0

زندگی نامه ی (( پدر داستان نويسی ايران ))

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

احمد شاملو

احمد شاملو، در 21 آذر ماه سال 1304 هجری شمسی در تهران متولد شد. دوره کودکی را به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی ماموریت می رفت، در شهرهایی چون رشت، سمیرم، اصفهان، آباده و شیراز گذراند.
آموزشهای دبستانی را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد، و بخشی از دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد و تهران گذراند. در سال 1331 به همراه پدرش، که برای سروسامان دادن تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمن صحرا انتقال یافته بود، به آنجا می رود و همزمان با تحصیل در فعالیتهای سیاسی مناطق شمال شرکت می کند.
وی به خاطر طرفداری از آلمانها و ضدیت با متفقین، در تهران دستگیر می شود و به زندان شوروی ها در رشت منتقل میشود. پس از آزادی از زندان به همراه خانواده به رضائیه می رود و کلاس چهارم دبیرستان را در آنجا سپری می کند و پس از بازگشت به تهران، برای همیشه تحصیلات مدرسی را رها می کند.
ازدواج نخست او در سال 1326 صورت گرفت که ثمره آن چهار فرزند به نامهای سیاوش، سیروس، سامان و ساقی است. در همین سال مجموعه اشعار «آهنگ های فراموش شده» از وی منتشر می شود. در سال 1320 شعر بلند 22 و مجموعه اشعار «قطعنامه» و در سال 1332 «آهن و احساس» را منتشر می کند.
در سال 1333 به جرم سیاسی مدت چهارده ماه در زندان موقت شهربانی و زندان قصر محبوس می گردد.
ازدواچ دوباره او در سال 1336 چهار سال بیشتر دوام نمی آورد و کار به جدایی می کشد، تا اینکه در سال 1342 با آیدا آشنا می شود و این آشنایی در سال 1343 به ازدواج با او می انجامد.
بین سالهای 1336 تا 1376 دفترهای متعددی از اشعار شاملو منتشر میشود: «هوای تازه /1336»، «باغ آینه/ 1339»، «آیدا در آینه» و «لحظه ها و همیشه/ 1343»، «آیدا: درخت و خنجر و خاطره/ 1344»، «ققنوس در باران/ 1345»، «مرثیه های خاک/ 1348»، «شکفتن در مه/1349»، «ابراهیم در آتش/ 1352»، «از هوا و آینه ها/1353»، «دشنه در دیس/ 1356»، «ترانه های کوچک غربت/ 1359»، «مدایح بی حوصله/ 1371» و «در آستانه/ 1376».
شاملو علاوه بر شاعری، در ترجمه نیز تواناست. ترجمه های بسیاری- از شعر و داستان و رمان- از وی به یادگار مانده است. مجموعه مفصل کتاب کوچه، که چند دهه از عمر شاعر صرف گردآوری و تدوین آن شده و تاکنون هفت مجلد آن به چاپ رسیده، از آثار باارزش این شاعر ارجمند است. از جمله فعالیتهای دیگر شاملو سرپرستی و اداره کردن مجلات متعددی است که از آن جمله است: کتاب هفته، خوشه، کتاب جمعه و ....
شاملو در نخستین دفتر شعرش «آهنگ های فراموش شده» تحت تاثیر شاعران نوپرداز و تغزل سرای معاصر است. شکل اشعار این مجموعه چهارپاره است و محتوای آن، بیان احساسات سطحی و کم عمق و معمولی. وی پس از این مجموعه از طرفی به نیما و شعر او توجه می کند و از طف دیگر به نوعی تفکر خاص اجتماعی و سیاسی گرایش می یابد و از لحاظ شعری به سوی استقلال می رود. «آهن و احساس» نمودار گرایش وی به نیما و «قطعنامه» و «23» نشان دهنده استقلال شاعری اوست. در مجموعه «هوای تازه» شاعر نشان می دهد که شعر واقعی از نظر او نه در گرو قالب خاص و معینی است نه متکی به وزن یابی وزنی. از همین روست که در هوای تازه بیش از هر چیزی تونع شکل به چشم می خورد و شاعر شعر خود را در هر قالبی ارائه می دهد. هم در قالب مثنوی و چهارپاره و هم در قالب های آزاد نیمایی و غیرنیمایی. موفق ترین نمونه های شعر شاملو، که کارهای او را در معیار شعرهای پیشرو عصر ما دارای ارزش و اعتبار کرده است، غالبا آنهایی است که در قالب منثور سروده شده است. کارهای بعد از 1340 شاملو.
شاملو در این حرکت از آغاز تجربه شعر منثور تا امروز همچنان در حرکت به سوی کمال بوده است و کگارهای اخیرش نشان می دهد که روز به روز بر اسرار کلمه، در زندگی شاملو، دست کم سی سال تجربه شعری را به دنبال دارد. پشتکار شاملو و استعداد برجسته وی سبب شد که او تنها شاعری باشد که شعر منثور را در حدی بسراید که به هنگام خواندن بعضی از شعرهای او انسان هیچ گونه کمبودی احساس نکند و با اطمینان خاطر آن را در برابر موفق ترین نمونه های شعر موزون در ادبیات معاصر ایران قرار دهد.
زبان شعر شاملو هم چون درختی است که ریشه آن در زبان نظم و نثر فارسی دری تا حدود قرن هشتم استوار است، و شاخ و برگ آن در فضای زبان امروز افشان گردیده است. به همین جهت این زبان، شکوه و استواری زبان دیروز و طراوت و تازگی زبان امروز را در خود جمع دارد. بی گمان راز زیبایی و موفقیعت شعرهای سپید شاملو تا حدی زیادی مرهون همین زبان است که نه تنها خلاف عادت نمایی آن، چهره ای شاعرانه به آن می بخشد، بلکه تشدید صفت آهنگینی آن هم، جای وزن عروضی و نیمایی را در شعرها پر می کند.

احمد شاملو سرانجام در دوم مردادماه سال 1379 چشم از جهان فروبست و طی مراسم باشکوهی در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.



 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:39 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ژان پل سارتر

 

ژان پل سارتر ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ در پاریس متولد شد. پدرش مهندس نظامی نیروی دریایی و مادرش دختر عموی آلبرت شوایتزر برنده جایزه نوبل صلح و از خانواده یی روشنفکر بود.پانزده ماهه بود که پدرش مرد. تا ده سالگی شارل شوایتزر پدر بزرگ مشهورش که معلم زبان های خارجی بود او را تربیت کرد.
از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۷ «پولوی» کوچک نزد خانواده مادری اش بود و ده سال را به خوشی در آنجا گذراند و با بودن در محیط کتابخانه پدر بزرگ با ادبیات آشنا شد. این دوران در سال ۱۹۱۷ که مادرش با یک مهندس فنی ازدواج کرد پایان یافت، هر چند که این اقدام موجب نفرت سارتر ۱۲ ساله از مادرش شد. تا ۱۵ سالگی برای تحصیل به مدرسه یی در روشل رفت اما تحمل شرایط مدرسه و رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان دیگر برای او بسیار دشوار بود.
در سال ۱۹۲۱ به علت بیماری به پاریس بازگشت و مادرش به علت نارضایتی او از مدرسه تصمیم گرفت او را در پاریس نگه دارد. در شانزده سالگی در مدرسه پاریس با پل نیزان نویسنده جوان که سپس هفت سال دوست صمیمی او بود آشنا شد. به همراه نیزان در رشته فلسفه وارد دانشسرای عالی پاریس شد که محل آشنایی او با سیمون دو بووار بود. افتخاری که سارتر از دوران کودکی در پی آن بود با رد نوشته هایش از سوی ناشران ناکام ماند اما با نگارش تهوع نخستین رمان فلسفی اش در سال ۱۹۳۸ و چند زندگینامه خودنوشت شهرت خاصی یافت. سپس مجموعه یی از داستان ها را به نام دیوار (۱۹۳۹) نگاشت که جنگ دوم جهانی در این مرحله او را متوقف کرد. پیش از جنگ سارتر آگاهی سیاسی نداشت فردی صلح جو بود بی آنکه برای صلح مبارزه کند.
او در عین ضدنظامی بودن بدون هیچ تردیدی وارد جنگ شد. او در زمان جنگ فرصت زیادی داشت و در این فرصت ها توانست به طور متوسط ۱۲ ساعت در روز به مدت نه ماه حدود ۲۰۰۰ صفحه بنویسد که بخشی از آن با عنوان دفترهای بلاهت جنگ چاپ شد.
سارتر ۲۱ ژوئن ۱۹۴۰ اسیر و به اردوگاهی در آلمان منتقل شد. او در زندان همبستگی با انسان ها را آموخت، شب ها برای زندانیان داستان می گفت و حتی نمایشنامه هایی را هم در زندان اجرا کرد.
او در سال ۱۹۴۱ با مدرک جعلی پزشکی آزاد می شود اما زندان جرقه یی در ذهن او زده و زندگی او را تغییر داده است. این بار تعهد تازه یی که در وجود او شکل گرفته او را به پاریس باز می گرداند تا با دوستان خود از جمله مرلوپونتی جنبش مقاومتی را به نام جنبش «سوسیالیسم و آزادی» تشکیل دهد. با وجود انتقادهای بسیاری از فیلسوفان با این اقدام، او برای گسترش جنبش خارج از پایتخت و جذب آندره مالرو و آندره ژید به شهرستان ها رفت و آمد می کند اما با دستگیری دو تن از دوستانش جنبش منحل می شود. سارتر تصمیم می گیرد با قلمش به مقاومت ادامه دهد در سال ۱۹۴۳ نمایشنامه «مگس ها » را که درخواستی برای مقاومت است اجرا می کند. همان سال با انتشار کتاب «هستی و نیستی» با پیروی از اندیشه های هایدگر پایه های نظام فکری خود را مشخص می کند. همان زمان در مدت چند روز نمایشنامه یی با عنوان «درهای بسته» را نوشت که با موفقیت همراه شد.
بطور کلی دو دوره در زندگی حرفه ای سارتر وجود داشت. اولین دورهٔ زندگی حرفه ای او دورهٔ پس از نوشتن اثر معروف اش، هستی و نیستی، بود. سارتر به آزادی بنیادی انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادی است.»
در دومین دورهٔ حرفهٔ زندگی اش، سارتر به عنوان روشن فکری فعال از نظر سیاسی شناخته می شد. سارتر از طرفداران کمونیسم بود، هرچند که هرگز به طور رسمی به عضویت حزب کمونیست درنیامد. وی بیشتر عمر خویش را صرف مطابقت دادن ایده های اگزیستانسیالیستی اش کرد. سارتر معتقد بود که انسان باید خود سرنوشت اش را تعیین کند. وی هم چنین، مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی-اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند.
در سال ۱۹۶۴ سارتر برندهٔ جایزهٔ ادبی جایزه نوبل ادبیات شد ولی از پذیرفتن آن امتناع ورزید. در همین سال، رئیس سازمانی شد به نام دفاع از زندانیان سیاسی ایران که کارش تا پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ ادامه داشت.
سارتر در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. خاکستر او در گورستانی در پاریس به خاک سپرده شد. پس از مرگ سارتر، سیمون دوبووار کتابی با نام مراسم وداع در مورد مرگ وی نوشت.
 
آثار
1. تهوع
2. دست های کثیف
3. مگس ها
4. هستی و نیستی
5. دیوار
6. کلمات
7. کارازکارگذشت
8. شیطان و خدا
9. روسپی بزرگوار
10. مجموعه ای از نقل قول های مربوط به
11. ژان پل سارتر
12. در ویکی گفتاورد موجود است.گوشه نشینان آلتونا
13. زنان تروا
14. در دفاع از روشنفکران
 
فلسفه اگزیستانسیالیسم سارتر
اصول فلسفه اگزیستانسیالیزم (اگزیستانسیالیسم) مبنی بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت انسان است.
هنگامی که می خواهیم از اگزیستانسیالیسم سخن بگوییم، باید مشخص کنیم که منظورمان چیست. ژان پل سارتر، مارتین هایدگر، گابریل مارسل، سورن کی یرکه گارد از متفکران اگزیستانسیالیست بوده اند. البته مارسل و کی یرکه گارد بینشی ایمان گونه داشته اند و اندیشه شان الحادی نبوده است؛ سارتر و هایدگر درست در مقابل این دو هستند که اندیشه های الحادی داشته اند.
اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار می داند و بر این اساس به انکار خداوند می رسد؛ زیرا که او معتقد است انسان نمی تواند مختار باشد، در حالی که خالقی مطلق و یگانه داشته باشد که از ازل می دانسته که چه می خواهد بسازد. البته این مساله کاملاً بر اساس خدای کلامی معتزله و اشاعره و هم چنین خدای کلامی مسیحی و خدای کلامی یهودی صحت دارد. انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاب اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می داند و این جا دلهره و اضطراب به وجود می آید که فرد با خود می گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی خواهدداشت که من آن ها را نمی دانم یا نخواهم دید!؟
اندیشه های اگزیستانسیالیستی سارتر، که در خصوص آزادی و مسؤولیت فردی و ممکن بودن وجود ما و فاصله ئی که ما از خودمان داریم، هم چنان می تواند برای فلسفه ی جدید مهم باشد. اما سارتر اخلاق گرا نیز بود و کوششی که برای طرح نظریه ای اخلاقی کرد هم چنان می تواند برای فلسفه «بعد-از-نو» مهم باشد. کم تر فیلسوفی هم چون سارتر این اقبال را داشته است که در عمر خود شاهد شهرت و نفوذ اندیشه اش باشد. اما سارتر با همه ی فلاسفه ای که تاکنون بوده اند متفاوت است.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:42 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

آلبر کامو

آلبر کامو در 7 نوامبر 1913 در دهکده مون دوی نزدیک قسطنینه در الجزایر با ملیتی اسپانیایی و فرانسوی زاده شد.یک سال بعد پدرش در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد از این سو وی با مادر اسپانیای خود و دو برادر دیگر خود به شهری دیگر از الجزایر می روند و در انجا مادر با کاری سخت مایه حتاج زندگی را فراهم می کرد بنابراین کامو با فقر و احساس فرودستان زحمتکش جهان اشنا شد "فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و درتاریخ، همه چیز خوب است.آفتاب به من آموخت که تاریخ،همه چیز نیست."کامو در آب و هوای ساحلی و گرم و با قدرت لمس و درک آنها در الجزایر پرورش یافت . همین حس های زنده سبب شده تا نوشته هایش در این حد قابل حس و واقعی باشند "این آفتاب، این دریا...دلم از جوانی آکنده می شود و تنم از طعم نمک و از نمای گسترده ای که در آن لطافت و جلال ، با رنگهای زرد و آبی در هم می آمیزد..." او می گوید" من مدافع رئالیسم حقیقی هستم...من به لزوم قاعده و نظمی معتقدم.فقط می گویم که این نظم، هرگونه نظمی نمی تواند باشد." او تلخکام نیست اما واقع بینانه می نویسد.کامو در سرزمینی می زیست که خالق رمان دن کیشوت، سروانتس در آنجا اسیر بود و رمان دن کیشوت را از ان دوران خشونت و بی قانونی به یادگار گذاشت.وی با یاری معلمش لوئی ژرمن تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند.بسب علاقه اش به حرفه ای اموزگاری در رشته فلسفه در یکی از دانشگاه های الجزایر شروع به تحصیل کرد در طی دوران تحصیل با کار های پاره وقت گوناگون زندگی بسر کرد. وی حتی در تیم فوتبال دانشجویی عضو بود اما با اشکار شدن علایم سل در سال1930او از ورزش کناره گیری کرد.وی در سال 1934 به عضویت حزب کمونیست در امد اما سال بعد از حزب کناره گرفت و البته حزب او را بشیوه ای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد، در این باره می گوید"عقاید کلی بیش از هر چیزی مرا آزار داده است." . با سیمون های که معتاد به مورفین بود ازدواج کرد اما این پیوند یکسال نپایید. در سال 1935 مدرک لیسانس خود را با دانشنامه رساله ای درباره پلوتینوس و قدیس آوگوستینوس(رابطه یونانی گری و مسیحیت) به پایان رساند در سال 1939 شروع جنگ مانع از سفرش به یونان می گردد اما در سال 1955 به ارزوی قلبی خود دیدار از یونان رسید( در طول زندگی خود از اسپانیا-ایتالیا-وین-پراگ-پاریس و بخشهای از فرانسه دیدن کرد.) .او علاقه خاصی به نوشته های کهن یونان وفلسفه داشت.در نوزده سالگی اولین نوشته خود را تحت عنوان رساله در باب موسیقی که نشان دهنده علاقه خاص کامو به نیچه بود را نوشت.شغل آموزگاری در سیدی بل -عباس را رد می کند در سال 1938در روزنامه آلژر رپو بلیکن( روزنامه تازه تاسیس الجزایر- جمهوری خواه به سردبیری پاسکال پیا)به عنوان خبرنگار شروع به فعالیت می کند(که در ژانویه سال 1940 روزنامه توقیف می گردد و کامو از الجزایر اخراج می گردد). وی طی سالهای 1937-38 در دوران بیماری اولین مقاله هایش را می نویسد در همین سال بود که رمان کالیگو را نوشت.در سال 1940 با فرانسین فور ازدواج می کند از این پیوند صاحب دو دختر دوقلو به نام های کاترین و جین می گردد،در اویل جنگ جهانی دوم رمان بیگانه را می نویسد وبه دلیل بیماری سیل به عنوان سرباز داوطلب پذیرفته نمی شد، در زمان اشغال فرانسه توسط نازی ها چند بار به الجزایر بندر اران می روند و حدود یک سال نیم در منزل خانواده گی همسرش در محله ای اروپا نشین اقامت می کنند و در آنجاست که رمان سیزیف صورت می گیرد. در سال 1941 به دلیل اعلام فرماندار که کامو تهدیدی برای امنیت ملی الجزایر است او را مجبور به ترک الجزایر میکند.به پاریس باز می گردد تا در جنبش پایدار فرانسه در برابر نازی ها به مبارزه بپردازد.در همین دوران بود که کامو به عضویت سلول مقاومت فرانسه می پیوندد و روزنامه زیر زمینی(کمبا) مبارزه را چاپ می کند(یکبار در حالی که سر مقاله روزنامه را در دست داشت توسط بازرسی خیابانی دستگیر شد.). در سال 1942 در دوران جنگ رمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود را تحت عنوان افسانه سیزیف منتشر می کند در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا می گردد( نوشته ها واعقاید کامو و سارتر در ظاهر یکی بود اما با چاپ انسان عاصی راه سارتر و کامو از هم جدا شد.). .چهار سال پس از آزادی فرانسه ، سردبیر روزنامه کمبا شد اما نهایتا در سال 1947 به دلیل تجاری شدن روزنامه از ان کناره گیری کرد وبه دسته =ان پل سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن =رمن پیوست آنها طرفدار مکتبnihilism))))بودند یا هیچ انگاری، هیچ انگاری دیدگاهی است گویای آنکه همه ارزشها و باورهای سنتی بی بنیاند و بنا براین، وجود بی معنی و بیهوده است یا پوچی نتیجه میل داشتن انسان ها به روشنی ،نظم و ترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک دنیا و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمی کند.یا دیدگاهی است که معنی و ارزش ذاتی در زندگی را انکار می کند،عده ای عقیده دارند که توصیف کامو به عنوان پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گراست. .کامو به ایالات متحد سفر کرد تا درباره اگزایستنسیالیسم( وجود گرایی فیلسوفان فرانسوی) سخنرانی کند در همین سال بود که رمان طاعون، پر فروش ترین رمان فرانسه در ان دوره را منتشر می کند..در سال 1943نمایشنامه کالیگولا(این نمایش را تا سال 1950 بارها مورد بازنویسی قرار داد) را به چاپ رساند.طی همین سال کتاب نامه های به دوستی آلمانی را به صورت مخفیانه منتشر کرد.در سال های 1949 نمایش نامه عادل ها و اثر فلسفی خود را تحت شورشی را چاپ کرد. به دلیل عود کردن بیماری سل او دوسال در انزوار زندگی کند.در سال 1950 وارد یو نسکو شد اما دوسال بعد به دلیل پذیرش اسپانیا ( در آن زمان اسپانیا تحت حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو بود.)از طرف یونسکو، از کار خود استعفا می دهد.وی از سیاست کنارگیری می کند و به دلبستگی قدیمی خود تئاتر رو می اورد. در سال 1951 رمان انسان عاصی را منتشر کرد که سبب دوری رفقا کمونیست می شود .یکسال بعد به دلیل چاپ مقاله ای در مجله ای که سارتر سردبیر ان بود سبب شروع دوری این دو دوست شد.در سال 1953 وی عملکرد شوروی سابق(سرکوب کارگران در شرق برلین) را مورد انتقاد قرار داد.1954 الجزایر درگیر جنگی داخلی شد وی هر دو گروه را دعوت به متارکه جنگ کرد اما فایده ای به همراه نداشت (در سال 1956 الجزایر را موجی از جنگ فرا گرفت )وی مخالف استقلال الجزایر و اخراج فرانسویهای الجزایری بود و همین طور فقدان حقوق مسلمانان .وی یک سال بعد در روزنامه اکسپرس شروع به فعالیت کرد و طی هشت ماه 35 مقاله تحت عنوان الجزایر پاره پاره نوشت.طی سال های 1956-1957 وی از رفتار شوروی سابق در مجارستان انتقاد کرد و با شروع جنگ برای استقلال کامل الجزایر ،وی مخالف استقلال کامل الجزایر بود( الجزایر بخش جدا شده از امپریالیسم اعراب وبدور از دست شوروی و آمریکا ،تحت حمایت فرانسه بود)وی با خودگردانی یا تشکیل فدارسیون موافق بود. درسال 1956 مسئولیت گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه قرار گرفت.وی رو به تئاتر اورد و داستان های کوتاه درباره الجزایر را به چاپ رساند دو نمایش نامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر- جن زدگان اثر داستایوسکی از کارهای برجسته او در عرصه تئاتر بود.در طی همین سال نمایشنامه سقوط را نوشت. در سال 1957 جایزه نوبل ادبیات را در سن 44 سالگی دریافت می کند (از لحاظ سنی دومین جوانی بود که این جایزه را دریافت کرد) در جواب ژان کلودبرسیویل می گوید"آنها مرا دوست ندارند.اما این دلیل نمی شود که من تقدیسشان نکنم."و در دانشگاه استکهلم خطاب به داشنجویان از موضع گیری خویش درباره الجزایر دفاع کرد او می گوید"همیشه نگران مادرم بودم که در الجزایر زندگی می کرد". طی همین سال کتاب تبعید و پادشاهی را می نویسد.در جنوب فرانسه در لورمان ساکن شد و در حال نوشتن رمان مرد اول بود که در 4 ژانویه سال 1960در یک صانحه رانندگی به همراه ناشرش میشل گالیمار کشته می شود و در منطقه واکلوز در نزدیکی مرز فرانسه و ایتالیا در خاک فرانسه برای ابد ارام می گیرد.


 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:44 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

نیچه كه بود ؟ و چه میگفت ؟

فریدریش نیچه در سال ۱۸۴۴ در آلمان زاده شد. پدرش و هردو پدر بزرگش كشیش لوترى بودند. تحصیلاتش در مدرسه و دانشگاه برپایه مطالعه ادبیات و متون كلاسیك بود. تحصیلات او با چنان درخشش و موفقیتى به پایان رسید كه در ۲۶ سالگى به مقام استاد رسمى رسید چیزى كه كم سابقه بود. اما او هرگز به صورت رسمى در فلسفه تحصیل نكرد. آنچه او را به فلسفه سوق داد مطالعه آثار شوپنهاور بود. او به تأسى از شوپنهاور به زندگى ساده و خلوت گزین روى آورد و بخش بیشتر آن را در آوارگى ، در سوئیس و ایتالیا سپرى كرد. نیچه طى دوره اى حدوداً ۲۰ساله آثار عمده خود را به رشته تحریر درآورد كه مشهورترین آنها عبارتند از: زایش تراژدى (۱۸۷۲)، انسانى ، بسیار انسانى (۱۸۷۸) ، فراسوى نیك و بد (۱۸۸۶)، دروازه دانش (۱۸۸۷)، تبارشناسى اخلاق (۱۸۸۷) ، و چنین گفت زرتشت (۱۸۹۱ ) . نیچه در جوانى علاوه براینكه تحت تأثیر فلسفه شوپنهاور بود، نسبت به ریشارد واگنر موسیقیدان نیز احساس شیفتگى مى كرد و از دوستان صمیمى او شد اما عاقبت با طغیان بر هردو ، استقلال خود را تثبیت كرد. نیچه وقتى هنوز درمیانه دهه چهارم عمر خود بود دچار رنجورى روحى شد رنجوریى كه  تا پایان عمرش در سال ۱۹۰۰ با او بود، و باعث شد با وجود آنكه در دهه ۱۸۹۰ شهرت بین المللى پیدا كرد خود نتواند آن را درك كند.

 نیچه همچون شوپنهاور براین نظر بود كه خدایى وجود ندارد و انسان داراى روح نامیرنده نیست. این را هم قبول داشت كه این زندگى ما مشغله بى معنایى است كه سرشار از رنج و تنازع است و با نیروى غیرعقلى كه مى توان آن را اراده یا خواست نامید هدایت مى شود. اما این نتیجه گیرى شوپنهاور را نیز رد مى كرد كه باید از چنین دنیایى روى برگرداند. به عكس ، معتقد بود كه باید به تمامى در آن زندگى كنیم و هرچه مى توانیم از آن برگیریم . پرسش محوریى كه فلسفه نیچه مطرح مى سازد این است كه در دنیایى بى خدا و فاقد معنا چگونه مى توان این كار را به بهترین نحو به انجام برد.

 نیچه با حمله به وابستگى به اخلاقیات و ارزشهاى موجود شروع مى كند . او مى گوید این اخلاقیات و ارزشها عمدتاً از یونان باستان و سنت یهودى مسیحى برخاسته اند و این بدین معنى است كه آنها از جوامعى كاملاً متفاوت با جوامع امروز و از دین هایى اند كه دیگر كمتر بدانها اعتقاد است. نیچه مى افزاید این وضعیت توجیه پذیر و قابل دفاع نیست و نمى توان زندگى را برپایه ارزشهایى قرار داد كه بنیانهایشان مورد قبول نیست . این كار زندگى را ساختگى و دروغین مى كند. باید این ارزشها را رها كنیم و ارزشهاى دیگرى بیابیم كه صادقانه بدانها باور داریم. او مى گوید :

آنچه انسانها را قادر ساخت كه از وضعیت حیوانى فراتر بروند و تمدن و فرهنگ پدید آورند حذف پیوسته ضعیفان توسط قدرتمندان ، حذف افراد بى كفایت توسط افراد توانا و كاردان و باهوش بوده است.... اما بعد سر و كله به اصطلاح اخلاق گرایانى مانند سقراط و مسیح پیدا شد. آنها گفتند كه این ارزشها جملگى نادرست اند و اینكه باید قوانینى وجود داشته باشد كه از ضعیفان در برابر قدرتمندان حمایت كند و اینكه نه قدرت بلكه عدالت را باید احیا كرد. از اینجا اخلاق ضعیفان و بردگان شكل استوار پیدا كرد. اخلاقى كه به دید نیچه ویژگیهایش عبارتند از خدمت به دیگران، نفى خود، و قربانى كردن خود حتى افراد خوش قریحه و برجسته نیز به تعبیر نیچه مطابق این اخلاق «از خود گذشتند» . نیچه مى گوید این نفى همه آن چیزهایى است كه مایه پیدایش فرهنگ و تمدن بوده است . اما ارزشهاى جدید از كجا مى آیند؟ از آنجا كه به زعم نیچه هیچ خدایى درمیان نیست  و هیچ جهانى غیر از این جهان وجود ندارد پس اخلاقیات و ارزشها نمى توانند به اصطلاح استعلایى باشند. آنها ممكن نیست از جایى بیرون از این جهان بیایند چون هیچ جاى «دیگرى» وجود ندارد. آنها باید آفریده هاى انسانى باشند. به زعم نیچه اخلاق بردگان و بینوایان نه از منشأیى آسمانى بلكه از خود بردگان و بینوایان و ضعیفان برمى خیزد. به محض آنكه این واقعیت را بفهمیم كه ما انسانها آفریننده ارزشهایمان هستیم درخواهیم یافت كه آزادیم هرآنچه را كه در میان علایق مان بالاترین ارزش و اهمیت را دارند انتخاب كنیم و اینها مطمئناً ارزشهایى هستند كه ما را از قلمرو حیوانى فراتر مى برند. باید رهاى از اخلاق بردگان و بینوایان، زندگى را به طور كامل و به تمامى زیست. نیچه انگیزه و داعى انجام چنین امرى را اراده یا خواست معطوف به قدرت مى نامید و مقصودش از آن نه فقط امور سیاسى یا فتوحات بلكه فعالیتهاى فرهنگى نیز بود.

انسانى كه بدین ترتیب حداكثر قوا و قابلیت هاى خود را بسط و گسترش دهد موجودى فرا انسانى مى شود و به همین دلیل نیچه اصطلاح «ابرانسان» یا فوق انسان را جعل كرد. نیچه از این اصطلاح كه اكنون به اكثر زبانهاى اروپایى از جمله انگلیسى راه پیدا كرده است نه تنها ناپلئون بلكه كسانى چون لوتر و گوته را مراد مى كرد.

 نیچه مى گوید ارزشهاى محورى اى كه ما باید بدانها بپردازیم مربوط به زندگى و جوشش و سریان آن هستند. به دید او هر یك از ما باید خودش باشد و زندگى اش را به تمامى و به طور كامل بزید، به زندگى پاسخ مثبت دهد و ذره اى از آن را فرونگذارد. نیچه همه ارزشهاى دیگر را با این ارزش بنیادین یعنى شكوفایى و جوشش زندگى و پایبندى به همه وجوه آن ارزیابى مى كرد.

از همین رو، خیر را آن چیزى مى دانست كه در خدمت بیان و دفاع از زندگى و شور حیات باشد. حتى راست و حقیقى آن چیزى است كه در جانب زندگى قرار داشته باشد. اگر منتقدى بپرسد كه خب فایده این همه چیست؟ مگر شما نمى گویید كه هیچ زندگى اى غیر از این زندگى و هیچ دنیایى غیر از این دنیا وجود ندارد پس چه اهمیتى دارد كه هركس چه كارى انجام مى دهد و چگونه زندگى مى كند؟ باشكوه ترین زندگى ها نیز روزى به سر خواهد رسید و در ورطه نیستى و غبار زمان محو خواهد شد.پس اینها دیگر چه اهمیتى دارد؟

پاسخ نیچه دو وجه دارد: به گمان او اولاً این توصیه و تجویز مربوط به زندگى اى است كه برمبانى خودش شكوفایى مى یابد و بنابراین ارزش آن را دارد كه به خاطر خودش زیسته شود. چنین زندگى اى در پى آن نیست كه ارزش و اهمیت و معنایش را از بیرون خودش كسب كند و یا برحسب چیزى دیگر مورد درك و شناخت قرار گیرد. از این حیث زندگى مثل یك اثر هنرى است. نمى توان كتمان كرد كه نیچه براى هنر ارزش و اهمیت والایى قائل بودواز گفته هاى مشهورش است كه اگر هنر نبود حقیقت ما را نابود مى كرد.

 دومین وجه پاسخ نیچه این است كه هیچ چیز به ورطه عدم و نیستى فرو نمى افتد. بلكه رجعت و بازگشت ازلى خواهد داشت. سیر زمان خطى و بى انتها نیست. لذا هر چیزى كه در گذشته اتفاق افتاده عاقبت بارى دیگر رخ خواهد داد. با چنین شیوه اى در زندگى چنان زیسته ایم كه خواسته ایم تا ابد بدان ادامه دهیم و رجعت ابدى زمان ما را تا آنجا كه دردنیایى محدود و بسته میسر است به زندگى ابدى نزدیك مى كند.

بدین ترتیب نیچه با طرد و تخطئه عقاید متداول دینى و فلسفى زمان خود باز به همان مسائل پاسخى خاص خویش مى دهد. از جمله مسأله مهم جاودانگى روح كه نیچه با طرح مفهوم بازگشت ابدى یا جاودانه پاسخى ویژه بدان مى دهد. شاید با ملاحظه چنین وجوهى از اندیشه و زندگانى نیچه بوده كه برخى گفته اند نیچه در عمق و سویداى دل خویش اشتیاقى وافر به پرستش دینى یا لااقل مسأله دینى احساس مى كرد.

یكى از متفكران كاتولیك به نام لئوالدرز درباره او چنین مى نویسد: فهم و تفسیر آراى نیچه كار دشوارى است، دشوارتر از آراى دیگر فلاسفه معاصر. علتش هم در طبیعت خاص افكار و نوشته هاى اوست. مقید بودن به ظاهر نوشته هاى نیچه، احتمالاً غفلت از این واقعیت را در پى خواهد داشت كه او شاعر و پیام آورى است كه مسائل را به نحوى بدیع و بى سابقه مطرح مى كند. به دید نیچه زمان آن فرا رسیده كه اعتقاد به خدا كنار گذاشته شود. مرگ خدا، شروع دوران جدیدى در تاریخ خواهد بود. ریشه هاى این دیدگاه را باید در روح زمانه پیدا كرد یعنى در آگاهى روزافزون از استقلال و خودسالارى انسان، مادى گرایى جدید و نظریه تكامل. خردستیزى نیچه نیز سهمى در انكار مسیحیت در نزد او دارد. به زعم نیچه خدا به تصور درنمى آید. اگر دیدگان خدا نظاره گر ما بود دیگر نمى توانستیم با استقلال و به دور از آشوب و مزاحمت زندگى كنیم. نیچه نیز همچون شوپنهاور اعتقاد داشت كه زندگى انسان بى خدا و غیرالهى است و هیچ معنایى ندارد.

نیچه تقریباً همیشه از خدا به عنوان یك برساخته انسانى، یك دروغ، یكى از خطاهاى انسان و فرافكنى كه معلول ترس است سخن مى گوید. نیچه مى گوید انسان به هر قیمتى باید به زمین وفادار بماند. آنچه انسان به عنوان خدا محترم و مقدس شمرده است در واقع امرى زیانبار است. تصور خدا بزرگترین مانع بر سر راه وجود بى قید و بند انسان و اعلام جنگ علیه زندگى است.

به عقیده نیچه دیونوسیوس (در دین یونان، خداى بارورى و شراب و شور مستى) كه جویبار زندگى و نیروى حیاتى است باید جاى تأثیر معتدل كننده مسیحیت علم و تكنولوژى را بگیرد. مسیحیت بدن را واپس زده و غرایز و امیال آن و حتى به كارگیرى قواى ذهن را سركوب كرده است.

نیچه كه ذهنش سخت مشغول تصور خدا بود در پى یافتن جانشینى برآمد. بازگشت ابدى یا جاودانه و ابر انسان این شكل والاتر وجود انسانى باید جانشین خدا شود. نیچه خود را ملحد و حتى معاند با خداباورى مى دانست. به عقیده نیچه پس از كنار نهادن خدا و مسیحیت، دورانى با امكانات نو در برابر انسان گشوده مى شود. انسان جاى خدا را مى گیرد و ارزشهاى خاص خود را مى آفریند. با این همه، نیچه چندان تیزبین بود كه پیامدهاى عظیم انكار وجود خدا را پیش بینى كند:

« عالم از گرمى و نور عارى مى گردد، زمین به صورت سیاره اى سرگردان و بى هدف درمى آید، انسان سرگشته مى شود و ظلمت و تیرگى فضاى نامتناهى را پر مى كند. انسان اینك كه خدا را «كشته» ، از گذشته خویش به كلى گسسته است، به دنبال مرگ خدا، ارزشهاى اخلاقى اى كه تاكنون مورد پذیرش بود فرو مى ریزد. دیگر هیچ قانون عام اخلاقى وجود ندارد.»

حتى اگر پاره اى تفاسیر و بهره گیرى ها از آثار نیچه از آنچه خود او در نظر داشت فراتر رفته باشد، باز نادرست خواهد بود كه او را یكى از ویرانگرترین نیروها در تاریخ انسان غربى محسوب نكنیم. نیچه را با وجود دستاوردهایش در مقام یك نویسنده و مشاهده گر موشكاف روان انسان و حتى با وجود قریحه پیامبرانه اش باید ملحدى شمرد كه آثارش بر سرنوشت معنوى انسان غربى تأثیر بسیار عظیم داشته است.

تأثیرگذاری:

نیچه پس از خود قریب نیم قرن تأثیرگذار بود. موسولینى بنیادگذار فاشیسم، آثار نیچه را بسیار مى خواند: هیتلر مجموعه اى از آثار نیچه را در ملاقات تاریخى شان در برنر در سال ۱۹۳۸ به موسولینى اهدا كرد. خود نازیها در تبلیغاتشان به كرات از اصطلاحات و تعابیر نیچه از قبیل ابرانسان (یا ابرمرد) و اراده معطوف به قدرت استفاده مى كردند. هم فاشیست ها و هم مخالفانشان او را نماینده فلسفه فاشیست مى انگاشتند و این طى چند نسل در برداشت هایى كه از فلسفه نیچه مى شد اثر منفى گذاشت.

اما نیچه ناسیونالیسم یا ملیت پرستى آلمانى و یهود ستیزى را به باد استهزاء مى گرفت و گرچه خودش آلمانى بود پیوسته تعمیم هاى خشنى در مورد آلمانها انجام مى داد، از جمله این تعمیم:

آلمانى ها به این سر واقف اند كه چگونه به دور از درایت و معرفت و احساس، ملال آور باشند.

به علاوه مردم آلمان را به خاطر یهودستیزى شان ملامت مى كرد و خودش را رهاى از یهودستیزى مى شمرد. آیا مى توان باور كرد كسى كه با قلم و زبان تند و آتشین خود به انتقادهاى بنیادین از فلسفه و فرهنگ و ملیت پرستى هاى عصر خویش مى پردازد. اندیشه اش مؤید اعمال و آرمانهاى نازیها و فاشیست ها باشد اما به هر روى اندیشه هایش ولو در ظاهر این استعداد را داشته است كه سخت مورد سوء فهم یا سوء استفاده قرار گیرد.

 نیچه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تأثیر گسترده اى بر هنرمندان خلاق و مبتكر داشته است. نمایشنامه نویسان مشهورى چون اگوست استریندبرى و لوئیجى پیراندلو به طور قابل ملاحظه اى زیر تأثیر او قرار گرفتند. برنارد شاو نیز از این تأثیر دورنماند و حتى یكى از نمایشنامه هایش انسان و ابرانسان (۱۹۰۵) نام داشت. برنارد شاو برآن بود كه كل فكر و فلسفه نیچه در سه سطرى كه شكسپیر در دهان ریچارد سوم گذاشت بیان شده است:«وجدان چیزى نیست مگر واژه اى كه انسانهاى جبون و بزدل براى بیمناك نگاه داشتن انسانهاى قوى ساخته اند. بازوان نیرومندمان وجدان ما و شمشیرهایمان قانون ما است! » شاعر پیشرو انگلیس ویلیام باتلر ییتس پس از مطالعه آثار نیچه كه از ۱۹۰۲ آغاز شد در سیر شعر گفتنش دچار تحول و تغییر جهت قابل ملاحظه اى شد. در میان شاعران آلمانى هم مى توان از راینه ماریا ریلكه و استفان گئورگه نام برد و از میان رمان نویسان از توماس مان و هرمان هسه. در میان نویسندگان فرانسوى كه از نیچه تأثیر پذیرفته هم مى توان از آندره ژید، آندره مالرو، آلبر كامو و ژان پل سارتر نام برد. شاید بتوان گفت نیچه پس از كارل ماركس اگر بتوان اصولاً او را فیلسوف خواند بیش از هر فیلسوف دیگرى بر نویسندگان اروپایى تأثیر داشته است. تأثیر نیچه حتى به قلمرو موسیقى هم رسید و از باب نمونه ریشارد اشتراوس سمفونى اى براساس كتاب چنین گفت زرتشت نیچه ساخت. از این رو مى توان گفت نیچه در فرهنگ اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تأثیر بسیار داشته است.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:46 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

غلامحسن ساعدی

غلامحسن ساعدی روز شنبه 13 دی ماه 1314 در شهر تبریز در خانواده ای به قول خودش بد حال به دنیا آمد. پدرش  علی اصغر کارمند بود و مادرش طیبه خانه دار. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه بدر  تبریز و دوره متوسطه را در  دبیرستان منصور  به اتمام رساند. سپس تحصیلات خود را در دانشکده پژشکی دانشگاه تبریز ادمه داد . در سال 1341 راهی تهران شد و خدمت سربازی اش را صورت سرباز صفر آغاز کرد. گرایش روان‌پزشکی را در تهران به پایان رساند و در بیمارستان روانی به کار مشغول شد. در سال 1341 مطب خود دلگشا را در جنوب شهر تهران افتتاح کرد.
ساعدی فعالیت هی سیاسی خود را از نوجوانی با پیوستن به شاخه جوانان حزب دمکرات آدربایجان شروع کرد.  پس از کودتای 28 مرداد 1332 چند ماهی را در زندان به سر آورد.
 در باره انتخاب نام مستعار گوهر مراد میگوید: «در پشت خانه مسکونی مان در تبریز گورستانی متروک بود که گاه ساعت ها در این گورستان قدم می زدم و در یکی از دفعات چشمم به گور دختری به نام گوهر- مراد افتاد که بسیار جوان از دنیا رفته بود، و همانجا تصمیم گرفتم تا از نام او به عنوان نام مستعارم استفاده کنم. »
 ساعدی کار نوشتن را از 17 سالگی با  به عهده گرفتن مسئولیت روزنامه های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان ، آغاز کرد و به درج مقاله و داستان در این سه روزنامه و روزنامه  دانش آموز چاپ تهران، پرداخت.  در سال 1325 همکاری با نشریه سخن را آغاز کرد و و كتاب‌های مرغ انجیر و پیكمالیون را در تبریز انتشار داد. از این سال به بعد شروع به نوشتن و منتشر كردن نمایش‌نامه و داستان‌های كوتاه كرد. در 1341 با كتاب هفته و مجله آرش همکاری خود را شروع كرد.  او همچنین با شاملو در چاپ نشریه ایرانشهر در لندن همکاری  داشت. Gholamhossein Saedi - Goharmarad
ساعدی  از جمله نامدارانی است که فضای روشنفکری ایران را  در سال های 1330 تا 1357 ساخت. به خصوص دوران وحشت سال های 50 به روشنی در آثار او بازتاب یافته است.  او همراه با گروهی از روشنفکران  در سال 1352 نشریه الفبا را انتشار داد. . در همین سال در حین تهیه تک نگاری شهرک‌های نوبنیاد توسط ساواک دستگیر و به زندان قزل‌قلعه و بعد اوین منتقل شد و یک سال در سلول انفرادی شکنجه شد.  پس از آزادی از زندان سه داستان گورو گهواره، فیلمنامه عافیتگاه، داستان کلاته نان، را نوشت و در سال 1357 به دعوت انجمن قلم امریکا روانه این کشور شد که سخنرانی‌های متعددی در این کشور انجام داد. در اوایل زمستان سال 1357 به ایران بازگشت.
در سال 1357 پس از بازگشتش به ایران ، به همراه گروهی از نویسندگان شیفته و فعال در مسئله آزدی قلم، اقدام به فعال نمودن کانون نویسندگان ایران ـ که او خود از پایه گذاران اولیه اش بود ـ  کرد.  او به همراه احمد شاملو ، از مدافعان اخراج اعضای حزب توده از کانون نویسندگان بود.
ساعدی در سال 1361 پس از دورانی که به طور اختفا در ایران زندگی می کرد، اقدام به مهاجرت نمود و به پاریس رفت.  او در همین یال با بدری لنکرانی ازدواج کرد. ساعدی از جمله فعلان تاسیس کانون نویسندگان ایران در تبعید بود. . طی سال‌های 61 – 1364 در پاریس اقدام به انتشار مجله الفبا کرد و چند نمایشنامه و فیلمنامه و داستان نیز نوشت
او هرگز به غربت خو نگرفت و با محیط زندگی خود بسیار بیگانه بود. تنها چیزی که به او امید زندگی می داد، نوشتن بود.  او در طی سی سال بیش از 30 داستان کوتاه، هفت رمان ، سه تک نگاری، و تعداد بسیاری نمایشنامه  نوشت.
نماشینامه های او سال ها بر روی صحنه تئاتر بود. فیلم گاو، اثر مهرجویی، آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی و دایره مینا، ساخته داریوش مهرجویی بر اساس نوشته های اوست.
ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه سال 1364 شمسی، پس از تحمل یک دوره سخت بیماری، به علت خونریزی دستگاه گوارش در فرانسه، در بیمارستان «سنت آنتوان» پاریس درگذشت. و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده شد.
ساعدی به عنوان نویسنده‌ای صاحب سبك در عرصة ادبیات ایران مطرح شده است. ادبیات ساعدی ادبیات زمانه هراس (دهة 50 ) است. از این‌رو، ترس از تهاجمی غریب‌الوقوع تمامی داستان‌هایش را فرا می‌گیرد. مضحكه‌ای تلخ به اعماق اثر رسوخ می‌كند و موقعیتی تازه پیدا می‌كند. وموقعیتی تازه پدید می‌آورد. غرابت برخواسته از درون زندگی بر فضای داستان چیره می‌شود ونیرویی تكان‌دهنده به آن می‌بخشد. ساعدی از عوامل وهم انگیز برای ایجاد حال وهوای هول وگم گشتگی بهره می‌گیرد وفضاهای شگفت و مرموزی می‌آفریند كه در میان داستان‌های ایرانی تازگی دارد. در واقع، از طریق غریب نمایی واقعیت‌ها، جوهره درونی واز نظر پنهان نگه ‌داشته آن‌ها را بر ملا می‌كند و به رئالیسمی دردناك دست می‌یابد

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:47 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ابراهیم گلستان

ابراهیم گلستان، نویسنده، عکاس، مترجم، ناشر و فیلمسار مشهور ایران در 22 مهر 1301 در شیراز متولد شد. پس از اتمام دوره دبیرستان به تهران آمد و در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصیلات دانشگاهی خود را به انجام  رساند.

در طی این دوران به اندیشه های سوسیالیستی گرایش پیدا کرد و به عضویت حزب توده که تنها حزب مارکسیست ایران بود درآمد. در جریان ماجرای آذربایجان که به درگیری های داخلی در  حزب انجامید، او به گروه رفورمیستها به رهبری خلیل ملکی پیوست.

ابراهیم گلستان  فعالیت ادبی را با ترجمه‌ داستان‌هایی از همینگوی و فاكنر آغاز كرد و نخستین مجموعه داستان خود به نام "آذر، ماه آخر پاییز" را  در 1328 منتشر كرد.

او از نخستین نویسندگان معاصر ایران بود كه برای زبان داستان اهمیت ویژه‌ای قائل شد و کوشید نثری آهنگین را در قالبهای داستانی مدرن بكار گیرد
در سالهای آغازین دهه 30 فعالیت های فیلمسازی را آغاز کرد و در طول بیست سال، گلستان به نوشتن سناریو، کارگردانی و تهیه چندین فیلم مبادرت کرد.

اولین فیلم بلند او "خشت و آینه" بود که در زمان خودش نتوانست موفقیت قابل توجهی کسب کند، شاید بدین خاطر که این فیلم هم از لحاظ تکنیکی و هم موضوعی بسیار جلوتر از زمان خود بود.

گلستان تنها یک فیلم داستانی دیگر به نام "اسرار گنج دره جنی" ساخت. این فیلم علاوه بر ارزشهای ویژه هنری اش، نمایانگر تخیل بسیار قوی و شناخت کامل گلستان از وضعیت ایران در سالهای 50 است.  "اسرار گنج دره جنی" در واقع پیش بینی انقلاب در ایران  است که به شیوه طنز به تصویر کشیده شده است. شاید به همین دلیل ماموران سانسورساواک قادر به درک پیام فیلم نشدند و به آن اجازه نمایش دادند.  ولی بعد از گذشت یک هفته توقیف شد و دیگر هرگز به نمایش در نیامد.

دکتر عباس میلانی در کتاب "معمای هویدا" مینویسد:
به روایتی که گلستان خود از دوستانش شنیده، شبی اسرار گنج دره جنی را کاخ سلطنتی به نمایش گذاشتند تا شاه و ملکه خود فیلم جنجالی را ببینند و درباره اش حکم و قضاوت کنند. گویا همانجا هویدا اشارات نمادین فیلم را برای حضار تفسیر و تبیین کرد و حاصل کار دستور توقیف فیلم بود.

گلستان اولین کارگردان ایرانی است که برنده یک جایزه بین المللی شده است. او در سال 1340موفق به دریافت مدال برنز از جشنواره ونیز شد.

در سال 1337 گلستان  با فروغ فرخزاد، شاعر سرشناس آشنا شد و او را به استخدام استودیوی فیلمبرداری خود درآورد. .

گلستان از اواسط دهه 50 مقیم انگلستان است.

  Ebrahim Golestan
 

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:49 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:زندگی نامه ی نويسندگان

نام اصلی نیما یوشیج، علی اسفندیاری است. او در آبان 1276 شمسی در " یوش" در استان مازندران به دنیا آمد.

نیما نخستین شاعر نوپرداز در ایران نبود، پیش از او نیز افراد دیگر، چون ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت و ... بیرون از قالب های رسمی اشعاری سروده و منتشر کرده بودند.

ولی نیما کسی بود که با دقت زیاد و صرف وقت بسیار (حدود 38 سال) توانست قالبهای کهن را در هم بریزد و راهی نو پیش پای شعر فارسی باز کند.

کودکی نیما (به قول خویش) در بین شبانان و آرامش کوهستان گذشت.

مقدمات درسی را در مکتب خانه ی ده آموخت و سپس به تهران آمد. در تهران او به مدرسه ی  "سن لوئی" که دروسش به زبان فرانسه تدریش می شد رفت و آشنایی او به زبان فرانسه، سرآغاز دگرگونی در وی شد.

نیما خود می نویسد:"تمام خیالات من برای شناسایی چیزهای خوبی بود که می خواستم فقط با آن شناسایی بر همسران خود تفوق یابم... در پانزده سالگی می رفتم مورخ شوم، گاهی نقاش می شدم و ... خوشبختانه هر نوع قوه خلاقه در من وجود داشت، ولی مراقبت و تشویق یک معلم خوش رفتار، که "نظام وفا" شاعر به نام امروز باشد، مرا به خط شعر گفتن انداخت."

نظام وفا غزل سرایی بود که نیما "افسانه" را به او تقدیم کرد.

نیما همزمان با تحصیل در مدرسه ی سن لویی به آموزش زبان عربی پرداخت.

در سال 1298 شمسی در سن 22 سالگی به استخدام دولت درآمد، ولی کار اداری را دوست نداشت.

در سال 1300 شمسی نخستین کتاب شعرش را یک مثنوی بود به نام "قصه ی رنگ پریده خون سرد"، با سرمایه ی شخصی در 30 صفحه منتشر کرد.

تاریخ سرایش این شعر 1299 شمسی و امضای سراینده ی آن "نیما نوری" بود.

"نیما" نام قهرمانی طبری، به معنای قوس و کمان بزرگ است.



تصویر
در پاییز 1301 شمسی نیما شعر "ای شب" را می سراید.

"ای شب"، انحرافی جدی و بنیادی از شعر سنتی نبود ولی شور و سوزی که در شعر بود نام شاعر را بر سر زبان ها انداخت، به ویژه آنکه در نشریه ی ادبی معتبر "نوبهار" نیز چاپ شده بود که نشریه ی ادبای شناخته شده آن زمان بود.

در دی ماه همین سال نیما شعر "افسانه" را می سراید و آن را در چند شماره ی پیاپی در مجله ی "قرن بیستم"، (به مدیریت میرزاده ی عشقی) به چاپ می رساند.

"قرن بیستم" تندروترین و بی پرواترین نشریه ی ادبی- سیاسی آن سال ها بود و اثر افسانه در جامعه چنان بود که نیما به عنوان شاعر "افسانه" شناخته می شود.

ولی افسانه با همه ی نوآوری ها و ارزش و اعتبارش، چهره ی انقلابی نیما را مشخص نمی کند.

انقلاب نیما با دو شعر "ققنوس" (بهمن 1316 ش) و "غراب" (مهر 1317 ش) آغاز می شود و او این دو شعر را در مجله "موسیقی" که یک مجله دولتی بود منتشر کرد.

نکته ی قابل توجه این است که در فاصله ی افسانه تا ققنوس (1300 تا 1316) نیما فقط اشعاری در قالب سنتی می سرود.

نیما یوشیج علاقه ای به انتشار اشعارش، به ویژه در مجلات نداشت. او جز همین چند شعر که در فاصله ای حدود بیست سال در" قرن بیستم" و مجله ی "موسیقی" چاپ کرد، تا پایان عمرش دو سه شعر دیگر منتشر کرد.

نیما یوشیج از سال های بیست به بعد، هر روز منزوی تر شد و پس از کودتای 1332 اعتمادش را از همه، جز یکی دو تن که در نامه ها از آنها یاد کرده است، از دست داد ولی بهترین اشعارش را نیز در همین سال ها سروده است.

در مطالعه شعر نیما آنچه توجه را بیشتر جلب می کند، نگاه تازه او به طبیعت و جهان است.

توجه او به درختان، گیاهان، حیوانات و حتی حشرات یادآور نوعی دقت نظر است که در دیگران کمتر دیده می شود.

اما مهم ترین ویژگی شعر نیما که سرآغازی برای حرکت دیگران نیز شد، کوتاه و بلند کردن مصراع های شعر است.

نیما "وزن" را برای شعر ضروری می دانست ولی معتقد بود یکسان بودن طول مصراع ها در یک شعر مهم نیست.

(در شعر کهن علاوه بر رعایت وزن طول مصراع ها نیز با هم برابر است)



تصویر
در واقع نیما از وزن و قافیه که مربوط به شعر کهن است، سود می برد ولی با بلند و کوتاه کردن مصراع ها، جان تازه ای به شعر می بخشد.

نیما در شب 13 دی ماه 1338 ش در گذشت.

نمونه هایی از اشعار نیما:

ای آدمها!

ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید
از خیال دست یا بیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان


***


آی آدمها! که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره، جامه تان برتن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان، بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدمها!
او ز راه مرگ، این کهنه جهان را باز می پاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آدرام، در کار تماشایید!


***

موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
می رود نعره زنان؛ وین بانگ باز از دور می آید:
"آی آدمها!"
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
"آی آدمها!"...


می تراود مهتاب


می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند


***

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:50 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

محمود دولت آبادی


محمود دولت آبادی نویسنده معروف معاصر در سال ۱۳۱۹ در دولت آباد بیهق متولد شد و در خانواده ای روستایی که از راه کار بر زمین سخت کویر ؛ روزگار می گذراندند بزرگ شد.

کودکی اش در روستا سپری شد و تاثیر این سالها باعث تا "رمان روستایی" به دست او به اوج شکوفایی برسد.

او برای تحصیل به دولت آباد رفت و هم زمان به کارهای گوناگونی از جمله کفاشی و سلمانی و کارگری در کارخانه پرداخت .

در ۲۰ سالگی به تهران مهاجرت کرد و برای جامه عمل پوشاندن به دغدغه های اصلی ذهنش به کار نوشتن و بازی در تئاتر مشغول شد و از راه کارگری در چاپخانه نیز امرار معاش می کرد .

ذوق او به نوشتن باعث شد تا نویسندگی را قبل از مهاجرت به تهران تجربه کند اما نخستین داستانش به نام « ته شب » در سال ۱۳۴۱ در مجله ای در تهران چاپ شد.

از آن پس؛ کار نوشتن را به صورت جدی و با پشتکار فراوان ادامه داد و از سال ۱۳۴۷ داستان هایش در نشریات ادبی و به صورت کتاب به چاپ رسید و برای وی شهرت زیادی را به بار آورد .

تصویر

نثر دولت آبادی در اوج جذابیت و زیبایی است.

نثری زنده، جذاب، اثرگذار و با قدرت انتقالی شگفت که گویی خواننده تمام شخصیت ها و مناظر و پدیده های طبیعت را که او توصیف می کند، به چشم می بیند.



مهارت دولت آبادی در توصیف اندام و چهره و حالات روحی قهرمانانش چنان است که تا مدت ها پس از مطالعه ی داستان، سیمای یک یک آنان در ذهن خواننده می ماند.

این قهرمانان، کردان کوچیده به روستاهای خراسان و چادرنشینانی ایلیاتی اند که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذرانند.

در نثر دولت آبادی واژگان محلی (کردی و خراسانی) نیز در کنار واژه های امروزی آورده شده اند و این موضوع بدون اینکه نقصی در معنی متن ایجاد کند، به شیرینی و زیبایی زبان نثر او می افزاید.

مهم ترین کتاب دولت آبادی رمان بلند ده جلدی "کلیدر" است که نزدیک به 3000صفحه می باشد.

کلیدر، آینه ای است که حقیقت زندگی روستانشینان خراسان را نشان می دهد.
تصویر


آثار دیگر دولت آبادی عبارتند از :

ته شب (داستان ) ؛ هجرت سلیمان و مرد (مجموعه داستان) ؛ لایه های بیابانی (مجموعه داستان) ؛ اوسنه بابا سبحان (داستان بلند) ؛ تنگنا (نمایشنامه ) ؛ باشبیرو ( نمایشنامه ) ؛ گاواره بان (داستان) ؛ ناگریزی و گزینش هنرمند ( مجموعه مقاله ) ؛ عقیل عقیل ( داستان ) ؛ موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی ( مجموعه مقاله ) ؛ دیدار بلوچ (سفرنامه) ؛ کلیدر ( رمان) ؛ جای خالی سلوچ ( رمان) ؛ ققنوس ( نمایشنامه ) ؛ آهوی بخت من گزل ( داستان) ؛ کارنامه سپنج ( مجموعه داستان و نمایشنامه ).

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

علی اکبر دهخدا

علی اکبر دهخدا در سال 1297 هجری قمری در تهران به دنیا آمد. پدر دهخدا، خانباباخان اهل قزوین بود و پیش از تولد وی به تهران آمده و در این شهر ساکن شده بود.

علی اکبر ده ساله بود که پدرش وفات کرد و دهخدا با سرپرستی مادر به تحصیل خود ادامه داد.

یکی از فضلای آن عصر به نام شیخ غلامحسین بروجردی تعلیم دهخدا را عهده دار بود.

دهخدا غالباً می گفته که هر چه دارد، بر اثر تعلیم آن بزرگ مرد است.

بعدها که مدرسه سیاسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آنجا به تحصیل پرداخت. به علت همسایگی با مرحوم حاج شیخ هادی نجم آبادی، دهخدا با وجود کمی سن از محضر آن مرد استفاده می کرد و در همان زمان به فرا گرفتن زبان فرانسوی پرداخت و سپس به اروپا رفت و در آنجا زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد.

بازگشت دهخدا به ایران همزمان با آغاز مشروطیت بود و در آن هنگام وی در انتشار روزنامه صوراسرافیل که از جراید معروف مشروطیت بود با میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و میرزا قاسم تبریزی به همکاری پرداخت.

پس از تعطیل مجلس در دوره محمدعلی شاه، دهخدا با جمعی از آزادی خواهان به اروپا رفت.

در سویس سه شماره از روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد و سپس به استانبول رفت و در آنجا نیز در انتشار روزنامه "سروش" با آزادی خواهان همکاری کرد.

پس از خلع محمدعلی شاه، دهخدا از طرف مردم تهران و کرمان به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به درخواست آزادی خواهان به مجلس رفت.

در دوران جنگ جهانی اول دهخدا در یکی از روستاهای چهارمحال بختیاری منزوی بود و پس از جنگ به تهران آمد و از کارهای سیاسی کناره گرفت و به خدمات علمی و فرهنگی مشغول شد و سرانجام در هفتم اسفند ماه 1334 هجری شمسی در تهران وفات کرد و در قبرستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.



تصویر

آثار دهخدا


1-امثال و حکم که در چهار جلد شامل امثال فارسی است و در کنار آنها اصلاحات و کنایات و موضوعات فراوانی را نیز نقل کرده است.

2- ترجمه عظمت و انحطاط رومیان تألیف منتسکیو که تاکنون به چاپ نرسیده است.

3- ترجمه روح القوانین اثر منتسکیو که چاپ نشده است.

4- فرهنگ فرانسه به فارسی که شامل لغات علمی، تاریخی، ادبی، جغرافیایی و طبی است و مرحوم دهخدا معادلهای دقیق آنها را به دست داده است و این کتاب نیز تاکنون به طبع نرسیده است.

5- شرح حال ابوریحان بیرونی که همزمان با سالگرد تولد بیرونی تالیف شده و به چاپ رسیده است.

6- حاشیه بر دیوان ناصر خسرو که دهخدا در تصحیح اشعار و توضیح بعضی نکات مطالبی بر این دیوان افزوده است.

7- تصحیحاتی در دیوان سید حسن غزنوی که چاپ شده است.

8- تصحیحاتی بر دیوانهای حافظ، منوچهری، فرخی، مسعود سعد، سوزنی دارد.

9- چرند و پرند که مجموعه مقالات انتقادی دهخداست و در صوراسرافیل چاپ شده است.

10- دیوان اشعار که حاوی اشعار گوناگون دهخدا است.

11- لغت نامه که مفصل ترین کتاب لغت در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده است.

دهخدا برای تالیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند.


تصویر

خود درباره این کتاب نوشته است:

"مرا هیچ چیز از نام و نان به تحمل این تعب طویل جز مظلومیت مشرق در مقابل ظالمین ستمکار مغربی وا نداشت. چه برای نان همه طرق به روی من باز بود، و با ابدیت زمان نام را نیز چون جاودانی نمی دیدم پای بند آن نبودم و می دیدم که مشرق باید به هر نحو شده است با اسلحه تمدن جدید مسلح گردد، نه اینکه این تمدن را خوب می شمردم، چه تمدنی که دنیا را هزاران سال اداره کرد، مادی نبود".

سبک دهخدا


دهخدا در ادبیات عهد انقلاب مشروطه مقامی ارجمند دارد، او باهوشترین و دقیق ترین طنزنویس این عهد است.

او با نثر ویژه ای که در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل به کار برد نمونه ای از نثر طنز و انتقادی فارسی را ابداع کرد. دهخدا هر حادثه ای را دستاویز قرار می داد تا به استبداد بتازد.

نکته مهم در طنزهای دهخدا عشق و علاقه و دلسوزی به حال مردم خرده پا است. دهخدا با نمایاندن جهات تاریک زندگانی، جهت روشن و امیدبخش آن را هرگز فراموش نمی کرد. او به بطالت و تنبلی و بی شعوری می تاخت. مقالات طنزآمیز او با امضای "دخو" انتشار یافت.

اشعار دهخدا


اشعار دهخدا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

نخست اشعاری که به سبک متقدمان سروده، بعضی از این سروده ها دارای چنان استحکامی است که تشخیص آنها از گفته های پیشینیان دشوار است.

دوم اشعاری که در آنها تجدد ادبی به کار رفته است. مسمط "یاد آر ز شمع مرده یار آر" از بهترین اشعار جدید فارسی به شمار می آید.

سوم اشعار فکاهی او که به زبان عامیانه سروده شده است.

دهخدا جزو معدود شاعران دوره مشروطیت است که جهان بینی و جهان نگری روشنی دارد. هرگز دچار احساسات نمی شود و شعار نمی دهد.

دهخدا اشعارش را در قالبهای معهود مثنوی، غزل، مسمط، قطعه، دوبیتی و رباعی سروده است.

مضامین اشعار او: وطن پرستی، دادخواهی، رسوا کردن ظالمان و حاکمان نالایق و مبارزه با ریاکاری و دورویی است.

یکی از ویژگیهای شعر دهخدا طنز تلخ و گزنده اوست که با تحلیل قوی و سرشارش همراه می شود.
 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

بزرگ علوی

 

img/daneshnameh_up/9/95/alav2i.JPG



آقا بزرگ علوی در سال 1282 شمسی به دنیا آمد. پدرش، حاج سید ابوالحسن، از روشنفکران مشروطه خواه بود.

بزرگ علوی در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد.

او در 1307 به تهران آمد و کار تدریس را دنبال کرد.

بزرگ علوی در همین سالها با سه تن دیگر از جمله صادق هدایت گروه "ربعه" را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند.

شوق داستان نویسی را صادق هدایت در او باور ساخت.

مجموعه داستان کوتاه چمدان (1313 ش) نخستین اثر بزرگ علوی است. بزرگ علوی در این مجموعه با به کارگیری نثر ساده و انشای روان و بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامی ها و سیه روزیهای آنان،به سبک محمد علی جمالزاده و صادق هدایت نزدیک شده است، با این اختلاف که شخصیتهای داستانهای علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی با شخصیتهای داستانهای هدایت، که "نگرشی دیگر گونه" نسبت به جهان دارند، فرق می کنند.

بزرگ علوی در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به زندان افتد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور 1320) در زندان ماند.

یادداشتهای علوی در سالهای زندان "روی کاغذ قند و سیگار و پاکتهای میوه به صورت پنهانی نوشته می شد و پس از آزادی از زندان دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونه ی او شد.

علوی در شهریور 1320 به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیتهای حزبیپرداخت.

او کتاب ورق پاره های زندان را در 1320 و پنجاه و سه نفر را در 1321 منتشر کرد.

حوادث سیاسی داخلی علوی را بار دیگر در سال 1327 به زندان فرستاد و این بار دو سال در زندان ماند.

او در 1329 از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور صحنه تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، بزرگ علوی نیز متاثر از سیاست روز در زمینه های گوناگون قلم می زد. او در همین سالها برجسته ترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند چشمهایش را نوشت و در 1331 به چاپ رساند.

بزرگ علوی در فروردین 1332 ظاهراً برای معالجه چشم به آلمان رفت و وقوع کودتا در 28 مرداد همان سال، بازگشت او را به ایران منتفی ساخت و بزرگ علوی برای همیشه در آلمان ماند و در برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت.

بزرگ علوی در فرودین 1358 به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت.

بزرگ علوی سرانجام در بهمن ماه سال 1375 بر اثر سکته قلبی در برلین درگذشت.

آثار بزرگ علوی عباتند از:

الف - داستان: "دیو "؛ "چمدان "؛ "ورق‌‌پاره‌‌های زندان "؛ "میرزا "؛

"پنجاه‌‌وسه نفر "؛ "نامه‌‌ها "؛ "چشمهایش "؛ "سالاریها".

ب - ترجمۀ: "دوشیزۀ اورلئاناز شیللر؛ "کسب‌‌وکار خانم وارن" از برناردشاو؛ "دوازده ماه" از ساموئل مارشاک؛

"باغ آلبالو" از آنتوان چخوف ؛ "گل‌‌های آبی" از وانداوالیسلوسکایا؛ "دو فریفته"از لوپادوویسکی.

ج - نقد و پژوهش: "صادق هدایت" در مجله پیام نو؛ "ناصرخسرو مروزی قبادیانی در مجله پیام نو؛

"نقد شوهر آهوخانم " در مجله کاوه

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  12:55 AM
تشکرات از این پست
amirbest
amirbest
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 2319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگی نامه ی نويسندگان

باید از زندگی بزرگان الگو رفت

 

مشکل اینجاست که   

 

مدیر تالار عکس های خبری

http://www.rasekhoon.net/Forum/ForumShow-116-1.aspx

 

ما جراتش را نداریم.

 

زندگی پر از اتنخاب است

جمعه 17 دی 1389  1:37 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

محمد تقي بهار



 

تولد ۱۲ ربیع‌الاول، ۱۳۰۴ ه‍. ق.
۱۷ آذر، ۱۲۶۵
۸ دسامبر، ۱۸۸۶
مشهد، ایران
مرگ ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰ (۶۴ سال)
۲۲ آوریل، ۱۹۵۱
تهران، ایران
مدفن گورستان ظهیرالدوله
زمینه فعالیت شاعر، روزنامه نگار، ادیب، مورخ و سیاست‌مدار

 

 


محمدتقی در مشهد به دنیا آمد. او فرزند میرزا محمدکاظم صبوری بود که قبل از وی لقب ملک‌الشعرا داشت. پس از مرگ صبوری در سال ۱۳۲۲ ه‍. ق. منصب وی و لقب ملک‌اشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجده‌ساله رسید. در دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ ه‍. ق. بهار به مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد. وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ می‌کرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست». این روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه‍. ق. (۲۸ سرطان ۱۲۸۸) به‌دست مشروطه‌طلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.

پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعی‌اش در طوس با امضای «م. بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبل‌المتین چاپ کلکته منتشر شد.

بهار در ۱۳۲۸ ه‍. ق. در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راه‌اندازی شده بود منتشر می‌کرد، تأسیس کرد. بهار هم‌زمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد. به‌گفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازه‌بهار)، برنامه‌اش «مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود». نوبهار به‌دستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازه‌بهار را منتشر کرد. اما تازه‌بهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه‍. ق. به‌دستور وثوق‌الدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد. بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دست‌گیر کرده و به تهران فرستاندند.

یک سال بعد ملک‌اشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راه‌اندازی کرد. ولی به‌علت محدودیت‌های سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی می‌نوشت. بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد. نوبهار مجدداً از طرف کنسولگری‌های روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.

در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد. بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راه‌اندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.

پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد. در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجله‌ٔ ادبی‌ای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت. طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید به‌جای روش‌های قبلی‌اش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند. در این باره، بهار می‌نویسد: «نه به جنگلی‌ها عقیده داشته‌ام نه با خیابانی همراه و هم‌سلیقه بوده‌ام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشته‌ام».

با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوری‌اش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی «سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد. بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) می‌نویسد: «من ملک را خیلی دوست داشته‌ام ولی خود او نخواست از من استفاده کند».

 در دوران رضاشاه

با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفت‌های خود ادامه می‌دهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف می‌دهد). در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمی‌شود. در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کناره‌گیری می‌کند.

از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۰ بهار دوبار زندانی می‌شود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید می‌شود. در همین درگیری‌ها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط می‌شود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا می‌شود. کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبک‌شناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا «مندرس» می‌شود. وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انحلال سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.

 در دورهٔ محمدرضا شاه پهلوی

پس از رضا شاه، با آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی دوره‌ای کوتاه مردم ایران زندگی سیاسی نسبتاً آزادانه‌ای را تجربه کردند. این دوره، دوره شکل گیری و فعالیت و تحرک مجدد انجمن‌ها و تشکل‌های فرهنگی و هنری بود.

انجمن ادبی ایران مجدداً در سال ۱۳۲۰ ش. به ریاست ادیب السلطنه سمیعی و با یاری ملک الشعرای بهار و جمعی از شاعران و نویسندگان پا گرفت.عمارت فرهنگستان ایران در اختیار این جمع قرار گرفت و هر هفته در آن جلسه بر گزار می‌شد. در این جلسات شاعران و نویسندگان آثار خود را می‌خواندند و در بارهٔ آن‌ها بحث و گفت و گو می‌کردند.در همین انجمن طرح‌هایی برای تالیف کتاب لغت نامه، داستان و سناریو تهیه شد که در حد طرح ماند.

در همین سال ملک الشعرای بهار جمعیت ایرانی هوادار صلح را بنیان نهاد، و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را بر پیشانی این جمعیت نشاند. روزنامه مصلحت به مدیریت احمد لنکرانی نیز نشریه این جمعیت بود، جمعیتی که بسیاری از شاعران و نویسندگان در آن فعال بودند.

در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ شمسی بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.


 آثار

آرامگاه بهار در گورستان ظهیرالدوله شمیران تهران.

 تالیفات

  • چهار خطابه
  • یادگار زریران
  • احوال فردوسی
  • زندگانی مانی
  • دستور پنج استاد
  • شعر در ایران
  • تاریخ تطور شعر فارسی
  • دیوان اشعار
  • سبک شناسی
  • تاریخ مختصر احزاب سیاسی
  • نیرنگ سیاه سیاه یا کنیزان سفید (رمان)
  • تربیت نااهل (نمایشنامه)

 تصحیح‌ها

  • تاریخ سیستان
  • رساله نفس
  • مجمل التواریخ و القصص
  • منتخب جوامع الحکایات و لوانع الروایات عوفی
  • تاریخ بلعمی (که پس از درگذشت او توسط محمد پروین گنابادی تکمیل و چاپ شد)
  • شاهنامه فردوسی

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 17 دی 1389  11:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها