0

اشعار شب عاشورا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

حبیب الله موحد

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم

شوق دیدار تو در صحنۀ فردا دارم

تا كه جاوید بماند به جهان دین نبی

بهر قربانیِ او اكبر زیبا دارم

تا كنم پیروی از آن پدر مظلومم

بهر شق القمری حامی و سقا دارم

تا كنم شاد دل فاطمه و قلب حسن

طفل شش ماهه و هم قاسم رعنا دارم

تا كه رونق بدهم مستی بازار غمت

خواهر خون جگر و زینب كبری دارم

دخت ویرانه نشین و پسر بیماری

بهر ماندن وسط آتش اعدا دارم

نیمه جانی ز عطش مانده به پیكر بهرِ-

-نیزه و سم ستور این دل صحرا دارم

هر كه خواهد كه غنیمت ببرد گو آید

كهنه پیراهن و انگشتر اعلا دارم

سر اگر هست فقط در ره تو از بهرِ-

-نیزه و مطبخ و هم دیر نصاری دارم

بهر جانبازی در راه تو تا فردا ظهر

ناله و زمزمه و شیون و غوغا دارم

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

شعر شب عاشورا

بر صفحه بنویسند ...

امشب دلم حال و هوایی ناب دارد
دست دعا بر دامن محراب دارد

از هر ستاره تشنگی می بارد اما
اوج عطش را حضرت مهتاب دارد

در خیمه امشب مادری ماتم گرفته
در پیش چشمش کودکی بی تاب دارد ...

دارد تلظی می کند شش ماهه ی او
لب های خشکیده دلی سیراب دارد

ای کاش فردا کودکان مثل گذشته
بر صفحه بنویسند : بابا آب دارد .

 

حسین علاءالدین

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

علی کبیری

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

شب است و خیمه ها از تاب رفته

به پشت ابرها مهتاب رفته

صدای پای عباس است این جا

که چشم کودکان در خواب رفته

***

در این سو آسمان مهتاب بار است

در آن سو آسمانی تار تار است

در این سو مادری بی تاب فرزند

در آن سو حرمله فکر شکار است

***

رباب است و دلی در خون تپیده

پر از دلشوره، از هستی بریده

چرا می بوسد امشب حلق اصغر

بمیرم باز هم کابوس دیده

***

خدا در دست سقا نهر داده

به چشمش جمع ناز و قهر داده

بیاد چشم هایش حرمله باز

تمام تیرها را زهر داده

***

شب است و گفت کم کم خواهرش را

وصّیت های زهرا مادرش را

ز طرز خنده های شمر، پیداست

که امشب تیز کرده خنجرش را

***

من و راهی که پر سوز و گدازه

تو و غم های تشییع جنازه

خدایا می زنند انگار آن سو

همه بر پای مرکب نعل تازه

***

ببین آتش زدی خاکسترت را

تماشا کن نگاه آخرت را

مرا کشتی بیا امشب برون آر

تو از انگشت خود انگشترت را

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

حجت الاسلام نیّر تبریزی

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پای به خلوت­سرای ما
تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز
شیرافکن است بادیه ی ابتلای ما
هم­راز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن­که با هوس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوت سرای قدس
آراسته ست بزم ضیافت برای ما
برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت
چون شاه تشنه کار به شمر و سَنان نداشت

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

محمود ژولیده

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

این جا به پشت خیمه صداها چه آشناست

آری صدا صدای مناجات کربلاست

امشب شب نماز و مناجات و گریه است

فردا زمان، زمانِ ملاقات با خداست

از خیمه ای صدای تلاوت رسد به گوش

این صوت دلنوازِ علی اکبر از کجاست؟

سوز و دعا و آه و نوا از کجا رسد؟

گویی حسینِ فاطمه در حال التجاست

انگار این وداع شب آخر است و بس

از هر کسی سراغ کنی، کار او دعاست

امشب میان خیمه و سجاده و حرم

فردا به خون و خاک، سلیمان کربلاست

عباس، در قنوت شبش آرزو کند

یا رب مرا ببخش اگر آب پر بهاست

سجاد در دعا چه طلب از خدا کند

یا رب! تنِ نهیف من افسوس مبتلاست

زینب دعای نیمه شبش جز حسین چیست؟

تنها نه بر حسین که بر آل مصطفاست

گاهی صدای گریۀ یک شیرخواره است

لالای دختری ست، چه دردانه، خوش صداست

این نازدانه ها که دل از خیمه برده اند

یا رب قنوتشان چه غریبانه، با حیاست

اصحاب، آن طرف همه مشغول ناله اند

گویی حبیب، فکر کسی پشت خیمه هاست

گویی به گوش زینب کبری رسیده است

فردا حسین یکّه و تنها به نینواست

اصحاب، آمدند به دلداریِ حرم

انگار زینب از سخنی سخت در نواست

فردا مگر حسینِ من ای قوم! بی کس است

این گونه از غریبیِ خود شکوه اش چراست؟

گفتند: یا عقیله! خدا صبرتان دهد

فردا که گفته یکّه و تنها امام ماست؟

ای دختر بتول! مگر مرده ایم ما؟

جان های ما همه قربانی شماست

این گونه گریه های شما را ندیده ایم!

والله دیدنِ غمتان ننگ این سپاست

بانوی ما! خدا نکند بی حسین شوی

جان های ما فدای عزیزان مرتضاست

ما را هزار بار اگر سر جدا کنند

این مرگ در رکاب حسین آرزوی ماست

حالا که هست، صحبت احلی من العسل

زیباترین سخن به لب ابن مجتباست

این گونه است مردن شیرین تر از عسل

حالا زمان پَر زدنِ ما سویِ خداست

این صحنه ای ست از شب زیبای کربلا

حالا وظیفه چیست؟ که مشتاق کربلاست؟

ما را برای کرب و بلا آفریده اند

یعنی حسین منتظر ما به نینواست

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-شب عاشورا-یاران حضرت

 

ما همه بندۀ آزاد تو هستیم حسین

هر چه جز عهد تو دیدیم، شکستیم حسین

ما همان یار قدیمیم که از صبح الست

همه در عالم زر با تو نشستیم حسین

آن زمانی که نه دل بود و نه ما خلق شدیم

قید جان را زده و دل به تو بستیم حسین

ما می وصل تو با دست خدا نوشیدیم

تا دم مرگ همه باده‌پرستیم حسین

مستی بادۀ جنت چه کند با دل ما

ما که از آب دم تیغ تو مستیم حسین

دست عباس علمدارت اگر قطع شود

ما برای تو سراپا همه دستیم حسین

گو دو صدبار سر از پیکر ما بردارند

ما همینیم، همینیم که هستیم، حسین

پیش زهرا و علی روز جزا شاهد باش

رشتۀ عهد تو هرگز نگسستیم حسین

تو همان روی خدایی که ز ما دل بردی

ما همان بندۀ پیمان الستیم حسین

تا که با قامت جان پیش تو تعظیم کنیم

عاشق ترک تن و ترک سَر استیم حسین

وصف ما تا ابدیت سخن «میثم» توست

که ز هر دام، به توفیق تو رستیم حسین

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

 

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است»

امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است
عصر فردا که شود بر سر نی رقصان است


امشب از شوق شهادت به جهان می‌خندد
عصر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است

بوی پیراهن یوسف همه جا می‌پیچد
عصر فردا همه‌ی کرب و بلا، کنعان است

::

مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد
تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است

{رضا احسان‌پور :: محرم الحرام 1433}

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-شب عاشورا-یاران حضرت

 

حجـاج کربلا کـه ز کعبـه سـلامشان

صحرای سرخ خون شده بیت‌الحرامشان

پــرواز می‌کننــد بــه دور امـامشان

لبریـز گشته کاسـۀ صبــر تمـامشان

در انتظار صبح گرفتند سـر بـه کف

از شوق مرگ بر لبشان خندۀ شعف

جون و زهیر و عابس و ضرغامه و حبیب

آمـاده تـا شونـد سراپـا به خون خضیب

بر خود زدند تـا دل دریـای خون نهیب

از دست داده در پی ایثـار جان، شکیب

خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان

در عیـن سجـده حـال و هـوای قیامشان

ناگـه امام، غنچـۀ معجزنمـا گشود

با بهتـرین خطابـه خداوند را ستود

آنگاه رو به جـانب انصـار خود نمود

کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود!

ای عمـر جاودانـۀ دنیـا حقیرتــان

چشمی ندیده در همه عالم نظیرتان

اینجا حسین و مکتب خون و شهادت است

میـدان جان‌نثـاری و عشق و ارادت است

در بحر خون شنای شهادت عبادت است

بـر رهـروان عشق، شهـادت ولادت است

اینجا عروج ما همه در خون تپیدن است

جـان دادن و جمـال خداونـد دیدن است

اینجـا بغـل گشـوده شهادت برایتـان

اینجـا بــود کنــار خداونـد جایتــان

خون خداست در یم خون، خونبهایتان

لبخنـد می‌زنـد بـه خـدا زخم‌هایتان

یا سینه را به تیغ شهادت سپر کنید

یا اینکه مخفیانه از اینجـا حذر کنید

اینجا سخن ز نوک سنان و سر من است

اینجا برهنه روی زمین پیکر من است

اینجـا هـزار‌پـاره تـن اکبــر من است

اینجا قرارگـاه علـی اصغــر من است

این راه مکه، این ره شامات، این عراق

مـا تشنـۀ وصـال خداییـم، الفـراق!

آن عاشقان جان به کفِ سخت، سخت‌کوش

آمد ز فرق تا به قدم خونشان به جوش

برخواست از حقیقت‌تان بر فلک خروش

گفتند: ای به راه غمت نیشِ نیزه، نوش!

شمشیر مرگ بـا تـو حیـات مکرر است

عمری که بی‌تو باشد، از مرگ بدتر است

مـا لـذت زمانـه نخـواهیم بی‌حسین

در عرش، آشیانه نخـواهیم بی‌حسین

در چشم نور، خانه نخواهیم بی‌حسین

ما عمر جاودانـه نخـواهیم بی‌حسین

عباس گفت: یوسف زهرا! چرا رویم؟

ای کعبۀ امید! از این در کجا رویم؟

ریحـانه‌هــای دامــن گلخانــۀ عقیــل

گفتند: ای بـه دامن تـو قدسیـان دخیل

عزت اگـر نه خـار تـو گـردد، شود ذلیل

ما زندگی کنیم و تو در موج خون، قتیل؟

ما را به سینه زخم تو خوش‌تر ز مرهم است

حتـی بهشت بی‌گــل رویـت جهنـم است

یک‌سو حبیب جست ز جا گفت سیدی!

بـا پاره‌هـای آتـش دل آتشــم زدی

مـا خـار راه تـو، تـو عزیـز محمّـدی

ماییم جان‌نثـار تـو، تو جان احمدی

هفتـاد بـار اگـر که بمیـرم برای تو

برخیزم و دوباره کنم جان فدای تو

فریاد زد زهیر که ای عرش را مدار

سوزم اگر که بعـد شهادت هزار بار

خاکسترم به باد رود سوی کوهسار

گردم دوباره زنده به اعجاز کردگار

سرافکنم دوباره به پای تو یا حسین!

جانـم هـزار بـار فـدای تو یا حسین!

ای حامیان آل علی! جـان فدایتان

آغوش گرم حضرت معبود، جایتان

در گوش جـان مردم عالم ندایتان

اینک زنـد حسین، دوباره صدایتان

خیزیـد بـاز در ره او جـان فـدا کنید

خود را دوباره هدیه به خون خدا کنید

خیل ستمگران که دم از جنگ می‌زنند

بـر پیکـر امـام شمــا سنـگ می‌زنند

از خون سر به ماه رخش رنگ می‌زنند

گرگان کوفه بـر بدنش چنگ می‌زنند

ای خفتگان وادی خون کو قیام‌تان؟

بـر نیـزه رفـت رأس منیـر امام‌تان

ای خـون سیدالشهـدا خون‌بهایتان

ای بـر فــراز قلـۀ تــاریخ، پایتـان

خورشیدِ قرن‌ها سرِ از تن جدایتان

بایـد حسیـن آیـد و گوید ثنایتان

تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است

سرسبز با ثنای شما نخل «میثم» است

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:25 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

محمود ژولیده‌

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌

چه‌ سودایی‌ ست‌ ای‌ یاران‌ كه‌ شد هر چهره‌ قرآنی‌

ز هر سو اشک می‌بارد هر عاشق‌ عالمی‌ دارد

كه‌ فردا می‌شود كشته‌ به‌ راه‌ عشق‌ سبحانی‌

كنون‌ اتمام‌ حجت‌ شد مرا ایام‌ غربت‌ شد

پس‌ از این‌ قسمت‌ ما را خداوندا تو می‌دانی‌

در این‌ غربت‌ خدا جویید ره‌ پیغمبران‌ پویید

چنین‌ با یكدگر گویید مناجاتی‌ ست‌ عرفانی‌

خدای‌ عالی‌ اعلی‌ به‌ عشق‌ لشگری‌ والا

نه‌ در این‌ وادی‌ غربت‌، به‌ جنت‌ داده‌ مهمانی‌

پس‌ از این‌ نیزه‌ و تیر است‌ پذیرایی‌ به‌ شمشیر است‌

در این‌ مهمانی‌ خونین‌ بُود این‌ میزبان‌ جانی‌

امان‌ از كربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا

 گل‌ دامان‌ پیغمبر شود پرپر به‌ آسانی‌

به‌ عاشورا قسم‌ امشب‌، بود شام‌ غم‌ زینب‌

 ولی‌ صبح‌ ظفر او را بود در راه‌ طولانی‌

پی‌ گندم‌ بنی‌ آدم‌ كُشند آزادۀ‌ عالم‌

كِشند بر نیزه‌ قرآن‌ را فروشند دین‌ به‌ آسانی‌

بیایید ای‌ همه‌ یاران‌، كنارم‌ ای‌ سبكبالان‌

 علی‌، قاسم‌، ابوفاضل‌، همه‌ یاران‌ میدانی‌

حبیبم‌ كو، زهیرم‌ كو، غلامم‌ كو، بریرم‌ كو

بگیریم‌ حلقۀ‌ ذكری‌ به‌ یاد مسلم‌ و هانی‌

رقیه‌، فاطمه‌، نجمه‌، سكینه‌، زینب‌ و كلثوم‌

ربابم‌ را كنید یاری‌، كند گهواره‌ جنبانی‌

انیس‌ كودكان‌ گردید، به‌ دور بانوان‌ گردید

كه‌ فردا می‌زند سیلی‌ عدو با دست‌ طوفانی‌

بسوزد خیمه‌ها فردا، دهد حق‌ خون بها فردا

 كه‌ خون‌ عشق‌ می‌ریزد به‌ خنجرهای‌ عریانی‌

تن‌ ذریۀ‌ زهرا شود فردا در این‌ صحرا

 همه‌ پامال‌ مركب ها، چه‌ شد رسم‌ مسلمانی‌

عدو حق‌ را رها كرده‌، كه‌ با ابلیس‌ تا كرده‌

 بَرد فرمان‌ ز استكبار، كند رفتار شیطانی‌

به‌ مظلومان‌ وفا شد نه‌، ز ظلم‌ و كین‌ ابا شد نه‌

 بریزد اشك‌ و خون‌ با هم‌ ز چشم‌ و سینه‌ بارانی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را
ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را
بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب
که پرپر می کند فردا خزان گل های زهرا را
بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب
که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را
ندای ارجعی دل برده از هفتاد و دو عاشق
صدای العطش آتش زده اعماق دریا را
وضو گیرید از خون دل خود ای بنی هاشم!
که بردارید فردا از زمین، قرآن لیلا را
نگهدار ای سکینه! اشک های دیده ی خود را
که در گودال خون فردا بشویی جسم بابا را
میا ای آفتابِ صبح بیرون از افق فردا
که با سوز عطش اصغر ندارد تاب گرما را
الهی مهر زندانی شود در سینه ی مشرق
که در گودالِ خونﹾ زهرا نبیند ظهر فردا را
بگردید آل یاسین سخت فردا در بیابان ها
که دریابید زیر خارها گل های طاها را
سپاه حق و باطل صف کشیدند از دو سو میثم
میان این دو صف بشناس دنیا را و عقبا را

غلامرضاسازگار

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

شعر شب عاشورا _ علیرضا شریف

واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد

شيون و گريه و آهم به ثريا برسد

به لب خشكِ تو دِغ مي كنم از غصه اگر

تيغِ خورشيد بر اين پهنه صحرا برسد

كوكبِ بختِ جدايي ز تو تقديرِ من است

چشم از رويِ تو بر هم نزنم تا برسد

به تنِ اصغرِ تو يك سرِ سوزن حس نيست

با كمي آب تلظّيش به لالا برسد

علي ات را بشناسند نخواهند گذاشت

بويي از پيرهنش نيز به ليلا برسد

بدنش مثلِ فدك پخشِ زمين خواهد شد

پاي عباسم اگر بر لبِ دريا برسد

گرگها يوسفِ خواهر به سرت مي ريزند

چاره ام چيست اگر كار به اينجا برسد؟

نيزه، خون، چكمه، سراشيبي گودال، سرت

عمرِ زينب به گمانت به تماشا برسد

رويِ تَل دخترِ مضطر شده مي ميرد اگر

پاي اسبي به لبِ تشنه ي بابا برسد

واي اگر پاي شقاوت به حرم باز شود

دست بي عاطفه بر چادرِ زن ها برسد

آتش و خيمه و غارت شدن هر چه كه هست

هيچ كس نيست به دادِ منِ تنها برسد

نذرِ بوسيدنِ سي جزء توام تا خودِ صبح

قبل از آني كه به قرآنِ تنت پا برسد

نفسِ سينه ي زينب، نفست مي گيرد

واي اگر امشبِ اين دشت به فردا برسد

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

ای شب عاشور شور آورده ای
شعله در دریای نور آورده ای
ای شب زیبای هفتاد و دو یار
لیلة الاحیای هفتاد و دو یار
در فضای سینه، ماهت آتش است
اخترانت اشک و آهت آتش است
ای شریک سینه های سوخته
تو شبی یا خیمه ی افروخته
ذکر جانسوزت ندای العطش
گشته لبریز از صدای العطش
مرغ شب پر باز کن، پر باز کن
با شرار آه من پرواز کن
پر بزن آنجا که جان پر می زند
مر غ روح عاشقان پر می زند
پر بزن تا کعبه ی قالوا بلیٰ
تا ابد بیتوته کن در کربلا
سوز سقا را دمی احساس کن
رو به سوی خیمه ی عباس کن
برتن بی تاب ها تابی ببر
از برای تشنگان آبی ببر
بس که طفلان راست برلب، آب! آب!
از خجالت آب هم گردیده آب
اشک چشم اصغر و آه رباب
کرده امشب قلب دریا را کباب
دامن دُردانه ها دریای دُر
جام خالی چشم ها از اشک پر
از عطش ذکر عطش از یاد رفت
آبروی آب هم بر باد رفت
آسمان امشب فرو ریزی به خاک
چون دل عباس گردی چاک چاک
ماه سر گردان شوی در آسمان
هم زمین آتش بگیرد هم زمان
کاش از ظلمت شود عالم سیاه
تا نیاید شمر دون در قتلگاه
صورت اکبر تماشایی شده
مادرش در خیمه زهرایی شده
این صدای گریه ی پیغمبر است
یا مناجات علی اکبر است
آه یاران این بود جان حسین
لاله ی لیلا و قرآن حسین
حیف از این لاله که پرپر می شود
مثل گل صد پاره پیکر می شود
حیف از این قرآن که با شمشیرها
آیه هایش را بود تفسیرها
لیلة الاحیای مصباح الهداست
این شب بیداری خون خداست
ای شب درد و شب رنج و ملال
از تو دارم، از تو دارم این سوال
ظهر فردا گر بیفتد بر زمین
دست های زاده ی  ام البنین
چون صدای ناله اش آید به گوش
پرچم او را که می گیرد به دوش؟
کی در آن میدان علمداری کند؟
تا که ثارالله را یاری کند
آه آه از قلب زینب آه آه
وای بر فردا و امشب آه آه
تا برآید شیعه را آه از نهاد
اشک میثم وقف ثارالله باد

غلامرضاسازگار

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

رباعی های محرم الحرام

 

خدا كند كه پريشان هر غمت باشم     

هميشه گريه كنِ زير پرچمت باشم

خدا كند نشوم از شما جدا آقا               

تمام عمر، اسير محرّمت باشم

 

قتيل كربلايي يابن الزهرا         

شهيد سر جدايي يابن الزهرا

نه تنها زينت دوش رسولي        

ذبيحِ مِن قفايي يابن الزهرا

 

خودم ديدم تو را با كام عطشان         

به زير آفتاب گرم و سوزان

الهي جان به جانان مي سپردم          

سرت بر نيزه ها ديدم حسين جان

 

فداي آن سر بشكسته، ديده گريانت      

فداي آن لب پر خون و لعل عطشانت

غروب روز دهم خواهر غريبت گفت    

فداي آن تن بي غسل و پاك و عريانت

 

پدر با غُصّه و غم  ساختم  من      

تو رفتی هستی‌ام را باختم  من

چنان کم سو شده چشمم ز سیلی     

تو را  دیدم ولی نشناختم  من

 

شبی از گریه بابا خواب رفتم         

به عشقت همچو شمعی آب رفتم

تو را در خواب دیدم بی عمامه           

ز بس خود را زدم از تاب رفتم

 

که دیده داس را با یاس کاری      

اگر طفلی تو هم احساس داری

یکی کنجِ خرابه گفت جانم        

مخور غصّه عمو عباس داری

 

پدر جان روزها در انتظارم        

که آیی باز یک دم در کنارم

چرا تنها سفر کردی عزیزم؟         

نگفتی یاس لطمه خورده دارم؟

 

ز بعدت هر چه می‌بینم ثرابه          

کجا رأس  تو لایق  بر شرابه

امان از روزگار و از غریبی         

تو روی نیزه من کنج خرابه

 

چرا به روي زمين مانده جسم اطهر تو    

به روي نيزه نشسته سر مطهر تو

ز داغ آن بدنِ زير سُمِّ مركبها         

طنين فكنده در عالم صداي مادر تو

 

میان شهر غم کنج خرابه       

سه ساله دختری در التهابه

میان خواب می‌بیند پدر را       

که روی نی سرش در پیچ و تابه

 

سيزده سالة حسن ماندي   

كربلايي، كنار من ماندي

ديدم از مركبت زمين خوردي      

به روي خاك، بي كفن ماندي

 

اي تازه جوان من، مرا پير مكن       

اين قدِّ شكسته را زمينگير مكن

تا جان به لبان خواهرم نآمده است   

برخيز اذان بگو و تأخير مكن

 

با غضب نور دو چشمان ترم را كشتند     

همة آرزوي اهل حرم را كشتند

اي جوانان همه از خيمه شتابان آييد       

گل بريزيد كه رعنا پسرم را كشتند

 

توان بال و پر خستة مرا بردي           

چه زود اي گل ياس رباب، پژمردي

صداي قُرّشِ تيري سه شعبه تا آمد     

به روي دست پدر ناگهان تكان خوردي

 

گرچه اي كودك شش ماهه تو دريا بودي     

تشنة قطره اي از آب گوارا بودي

لحظة آخر عمرت همه ديدند تو را        

مثل يك مرد سرِ نيزه سرِپا بودي

 

دست اين باد مده طرة گيسويت را        

به دمِ تيغ مبر طاق دو ابرويت را

زِرهي نيست كه جسم تو سلامت مانَد    

لا اقل دور كن از معركه پهلويت را

 

ارباً اربا ترين شهيد شدي      

پيش زهرا تو رو سفيد شدي

رفتي و مشك پاره ات آمد     

اي برادر تو نااُميد شدي

 

يكي با نيزه مي زد پيكرت را     

يكي بر نيزه ها مي زد سرت را

شنيدم بين آن غوغاي محشر   

صداي جانگداز مادرت را

 

سُرمة داغي كه بر چشم سياهِ تو نشست     

تار و پودِ اين دل غمديده را از هم گسست

آن زمانيكه فتادي از فرس بر روي خاك     

آنچنان گفتي اخي ادرك اخي پشتم شكست

 

همه نور نگاهم را گرفتند      

عمودِ خيمه گاهم را گرفتند

به زينب گفت قدِّ اِنكسارم   

علمدار سپاهم را گرفتند

 

پدرجان آتش افتاده به جانم      

سه ساله هستم اما قد كمانم

از آن شب كه من از ناقه فتادم  

ببين لكنت نشسته بر زبانم

 

وَرم بگرفته حجم بازويم را       

به خود پيچيد آتش، گيسويم را

دل شب مادرت را كه ديدم      

ز يادم برد درد پهلويم را

 

خسوفي تيره بر رويم نشسته  

كمي آتش به گيسويم نشسته

از آن روزي كه خوردم تازيانه     

كبودي روي بازويم نشسته

 

غروبي تلخ و داغي بي شماره        

نمانده بود ديگر راه چاره

همه در بين آتش مي دويدند     

جدا افتاد گوش و گوشواره

 

با تنِ خسته از فرس افتاد      

صيدِ شمشير، در قفس افتاد

آنقَدَر سنگ ميهمانش شد      

كآخرالاَمر از نفس افتاد

 

بستند بر سفيرِ تو چون راهِ چاره را       

آتش زدند سينة اين بي سواره را

جانِ منِ شكسته دل اي پيرِ مي فروش   

با خود ميار كرببلا شير خواره را

 

همه اهل حرم در پيچ و تابند     

همه لب تشنة يك جرعه آبند

رقيه، زينب و اطفال خيمه         

همه دلواپَسِ طفل ربابند

 

اينجا مباد همره خود دختر آوري        

اصغر بياوري، عليِ اكبر آوري

اي كاش قبل از اينكه بيايي به اين ديار    

انگشتر رسول خدا را در آوري

 

با من بمان و درد مرا بيشتر مكن         

تنها به شام و كوفه مرا ره سپر مكن

بال و پرم شكست، علي اكبرت كه رفت   

با رفتنت بيا و مرا خونجگر مكن

 

دوباره ماه محرم دوباره بزم عزا       

دوباره گريه براي امامِ عاشورا

دوباره نالة زهرا به گوش مي آيد   

ز قتلگاه حسين و زمين كرببلا

 

ز تشنگي همه گلهاي باغ پژمردند      

سرِ تو را به سرِ نيزه از حرم بردند

چگونه زينبِ مظلومه پيرتر نشود        

تمام اهل حرم تازيانه مي خوردند

 

حرام زاده اي انگشتر تو غارت كرد        

به كودكان كتك خورده ات جسارت كرد

وَ سمت قوم يهودي كه خيره سر بودند   

به رويِ نيزه نشستي و رهسپارت كرد

 

تو رفتي آب شد آزاد مادر     

دلم شد شهر غم آباد مادر

خودم ديدم سرت از روي نيزه  

چگونه بر زمين افتاد مادر

 

برادرجان عليِ اكبرت كو     

گل ياس علي، برگ و برت كو

نمي پرسم از عباس دلاور      

سليمان زمان، انگشترت كو

 

مگو با ما از آهنگ صبوري      

نمانده بين چشم خيمه نوري

منِ دلخسته بر ناقه نشستم       

تو يا بر نيزه يا كنج تنوري

 

غمي بر سينه ام بر پا شد اي واي        

ميان قتلگه غوغا شد اي واي

ببين عمه سرِ رأسِ عمويم           

ميانِ شاميان دعوا شد اي واي

                             

فداي  نالة  واغربتاي خواهرتان           

طنين فكنده در عالم صداي مادرتان

چگونه روضه بخوانم كه در ميان حرم     

فتاده هم همه، از تن جدا شده سرتان

 

چه مي شد اي گل زهرا مسافرت بودم     

ميان كوچة عشق تو عابرت بودم

چه مي شد از كرم و لطف و مرحمت آقا       

شبي كنار حريم تو زائرت بودم

 

پريده مرغ دلم روي بامت آقاجان      

نوشته اند مرا مست جامت آقاجان

نوشته اند مرا از همان شب اول       

گدا و نوكر و عبد و غلامت آقاجان

 

همينكه خون سر تو رقيق تر مي شد

نشان نيزه سواران دقيق تر مي شد

وَ هر چه قدر به سويت شتاب مي كردند

جراحت تن پاكت عميق تر مي شد

 

نازك نبود اين دلم، اما شكسته شد

در قتلگاه رشته عمرم گسسته شد

با اينكه در نماز شبم غرق مي شدم

بعد از حسين، نافله هايم نشسته شد

 

دلشوره هاي دختركت را نگاه كن

بال كبود شاپركت را نگاه كن

گريه مكن كه بال و پرم خوب مي شود

كنج لبان خود تركت را نگاه كن

 

صحراي كربلا جگرم را كباب كرد

دستي ميان خيمه ما انقلاب كرد

باران تازيانه كه باريد در حرم

روياي خوب كودكيم را خراب كرد

 

رضا باقریان

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

امشب، شب قیامت کبرای دیگر است

هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است

امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان

فردا، به روی خاک، بدن‌های بی‌‌سر است

امشب، علم به دست علمدار کربلاست

فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است

امشب رباب، دست دعایش بر آسمان

فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است

امشب دعا به جان جوانان کند، حسین

فردا به روی دامن او نعش اکبر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب

فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب دعای زینب کبراست یا حسین

فردا لبش به زخم گلوی برادر است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

امشب حسین پیرهن کهنه‌اش به بر

فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است

"میثم" دمد ز هر نفست شعله‌های دل

نظم تو سوز سینۀ آل پیمبر است

 

غلامرضا سازگار

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

در میان خیام ثارالله

رنگ هر سجده رنگ میقات است

آنچه آید ز خیمه ها بر گوش

ناله ی یا رب و مناجات است

 

دختری در کنار خواهرها

معجر از عطر یاس می بندد

کودکی روی دامن مادر

با صفای تمام می خندد

 

مردها تا به زیر یک خیمه

پای حرف حسین بنشستند

همه پیمان محکم خود را

با امامی غریب می بستند

 

همه گفتند جان نثار توایم

نه که یک دفعه بل هزاران بار

تو بگویی بمیر می میرم

زنده ایم ما همه برای تو یار

 

زیر سقف عزای یک خیمه

خواهری دست بر دعا دارد

روبروی دل خودش امشب

از لبش التماس می بارد

 

آی هستی من حسین بیا

یادگار غریب مادر من

زیر این آفتاب تنهایی

سایه ات را نگیر از سر من

 

تو اجازه بده به من فردا

خشم حق را عیان کنم یک سر

می کنم موی خود پریشان و

می زنم ناله تا شود محشر

 

حرف رفتن مزن که می میرم

ای همه دلخوشی من امشب

کن دعا آفتاب فردا را

نکند درک، دیده ی زینب

 

منکه پنجاه سال دلواپس

بوده ام از رسیدن فردا

کن دعا تا که جان دهد خواهر

نرسم من به دیدن فردا

 

جد و مادر، پدر، برادر من

همه رفتند، با تو بودم خوش

می کنی صحبت از فراق حسین

خواهر خویش را چنین تو مکش

 

مادرم در میان بستر غم

داده پیراهنی به دستم اخا

ظهر فردا چسان کنم تن تو

یادگاری مادرم زهرا

 

تو وصیت کنی صبوری را

می زنی شعله بر دل زینب

دشمنت گر نمی کشد ما را

می شوی خود تو قاتل زینب

 

گر اجازه دهی به من فردا

کربلا را مدینه می سازم

مثل مادر فدای تو رهبر

دست و پهلو و سینه می سازم

جواد حیدری

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها