اثر شدت گرفتن خونريزيها در قفقاز، با خانوادة خود به ايران آمد.
 
باغچه‌بان خدمات فرهنگي خود را، به عنوان معلم كلاس اول، در مدرسة احمدية مرند آغاز كرد و ديري نگذشت كه نحوة كار وي و پيشرفت شاگردانش جلب توجه نمود. اولين اثر او در ايران نمايشنامة «خرخر» است كه براي شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا كرد. در ايران زمان، امتياز تأسيس يك دبستان دخترانه را گرفت؛ ولي، به سبب مخالفتهاي متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.
 
در 1299ش، به جهت حسن شهرتش، بنا به دعوت رئيس فرهنگ آذربايجان، به تبريز رفت و در آنجا به كار خود ادامه داد. در اين زمان، با روش تازة خويش نوشتن كتاب اول را براي كودكان آغاز نهاد. باغچه‌بان براي تدريس مواد گوناگون درسي، وسايل سمعي و بصري ساخت و كتاب الفباي آسان را براي تدريس فارسي به ترك‌زبانان بزرگسال نوشت. وي، با همكاري همسر و همكارش، صفيه ميربابايي، به تدريس دختران در كلاسهاي مخصوص نيز موفق شد. وي، در اين زمان، «جمعيت حمايت معلمين» و «جمعيت تئاتر» را تأسيس كرد و نمايشنامه‌هاي انتقادي، از جمله حيات معلمين و اِركَك خالاقيزي(خاله‌قزيِ‌نَر)، را نوشت.
 
باغچه‌بان در 1303ش، بنا به پيشنهاد رئيس فرهنگ آذربايجان، كودكستاني به نام «باغچة اطفال» در تبريز تأسيس كرد و نام خانوادگي خود را از عسكرزاده به باغچه‌بان تغيير داد. وي، براي كودكان، بازيها و كاردستيهاي جديد و تزئينات و صورتكهاي گوناگون ساخت و شعر، سرود و نمايشنامه نوشت، و به ياري همسرش، كه با موسيقي آشنا بود، در كودكستان نمايشهاي آهنگين اجرا كرد.
 
در1305، با توجه به حالات يك كودك ناشنوا در «باغچة اطفال» به فكر تدريس به ناشنوايان افتاد و كار تدريس به كر و لالها را با سه پسر ناشنوا آغاز كرد. باغچه‌بان در آموزش ناشنوايان هيچگونه تجربه قبلي يا دسترسي به كتاب و مقالاتي در اين باره نداشت. او، در پرتو تجربة شخصي، به نقش مهم حس‌ باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوايان پي برد. صداهاي زبان فارسي را به دو دستة حنجره‌اي(آوايي) و تنفسي(بي‌آوا) و هر يك از اين دو گروه را به ممتد و غير ممتد تقسيم كرد. وي «الفباي دستي گويا» را، كه در نوع خود در جهان بي‌نظير است، بر پايه ويژگي صداها و شكل حرفها ابداع كرد. در اين الفبا، بر خلاف بعضي الفباهاي دستي ديگر، از يك دست استفاده مي‌شود. اين نشانهاي دستي، ضمن اينكه كمك به لبخواني است، وسيله‌اي براي تعليم و اصلاح تلفظ نيز هست.
 
 باغچه‌بان، به‌رغم خدمات فرهنگيش، مجبور به ترك تبريز شد و در1306 به دعوت رئيس فرهنگ فارس به شيراز رفت. در همان سال، «كودكستان شيراز» را تأسيس كرد و به نوشتن شعر، چيستان و نمايشنامه‌هاي گوناگون پرداخت كه، از آن ميان، مجموعه شعر زندگي كودكان و نمايشنامة گرگ و چوپان را در1308و نمايشنامة پيروترب‌ و خانم‌خزوك را در 1311خود مصور و چاپ كرد و وسايل و بازيهاي گوناگوني براي پرورش حافظه، حواس و اندامهاي تكلم ساخت. برنامة كودكستانش شامل ورزش، گردش در كوه و صحرا، تمرين رختشويي، تعليم بنايي و خشت‌زني و مجسمه سازي و كار بافتني و آداب معاشرت و غيره بود. در همين زمان، كار تئاتر را نيز ادامه داد و با همكاري نصرالله شادروان، چندين نمايشنامة انتقادي به صحنه آورد. از اين رو مي‌توان گفت كه در دهة اول قرن چهاردهم در كشور ما از نظر آغاز آموزش و پرورش ابتدايي و آموزش كودكان استثنائي و ايجاد فرهنگ و ادبيات كودكان برجستگي چشمگيري داشته‌است.
 
در پايان 1311، باغچه‌بان به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسه‌اي براي پژوهشهاي روانشناسي و تربيتي تأسيس كند كه به دليل نداشتن پشتيباني مادي و معنوي از آن منصرف شد. در اين ايام، ناگزير مدت كوتاهي در يك كارخانة سيگارپيچي مشغول كار شد.
 
در آذر 1312، باغچه‌بان، با چاپ اعلاني در روزنامة اطلاعات دربارة آموزش ناشنوايان، اولين كلاس ناشنوايان را، در مطب دوستش، با يك شاگرد، داير كرد. تعداد شاگردان به تدريج به پنج نفر افزايش يافت. در پايان سال تحصيلي، وزارت فرهنگ، با احساس رضايت از نتيجة آموزش ناشنوايان، ماهانه‌اي به مبلغ چهل تومان براي دبستان مقرر داشت و «دبستان كر و لالها» رسماً آغاز به كار كرد. در همان سال، باغچه‌بان تلفن گنگ يا سمعك استخواني را اختراع كرد و به ثبت رسانيد. اين سمعك وسيلة انتقال صوت از طريق دندان به مركز شنوايي است.
 
در 1314، وزارت فرهنگ «دستور تعليم الفباي» او را منتشر كرد كه امروز نيز از روش پيشنهادي در آن («روش باغچه‌بان») در كلاسهاي دبستاني و بزرگسالان استفاده مي‌شود. در 1322، با كمك افراد خيّر، «جمعيت حمايت كودكان كر و لال كور» را در تهران تأسيس كرد كه در تير 1323 به ثبت رسيد و بعدها كلمة كور از عنوان آن حذف‌شد. در بهمن همين سال، ماهنامة زبان را منتشر كرد و در آن روش تازة خويش را در اختيار آموزگاران كلاس اول گذاشت. كتابهاي اول دبستان و كتاب سرباز را، با روش تازه، در همين سال منتشر كرد.
 
در اسفند 1328، اساسنامه و برنامة كامل و دقيق تحصيلات پنجسالة ناشنوايان براي آموزش زبان و حرفه، روش شفاهي توأم با الفباي دستي گويا، به كوشش باغچه‌بان، تهيه و به تصويب رسيد. او، در1330، «كانون كر و لالها» را پايه‌گذاري كرد. در 1332، نخستين كلاس تربيت معلم ناشنوايان را، با همكاري دانشسراي مقدماتي، در آموزشگاه خود تأسيس كرد و بدين ترتيب، اولين گام در تربيت رسمي معلمان كودكان استثنائي برداشته‌شد.
 
در 1343، كتاب حساب را براي كودكان ناشنوا و روش آموزش كر و لالها را براي آموزگاران نوشت. در كتاب اخير، ضمن توضيح صداهاي زبان فارسي و روش آموزش تلفظ و لبخواني، اصول‌ «زبان مصور» را به تفصيل شرح داده است. زبان مصور مجموعة علايم بصري است كه با استفاده از آن مي‌توان ساختار زبان را به ناشنوايان آموخت. در همين زمان، «گاهنامه»، وسيله‌اي بصري براي آموختن چگونگي بلند و كوتاه شدن روزها، را ساخت.
 
آموزشگاه باغچه‌بان، در زمان حيات وي، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجراي برنامة تربيت معلم ناشنوايان، مدارس و كلاسهاي ويژه و هنرستانها و كلاسهاي بزرگسالان(اكابر) و باشگاهها و مراكز پژوهشي و خدمات ويژه، از جمله دوره‌هاي تربيت رابط ناشنوايان در تهران و شهرستانها تأسيس شد و ناشنوايان به مراكز آموزش عالي راه‌يافتند.
 
باغچه‌بان در اواخر عمر، «جمعيت سلام» يا «گراميداشت» را با نيت تشويق مردم به تجليل از نيكوكاران در زمان حياتشان، تأسيس كرد و جزوة «آدمي اصيل» را در اين باره منتشر ساخت.
 
از كتابهاي شعر و نمايشنامه و داستانهاي كودكانة‌ باغچه‌بان به زبان فارسي نُه اثر به چاپ رسيده‌است. از جمله آثار چاپ نشدة او در اين حوزه نمايشنامة آهنگين مجادلة دو پري است. همچنين در روشهاي تدريس خواندن و نوشتن و آموزش ناشنوايان، سيزده اثر از وي منتشر شده‌است. آثار او به زبان تركي بالغ بر دوازده كتاب است كه از آن ميان، ترجمة رباعيات خيام، به نام رباعيات آذري خيام، ارزش خاصي دارد. رباعيات باغچه‌بان، كه در 1337 به چاپ رسيد، آيينة افكار و فلسفة زندگي اوست. باغچه‌بان در 4 آذر 1345 درگذشت.
چهارشنبه 15 دی 1389  12:25 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

استاد علی اکبر دهخدا

هفتم اسفند ماه سالروز درگذشت استاد علی اکبر دهخدا از بزرگترین وفعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که ارجمندترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده است.
لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا می باشند.
 
دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسوی هم تسلط داشته و فرهنگ فرانسوی به فارسی او نیز هم اکنون در دست چاپ می باشد.
دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می کرد.
لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.
 
علی اکبر دهخدا در حدود سال 1297 هـ. ق (1257 خورشیدی) در تهران متولد شد. اگرچه اصلیت او قزوینی بود ولی پدرش خانباباخان كه از ملاكان متوسط قزوين بود، پيش از ولادت وی از قزوين به تهران آمد و در اين شهر اقامت گزيد. هنگامي كه او ده ساله بود. پدرش فوت كرد، و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد. دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز درگذشت و اموال پدر دهخدا هم به فرزندان میرزا یوسف خان رسید.
در آن زمان يكي از فضلای عصر بنام شيخ غلامحسين بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمی را در کنار او آموخت. وی حجره ای در مدرسه حاج شيخ هادی (در خيابان حاج شيخ هادی) داشت، وی مردی مجرد بود و بتدريس زبان عربي و علوم دينی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار مي كردند كه هر چه دارند، بر اثر تعليم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها كه مدرسه سياسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصيل گرديد و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد.
معلم ادبيات فارسی آن مدرسه محمد حسين فروغی مؤسس روزنامه تربيت و پدر ذكاءالملك فروغی بود، آن مرحوم گاه تدريس ادبيات كلاس را به عهده دهخدا مي گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آيه الله حاج شيخ هادی نجم آبادی بود، وي از اين حسن جوار استفاده كامل مي برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزرگوار بهره مند مي گشت. در همين ايام به تحصيل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. بعداً در سال 1281 هنگامي كه 24 سال داشت معاون الدوله غفاری که به وزیر مختاری ايران در کشورهای بالكان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد، و استاد حدود دو سال و نیم در اروپا و بيشتر در وين پايتخت اتريش اقامت داشت، و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جديد را تكميل كرد.
مراجعت دهخدا به ايران مقارن با آ‎غاز مشروطيت بود. او در حدود سال 1325 هجری قمری (1285 هجری شمسی) با همكاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان روزنامه صور اسرافيل را منتشر كرد. این روزنامه از جرايد معروف و مهم صدر مشروطيت بود، جذابترين قسمت آن روزنامه ستون فكاهی بود كه بعنوان «چرند پرند» بقلم استاد و با امضاي «دخو» نوشته می شد، و سبك نگارش آن در ادبيات فارسی بی سابقه بود و مكتب جديدی را در عالم روزنامه نگاری ايران و نثر معاصر پديد آورد. وی مطالب انتقادی و سياسی را با روش فكاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر می کرد. پس از تعطيل مجلس شوراي ملی در دوره محمد علی شاه، آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا نیز به اروپا رفت.
 
وي در پاريس با علامه محمد قزوينی معاشر بود، سپس به سويس رفت و در «ايوردن» سويس نيز سه شماره از «صوراسرافيل» را به کمک میرزا ابوالحسن خان پیر نیا (معاضد الدوله) منتشر كرد. آنگاه دوباره به استانبول رفته و در سال 1327 هجری قمری با مساعدت جمعی از ايرانيان تحت عنوان مکور كه در تركيه بودند روزنامه ای بنام «سروش» به زبان فارسي انتشار داد. پس از اينكه مجاهدين تهران را فتح كردند و محمد علي شاه خلع گرديد، دهخدا از تهران و كرمان به نمايندگي مجلس شوراي ملی انتخاب شد، و با استدعای احرار و سران مشروطيت از عثمانی به ايران بازآمده به مجلس شورای ملی رفت.
در دوران جنگ بين المللی اول که از سال 1914 تا 1918 میلادی به طول انجامید دهخدا در يكي از قراي چهار محال بختياري منزوي بود و پس از جنگ به تهران بازگشته از كارهاي سياسي كناره گرفت، و به خدمات علمي و ادبي و فرهنگي مشغول شد، و مدتي رياست دفتر (كابينه) وزارت معارف، رياست تفتيش وزارت عدليه، رياست مدرسه علوم سياسي و سپس رياست مدرسة عالي حقوق و علوم سياسي تهران به او محول گرديد تا اینکه سه چها روز قبل از شهریور 1320 و خلع سلطنت رضا خان از ریاست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پايان حيات بيشتر به مطالعه و تحقيق و تحرير مصنفات گرانبهاي خويش مشغول بود.
 
دهخدا گاه برای تفنن شعر نیز می سرود. اما شاعری حرفه اصلی او نبود. این منظومه های معدود را دکتر محمد معین آنها را در کتابی گردآوری کرده دكتر محمد معين اشعار دهخدا را به سه دسته تقسيم مي كند كه عبارت است از :نخست اشعاري كه به سبك متقدمان سروده است و بعضی از اين نوع دارای جزالت و استحكامی است كه تشخيص آنها از گفته هاي شعراي قديم دشوار مي نمايد. دوم :اشعاری است كه در آنها تجدد ادبی بكار رفته است .بسياري از اديبان معاصر مسمط “يادآر ز شمع مرده ياد آر” دهخدا را نخستين نمونه شعرنو بشمار مي آورند.
 
دهخدا شعر "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" که آن را در زیر مشاهده می کنید را در یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی، مدیر روزنامه صور اسرافیل سروده است.دهخدا در سال 1324 هجری شمسی ميليونها فيشی را كه در تهيه ي لغت نامه فراهم كرده بود توسط مجلس شوراي ملي به ملت ايران هديه كردومجلس نيز قانونی را تصويب كرد كه اين ميراث عظيم چاپ شود و موسسه ای نیز به نام لغت نامه دهخدا برای مدیریت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسیس شود. مدتی بعد از تصویب طرح چاپ لغت نامه در مجلس شورای ملی دهخدا فوت کرد و از آن زمان به بعد کار هماهنگی و مدیریت لغت نامه به وصیت خود دهخدا به عهده دکتر محمد معین گذارده شد. او که خود فردی فرهیخته بود و در ادبیات فارسی تبحر فراوان داشت و کتاب فرهنگ فارسی شش جلدی معین از آثار گرانبهای اوست به خوبی از عهده ادامه این کار خطیر بر آمد. پس از فوت دکتر معین نیز این کار به وسیله دکتر سید جعفر شهیدی و ابوالحسن شعرائی و دکتر دبیر سیاقی و دیگران دنبال شد و به پایان رسید.
تا زمانی که دهخدا زنده بود چهار هزار و دویست صفحه از لغت نامه تهیه شده بود در حالی که لغت نامه ای که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بیست و شش هزار صفحه به چاپ رسیده است. همچنین به تازگی سی دی لغت نامه دهخدا نیز توسط موسسه دهخدا که زیرمجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است تولید و عرضه شده است.
 
 
 
 
علامه دهخدا در ساعت شش وسه ربع بعد از ظهر روز دوشنبه هفتم اسفند ماه 1334 شمسي در سن 77 سالگی پس از عمری خدمت به سیاست و فرهنگ و علم و ادب ایران در خانة مسكوني خويش واقع در خيابان ايرانشهر (جلال بايار) تهران به رحمت ايزدی پيوست. جنازه آ ن مرحوم در بامداد روز چهارشنبه به شهر ری مشايعت و در ابن بابويه در مقبره خانوادگی مدفون گرديد.
 
چهارشنبه 15 دی 1389  12:26 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر علی شریعتی

1312 : تولد در روستاي کاهك از توابع مزينان 1319 : ورود به دبستان «ابن يمين» در مشهد 1325 : ورود به دبيرستان «فردوسي» مشهد 1327 : عضويت در «كانون نشر حقايق اسلامي» 1329 : ورود به دانشسراي مقدماتي مشهد 1331 : اتمام دوره‌ي دانشسرا، استخدام در اداره‌ي آموزش و پرورش مشهد، بنيان‌گذاري انجمن اسلامي دانش‌آموزان و دانشجويان 1332 : عضويت در نهضت مقاومت مشهد 1333 : گرفتن ديپلم كامل ادبي 1334 : انتشار كتاب‌هاي «ابوذر غفاري» و «تاريخ تكامل فلسفه» ، ورود به دانشكده ادبيات مشهد 1336 : دستگيري به همراه شانزده نفر از اعضاي نهضت مقاومت در مشهد 1337 : فارغ التحصيلي از دانشكده ادبيات با احراز رتبه اول ، ازدواج 1338 : اعزام به فرانسه با بورس دولتي به دليل كسب رتبه اول ، تولد اولين اولين فرزند، آشنايي با سازمان آزادي بخش الجزاير 1339 : بردن همسر و فرزند به فرانسه 1341 : رحلت مادر و تولد دومين فرزند 1342 : اتمام تحصيلات و اخذ مدرك در رشته تاريخ، تولد سومين فرزند 1343 : بازگشت به ايران، دستگيري در مرز، انتقال به زندان «قزل قلعه» تهران 1344 : انتقال به تهران به عنوان كارشناس و بررس كتب درسي 1345 : استادياري رشته تاريخ در دانشكده مشهد 1347 : آغاز سخنراني‌هاي او در حسينيه ارشاد به دعوت استاد شهيد مرتضي مطهري، انتشار كتاب‌هاي «كوير»، «توتم پرستي» و «هبوط در كوير» و مقاله‌ي «از هجرت تا وفات». 1348 : سفر به خانه خدا 1350 : سفر به افريقا، تولد چهارمين فرزند 1351 : بسته شدن حسينيه ارشاد و ممنوعيت سخنراني‌هاي او 1352 : معرفي خود به ساواك و هجده ماه زندان انفرادي 1354 : آزادي از زندان، خانه‌نشيني و آغاز زندگي سخت در تهران و مشهد 1356 : هجرت به اروپا و رحلت

چهارشنبه 15 دی 1389  12:27 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

علامه امینی

 

 

شيخ عبدالحسين امينی در سال 1281 هجری شمسی در شهر تبريز پا به دنيا گذاشت، پدر وی از دانشمندان متقی و پرهيزگاران زمان خود بود و عبدالحسين در کنار پدرش پرورش يافت و بعد از گذراندن مقدمات دانش ها در مدارس در محضر علمائی مانند سيد محمد مولانا و سيد مرتضی خسرو شاهی و شيخ حسين، به فرا گرفتن مراحل مختلف علوم اسلامی پرداخت. بعد از مدتی راهی نجف شد و در آنجا نزد استادان بزرگ به ادامه تحصيل نشست، از جمله سيد محمد فيروزآبادی و سيد ابوتراب خوانساري. مهم ترين مشخصه علامه امينی اين بود که در اوان جوانی و زمانی که هنوز چند دهه باقی بود تا کتاب "الغدير" را به رشته تحرير درآورد، از علمای بزرگ و مراجع رده اول اجازه اجتهاد و اجازه روايت دريافت داشت.
هنگامی که به زادگاهش تبريز بازگشت، به مشاغل صنفی پرداخت و بسيار مورد توجه مردم بود. ولی از آنجهت که اين شغل او را اقناع نمی کرد، بعد از زيارت نجف شروع به کار تأليف و تحقيق در آنجا کرد.
يکی از مهمترين ويژگی هايی که غالبا" در مردان بزرگ جستجو می شود همانا مسأله تربيت نفسانی است. مرحوم امينی در پاکی عمل و اخلاق اسلامی و صلاح نفس نيز عالمی بود برجسته و ربانی که کمتر کسی بدين مرحله رسيده است. اين بزرگ مرد از جهات مختلف همچون علو طبع، صراحت لهجه زبان صدق گويا، استغنای از همه بی اعتنايی به رياست قلم و بيان شيوا و رسا، قيافه جذاب و سيمای دلنشين و هيکلی متناس و آراستگی به صفات کريمه ديگر از قبيل توکل، شجاعت ادبي، خفض جناح در برابر حق، تنمر و ابراز شخصيت در برابر مخالف و در مقام دفاع از حقيقت و امثال اينها، در ميان اقران کم نظير خود، ممتاز بود.
علامه امينی نوه مولی نجفعلی مشهور به امين الشرع بود که وی جزو فاضلان و متقايان تبريز بود. او علاقه شديدی به جمع آوری کلمات ائمه اطهار داشت و کارهايی هم کرده بود. به فارسی و ترکی شعر می سرود و نسبت اين خاندان به "اميني" از همين لقب "امين الشرع " نيای آنان بود. علامه در سال 1355 هجری قمری نخستين تأليف خود را بنام "شهداءالفضيله" در نجف منتشر کرد. از تأليفات ديگر وی : تفسير سوره حمد، ثمرات الاسفار، الغدير فی الکتاب و السنة والادب را می توان نام برد. ولی آن کتابی که امينی را برای همه می شناساند همانا کتاب سترگ " الغدير" است که بزرگترين منبع شيعه در عصر حاضر است و عامل اتحاد مسلمانان. از کارهای بزرگ وی همانا تأسيس کتابخانه بزرگ نجف است بنام "مکتبةالامام اميرالمؤمنين العامه" و اين کتابخانه جزو با ارزش ترين کتابخانه های علمی دنيای اسلام است.
علامه بزرگ سفرهای بسياری انجام داد و در اين سفرها حقايق شيعه را باز می گفت و در پی ايجاد يک اتحاد واقعی و راستين بين مسلمانان بود و چيزی که او را در اين کار بسيار ياری می رساند خطابت و سخنرانی بی نظير او بود. وی نطقی عجيب و مهيج داشت و چون دليران سخن می راند لذا در مجالسش تا چند ده هزار نفر هم مجتمع بودند.
يکی از عمده ترين دلائل تأليف کتاب "الغدير" ارادت علامه به علی بن ابيطالب(ع) بود او شيفته دريای بيکران ولايت بود و چنان در اين دريای بيکران غوطه ور شد که خيال و اهداف ديگری برايش باقی نماند.
سرانجام پس از سال ها کار بی امان آن پيکر رشيد زير خرمن ها خاک رفت. او تا چهار سال به در گذشتش اهميتی به بيماری خود نمی داد تا آن جا که اندک اندک بيماری شدت گرفت و در تهران در روز 12 تيرماه 1349 نزديک اذان ظهر از جهان رخت بربست.
پيکر وی بعد از چند روز به نجف حمل گشت و در کنار کتابخانه عمومی که خود مؤسس آن بود به خاک سپرده شد1

چهارشنبه 15 دی 1389  12:28 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر محمد معین

1297: (9ارديبهشت‌ماه)تولد در شهر رشت 1299: فوت مادر و پدر (به فاصله پنج روز از يکديگر) 1304: اخذ تصديق نامه‌ي دوره ابتدايي از دبستان اسلامي رشت 1305: تاسيس اداره‌ي احصائيه (ثبت احوال ) در رشت و انتخاب اسم فاميلي «معين» 1307: اخذ تصديق دوره اول متوسطه از دبيرستان شاهپور رشت 1310: فوت جد پدري ((محمد تقي معين العلما)) اخذ گواهينامه دوره‌ي دوم متوسطه از دبيرستان دارالفنون تهران،ثبت نام در رشته ادبيات و فلسفه دانشسراي عالي تهران 1313: اخذ درجه ليسانس 1314: خدمت سربازي - دوره شش ماهه دانشكده افسري احتياط (مهرماه) اعزام به اهواز به عنوان دبير دبيرستان شاهپور (دي ماه ) انتصاب به عنوان رياست دانشسراي شبانه روزي اهواز 1318-1314: فراگيري روانشناسي عملي به وسيله مكاتبه با آموزشگاه روانشناسي بروكسل (بلژيك) و اخذ مدرك مربوطه 1318: انتقال به تهران و تصدي پست معاونت دانشسراي مقدماتي، دبيري دانشسراي عالي ثبت نام در دوره‌ي دكتري زبان فارسي 1321: (17 شهريورماه) اخذ اولين مدرك دكتراي ادبيات و زبان فارسي از دانشگاه تهران ازدواج با دختر آقاي امير جاهد (مدير سالنامه‌ي پارس) 1324: شروع همكاري با استاد علي اكبر دهخدا 1329: شركت در مجلس يادبود اقبال لاهوري در سفارت پاكستان و ايراد سخنراني (( اقبال و ايران باستان)) 1330: شركت در انجمن روابط فرهنگي ايران و هند و ايراد سخنراني ((امير خسرو دهلوي)) 1331: شركت در مجلس يادبود اقبال لاهوري و ايراد سخنراني ((اقبال و مولوي)) 34-1321: عضويت در شوراي عالي فرهنگي 1333: شركت در كنگره ابو علي سينا و ايراد سخنراني ((لغات فارسي ابن سينا و تاثير آن در ادبيات)) 1333: (تابستان) سفر به آمريكا بنابه دعوت دانشگاه هاروارد شركت در كنگره خواجه نصيرالدين طوسي وايراد سخنراني ((خدمات نصيرالدين طوسي به زبان و ادب پارسي)) 1336: سفر به آلمان وشركت در بيست و چهارمين كنگره خاور شناسان شركت در كنفرانس آزادي فرهنگ و ايراد سخنراني ((تاثيرافكار ايراني در طريقه گنوسي)) (آذر ماه) سفر به شوروي (سابق) بنا به دعوت آكادمي علوم باكو و مسكو (دي ماه) شركت در كنفرانس اسلامي لاهور و ايراد سخنراني ((صلح در نظر جلال الدين مولوي)) 1337: (فروردين ماه) سفر به فرانسه بنا به دعوت انجمن تتبعات علمي پاريس (مهر ماه) سفر به پاكستان بنا به دعوت دانشگاه پنجاب عضويت در فرهنگستان ايران 1338: سفر به مسكو و شركت در بيست و پنجمين كنگره خاور شناسان 1339: سفر به فرانسه بنا به دعوت دانشگاه استراسبورگ و دايركردن كرسي زبان و ادبيات فارسي در دانشكده ادبيات اين شهر 1340- سفر مجدد به فرانسه براي ايراد يك سلسله سخنراني 1341: عضويت در انجمن ((تحقيق در ادبيات و زبان هاي خارجي)) عضويت در انجمن ((اصطلاحات علمي)) 43-1342: سفر به آمريكا بنا به دعوت دانشگاه پرينستون به منظور تدريس و ايراد يك سلسله سخنراني 1345: شركت در كنگره جهاني ايران شناسان و ايراد سخنراني (( فرهنگ نويسي فارسي)) سفر به تركيه و شركت در كنفرانس((ميراث مشترك فرهنگي)) (آذر ماه) آغاز بيماري 1346: (مرداد ماه) اعزام به كانادا به منظور معالجه 1350: (تير ماه ) درگذشت(پس از چهارو نيم سال اغماء كامل)

 

چهارشنبه 15 دی 1389  12:28 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر محمد علی اسلامی ندوشن

دکتر اسلامی ندوشن در سال ١٣٠٤ خورشیدی در روستای ندوشن یزد زاده شد. وي ، تحصيلات ابتدايي را نخست در مدرسه ناصرخسرو ندوشن، سپس مدرسه خان يزد، پس از آن به دبستان دينياري رفت و دبيرستان را تا سوم متوسطه در دبيرستان ايرانشهر يزد گذراند. آنگاه براي ادامه تحصيل در سال 1323 به تهران عزيمت كرد و بقيه دوره متوسطه را در دبيرستان البرز به پايان رساند، سپس براي ادامه تحصيل وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و به دريافت ليسانس توفيق يافت. پس از آن به منظور تكميل تحصيلات به اروپا عزيمت نمود. مدت 5 سال در فرانسه و انگلستان به اندوخته‌هاي علمي خود افزود و با گذراندن پايان نامه دكتراي خود به نام «كشور هند و كامنولث» به دريافت دكتراي حقوق بين‌الملل از دانشكده حقوق دانشگاه پاريس نائل آمد. محمدعلي اسلامي ندوشن در خانواده‌اي با بضاعت متوسط به دنيا آمد، پدرش خيلي زود وفات يافت و او ناگزير شد كه روي پاي خود بايستد. وي از حدود 12 سالگي سرودن را آغاز كرد و پس از آمدن به تهران در دوران دبيرستان، حرفه‌اي تر شعر مي‌گفت. وي در اين زمان بعضي از قطعه شعرها را در مجله سخن منتشر مي‌كرد. فعاليت‌هاي اسلامي ندوشن در دوران تحصيلات در اروپا، بيشتر آشنايي با زبان فرانسه و شركت در سخنراني‌هاي دانشگاه سوربن بود و به جز چند داستان كوتاه و چند قطعه شعر و پايان نامه دكترايش چيز ديگري ننوشت. دكتر شيرين بياني استاد تاريخ دانشگاه تهران و نويسنده چندين كتاب تاريخي، همسر محمدعلي اسلامي ندوشن مي‌باشد. محمدعلي اسلامي ندوشن در سال 1334 پس از بازگشت به ايران ، چند سال در شغل قاضي دادگستري خدمت كرد. وي پس از ترك خدمت در دادگستري، به تدريس حقوق و ادبيات در برخي دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي عالي، از جمله: دانشگاه ملي، مدرسه عالي ادبيات، مدرسه عالي بازرگاني و مؤسسه علوم بانكي پرداخت. در سال 1348 به دعوت پروفسور فضل الله رضا (رئيس وقت دانشگاه تهران) به همكاري با دانشگاه تهران دعوت شد و براساس تأليفاتي كه در زمينه ادبيات انتشار داده بود، جزء هيئت علمي دانشكده ادبيات دانشگاه تهران قرار گرفت و تدريس نقد ادبي و سخن سنجي، ادبيات تطبيقي، فردوسي و شاهنامه، شاهكارهاي ادبيات جهان در دانشكده ادبيات و تدريس تاريخ تمدن و فرهنگ ايران را در دانشكده حقوق برعهده گرفت و تا سال 1359 كه به انتخاب خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد، ادامه داشت. وي اكنون در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران و در مقطع دكتراي ادبيات به تدريس مكتب‌هاي ادبي جهان مي‌پردازد. محمدعلي اسلامي ندوشن، در شمار شاعران انديشمند و نويسندگان توانا و برجسته‌اي است كه از سال 1327اشعارش در مجله سخن و برخي از مجلات ديگر انتشار يافت و مورد توجه قرارگرفت. وي در كنار فعاليت‌هاي علمي و تحقيقي خود، از زبان شعر كمتر استفاده كرده است، اما آنچه از او چاپ و در دسترس قرار گرفته است، بسيار خوب و نمودار استعداد و ذوق سرشار و قريحت تابناك او در شعر مي‌باشد. وي بيشتر اوقات خود را صرف در تحقيق آثار علمي و ادبي ايران و ترجمه آثار نويسندگان جهان كرده و آثارش در مجلات پيام نو، سخن، يغما، راهنماي كتاب و نگين چاپ شده است. محمدعلي اسلامي ندوشن ، برخي از آثار خود را با امضاي مستعار «م. ديده ور» چاپ و منتشر ساخته است. كتاب «ابر زمانه و ابر زلف» در سال 1342 به عنوان كتاب برگزيده سال از سوي انجمن كتاب انتخاب شد. دكتر ندوشن در مدت 50 سال بیش از 45 کتاب و صدها مقاله در باب فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی به رشتهٔ تحریر درآورده است. تأسیس فرهنگ‌سرای فردوسی و انتشار فصل‌نامهٔ هستی از اقدامات او در زمینهٔ اعتلای فرهنگ و ادب فارسی می‌باشد. برخي از كتاب‌هاي دكتر محمدعلی اسلامی ندوشن: •ماجرای‌ پایان‌ناپذیر حافظ •چهار سخنگوی‌ وجدان‌ ایران •تأمّل‌ در حافظ •زندگی‌ و مرگ‌ پهلوانان‌ در شاهنامه •داستان‌ داستان‌ها •سرو سایه‌ فکن •ایران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه •نامه‌ نامور •ایران را از یاد نبریم •به‌ دنبال‌سایه ‌همای •ذکر مناقب‌ حقوق‌ بشر در جهان‌ سوم •سخن‌ها را بشنویم •ایران‌ و تنهائیش •ایران‌ چه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد؟ •مرزهای‌ ناپیدا •شور زندگی‌ (وان گوگ) •روزها (سرگذشت - در سه جلد) •پنجره‌های‌ بسته •ابر زمانه‌ و ابر زلف •افسانهٔ‌ افسون •دیدن‌ دگرآموز، شنیدن‌ دگرآموز (گزیدهٔ شعرهای‌ اقبال‌ لاهوری‌) •جام‌ جهان‌ بین •آواها و ایماها •ناردانه‌ها •گفته‌ها و ناگفته‌ها •صفیر سیمرغ •آزادی‌ مجسمه •در کشور شوراها •کارنامهٔ سفر چین •پیروزی‌ آیندهٔ‌ دموکراسی •ملال‌ پاریس‌ و گلهای‌ بدی (گزیده‌ای‌ از شعر و نثر شارل‌ بودلر، شاعر فرانسوی‌ قرن‌ نوردهم‌ است) •بهترین‌ اشعار لانگ‌ فلو •آنتونیوس‌ و کلئوپاترا •صفحه‌ای‌ از تاریخ‌ ایران‌ و یونان‌ در بستر باستان •نوشته‌های‌ بی‌ سرنوشت •یگانگی‌ در چند گانگی •فرهنگ‌ و شبه‌ فرهنگ •هشدار روزگار •کارنامهٔ چهل‌ ساله •باغ‌ سبز عشق

 

منبع : همشهري آنلاين

چهارشنبه 15 دی 1389  12:34 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر عیسی صدیق

عيسي صديق در سال ۱۲۷۳ ش. در تهران متولد شد.    پدرش ميرزاعبدالله شاملو ملقب به صديق التجار اصفهاني از نوادگان ميرزا مهدي خان استرآبادي بود. وي تحصيلات ابتدايي متوسطه را در مدارس ادب، کماليه و دارالفنون فرا گرفت. در سال 1290 جزو اولين گروه از دانشجويان اعزامي به خارج در دورة بعد از مشروطيت بود كه عازم فرانسه شد.  در سال 1297 دورة دانشسراي ورساي را به پايان رساند و از دانشگاه پاريس دانشنامة رياضيات گرفت.             پس از چندي در انگلستان ضمن مطالعه و تدريس در دانشگاه كمبريج به عنوان دستيار پروفسور ادوارد براون مستشرق و ايران‌شناس معروف و معاشرت با دانشمندان و فلاسفه غربي نظير برتراند ‌‌راسل، به تجربيات و آگاهي‌هاي بيشتري دست يافت. دوران تحصيل وي در فرانسه و انگلستان مصادف با اشغال ايران از طرف قشون بيگانه و مداخلة مامورين دولت روسية تزاري در امور مملكت شد. اين حادثه او را بر آن داشت تا اوضاع رقت بار ايران را به گوش جهانيان برساند. بنابراين به نگارش سلسة مقالاتي در روزنامه‌هاي اومانيته ارگان حزب سوسياليست و تايمز چاپ انگلستان پرداخت و از اين راه و با كمك دوستاني نظير برتراندراسل و ادوارد براون نسبت به عمليات سپاهيان بيگانه در ايران اعتراض و اين عمليات ستمگرانه را تقبيح كرد. مقالات مذكور آن چنان تاثيري منفي بر حيثيت دولت روسية تزاري در محافل آزادي‌خواه اروپا نهاد كه موجب شد سفير كبير روسيه در لندن به سرادواردگري وزير خارجة انگليس اعتراض كند و خواستار توقف انتشار چنين مقالات تحريك‌آميزي شود. بنابراين وزير امور خارجه انگليس به دكتر صديق كه در آن هنگام22سال داشت اخطار كرد كه اين‌گونه فعاليت‌ها موجب تيرگي روابط دولت انگليس با متحدانش و ادامة نگارش مقالاتي از اين قبيل موجب اخراج وي از خاك انگليس خواهد شد. عيسي صديق در سال 1297 به ايران مراجعت كرد و به سمت بازرس مدارس منصوب شد.                 چندي نيز رئيس فرهنگ گيلان، رئيس تعليمات عالي،معلم مدرسة حقوق،دارلفنون و دارالمعلمين مركزي، رئيس دفتر فوائد عامه،نمايندة ايران در مجمع بين‌المللي آموزش و پرورش در ژنو و رئيس دفتر وزارت عدليه بود. در سال 1304 به هنگام تشكيل مجلس مؤسسان، نمايندة اين مجلس بود.علاوه بر مشاغل دولتي و فرهنگي، در طول اين سال‌ها مدتي نيز مدير داخلي روزنامة مرد آزاد بود كه امتياز آن را علي اكبر داور داشت. زماني هم كه علي اكبر داور حزبي به نام حزب راديكال تآسيس كرد، دكتر صديق در آن حزب به عنوان قائم مقام با وي همكاري كرد. در سال 1309دكتر صديق بنا به دعوت دانشگاه كلمبيا براي مطالعه و تحقيق به آمريكا رفت و موفق به اخذ درجة دكترا در فلسفه از دانشگاه مذكور شد.                   همزمان با تحصيل در دانشگاه كلمبيا، بنا به درخواست عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار پهلوي، اقدام به تهيه و تنظيم طرح تاسيس دانشگاه (دارلفنون) تهران كرد. اوبراي اولين بار واژة دانشگاه را به جاي دارالفنون به كار برد. دكتر صديق در سال 1310به ايران بازگشت و مامورتأسيس دانشگاه تهران شد. ابتدا به سمت رياست دارالمعلمين عالي انتخاب شد و سپس آن را هستة مركزي دانشگاه قرار داد.                 پس از تأسيس دانشگاه تهران تا سال 1319رياست و استادي دانشسراي عالي دانشكدة علوم را عهده‌دار بود. در سال 1319 ادارة كل انتشارات و تبليغات و راديو را تاسيس كرد و به رياست آن منصوب شد. بعد از استعفاي رضاشاه و تشكيل كابينة فروغي نيز اين سمت را حفظ كرد. هرچند كه يك بار به دستورشاه كم مانده بود از اين سمت كنار گذاشته شود. دكتر صديق در كابينة فروغي كه در 30 شهريور سال 1320تشكيل شد، براي اولين بار به وزارت فرهنگ منصوب شد و براي بار دوم دركابينة علي سهيلي كه در 23 آذر 1322تشكيل شد، به اين سمت انتخاب شد. در كابينة سهام السلطان بيات نيز كه در 4 آذر1323تشكيل شد، ودر كابينة 19شهريور 1326 قوام السلطنة هم اين سمت را حفظ كرد.                  مدتي رئيس دانشگاه تهران و استاد دانشگاه نيز بود. در سال 1328 به نمايندگي مجلس مؤسسان برگزيده شد. در مهر 1339براي ششمين بار در كابينة شريف امامي به وزارت فرهنگ منصوب شد. پنج دوره سناتور انتخابي تهران بود و در تمامي ادوار نمايندگي، رياست كميسيون فرهنگ و هنرسنا را عهده‌دار بود. دكتر عيسي صديق در 15 آذر ماه 1357 در تهران درگذشت.    برخي آثار علمي او عبارت است از :  «  اصول تدريس حساب و حل مسائل فكري اصول تعليم و تربيت  «اصول علمي علم تربيت   «تاريخ فرهنگ اروپا از آغاز تا عصر حاضر  «تاريخ فرهنگ ايران تاريخ مختصر فرهنگ ايران «حقوق بين‌الملل «دورة مختصر تاريخ فرهنگ ايران  «روش نوين در تعليم و تربيت   «سير فرهنگ در ايران و مغرب زمين   «شرح حال و شخصيت و آثار فردوسي  «صد مسئله حل شده حساب  «صنايع ايران در گذشته و آينده   «چهل گفتار مشهودات چهل ساله در فرهنگ، نه كنفرانس در خصوص تعليمات عمومي  «يادگار عمر (۴ جلد

 

 

منبع : سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران

چهارشنبه 15 دی 1389  12:35 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

احمد کسروی

سيداحمد کسروي تبريزي در سال 1269 شمسي در شهر تبريز، در يك خانواده روحاني به دنيا آمد. اجدادش عنوان ملايي و پيشوايي داشتن؛ اما پدرش حاجي ميرقاسم، از ملايي دوري گزيده و به بازرگاني پرداخته بود. سيداحمد فارسي و قرآن و مقدمات عربي را در مكتب آموخت؛ و دوازده ساله بود كه پدرش به سال 1281 شمسي درگذشت و او خاه ناخواه مكتب و درس را ترك گفت و چندي به كار قاليبافي پرداخت و بعد، از آن كار دست كشيد و باز به مكتب رفت و در مدرسه طالبيه، نخست بار با شيخ محمد خياباني، كه درس هيئت قديم مي‌داد، آشنا شد.
 
در سال 1285 كه مشروطه پديد آمد، سيداحمد بدان دل بست و شيفته دلبريهاي ستارخان و ديگر قهرمانان آزادي شد، تا مشروطه‌خواهان غالب آمدند و بساط استبداد و ”انجمن اسلاميه“ برچيده شد. دوباره تحصيل را دنبال كرد و به پايگاه ملايي رسيد.
 
از سال 1298 شمسي به بعد كه محمدعلي ميرزا به ايران بازگشت و بار ديگر در ايران و تبريز جنگها برخاست، سيداحمد كه گوشه گرفته و از اين جريانات به دور بود، از راه مطالعه مجله المقتطف و كتابهاي عربي و تاليفات طالبوف به دانشهاي اروپايي راه يافت. در اولتيماتوم روس به ايران و جنگ مجاهدان تبريز با روسهاي تزاري، شبها از بالاي منبر به شورانيدن مردم مي‌پرداخت و از آن ببعد در شمار آزاديخواهان درآمد.
 
در ايامي كه وحشيگريها به كار افتاده بود و صمدخان شجاع‌الدوله و روسها هر چند روز يكبار مردم آزاده را به دار مي‌آويختند، سيداحمد كتابي به دست آورده در خانه مي‌خواند و مي‌انديشيد. مخصوصاً سياحت نامه ابراهيم بيگ تكان سختي در او پديد آورد و باد به آتش درونش زد. تا رفته رفته با آزاديخواهان آذربايجان آشنا شد.
 
در تابستان 1293، جنگ جهانگير اروپا آغاز گرديد و آذربايجان ميدان جنگ شد. سيداحمد براي اينكه زبان انگليسي ياد گيرد، سال بعد به آموزگاري زبان عربي وارد مدرسه آمريكايي شد، و در همان مدرسه، براي ياد دادن عربي به شاگردان، كتاب النجمه‌الدريه را در دو جلد نوشت كه سالها در دبيرستانهاي تبريز از روي آن درس مي‌خواندند و هم در آن مدرسه بود كه زبان انگليسي و اسپرانتو را فراگرفت.
 
در تيرماه 1295، براي اينكه، به گفته خود، از شر معاندان برهد و در يكي از شهرهاي قفقاز به كار پردازد، به روسيه رفت، اما چون در قفقاز كار به دست نياورد از راه عشق‌آباد به مشهد رفت و از مشهد به باكو و تفليس بازگشت و در تفليس به وسيله اسماعيل حقي با آزاديخواهان قفقاز آشنا شد و بعد به تبريز آمد و باز در مدرسه آمريكايي مشغول تعليم و تعلم شد. در اين هنگام بود كه خياباني و ساير آزاديخواهان تبريز به كار و كوشش برخاسته بودند. سيداحمد نيز به جمع دموكراتها پيوسته و در جلسات ”تجدد“ حضور مي‌يافت؛ و ضمناً در مدرسه متوسطه تبريز، كه تازه گشايش يافته بود، درس عربي مي‌داد.
 
سال 1297 فرا رسيد. عثمانيان، كه به تبريز راه يافته بودند، خياباني و نوبري و چند تن ديگر از آزاديخواهان تبريز را دستگير و تبعيد كردند و حزب اتحاد اسلام و روزنامه تركي پديد آوردند. ولي، چون جنگ به شكست آلمان و همدستان او پايان يافت و عثمانيان از تبريز رفتند، سيداحمد با سيدجليل اردبيلي حزب دموكرات و جلسات تجدد را برپا كرد. در اين ميان، خياباني از تبعيد بازگشت و انتخابات مجلس چهارم آغاز شد (تيرماه 1298)، و كار كسروي و ياران او با خياباني به دودستگي كشيد و كسروي و همراهان او به ”انتقاديون“ معروف شدند. روز سه شنبه 17 فروردين 1299، دموكراتها در تبريز قيام كردند و سيداحمد ناچار به تهران آمد. در تهران، چندي در دبيرستان ثروت درس عربي مي‌داد، تا قيام تبريز برافتاد و خياباني به دست مخبرالسلطنه هدايت كشته شد.
 
سيداحمد، در تهران، از يكسو با اسپرانتيست‌ها آشنا درآميخت، و از سوي ديگر با سران بهايي آشنايي يافت و با آنان به گفتگو پرداخت.
 
كسروي در دي ماه 1299 به عضويت استيناف تبريز منصوب و روانه آذربايجان شد. اما در عدليه تبريز بيش از سه هفته نماند، زيرا در آن روزها كودتاي سيدضياءالدين در تهران پيش آمد، و روز 23 اسفند به دستور او درهاي عدليه بسته شد. دولت سيدضياء برافتاد و قوام‌السلطنه روي كار آمد؛ ولي درهاي عدليه همچنان بسته ماند. و چون باز شد، پست او را به ديگري داده بودند. پس روز 29 شهريور 1300 به تهران حركت كرد، و در 26 آبان به عنوان عضو استيناف به مازندران رفت، و چهارماه در ساري بود كه استيناف آنجا برچيده شد و او به تهران آمد و چندي مأمور دماوند شد. در مهرماه 1301، او را براي امتحان به تهران خواستند. امتحان داد و نمره اول گرفت. در دي ماه مأمور عدليه زنجان شد و در آنجا، تاريخ حوادث آذربايجان را، كه در دماوند به زبان عربي نوشته بود، اصلاح كرد و براي مجله العرفان صيدا (از شهرهاي سوريه) فرستاد؛ كه بعدها اصل آن از سال 1313، به نام تاريخ هجده سالة آذربايجان، به ضميمه مهنامه پيمان، چاپ شد...
 
پس از آن كه کابينه قوام‌السلطنه افتاد و سردار سپه، وزير جنگ، به نخست وزيري رسيد، سيداحمد به رياست عدليه خوزستان مأمور شد. او در شوشتر زبانهاي شوشتري و دزفولي را آموخت و به تحرير تاريخ خوزستان پرداخت. خوزستان به دست سردار سپه فتح شد، و كسروي عدليه را به ناصريه (اهواز) برد و چون فرماندار نظامي با اين عمل مخالفت كرد و كار به سختي كشيد، مرخصي خواست و روز سوم فروردين 1304 سفري به عراق كرد و به شوشتر بازگشت، تا او را از مركز خواستند، و روز 22 ارديبهشت به تهران عزيمت كرد. كسروي چندي در تهران به بيكاري و خواندن و نوشتن گذرانيد و مطالعات خود را راجع به تاريخ خوزستان دنبال كرد. دفتر آذري يا زبان باستان آذربايجان را به چاپ رسانيد؛ و از اينجا همبستگي او با انجمنهاي دانشي جهان آغاز گرديد. ابتدا به عضويت انجمن آسيايي همايوني و انجمن جغرافيايي آسيايي و دو انجمن در آمريكا، و، پس از همه، به عضويت آكادمي آمريكا برگزيده شد. در همان هنگام، تاريخ پانصدساله خوزستان را به پايان رسانيد و كوتاه شده آن را در مجله آينده چاپ كرد. و مقاله‌اي درباره تبار صوفيه در آينده نوشت كه اهميت تاريخي فوق‌العاده داشت و آوازه‌اش به همه جا رسيد؛ و نيز در اين ايام، تحقيقات خود را درباره نيمزبانها دنبال كرد و به آگاهيهاي ژرفي درباره زبان فارسي رسيد.
 
پادشاهي خاندان قاجار پايان پذيرفت و رضاشاه به روي كار آمد. كسروي، در آغاز سال 1305، سمت بازرسي و رياست يكي از محكمه‌هاي جديدالتأسيس انتظامي را داشت كه داور وزير عدليه شد و عدليه را منحل كرد. باز كسروي بيكار ماند و فرصت مطالعه يافت. در اين هنگام، گفتارها در مهنامه آينده مي‌نوشت؛ و درباره تاريخچه شير و خورشيد آگاهيهايي به دست آورد. در اوايل سال 1306، پروفسور هرتسفلد كلاسي براي آموختن خط و زبان پهلوي بنياد كرد و كسروي، كه اندك اطلاعي در اين رشته داشت، با دلخوشي به آن كلاس رفت و بهره بسيار از آن برد. در تشكيلات داور، به سفارش تيمورتاش، وزير دربار، دادستان تهران شد ولي با روشي كه در كار پيش گرفته بود، نتوانست ديري در آن سمت بماند و بيست روز از گشايش عدليه نگذشته بود كه او را مأمور خراسان كردند؛ و چون غرض تبعيد او بود و اجازه مرخصي نمي‌دادند، پنجمين تلگراف را چنين نوشت: ”وزارت جليله عدليه بي اجازه حركت كردم“.
 
پس از ورود به تهران، چون با داور نتوانست كار كند، كناره‌جويي كرد و پروانه وكالت گرفت. در آن روزها بود كه به خواندن و فراگرفتن زبان ارمني كهن (گراپار) و زبان ارمني نو (آشخاپار) پرداخت. كسروي براي تحقيق در رشته تاريخ و زبانشناسي، بويژه تاريخ و زبان آذربايجان كه از هر باره بستگي به تاريخ و زبان ارمنستان داشت، خود را به اين زبان نيازمند مي‌ديد و باز، در همان روزها، "كارنامه اردشير بابكان" را از پهلوي به فارسي درآورد.
 
كسروي در پائيز سال 1307، به دادگاه جنايي دعوت و مشغول كار شد؛ در 29 دي ماه همان سال به رياست كل محاكم بدايت منصوب گرديد. در همان روزها بود كه به نوشتن كتاب شهرياران گمنام پرداخت و بخش يكم و دوم آن را به چاپ رسانيد. در زمستان سال 1308 ، جزو هيئت بازرسي كشور به اراك و همدان و پيرامونها سفر كرد؛ و در همدان با عارف قزويني، كه در تبعيدگاه مي‌زيست، آشنا شد. در اين سفر، هشت هزار نام از نامهاي ديه‌ها و آباديها را از همدان و كرمانشاهان و ديگر جاها گرد آورد، و از سنجيدن آنها به نتيجه‌هاي سودمندي رسيد و كتابهايي نوشت. سال 1308 به پايان مي‌رفت كه منتظر خدمتش كردند.
 
كسروي در تمام مراحل خدمت خود در عدليه، به واسطه صراحت رأي و بي پروايي و نرفتن زير بار توصيه و نفوذ، سختيها و آزارها ديد تا آنجا كه در زمستان سال 1311، كه از عدليه پا كشيده و وكالت مي كرد، بر اثر كينه‌جوييها و بويژه به علت نامه‌اي كه مستقيماً به شاه نوشته و در آن عدليه را دستگاه بيهوده و دكاني براي سودجويي داور و دوستان او خوانده و قانونها را بيخردانه ناميده بود، از دادگاه انتظامي به سه رتبه تنزل محكوم شد، ولي حكم اجرا نگرديد و با حقوق رتبه هشت بازنشسته شد.
 
كسروي، در يك سخنراني كه در يكم آذر 1323 ايراد كرده و به صورت كتاب مستقلي به نام "چرا از عدليه بيرون آمدم؟" چاپ شده است، مي‌گويد: ”جاي بسيار خشنودي است كه در اين كشوري كه رشوه‌خواري و نادرستي از در و ديوارش مي‌بارد، من، كه در عدليه در كانون رشوه‌خواري مي‌بوده‌ام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در اين كشوري كه چاپلوسي و پستي گريبانگير خرد و بزرگ مي‌باشد، من، با همه آميزش كه با چاپلوسان و پست‌نهادان، آلوده خوي آنان نگرديده‌ام.
 
تا اينجا كار و كوشش كسروي بيشتر تحقيق و مطالعه در تاريخ و زبانشناسي بود، و چنان كه ذكر شد، در اين دورشته، مقالات و رسالات بسيار نفيسي به وجود آورد. اما، از سال 1312 به بعد، تغيير كلي در ديد و دريافت او پديد آمد. او ديگر يك مورخ و محقق و دانشمند زبانشناس نبود، بلكه داعيه اصلاح جامعه و، به قول خود، برانداختن ”پندارها“ را در سر داشت. در همين سال دو جلد كتاب آيين را منتشر كرد و با انتشار اين كتاب شهرت فوق‌العاده يافت و در تهران و شهرستانها پيرواني پيدا كرد. و هم در آن سال، ماهنامه پيمان را بنياد نهاد. و در آن ماهنامه، انديشه‌هاي خود را در هر رشته از امور ديني و اجتماعي، با بيان خاص خود و از راههاي گوناگون، روشن كرد. بعد از حوادث شهريور 1320، به جاي مجله پيمان، روزنامه پرچم را، كه بيشتر جنبه سياسي داشت، انتشار داد. روزنامه پرچم يكي از جرايد اصولي كشور و، به نوشته صاحبش، ”از هر آلودگي و ناپاكي مبرا بود“. اما پس از چندي، پرچم يوميه را هم تعطيل و پرچم ماهانه را، كه در واقع جانشين ماهنامه پيمان بود، منتشر كرد.
 
پس از رفتن رضاشاه، از ايران، كساني مانند سرپاس مختاري و پزشك احمدي، به جرم اعمالي كه در گذشته انجام داده بودند به محاكمه كشيده شدند. كسروي وكالت تسخيري مختاري را پذيرفت و از عهده آن به خوبي برآمد، و مطالبي در دادگاه عنوان كرد كه بسيار ارزنده و حتي در آن دوره تند و جسورانه بود.
 
انتقاد بي پرده و بي پرواي كسروي از برخي عقايد سياسي و مذهبي و برخي از رسالات كوبنده او درباره ادبيات و انديشه‌هاي عرفاني، جمعي را در پيرامون او گرد آورد و گروهي را با وي دشمن كرد. بارها تهديد شد، و در سال 1324 قصد جانش را كردند ولي او از راهي كه در پيش گرفته بود برنگشت و اگرچه اين دفعه از خطر مرگ رست، اما همچنان بي پروا مي‌نمود.
 
ادوار زندگاني و كار و كوشش كسروي را مي‌توان چنين خلاصه كرد:
 
1 ـ از جواني تا آمدن تهران ـ در اين دوره به كسب علوم و مطالعه ادب عرب پرداخته و با مبلغين مسيحي مباحثه مي‌كند؛ و در صرف و نحو عربي كتاب مي‌نويسد؛ به مطبوعات عربي مقاله مي‌فرستد؛ از اسپرانتو ترجمه مي‌كند و به قيام خياباني خرده مي‌گيرد.
 
2 ـ از آمدن تهران تا تأسيس مجله پيمان، در اين دوره به تحقيق تتبع مي‌پردازد؛ كتب عربي و زبانهاي ديگر را مي كاود؛ زبان ارمني و پهلوي را فرامي‌گيرد؛ از ايران و مفاخر ايراني سخن مي‌راند؛ سه جلد شهرياران گمنام را، كه از بهترين آثار اوست، و نيز رساله بيمانندي درباره زبان باستان آذربايجان به وجود مي‌آورد؛ در اسامي شهرها و ديه‌ها و در تبار سلسله صفوي تحقيق مي‌كند، تا جايي كه توجه علما و فضلا و خاورشناسان را به خود جلب مي‌نمايد.
 
3 ـ از تأسيس پيمان تا پايان زندگي ـ در اين مرحله، به موضوعهاي ديني و اجتماعي و سياسي و اخلاقي، و به قول خود او، به ”آيين زندگي“ مي‌پردازد؛ مجله پيمان و روزنامه پرچم و مجله پرچم را پياپي بنياد مي‌نهد. در كتاب آيين و بعد در ورجاوند بنياد، به تمدن نوين اروپايي و فلسفه ماديگري و ماشينيسم مي تازد و مفاسد آنها را يكايك برمي‌شمارد؛ بر ضد خرافات و تعصبات بيجا و بيهوده و به اختلافات مذهبي از صوفيگري و بهائيگري و همچنين به برخي معتقدات شيعي مي‌تازد؛ بر فرهنگستان و لغت‌سازان ايراد مي‌گيرد و خود، زبان و لغت خاصي به نام ”زبان پاك“ به كا مي‌برد؛ با شعر و شاعري، به معناي متعارف آن، مخالفت مي‌ورزد، رمان‌نويسي و داستانسرايي را كار بيهوده و نابخردانه مي‌خواند؛ فلسفه و عرفان را به باد انتقاد مي‌گيرد، و اغلب احاديث را مجعول مي‌داند؛ و در همه اين كوششها، كه سرانجام به قيمت جانش تمام شد، آنچه را مي‌گويد و مي كند به راست مي‌دارد.
 
كسروي از پركارترين دانشمندان ايران در عهد اخير بود. دوره‌هاي ماهنامه پيمان و پرچم مملو از يك رشته انتقاداتي است از اوضاع زندگي و طرز معاشرت و آداب اجتماعي، كه همه مطالب آنها را خود او مي‌نوشت. او كسي است كه خيلي چيزها را نخست بار عنوان كرده و راه تحقيق را براي ديگران گشوده است.
 
كوشش كسروي در نمودن معني درست حكومت مردم بر مردم و زنده كردن نام مجاهدان و فدائيان و شهداي مشروطيت و گرد آوردن كارهاي اين گردان و رادمردان كوششي ارجمند بود.
 

 

چهارشنبه 15 دی 1389  12:36 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر ایرج افشار

ايرج افشار استاد دانشگاه تهران است . او در دانشکده علوم اجتماعي، دانشكده علوم انسانسو دانشكده علوم تربيتي آن دانشگاه تدريس مي نمايد . علاوه برآن وي دردانشگاه برن سوئيس نيز به تدريس مشغول مي باشد . افشار عضو انجمن ايرانشناسي، عضو هيات انتخاب كتاب، عضو كميته جايزه كتاب سال، عضو انجمن كتابداران ايران ، عضو هيات اجرايي انجمن تاريخ مي باشد.
  والدين و انساب : نام پدرش محمود و نام مادرش نصرت است .  
     تحصيلات رسمي و حرفه اي : ايرج درسال 1312 آموزش دبستاني را در دبستان زرتشتيان آغازكرد. پس از آن درمدرسه شاهپور تجريش و در دبيرستان فيروز بهرام تحصيلات متوسطه را ولي گرفت و با اتمام اين دروه درسال 1324 وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد. او درسال 1328 تحصيلات خود را را با گرايش قضايي به پايان برد.
     وقايع ميانسالي : همكاري با مجله جهان نو واستخدام دروزارت فرهنگ از جمله وقايع مهم دوران ميانسالي افشار به شمار مي آيد.
 
  مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : ايرج افشار ابتدادر وزارت فرهنگ درآمد و به تدريس دردبيرستانهاي شرف و قريب (ايرانشهر )مشغول شد. پس از آن به عنوان كتابدار وارد كتابخانه دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و با كسب تجربيات اين دره رياست كتابخانه ملي به عهده گرفت.
  فعاليتهاي آموزشي : ايرج افشار ابتدا به عنوان دبير در دبيرستانهاي شرف و قريب ( ايرانشهر ) مشغول تدريس شد . او در ادامه علاوه بر مشاغل مهمي اداري، در دانشكده علو اجتماعي و دانشكده علوم انساني دانشگاه تهران به تدريس پرداخت.
  مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : ايرج افشار استاد دانشگاه تهران است . او در دانشكده علوم اجتماعي، دانشكده علوم انسانسو دانشكده علوم تربيتي آن دانشگاه تدريس مي نمايد . علاوه برآن وي دردانشگاه برن سوئيس نيز به تدريس مشغول مي باشد . افشار عضو انجمن ايرانشناسي، عضو هيات انتخاب كتاب، عضو كميته جايزه كتاب سال، عضو انجمن كتابداران ايران ، عضو هيات اجرايي انجمن تاريخ مي باشد.
  ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : فعاليت هاي مهم افشار عبارتند بودند از: همكاري با مجله جهان نو ، مدير داخلي مجله آينده ، سردبير مجله مهر ،‌سردبير مجله سخن ، مدير مجله كتاب هاي ماه ، همكاري درتاسيس كلوب كتاب ، مدير و سردبير مجله راهنماي كتاب ، فهرست نگاري مجموعه كتابهاي فارسي چاپي دانشگاه هاروارد ، مدير مجله ايرانشناسي و انتشار مجله آينده .
 
آثار:
نثرفارسي معاصر-
يادداشتهاي قزويني-
يادگارهاي يزد-
راهنماي تحقيقات ايراني-
نامه هاي قزويني به تقي زاده-
واژه نامه يزدي-
كتابشناسي فهرستهاي نسخه هاي خطي فارسي-
يزد نامه-
كتابشناسي فردوسي-
كتابخانه هاي ايران-
فهرست نامه كتابشناسهاي ايران-
سير كتاب درايران-
شاهنامه از خطي تا چاپي-
صحافي سنتي-
فهرست مقالات فارسي-
 

 

چهارشنبه 15 دی 1389  12:37 PM
تشکرات از این پست
sadra_sn
sadra_sn
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 302
محل سکونت : زنجان

دکتر اصغر مهدوی

به ياد دکتر اصغر مهدوى‏ (به قلم دکتر ایرج افشار )
بامداد بيست و دوم ارديبهشت 1383 دوست والامنش بزرگوار دانشمندم دكتر اصغر مهدوى درگذشت و غم جاودانه مرگ او به‏درون وجودم خانه كرد. او هشتاد و نه سال زندگى كرد و من نزديك پنجاه سال با او بودم و از نعمت مصاحبت دلپذير او بهره‏ور. درسفرهاى كوتاه و بلند، در سراسر خاك ايران و بيرون از وطن بارها با هم بوديم. در شادمانيها و مهمانيهاى دوستانه كنار هم بوديم. درجلسه‏هاى تشخيص و تقويم نسخه‏هاى خطى مربوط به كتابخانه‏هاى مجلس، سنا، ملى، سازمان اسناد ملى و مخصوصاً كتابخانه‏مركزى دانشگاه با هم مى‏بوديم و هميشه تقريباً هم نگرش بوديم. در چند كنگره و مجمع علمى مربوط به نسخ خطى و ايرانشناسى، هم‏با هم بوديم. بسيار روزها با هم بوديم و در هفته‏ها از هم بى‏خبر نبوديم. سه كتاب با هم چاپ كرده بوديم. اكنون هم با هميم زيرا كه بايادش «بوديم»هاى گذشته را به ياد مى‏آورم.
او فرزند حسين امين الضرب مهدوى بود. امين الضرب از بازرگانان متنفذ و از مروجين اصول مشروطيت بود. پدر امين الضرب‏موسوم به حاج محمد حسن و ملقب به امين دارالضرب در دو سوم از عصر ناصرالدين شاه تاجرى معتبر و خيّرى به نام و يكى از رجال‏مهم مردم‏شناس در شمار بود. او مدتها مسؤول امور ضرابخانه و از ياران نزديك اتابك امين السلطان بود.
دكتر اصغر مهدوى پس از گذراندن دوران تحصيل در خانه و در دبستان وارد به دبيرستان دارالفنون شد و پس از آن تحصيلات خود رادر دانشسراى عالى آغاز كرد. تا اينكه براى ادامه تحصيلات دانشگاهى به فرانسه رفت و در رشته اقتصاد درجه دكترى گرفت. موضوع‏رساله دكتريش ديوان محاسبات ايران بود. ايامى كه در فرانسه درس مى‏خواند مصادف با دوران جنگ جهانى دوم بود. ناچار چندى بعداز آن در فرانسه ماند تا راهها باز شد و توانست به ايران باز گردد (حدود سال 1327). جمعاً در روزگار جنگ سختى بسيار ديده بود.
پس از مدّتى اقامت در وطن ناگزير از سفر ديگرى به فرانسه شد كه منجر به سالى ماندن در آن كشور شد. در بازگشت چون دانشكده‏حقوق و علوم سياسى و اقتصاد در جستجوى دانشياران جديد برآمد او يكى از برگزيدگان براى براى رشته اقتصاد بود. پس به عضويت‏در هيأت علمى آنجا در آمد و چون شعبه اقتصاد به دانشكده اقتصاد تبديل وضع پيدا كرد اصغر مهدوى در دانشكده جديد سمت استادى‏يافت و چندى گروه اقتصاد سياسى آنجا را تصدى مى‏كرد. البته به مؤسسه تحقيقات اقتصادى - كه وابسته به آن دانشكده بود - هم‏پيوستگى علمى داشت. مهدوى هيچ گاه در پى دست يافتن به مقام و منصب سياسى و دولتى نبود. او به مناسبت آنكه شخصيت متين وموقرى داشت خود به‏خود ترتيب و آدابى را پيش گرفته بود كه اصحاب منصب و قدرت نمى‏توانستند تصدى مقامى را به او پيشنهادكنند. در دانشكده اقتصاد هم قبول تصدى گروه اقتصاد سياسى، براى آن نبود كه از «حق رياست» بهره‏ور شود. او در طول مدت خدمت‏حقوق دانشگاهى خود را از زمان عضويت در دانشگاه به پيروى از برادر نامدارش (دكتر يحيى مهدوى) صرف چاپ مجموعه كتابهايى‏كرد از قبيل ترجمه قديم فارسى از النهايه شيخ طوسى (شماره سوم در سه مجلد) به كوشش محمدتقى دانش‏پژوه و رجال برقى به‏كوشش جلال الدين محدث و تحقيق عباس اقبال در سرگذشت ميرزا تقى خان اميركبير و «مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره‏سيدجمال مشهور به افغانى» (شماره 2) كه او و من با هم گردآورى كرديم.
به هر اندازه كه از ورود در كارهاى ادارى و رسمى دورى مى‏جست در مواردى كه مربوط به‏قلمرو نشر كتابهاى جدّى و خريد نسخه‏هاى خطى بود و او مى‏توانست همكارى داشته باشد ازقبول خدمت خوددارى نداشت. سالهاى دراز عضو شوراى كتابخانه مجلس بود و جز آن در گروه‏تشخيص و تقويم نسخه‏هاى خطى آن كتابخانه شركت مؤثر داشت. همزمان، كتابخانه‏هاى‏مجلس سنا و مركزى دانشگاه تهران در همين زمينه از اطلاعات بسيط و دانش تخصصى او بهره‏ياب مى‏بودند.
 
كتابخانه‏هاى ملى و ملك هم در موارد خاص نظر او را خواستار مى‏شدند. او بهاى نسخه را باعنايت و نگرش علمى و رعايت جوانب ديگر مشخص مى‏كرد. گاهى كه صورت مجلس براى‏امضا حاضر شده بود مى‏گفت حق اين است كه فلان قدر بر مبلغى كه نوشته شده است افزوده‏شود. مبادا صاحب كتاب آن را نفروشد و كتاب از دست برود. يا اينكه ناراضى باشد و به اضطرارمجبور بشود كه به تقويم ما تن بدهد. ضمناً بايد بگويم كه هيچ گاه از بابت ساعاتى كه مصروف‏اين خدمت مى‏كرد دينارى نپذيرفت، يعنى به رايگانى خدمتگزار بود.
در رشته شناخت نسخه‏هاى خطى از تيزبينان و نادره‏شناسان بود. خودش از دوره بازگشت به‏ايران به خريدارى نسخه‏هاى خطى علاقه‏مندى پيدا كرده بود. چون درين زمينه ذوقى پخته‏داشت بسيار كارآمد در كهنه‏جويى عاشقانه در پى يافتن خطوط خوشنويسان بود و به تدريج برزير و بم نسخه‏شناسى و ضوابط و قواعد خاص و پيچيده آن وقوف پيدا كرد و در همنشينى بانسخه‏شناسانى چون جعفر سلطان‏القرايى و دكتر مهدى بيانى توانست در آن رشته به خبرويّت‏مسلّم برسد. نسخه را كه باز مى‏كرد به يك نگاه حكمى كارشناسانه درباره آن مى‏كرد. اغلب‏درست و قاطع بود. در تقويم كردن نسخه‏ها مآل انديش و دلسوز بود. قدر نسخه خطى رامى‏شناخت و هميشه نيّتش بر آن بود كه نسخه خريدارى شود تا در كتابخانه‏هاى كشور بماند.ضمناً مى‏گفت فروشنده نسخه خطى حتماً بايد به حق خودش برسد زيرا خودش يا اسلافش آن‏را نگاه دارى كرده‏اند و مى‏گفت شك نداشته باشيد اگر امروز فروشنده شده است اغلب به‏مناسبت آن است كه نيازمند شده است.
فهرست نسخه‏هاى خطى از مجموعه گرانبهاى او تا سال 1340 به كوشش دوست فقيدمان‏محمدتقى دانش پژوه تهيه و در نشريه نسخه‏هاى خطى (دفتر دوم - 1341) چاپ شد. پس ازآن مهدوى باز نسخه‏هايى چند خريدارى كرد و تعداد آنها از هزار در گذشت. درين چند سال اخيربا همكارى فاضل گرامى اشك شيرين به فهرست‏نويسى تازه‏اى از مجموعه خود پرداخته بود كه‏به تدريج آماده چاپ مى‏شد.
براى نشان دادن ميزان علاقه‏مندى او به نسخه خطى مى‏توانم ياد كنم از روزهاى بسيارى راكه شخصاً صرف وصّالى اوراق پريشيده قرآن كهنه اوراق شده‏اى كرد. مى‏گفت اگر به دست‏وصال بدهم با اين دقت و دلسوزى نمى‏تواند نسخه را چنانكه شايسته است آماده تجليد كند.چون آماده شد آن را به دوستمان مهندس محمدحسين اسلام پناه مقيم كرمان سپرد تا جلدى‏مناسب براى آن فراهم سازد.
بُخل وضنّتى نداشت كه از نسخه‏هاى پر ارزش او عكس‏بردارى بشود. به همين ملاحظه‏اجازه داده بود تا عكاس كتابخانه مركزى دانشگاه تهران از نسخه‏هايى كه كتابخانه علاقه‏مند به‏آنها مى‏بود عكس تهيه كند. اخيراً هم ديديم كه دو مجموعه كهنه از كتابخانه او به نامهاى «جنگ‏مهدوى» (مورخ 753) و ديگرى به نام «مجموعه فلسفى مراغه» (مورخ 596) توسط مركز نشردانشگاهى به همّت دكتر نصرالله پورجوادى و فهرست‏نگارى مهدى قمى‏نژاد به چاپ عكسى‏رسيد و فايدت مندرجات آنها عام شد. اين دو مجموعه در برگيرنده رساله‏هاى فلسفى و حكمى‏و عرفانى و از شمار نوادر مخطوطات است. اگر مهدوى به مانند اكثر مجموعه‏داران طمعكار يابخيل كردار، جسم نسخه را از آن خود مى‏دانست هرگز رضايت نمى‏داد كه چاپ نسخه برگردان ازآنها به دسترس دانشى مردان برسد، به تصور موهوم آنكه ممكن است از بهاى پولى آن كاسته‏شود.
او خود را نگاهبان نسخه مى‏دانست ولى بمانند كتابدارى رفتار مى‏كرد كه مسؤوليتش به‏اصطلاح امروز اطلاع‏رسانى و دست‏ياب كردن مراجع و منابع پژوهشى است. او عاشقانه ولى بااين خصيصه به نسخه نگاه مى‏كرد. البته به حق در حفاظت و ماندگارى آنها پاى‏بندى داشت.
مهدوى از دوستان نزديك مجتبى مينوى بود و مينوى او را يكى از چهار عضو هيئت امناى‏كتابخانه اهدايى خود بر بنياد شاهنامه فردوسى قرار داده بود.
درين سى سال كه از درگذشت مينوى گذشته است هماره با شور و شوق در جلسات هيأت‏امنا شركت مى‏كرد و چون كليد صندوق نسخه‏هاى خطى و اسناد و مدارك نوشته‏اى و عكسى‏آن كتابخانه به تقاضاى ديگر اعضا به مهدوى سپرده شده بود ايشان، به دلخواهى و بى‏كراهتى‏
 
اين زحمت را پذيرفته بود كه هر بار براى آنها كه مى‏خواستند نسخه خطى ببينند از خانه دورافتاده خود به دلپذيرى به كتابخانه مى‏رفت و نسخه را براى ديدن مراجعه كننده در اختيار كتابدارمى‏گذارد. ايشان آقاى دكتر مصطفى محقق داماد را به جاى خود برگزيده است.
ايشان در شوراى توليت موقوفات دكتر محمود اشار هم عضويت داشت و قضيه چنين بودكه چون استاد دانشمند آقاى دكتر منوچهر مرتضوى (جانشين منصوص از جانب دكتر يحيى‏مهدوى) خود را از اجراى وظيفه توليت معاف داشتند شورا دكتر اصغر مهدوى را برگزيد تاهمسانى مرتبت كه مورد نظر واقف بود رعايت شده و از نكته‏بينى و دقت نظر و امانت‏دارى دكتراصغر برخوردار باشد. بايد دانست كه ايشان دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى را به جانشينى‏منصوص خود انتخاب كرد. امانتدارى و كردار دلسوزانه‏اى كه ايشان در كارها بر خود واجب‏مى‏دانست موجب شد كه حسينعلى سودآور بنيادگذار مؤسسه فرهنگى غيرانتفاعى «دانش گستر»هم دكتر اصغر مهدوى را يكى از اعضاى شوراى امور خود قرار داده بود.
براى آنكه از علاقه‏ورزى مهدوى به گسترش كتابخانه مجتبى مينوى آگاهى بيشترى به دست‏افتد ناچارم قضيه‏اى را كه در اولين سال درگذشت دكتر يحيى مهدوى پيش آمد بنويسم. دكتراصغر و همسر بزرگوارشان شهين خانم مقدمات برگزارى مراسم سال را فراهم كرده و در صددبودند كه به دعوت دوستان بپردازند و در محلى شايسته و به شيوه مرسوم مجلسى آراسته را به‏ياد دكتر يحيى مهدوى ترتيب بدهند. من در سفر كوهستانها بودم. روزى كه بازگشتم فرزند فقيدم‏بابك گفت غروبى اصغر آقا و سركار خانم و مژده و جناب دكتر حسين صديقى براى صحبت‏درباره نحوه برگزارى آن مجلس پيش ما خواهند آمد. تشريف آوردند و صحبت به آنجا كشيد كه‏سخنانى هم بايد درباره دكتر يحيى خان گفته شود. نظر دكتر مهدوى و شهين خانم آن بود كه من‏سخنگو باشم. طبعاً براى من وظيفه دوستى و افتخارى بايسته مى‏بود ولى در يك لحظه به يادم‏آمد كه دكتر يحيى خان مطلقاً به اين گونه تشريفات پاى بندى نداشت و كليه درآمدهايى كه ازحق التأليف كتابهايش عايد مى‏شد همه را صرف خريد كتاب براى اهدا كردن به كتابخانه مجتبى‏مينوى مى‏كرد. بى‏ملاحظه‏اى گفتم تصور نمى‏كنم دكتر يحيى خان راضى باشد كه به جاى اجراى‏كارى فرهنگى مراسمى از آن گونه ترتيب يابد كه پيش‏بينى شده است. پيشنهادم اين است كه‏مخارج برگزارى آن مجلس براى خريدن كتاب در اختيار هيأت امناى كتابخانه گذاشته شود. اصغرآقا فوراً و بى‏چون و چرا پذيرفت و گفت همين كار اصلح و موجب شادمانى برادرم خواهد بود.پس معادل دو ميليون تومان چك نوشت و با نامه‏اى به پژوهشگاه علوم انسانى فرستاد كه‏كتابخانه مينوى بدان جا وابسته است. اگر اصغر مهدوى كتابدوست و دلبسته به كتابخانه مينوى‏نبود آن پيشنهاد را نمى‏پذيرفت و تن به مجلس آرايى و پذيرايى دو سه ساعته مى‏داد.
دكتر اصغر مهدوى به مراكز فرهنگى ديگر هم كمك مى‏كرد. از جمله كمك مالى براى‏ساختن مدرسه در محله‏اى از اصفهان كرد كه نيايش ايام جوانى خود در آنجا زيسته بود. يا اهداكردن قالى قديمى به موزه فرش و دستگاههاى عكاسى عصر ناصرى به «عكاسخانه شهر»وابسته به شهردارى.
بازگرديم به نسخه‏هاى خطى و علاقه‏هاى مهدوى بدين رشته. موقعى كه در بهار 1357پيش‏بينى شده بود كه نمايشگاهى از هنر جلدسازى و صحافى سنتى در كتابخانه مركزى و مركزاسناد دانشگاه تهران در مهر ماه ترتيب داده شود دكتر اصغر مهدوى با شور و حال خاصى به‏انتخاب جلدها و بازشناسى آنها يارى مؤثر كرد. در جلسه‏هاى مشورتى كه از متخصصان مانندجعفر سلطان القرايى، محمدتقى دانش پژوه يحيى ذكاء و ديگران تشكيل مى‏شد شركت مى‏كرد.همان طور كه در اين چهار سال اخير از ارشاد و حمايت و دلسوزى در مورد «نامه بهارستان»(مجله مطالعات و تحقيقات نسخه‏هاى خطى) از انتشارات كتابخانه مجلس كوتاهى نداشت ويكى از مشاوران علمى آن نشريه بود و مى‏دانم كه آقاى نادر مطلبى كاشانى (سردبير مجله) گاه به‏گاه براى شور با ايشان به خدمتشان مى‏رفت و مهدوى با حوصله و از سر دلسوزى آنچه بايدگفت مى‏گفت.
به شركت در كنگره‏هاى تخصصى نسخه‏شناسى علاقه داشت. من سعادت داشتم كه با هم به‏مجمع علمى مربوط به ضوابط و قواعد نسخه‏شناسى يك بار به بولونيا (ايتاليا) و بار ديگر به‏
 
استانبول (برگزار شده توسط مركز باستانشناسى آلمان در تركيه و لبنان) رفتيم و او در هر دومجمع فيض‏رسان بود و متخصصان از و استفاده مى‏كردند و از نفايس مجموعه‏اش پرسان‏مى‏شدند. نيز دعوت شده بود كه در مجمع علمى مربوط به «سفينه تبريز» كه در اواسط ماه خردادامسال در ليدن (هلند) تشكيل مى‏شود شركت نمايد ولى فرا رسيدن مرگ، شركت كنندگان را ازدريافت آگاهيهايى كه او مى‏توانست در آن مجمع ابراز كند محروم ساخت.
در زمينه معرفى نسخه‏هاى خطى، يكى از كارهاى ارجمند او فهرست‏نگارى مندرجات‏جنگ اسكندر ميرزاى تيمورى است كه نسخه‏اش در كتابخانه بريتانيا نگاه دارى مى‏شود. اين‏معرفى نامه در جلد بيست و ششم فرهنگ ايران زمين (1365) چاپ شده است. ديگر تنظيم‏جدول تطبيقى است از اختلاف ضبط در نسخه‏هاى خطى مهم ديوان حافظ (هجده نسخه) كه درنامواره دكتر محمود افشار جلد نهم (1375) چاپ شده است. جدولهايى كه براى نماياندن‏تفاوتها ترتيب داده است حكايت مى‏كند ازين كه با چه دقت و حوصله‏اى هر كلمه‏اى را در هجده‏نسخه ديده بود و يكى را با ديگرى به مقايسه كشانيده است.
بخشى از دوران زندگى پژوهشى مهدوى به بازبينى و ترتيب اسناد و مدارك تجارى و مالى‏گذشت كه از دستگاه حاج محمدحسن امين دارالضرب و حاج حسين آقا امين الضرب بر جاى‏مانده است و صندوقهاى مخزون بدانها سالهاى دراز در زيرزمينهاى خانه پدرى گرد و خاك‏مى‏خورد. دكتر اصغر پس از اينكه از اروپا بازگشت و متوطن در خانه پدرى شد يك يك‏صندوقها (يخدان) را باز مى‏كرد و اسناد اوراق گذشته را به دقت از يكديگر جدا مى‏ساخت و نوع‏به نوع در پاكتها و جزوه‏دانها قرار مى‏داد و براى آنها فهرست و راهنما تهيه مى‏كرد. درين كارمدتى دكتر حسين محبوبى اردكانى و مهدى قمى نژاد او را يارى مى‏دادند. مخصوصاً قمى‏نژاد بامداومت اين كار را به علاقه‏مندى پيش مى‏برد.
همين جا به يادم افتاد كه بايد از همكارى مفيد دكتر مهدوى با دكتر حسين محبوبى اردكانى‏در كار ديگرى ياد كنم و آن تهيه فهرست و شناساندن اشخاص در عكسهاى قديمى بود كه‏كتابخانه مركزى توانسته بود اصل آنها را ازين گوشه و آن گوشه خريدارى كند. آن قدر كه ياد دارم‏مدت دو سالى اين كار دوام داشت و هفته‏اى يك روز آن دو دانشمند تهيه آن فهرست را دنبال‏مى‏كردند.
مجموعه آرشيوى پدرى مهدوى اهميت بيش بهايى دارد، ازين روى كه دستگاه تجارى‏امين‏الضربها به مدّت بيش از هفتاد سال بر جاى بود و طرف مراجعه مملكتى بودند و اغلب‏رجال كشور مانند واليان، حاكمان با آن دستگاه خصوصى مطالبات و مراودات و معاملات ومكاتبات داشته‏اند. مهدوى مقاله‏اى مهم و اساسى در معرفى اين مجموعه به دو زبان فارسى وفرانسه نوشته و از روى متن فرانسه ترجمه به انگليسى شده و انتشار يافته است.
جمعى از دوستان و همكاران گرامى مهدوى مانند دكتر هوشنگ ساعدلو، دكتر منوچهر آگاه،دكتر ناصر پاكدامن، پرويز خزيمه علم در سالهاى دهه پنجاه در صدد آن برآمدند تا مقدارى از اين‏اسناد را كه براى روشن شدن تاريخ تجارى، مالى و وضع پولى و اقتصادى مملكت تا عصرپهلوى مفيد است به صورت كتابهايى سندى منتشر كنند. از جمله مكتوب‏هاى مربوط به‏تجارت در سال قحطى 1288 مورد نظرشان قرار گرفت. ولى با پيش آمدن حوادث سال 1357آن نيّت بلند متوقف ماند. ولى بعدها دكتر اصغر مهدوى همّت كرد و اجازت فرمود كه آن‏مجموعه به نام «اسناد تجارت ايران در سال 1288« به چاپ برسد و رسيد.
يكى ديگر از كارهاى برجسته و نمونه كه براساس اسناد موجود نزد خود انجام داد استخراج‏و جداسازى نامه‏هاى مربوط به تجارت يزد و ملك دارى حاج محمدحسن در اين شهر بود.مهدوى نخست گزارشى از اين اسناد را به صورت مقاله نوشت و افتخار نشرش را به نامواره دكترمحمود افشار داد. سپس به استدعاى من به استخراج مواد مهم مندرج در نامه‏ها پرداخت و چون‏آن كار پايان گرفت توانستيم مطالب را موضوع‏بندى كنيم. حاصل آن همكارى كتابى است كه بانام «يزد در اسناد امين الضرب» نشر شده است و قطعاً يكى از اهم منابع براى آشنا شدن باخصائص تجارت يزد و منضمّات بدان است. ترديد نيست كه نمونه خوبى است از آنچه مى‏توان‏درباره شهرهاى ديگر، از جمله كرمان، مشهد، اصفهان و تبريز براساس آن مجموعه بيش بها
 
انجام داد. مرحوم اصغر آقا درين سه چهار سال اخير گاه به گاه به خواندن نامه‏هاى كرمانيان‏مى‏پرداخت و يادداشت بردارى از آنها را با كمك خانم نرگس نفر - با مجموعه اسناد آشنايى پيداكرده است - آغاز كرده بود.
آن قدر كه به ياد دارم در يكى از دوره‏هاى كنگره تحقيقات ايرانى هم توصيف شايسته‏اى ازاين مجموعه بى‏نظير ارائه كرد. مهدوى به شركت در اين كنگره دلبستگى داشت و در اغلب‏مجامع آن حضور مى‏يافت مگر آن مواقعى كه در ايران نمى‏بود. ايرانشناسى از علاقه‏هاى دلپسنداو بود و مى‏كوشيد كه از دريافت اطلاعات مربوط بدان دور نماند.
يك بار هم كه به كنفرانس اوضاع اقتصادى ايران در عصر قاجار برگزار شده در مؤسسه‏خاورميانه دانشگاه آكسفورد رفته بوديم، به خواهش شركت كنندگان درباره اين مجموعه گزارش‏موشكافانه ديگرى ارائه كرد.
ديگر از كنگره‏هايى كه حضور او ارزشمند افتاد در مجمعى بود كه مؤسسه «ايلكس» وابسته‏به دانشگاه هاروارد در همان دانشگاه برقرار كرد و من مى‏ديدم فضلاى شركت كننده با او چه‏گونه‏مباحثاتى و مفاوضائى را دنبال مى‏كنند. از آنجا خود را به لوس آنجلس كشيديم و به خواستارى‏او سر زديم به موزه هنرهاى آن شهر كه نمايشگاهى راجع به آثار هنرى عصر تيمور به نمايش‏گذاشته شده بود و موزه داران جوان از اطلاعات مهدوى نسبت به نسخه‏هاى خطى كسب نظرمى‏كردند. ايشان در كنگره كتاب‏آرايى در تمدن اسلامى (مشهد) هم شركت كرد و چون روزى‏گذشت گفت وقت آن است كه سرى به كلات و سرخس بزنيم تا در كرانگى خاوران، شهرهاى‏تاريخى را ديده باشيم.
سخن از مجموعه اسناد در ميان بود. پس بايد بنويسم كه صندوقهايى حاوى كتابها و اسناد ومدارك سيد جمال‏الدين اسدآبادى مشهور به افغانى در خانه امين دارالضرب بر جاى مانده بود(در سال 1308 قمرى كه سيد را از ايران باز گردانيدند.)
مهدوى چون دريافت كه كتابها و اسناد از آن سيدجمال بوده است قاصد بر آن شد كه آنها رابه يكى از كتابخانه‏هاى مملكت بدهد و جزو كتابخانه خود نگاه‏دارى نكند. امّا پيش از اين كه‏چنان نيتى را عملى سازد به من پيشنهاد كرد كه مشتركاً فهرستى از اسناد تهيه كنيم. اين كاروقت‏گير در مدّت دو سالى انجام شد و به صورت كتابى از محل حقوق دانشيارى او در سلسله‏انتشارات دانشگاه تهران در سال 1342 به چاپ رسيد با نام «مجموعه اسناد و مدارك چاپ‏نشده درباره سيدجمال‏الدين مشهور به افغانى.»
مهدوى تاريخ قاجارى را - مخصوصاً در عصر ناصرى و مظفرى به بعد - از حيث اجتماعى‏و رجالى و اقتصادى - خوب مى‏شناخت. قسمتى از اين آگاهى را از مطاوى اوراق و اسنادتجارى خاندان خود حاصل كرده بود. قسمتى هم دانستنى‏هايى بود كه از پدرش و اقران او - چه‏در ايران و چه اروپا - شنيده بود. مقاله «روزگار يك اهل قلم در دوره قاجار» مندرج در راهنماى‏كتاب (1354) 18 راجع به بدايع نگار طهرانى كه با همكارى دكتر هما ناطق به رشته نگارش درآمده و نيز «چند نامه مربوط به ايران» كه در كتاب «هفتاد مقاله» جشن نامه دكتر غلامحسين‏صديقى نشر شده (1371) يادگارى است از دلبستگى او به شناساندن منابع آن دوره و سرگذشت‏ايرانيان. تاريخ آن دوران در ذهن اصغر مهدوى مجسم و بى‏سايه بود. به خوبى مى‏دانست كه‏دوام و قوام جامعه در آن روزگاران متكى به چه نوع عوامل اقتصادى و مالى بوده و طبقات‏مختلف چگونه و با چه مؤونه‏اى روز خود را به شام مى‏رسانيده‏اند. نيك مى‏دانست كه ميزان فقرو مسكنت و بى‏درآمدى ناشى از چه بوده است. اين نكته امتيازى است براى داناى علم اقتصادسياسى و هميشه بر من روشن بود كه اقتصاد خوانها و اقتصاددانهاى ديگر ايران از آن گونه‏سرچشمه بهره وافى نداشته‏اند.
حال كه سخن از اقتصاد در ميان است ضرورت دارد كه نام سه تأليف او را بياورم. نام يكى«تشكيل و تقويم محصول ملى» است (تهران، 1339). پيش آن كتابى به نام «قيمت» نوشت كه‏در سلسله انتشارات اهدايى خود او به چاپ رسيد (تهران، 1337) و تجديد چاپ هم شد.سومين كتابش «اقتصاد - كليات» نام داشت (تهران، 1341).
يكى از پژوهشهاى برجسته مهدوى تصحيح و چاپ انتقادى و نمونه‏وار ترجمه فارسى‏
سيرت رسول اللّه از عصر سعدى است. او آن را از روى پنج نسخه اساسى‏تر و سه نسخه ديگر باروش علمى و دقت اعجاب‏انگيز به انجام رسانيده است. سيره تنها كتاب جامع و مدوّنى است ازقرن دوم اثر محمدبن اسحق كه به دست رفيع‏الدين اسحق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه ازروى روايت عبدالملك ابن هشام در نيمه دوم قرن هفتم به فارسى نقل شده است. مهدوى‏مقدمه‏اى متقن و محققانه در دويست و بيست صفحه دارد و آنچه را كه در معرفى متن و نسخه‏هاو سوابق مربوط به سيره در بايست بوده به قلم استوار و گيرا منضم كرده است. پس از اينكه متن‏را در دو مجلد در سلسله انتشارات بنياد فرهنگ ايران منتشر كرد (1360) تصحيح و انتشار«خلاصه سيرت رسول الله» را كه تلخيص و انشاى شرف‏الدين محمدبن عبدالله بن عمر ازعلماى قرن هفتم هجرى است با همكارى مهدى قمى‏نژاد به سرانجام رسانيد (1368). بر اين‏متن هم مقدمه‏اى گويا و مبسوط در يكصد و بيست و هفت نوشت.
مهدوى داراى صفات ممتاز انسانى بود. نيكوكار بود و نسبت به كسانى كه حسّ مى‏كردنيازمند به نوعى توجهند كمك و مساعدت مى‏كرد و به گونه‏اى كه پنهان و پوشيده مى‏ماند.
مهدوى ضنّت و بخل نداشت از اين كه ديگران از منابع و مداركى كه او به دشوارى گردآورى‏كرده است بهره‏ورى يابند. هر دانش‏پژوهى را به خوش‏رويى پذيرا مى‏شد و آنچه را كه مطلوب‏شخص بود بر مى‏آورد.
مهدوى زندگى در باغ و خانه پدرى را بر هر جاى ديگر برتر مى‏دانست و از آنجا دل برنمى‏كند. در نگاهبانى آن ميراث كه براى او جنبه‏اى معنوى و تاريخى داشت كوشا بود. تصرفاتى‏كه در آن ساختمان شد، از قبيل تبديل كردن انبارها و آشپزخانه گنبدى شكل قديم به سالن‏پذيرايى، بر زيبايى مجموعه بسيار افزود. مهندس پرويز كيهان - پسر دايى مهدوى - كه مجرى‏طرح بود نه تنها صدمه‏اى به آن بناى يادگار نزده است بلكه مهارتهايى را به كار برده است كه هربيننده‏اى را به اعجاب و تحسين وامى‏دارد. مهدوى ازين حال و شور لذت مى‏برد و بيشتر مصرّبر ماندن در آن خانه محله قديمى مى‏شد.
مهدوى نسبت به برادر بزرگتر خود - دكتر يحيى مهدوى - حسّ احترام زائد الوصف داشت‏و يحيى نيز نسبت به او. هر دو در همين باغ مورد سخن زندگى مى‏كردند.
مهدوى نكته سنج و بديعه‏پرداز ولى آرام و خوش برخورد بود. در مباحثات و مجادلات ازكوره در نمى‏رفت. به تندى گرايش نداشت. در جمع بيشتر نيوشنده بود تا گوينده. سخنان‏مخالف را مى‏شنيد و اگر با گفته‏اى هماوازى نداشت و خوشايندش نبود و نمى‏خواست كه به‏صورت لفظ ابراز خلاف گويى كند دو كف دستش را با حركتى ملايم به دو سو مى‏كشانيد تابدين تمهيد اظهار ابهام و اشكال نسبت به گفته معارض كرده باشد. يا اين كه مى‏گفت چيزى دراين مورد نمى‏دانم.
مهدوى سفر دوست بود. از سال 1340 به اين سو چند ده هزار كيلومتر با هم در اكناف خاك‏وطن گردش و از گوشه و كنارهاى پرت و خرده پا ديدار كرديم. نخستين سفرمان به يزد بود.غروبى از تهران حركت كرديم و نيمه شب مجبور شديم در بيابانى نزديك به ارجنان (عقدا) اتراق‏كنيم. راه خاكى و پر شن بود و من خسته از رانندگى. بهرام و كوشيار كه كوچك بودند همراهان‏بودند. جل و پلاسى را كه به همراه داشتم بر صحرا گستردم و به خواب خوشى رفتيم. مهدوى دربيابان قفر بى‏رفت و آمد و سكوت محض ناآرامى نشان نداد. مى‏گفت به ياد ايامى افتاده است كه‏با پدرش در سفر خراسان چنين شبى را گذرانيده بوده است. مرادم آن است كه از رنج سفرنمى‏هراسيد. پس از آن بارها در سفرها دشواريها مى‏ديد ولى خم به ابرو نمى‏آورد. در سفر به‏همه چيز مى‏نگريست و درباره ديده‏ها مى‏انديشيد و نكته‏اى را اگر فراياد مى‏آورد مى‏گفت.خرابه‏ها، قناتها، كشت‏كاريها هر يك به نحوى و مناسبتى جلب نظرش را مى‏كرد. چون به‏غريبه‏اى مى‏رسيديم مى‏گفت از اين مرد پرسشى بكنيم و از وضع و حال محل اطلاعى به دست‏بياوريم. مردمان قديمى و بومى برايش معنى خاص داشتند و برايش محترم بودند. گويى ازگفتار با آنها به روزگارى نزديك مى‏شد كه جدّش در آن عصر مى‏زيست. به روزگارهايى‏برمى‏گشت كه هر روز ازين گونه مردم به خانه نيا يا پدرش سر مى‏زدند و حوائج خود را رفع‏مى‏كردند. گفتنى در اين باره زياد دارم. افسوس مى‏خورم كه خود هيچ گاه رو به آن نكرد كه‏خاطرات و مشاهداتش را ازين سفرها بر صفحه كاغذ بنگارد.
اينجا، در روزهاى نخستين مرگ او من احساسات خود را نوشتم، ورنه سخن درباره كارها وفضائل مهدوى بسيار است. اطمينان دارم كه عزيزانم سركار عليه شهين خانم و بهروز و مژده ونداى مهدوى مرا در نوشتن سرگذشتى بهتر و مبسوطتر يارى خواهند داد.
چهارشنبه 15 دی 1389  12:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها