0

اشعار شب عاشورا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع) و حضرت زینب(س)-شب عاشورا

 

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دَمِ صبح آه آه کنم

 

پشتِ این خیمه‌ها،چرا بر خاک؟

فکرِ این تشنه‌ی صدایت باش

خارها را که حال می‌چینی

جان من فکر دستهایت باش

 

تازه خوابیده‌اند طفلانت

سایه‌یِ میرِ خیمه کم نشود

دلِ من می‌تپد دعای کن

بی علمدار این حرم نشود

 

هرچه خواستم رباب بس بکند

آنهمه آه و ناله را که نشد

هرچه می‌خواستم ببافم باز

 گیسوانِ سه ساله را که نشد

 

اصغر امشب که خواب رفته ولی

حال و احوال مادرش پیداست

با خودش تا به صبح می‌گوید

که سفیدیِ حنجرش پیداست

 

خواب دیده که شیرخواره یِ او

لبش از آفتاب خشک شده

کاش می‌شد بگیرد از شیرش

حیف شیر رباب خشک شده

 

جان مادر بیا و از پیش

من نه طفلان بی پناه نرو

هرکجا می روی برو اما

سمت گودال قتلگاه نرو

 

حسن لطفی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع) و حضرت زینب(س)-شب عاشورا

 

بین گودال و حرم،عطر فروشم فردا

تن عریان تو را با چه بپوشم فردا؟

من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم

تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم

چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم!

پدرم گفت که یک روز اسیری دارم

پدرم گفت که یک روز بلا می بینم

سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم

 

وحید قاسمی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

هر روضه ای برای همه جانگداز نیست
هر گوش را لیاقت افشای راز نیست

بالانشین منبر نی! خطبه ای بخوان
غیر از سر تو هیچ سری بر فراز نیست

آن جاذبه که در حرم کربلای توست
در شهر مکه یافت نشد، در حجاز نیست

من سینه میزنم که عبادت کنم تو را
مومن شدن به نافله و جانماز نیست

هر سالکی به هیئت تو پا گذاشته ست
فهمیده راه سیر الی اله دراز نیست!

ای بی کفن! پس از تو مشخص شده ست که
پیراهن و لباس دگر امتیاز نیست

زاهد به طعنه گفت : به مسجد بیا! ولی
رفتم به آن دری که نگویند، باز نیست!

بعد از هزارسال – ببینید! – پرچمی
جز پرچم حسینیه در اهتزاز نیست

شاعر : پیمان طالبى

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

می رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش
ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان می کنی؟
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمی بینی مگر غرق مناجات است او؟
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا عمّه تماشا می کند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای ناله های آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمه ی نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینه اش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسه ی پیغمبرش
دیر اگر برخیزی از جای خودت یابن الدعی
عمّه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش


شاعر:قاسم نعمتی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

ناقه ها میروند من باید
کودکان تورا سوار کنم
نه على اکبر(ع) است نه عباس(ع)
من خودم را بگو چکار کنم؟

 

خنجرش را کشیدم اما شمر
خنجرش را کشید از دستم
سر حلقوم تو نمیدانى
چقدر خون چکید از دستم

تیغ و شمشیر و سنگ و تیر و عصا
همگى با تن تو ضد شده اند
نوک سرنیزه ها مقابل من
بر علیه تو متحد شده اند

آنقدر گریه کرده ام دیگر
سو در این چشمهاى تارم نیست
بین شمر و سنان و حرمله،آه…
شش برادر یکى کنارم نیست

تشنه اى؟ گریه میکنم آنقدر
تا که دریا شود از اشکم دشت
تشنه اى تا ابد نمیفهمد
به لب خشک و تشنه ات چه گذشت

از دم خیمه تا دم گودال
آنقدر بین راه افتادم
صحنه هاى مصاف تو با شمر
نرود تا قیامت از یادم

این حسین من است یا الله
اینکه افتاده در ته گودال
اینکه هرلحظه میخورد تیغى
اینکه هرلحظه میرود از حال

همه ى خانواده ام رفتند
نه پدر جان نه مادرم مانده
تو بمان پیش من بگویم تا
لااقل یک برادرم مانده

حامد جولازاده

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

واویلا...

توی خیمه شام تاسوعا

چشم مولا به یاورش افتاد

گفت عباس جان بیا بنشین

ناگهان یاد مادرش افتاد؛ هیجده سال داشت ولی قدش

مثل زنهای پیر خم شده بود

آه...مادرم دم آخر

عین آوار شهر بم شده بود پدرم گفت : حال مادرتان

به دعاهاش بستگی دارد

بغض کردو گفت فاطمه ام

چند جایش شکستگی دارد روز دوشنبه ساعت ده

دودی از توی کوچه پیدا شد

نفس ما تمام بند آمد

ناگهان قد مادرم تا شد کاش این صحنه را نمی دیدم

خانه پر از صدای مردم بود

باد هی می وزید و در میسوخت

مادرم بین دود ها گم بود مادرم داد می کشید و من

از تماشای صحنه ترسیدم

توی چشمان خواهرم عکس

مادر نیم سوخته ای دیدم کاش آن روز ها میمردم

صحنه ای تلخ آمده یادم

مادرم حرف با حسن میزد

من هم آرام گوش میدادم مادرم گفت که : حسن جانم

حرفهایم هجا هجا شده است

مهره های میانی کمرم

کمی انگار جابجا شده است!!!! به پدر نگو ولی حسنم

دهن و لب هنوز میسوزد

قسمت راست صورتم مادر

اوج آفتاب روز میسوزد خوب شد پدر نبود آنجا

آن زمانی که من زمین خوردم

دستهایش چقدر سنگین بود

فکر کردم که لحظه ای مردم و حسن اشک اشک با چشمش

کوهی از آه را نشان میداد

یاد آورد لحظه ای را که

چادرش را تکان تکان میداد آه... بگذریم شب آخر

اشکهای ستاره می افتاد

حال مادر وخیم تر شده بود

نفسش به شماره می افتاد کاش بودی آن زمان عباس

آن زمانی که قنفذ نامرد

با غلافی که توی دستش بود

هتک حرمت به ساحت ما کرد راستی برو برادر جان

خواهرم با تو گفتگو دارد

برو تا رباب ببیند که

علیِ اصغرش عمو دارد...

 

سيد نيما نجاري

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

کنون که برق نگاه تو در نگاه من است

زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

 

به من مگو که بسازم ز درد دوری تو

پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است

 

من از شکایت تو از زمانه دانستم

که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است

 

نمی‌شود که بسوی مدینه برگردیم؟!

دل غریب من اینجا هوایی وطن است

 

سپرده کهنه لباسی برای تو مادر

چقدر کرده سفارش: «حسین من بی‌کفن است»

 

چقدر نیزه برای تن تو ساخته‌اند

چقدر مرکب‌شان بیقرار تاختن است

 

چقدر چشم جسارت به خیمه می‌افتد

هراس من همه از «سایه‌سر» نداشتن است

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است

 احسان محسنی فر

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

شعر شب عاشورا

واغـربـتا زِ غـربـتِ فردای کربلا

واویـلـتـا زِ محشرِ کبرای کربلا

گویا قیامت آید و در قلبِ عالمین

غـوغـا شود زِ آتشِ غوغای کربلا

زهرا به روی نیلی خود لطمه می زند

از ماجـرای ماتـمِ عُظمای کربلا

از بارشِ مصیبت و سیلابِ حادثه

دریای خون شود همه صحرای کربلا

آوای جانگـداز و جگـر سوز اَلعَطَش

پر می کـشد به اوج ثریای کربلا

با داسِ ظلم و کینه ی گلچین بی حیا

پرپر شود تمامی گـل های کربلا

یکسو سپاهِ کـوفی بی شرم و بی وفا

یکسو شهنشهِ تک و تنهای کربلا

خونین تنِ بُریر و زُهیر و حبیب و حُر

اُفتد به خـاکِ محضرِ آقای کربلا

طفلانِ زینبی به تمنّـای بزمِ رزم

مستـی کـنند زِ باده ی اعلای کربلا

جان می دهند به جـای پدر در رهِ عمو

گـل های مجتبایی رعنای کربلا

بر تار و پود و خرمن جان ها زند شرر

سوزِ شرارِ ضجّه ی لیلای کربلا

در زیر پای خنجر و شمشیر و نیزه هـا

چیزی نماند از تنِ طاهای کربلا

خُرد و شکسته می شود از کینه سینه ای

در زیر سُمِّ مرکبِ اعدای کربلا

می بوسد وبه چشمِ ترش می نهد حسین

دستِ زِتن بریده ی سقّای کربلا

جان می دهد به پیکره ی نیمه جانِ دین

خونِ تنِ شریفِ مسیحای کربلا

بر سینه ی شکسته،عدو می نشیند و

سر می بُرد زِپیکـر مولای کربلا

وای از تنِ بدونِ سرِ بیـنِ قتلگـاه

وای از سرِ بریـده ی یحیای کربلا

در مغرب از ستیغِ سنان می کـند طلوع

خـورشیـدِ آسمانِ مُعلّای کربلا

نیلـی شود زِ سیلـی ثانـی نینـوا

روی لطیـف تـر از گـلِ زهرای کربلا

بلبل بخواند از غم و خیره نگاه گل

بر روی نیزه غنچه ی زیبای کربلا

حمید رضا گلرخی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

شب عاشورا

 

ما سینه زنان عصر تاسوعاییم

در فکر عزای روز عاشوراییم

شادی نکنیم در شب قتل حسین

چون شامل لعن حضرت زهراییم

 

قاسم نعمتی

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

از زبان فرات:

من ِ بی مهر شدم مهریه مادر تو

لیک شرمنده زروی تو و آب آور تو

مُهر ننگیست به پیشانی من تا به ابد

که نبوسید لبم لعل علی اصغر تو

بسته شد راه به رویم که بیایم سویت

سوخت جانم به دل سوخته ی  دختر تو

زان که چون ساقی تو دست نباشد به تنم

موج برسر زنم از داغ علی اکبر تو

دل زینب چو دل من متلاطم اما

من کجا موج کجا چشم ترخواهر تو

تو کریمی و رئوفی به من این جرم ببخش

داغ یک بوسه به دل باشد ام از حنجر تو

...

امشب پسرها پاسدار خیمه گاهند

امشب تمام دختران در سوز و آهند

کار عطش در خیمه ها بالا گرفته

هر تشنه ای در گوشه ای احیا گرفته

امشب تمام قلبها را غم گرفته

چون دختر شیر خدا ماتم گرفته

امشب سزد گر جان عالم برلب آید

چون یک جهان ماتم سراغ زینب آید

یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار

یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر

افسوس جز غم حرفشان با هم نباشد

حرفی به لبها جز فراق و غم نباشد

حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست

حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست

حرف از تن بی دست و چشم تیر خورده

حرف از تن صد پاره ی شمشیر خورده

حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست

حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست

حرف از سر بریده ی کوی ثنان است

حرف از غل و و زنجیر و پای کودکان است

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

اشعار شب عاشورا

 

چه شب عاشقانه اي داري

گوشه اي با خدا؛ برادر من

غبطه خوردم به سجده هاي شما

التماس  دعا برادر من


**


خواب ديدي حسين من! خير است

تن پاك تو را سگي مي خورد

چيست تعبير آن ؟ اميد دلم

خواب آشفته ات به فكرم برد


**


نه حسينم! قرارمان اين نيست

من بمانم، ولي شما بروي

نه حسينم ! نمي شود بي من

ته گودال پر بلا بروي


**


مادرم گفته دورتان باشم

مادرانه شبيه پروانه

تو مرا پير مي كني آخر

با همين گريه ي غريبانه


**


از همان كودكي اسير توام

بي جهت اسوه ي وفا نشدم

به خدا بعد ازدواجم  نيز

لحظه اي از شما جدا نشدم


**


خواستگاران  من كه يادت هست؟

بين شان عشق تو مقدم  بود

با تو بودن؛ هميشه و همه جا

شرط اصلي ازدواجم بود


**


شب عقدم به شوهرم گفتم:

از حسينم مرا جدا نكني !؟

غير‍» أُخت الحسين» عبدالله

اسم ديگر مرا صدا نكني !؟

-

**


حرف رفتن نزن عزيز دلم

جگرم را به درد آوردي

به زمين مي زند مرا غم تو

كمرم را به درد آوردي


**


چه شده!؟ خيره اي به معجر من؟

تو خودت مكه هديه ام دادي

چادرم خاكي است، مي دانم

نكند ياد مادر افتادي؟


**


مُردم از غصه، هي نگو فردا

غرق خون در ميان  گودالم

چه شده؟ جان من چرا امشب

پرس و جو مي كني ز خلخالم

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

ای شمع گریه كن كه شب گریه كردن است

شام عزاست امشب و این قصه روشن است

ای شمع گریه كن تو و از سوز جان بسوز

كه امشب چراغ آه به هر كوی و برزن است

ای شمع گریه كن تو و زهر بلا بریز

بر خنده های لاله كه در باغ و گلشن است

ای شمع گریه كن تو به سوز دل حسین

كامشب اسیر پنجه ی بیداد دشمن است

امشب شب وداع حسین است و زینبش

در خیمه های آل علی شور و شیون است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا سرش به نیزه و صد زخم بر تن است

امشب زمین كرب و بلا جای امتحان

فردا حریم عشق خدای مهیمن است

امشب سخن ز طاعت و قرآن و سجده است

فردا حدیث نیزه و شمشیر و جوشن است

در این شب وداع از این آستان قدس

ما را سلام در بر هفتاد و دو تن است

آنان كه دین ز نهضتشان دارد افتخار

گوید حسین هر یكشان را، كه از من است

ای شمع گریه كن تو چو مولایمان رضا

كه امشب ز داغ كرب و بلا گرم شیون است

باغ خداست كرب و بلا و در این چمن

هفتاد و دو شهید، گل یاس و سوسن است

سید رضا موید

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

داری عقیله -خواهر من- گریه می کنی؟

آیینهٔ برابر من گریه می کنی

 

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

 

دل شوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

 

من از برای معجر تو گریه می کنم

تو از برای حنجر من گریه می کنی

 

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

 

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

علی اکبر لطیفیان

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

اشعار شب عاشورا

 

بيا تا صب بشينيم به پاي هم

سر بذاريم روي شونه هاي هم

تو شهيد ميشي و من اسير ميشم

پس بيا گريه كنيم براي هم


**


بيا تا براي هم دعا كنيم

شب آخري خدا خدا كنيم

حالا كه آخر راه من و توست

بيا خوب همديگرو نگا كنيم


**


خواهرت شدم بردارم باشي

ناموست شدم بالا سرم باشي

نگرون نخ پيرهنت شدم

نگرون نخ معجرم باشي


**


فردا خيلي سرمون شلوغ ميشه

دور بال و پرمون شلوغ ميشه

تو رو ميزنن منو هم ميزنن

فردا دور و برمون شلوغ ميشه


**


حاضرم به پاي تو جون بذارم

جاي تو پا توي ميدون بذارم

اگه با سر تو رو به رو بشم

حق بده سر به بيابون بذارم


**


حرف رفتنو بذار كنار حسين

كفن منو كنار بذار حسين

بذار انگشترتو در بيارم

بيا گوشوارمو در بيار حسين


**


تو بذار آفتاب ِ روتو ببوسم

پيشونيه زير موتو ببوسم

فردا كه گلو برات نميذارن

بذار امشب گلوتو ببوسم


**


فردا كي به خواهشم جواب ميده

به لب تشنه ي تو كي آب ميده

بين ِ اينهايي كه قاتل تواند

حرمله خيلي منو عذاب ميده

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب عاشورا

امام حسین(ع)-شب عاشورا

 

 امشب حسین در خیمه‌ها حق را عبادت می‌کند

فـردا میـان مـوج خـون، غسل شهادت می‌کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب علمدار از بصر خون جگر جاری کند

فـردا میـان دشمنـان تنهــا علمـداری کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب حسین از جان دعا بر لالۀ لیلا کند

فـردا کنـار نعش او فغـان و واویـلا کند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب عـلی‌اصغر زنـد نـاخن بـه قلب مادرش

فردا ز تیر حرمله جاری است خون از حنجرش

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب بخواند در حرم قاسم نماز نافله

فردا کنار پیکرش دشمـن نماید هلهله

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

امشب سکینه در حرم اشک از بصرجاری کند

فـردا کنـار کشتـة بـابـا عــزاداری کــند

فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا

غلامرضا سازگار

 
 
شنبه 8 آبان 1395  12:16 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها