0

مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

امام حسین(ع)-دیر راهب

 

دید از دور مسیحا نفسی می‌آید

دید با قافله فریادرسی می‌آید

صحنه‌ای دید در آن قافله اما جانکاه

بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه

این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟

صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟

از سر هر مژه‌اش معجزه بر می‌خیزد

با طنینش همه آفاق به هم می‌ریزد

با نسیم از غم دل گفت به صد شیون و آه

به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه

گرچه این شیوه‌ی رندان بلاکش باشد

حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد

با دلی سوخته آمد به طواف سر ماه

پاره پاره دلش از داغ لب پرپر ماه

گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش

امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش

ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد

نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد

خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد

حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد

اشک در چشم پر از شیون راهب می‌خواند

روضه می‌خواند از آن اوج مصائب می‌خواند

روضه می‌خواند: همه عمر در این چرخ کبود

بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود

نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند

یا که در سلسله بی بال و پری را ببرند

آه از آن سوز و گدازی که در آن محفل بود

عشق می‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود

گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو!

کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو!

ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد

محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد

گفت: من کشته‌ی لب‌تشنه‌ی عاشورایم

زینت دوش محمد، پسر زهرایم

دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست

شعله‌ی‌ آتشی از نخله‌ی طور افتاده‌ست

تشنه‌ی عشق شد از غصه نجاتش دادند

ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند

صورتش را به روی صورت خونین حسین...

و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آئین حسین...

 

یوسف رحیمی

***

* در این شعر بعضی از ابیات «حافظ» به شیوه‌های مختلفی تضمین شده است.

** این ماجرا، با تفاوت‌هایی در منابع زیر نقل شده است:

- بحارالانوار، ج45، ص184

- لهوف، ص136

- عبرات المصطفین فی مقتل الحسین(ع)، ج2، ص258

- مقتل الحسین(ع) مقرم، ص446

- تذکرة الخواص، ص150

(به نقل از کتاب «خورشید بر فراز نیزه‌ها» نوشته آقای سیدمحی‌الدین موسوی، ص88تا95)

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:30 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

سری به نیزه شد و آفتاب را گریاند
نبی و فاطمه و بوتراب را گریاند

صدای مویه ی زلفش که دست باد افتاد
چقدر حضرت ختمی مآب را گریاند

 

لباس تیره به تن کرد آسمان بعدش
ز بام بارش سنگین ، سحاب را گریاند

کسی مقابل نی آب را زمین می ریخت
اشاره بر لب او کرد و آب را گریاند

سوال ” أین أبی ” بین کاروان پیچید
رسید بر سر نیزه ، جواب را گریاند

کمان حرمله بر قامتی کمان خندید
کمان حرمله خیلی رباب را گریاند

به آستین نزارش گرفت رو ، زینب
وقار پوشیه ی او حجاب را گریاند

شراب تا به سر گیسوی حسین رسید
دو چشم عنبر و مشک و گلاب را گریاند

قلم شکست و … در آخر فقط نوشت ، کنیز
ورق ورق صفحات کتاب را گریاند

شاعر: محسن حنیفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:30 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها

بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای

یک سر و این همه آزار خدا رحم کند

نیزه داران همه مستند نیفتی پایین

حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند

گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد

بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند

ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت

شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

دست انداخت یکی پرده محمل را کَند

جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند

راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد

این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند

زنی از بام صدا زد که کدام است حسین

نوبت من شده این بار خدارحم کند

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری

سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند

شاعر :؟؟؟

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:31 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشم تر

مانده ام گویم امان از کوفیان یا شامیان

رفتن و ماندن به یک اندازه داغم می کند

مانده ام گویم بران ای ساربان یا که مران

دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود

مانده ام گویم بمان پیشم حسین جان یا نمان

صوت تو دل می بَرد اما امان از سنگها

مانده ام گویم بخوان قرآن حسین جان یا نخوان

اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری می شود

مانده ام گویم بدان از حال زینب یا ندان

مهدی مقیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:31 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها

کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها

 

در های و هوی تیغ و عطش ، خاک کربلاست
آیینه ی تمام نمای حبیب ها

تصویر ناب عشق و وفا و صداقتند
در قتلگاه و علقمه ، خدالتریب ها

بر نی سر عزیز خدا بود و مِی زدند
همپای اشک خواهر او نانجیب ها

شد از شکوه خطبه ی زینب به شام شوم
نقش بر آب ، نقشه ی مردم فریب ها

پاییز ، دست و پای خودش جمع کرد و رفت
پیچید در مشام زمین عطر سیب ها

محمود شریفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:31 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها

کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها

 

در های و هوی تیغ و عطش ، خاک کربلاست
آیینه ی تمام نمای حبیب ها

تصویر ناب عشق و وفا و صداقتند
در قتلگاه و علقمه ، خدالتریب ها

بر نی سر عزیز خدا بود و مِی زدند
همپای اشک خواهر او نانجیب ها

شد از شکوه خطبه ی زینب به شام شوم
نقش بر آب ، نقشه ی مردم فریب ها

پاییز ، دست و پای خودش جمع کرد و رفت
پیچید در مشام زمین عطر سیب ها

محمود شریفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:32 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

من که مکشوفه روضه می خوانم
کمی از کوفه روضه می خوانم

بعد تو روز خواهرت شب شد
ذکر تو ناله های هر شب شد


فقط ای کاش لعن می کردند
اهل بیت تو دم به دم سب شد

با کنایه دو جمله می گویم
بعد تو وضعمان مرتب شد

دختری کعب نی نخورد اصلا!
بعد تو قاتلت مؤدب شد

تو که بالا نشین شدی رفتی
غل و زنجیر سهم زینب شد

این سخن می کشد مرا ای داد
دَخَلَت زینب عَلَی بن زیاد

شاعر:علی مشهوری”مهزیار”

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:33 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم
رأس تو را دیدم به نیزه، گریه کردم

دنبال طفلان حرم تنها دویدم
بعدِ تو یک روز خوش از دنیا ندیدم

آتشْ پرستار تن سجاد بود و …
کار همه اهل حرم فریاد بود و …

آتش به گیسوی یکی افتاد و میسوخت
دربین آتش طفل توجان داد و میسوخت

از دردِ کعب نی، یکی فریاد میزد
او سوی مقتل می دوید و داد میزد

دستی به رخسار سه ساله قاب گردید
سیلی به گوش کودکانت باب گردید

دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت
“بنگرعمو جان حال مارا” زمزمه داشت

آقا به تو گفتم “دعا کن من بمیرم”
تا که نباشم بعد تو ماتم بگیرم

بار غمت بر شانه ها تا شام بردم
سنگ از عدوی مرتضی، از بام خوردم

بزم شراب و خیزران و رأس در طشت
طفل سه ساله و خرابه ، یادِ آن دشت

ما را مدینه برنگرداندی.. بماند
جاخوش به نوک نیزه ای کردی.. بماند

تا که سرِ پاکت به نوک نی نشسته
زینب سرش با چوبه ی محمل شکسته

یک یادگارت در خرابه ماندْ، بی من
اما به زودی در کنارش میرسم من

درکوفه هم برحال ما رحمی نکردند
بر آل پاک مصطفی رحمی نکردند

محزون شدم اما اسیر غم نگشتم
غم روی غم دیدم ولیکن خم نگشتم

من هرچه دیدم غیر زیبایی ندیدم
از قتلگاه تو به عرش حقّ رسیدم

شاعر : وحید دکامین

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:33 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم
رأس تو را دیدم به نیزه، گریه کردم

دنبال طفلان حرم تنها دویدم
بعدِ تو یک روز خوش از دنیا ندیدم

آتشْ پرستار تن سجاد بود و …
کار همه اهل حرم فریاد بود و …

آتش به گیسوی یکی افتاد و میسوخت
دربین آتش طفل توجان داد و میسوخت

از دردِ کعب نی، یکی فریاد میزد
او سوی مقتل می دوید و داد میزد

دستی به رخسار سه ساله قاب گردید
سیلی به گوش کودکانت باب گردید

دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت
“بنگرعمو جان حال مارا” زمزمه داشت

آقا به تو گفتم “دعا کن من بمیرم”
تا که نباشم بعد تو ماتم بگیرم

بار غمت بر شانه ها تا شام بردم
سنگ از عدوی مرتضی، از بام خوردم

بزم شراب و خیزران و رأس در طشت
طفل سه ساله و خرابه ، یادِ آن دشت

ما را مدینه برنگرداندی.. بماند
جاخوش به نوک نیزه ای کردی.. بماند

تا که سرِ پاکت به نوک نی نشسته
زینب سرش با چوبه ی محمل شکسته

یک یادگارت در خرابه ماندْ، بی من
اما به زودی در کنارش میرسم من

درکوفه هم برحال ما رحمی نکردند
بر آل پاک مصطفی رحمی نکردند

محزون شدم اما اسیر غم نگشتم
غم روی غم دیدم ولیکن خم نگشتم

من هرچه دیدم غیر زیبایی ندیدم
از قتلگاه تو به عرش حقّ رسیدم

شاعر : وحید دکامین

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:34 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم
رأس تو را دیدم به نیزه، گریه کردم

دنبال طفلان حرم تنها دویدم
بعدِ تو یک روز خوش از دنیا ندیدم

آتشْ پرستار تن سجاد بود و …
کار همه اهل حرم فریاد بود و …

آتش به گیسوی یکی افتاد و میسوخت
دربین آتش طفل توجان داد و میسوخت

از دردِ کعب نی، یکی فریاد میزد
او سوی مقتل می دوید و داد میزد

دستی به رخسار سه ساله قاب گردید
سیلی به گوش کودکانت باب گردید

دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت
“بنگرعمو جان حال مارا” زمزمه داشت

آقا به تو گفتم “دعا کن من بمیرم”
تا که نباشم بعد تو ماتم بگیرم

بار غمت بر شانه ها تا شام بردم
سنگ از عدوی مرتضی، از بام خوردم

بزم شراب و خیزران و رأس در طشت
طفل سه ساله و خرابه ، یادِ آن دشت

ما را مدینه برنگرداندی.. بماند
جاخوش به نوک نیزه ای کردی.. بماند

تا که سرِ پاکت به نوک نی نشسته
زینب سرش با چوبه ی محمل شکسته

یک یادگارت در خرابه ماندْ، بی من
اما به زودی در کنارش میرسم من

درکوفه هم برحال ما رحمی نکردند
بر آل پاک مصطفی رحمی نکردند

محزون شدم اما اسیر غم نگشتم
غم روی غم دیدم ولیکن خم نگشتم

من هرچه دیدم غیر زیبایی ندیدم
از قتلگاه تو به عرش حقّ رسیدم

شاعر : وحید دکامین

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

لب گشودی… علی انگار به منبر رفته
خواندن خطبه ات از بسکه به حیدر رفته

چادر سوخته و خاکیتان ارثی بود
حتم دارم به همان چادر مادر رفته

 

معجرت رفت به بازار حراجی بغل
آن عقیقی که ز انگشت برادر رفته

به درخت و سر دروازه، سرش آویزان
آن شهیدی که سر دوش پیمبر رفته

به همان نیزه که بستند سر سقا را
مانده ام من که چگونه سر اصغر رفته

سر زینب به سلامت سر نوکر به درک
به تو بانو ادب این همه نوکر رفته

اربعین… کرببلا… دست تورا می بوسد
صاحب صبر!گدا حوصله اش سر رفته
علیرضا وفایی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

حضرت سجاد(ع)-دفن ابدان مطهر شهدای كربلا

 

صبری کنید این کشته ها را می شناسم

جاماندگان نینوا را می شناسم

من زادهء  زهرا علی بن الحسینم

هم زخمها را هم شفا را می شناسم

گرچه شناسایی کمی سخت است اما

من دو یتیم مجتبی را می شناسم

این پیکر مُثله که مانده روی خاک و

رفته سرش بر نیزه ها را می شناسم

از عمه جانم مانده اینجا یادگاری

طفلان اویند این دو تا را می شناسم

از علقمه بوی عمو جانم می آید

ای قوم بوی آشنا را می شناسم

من تک تک این تکه تکه ، جسم های

از هم جدا ، از سر جدا را می شناسم

یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما

من یوسف کرببلا را می شناسم

دفنش بدون بوریا امکان ندارد

من پیکر خون خدا را می شناسم

بر جسم بابای غریبم یک نشانی است

بر سینۀ او جای پا را می شناسم

 

مهدی مقیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

وقتی قرار شد دلی امتحان شود

باید دچار درد و غمی بیکران شود

رویی برای آنکه شود آبروی دین

باید اسیر سیلی نامحرمان شود

از بهر حفظ معجر خود دختر یتیم

باید به پشت خار مغیلان نهان شود

آن شیر زنی که درد و بلا را به جان خرید

باشد سزا کفیل امام زمان شود

قامت برای آنکه بگردد ستون عشق

باید به زیر بار مصائب کمان شود

باید سفیر واقعه بهر حیات نور

با دست بسته در پی قاتل روان شود

آتش به جان خرید چو آگاه شد دلش

باید به شام و کوفه چو آتش فشان شود

***

 

محمد مباشری

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

حضرت زینب (س)-در مسیر كوفه و شام

 

به خون نشسته چرا ای حسین من رویت

سفیدتر ز  سپیده شده چرا مویت

هلال من که غروب تو زود و خونین بود

کبود گشته چنان روی مادرم رویت

نسیم چون که به تو می رسد شود خوشبو

شمیم باغ جنان می وزد زگیسویت

به روی نیزه سرت را به کوفه می بینم

ز کربلا دل من بوده در تکاپویت

بخوان دوباره تو قرآن که جان دهد برمن

صدای روح نوازی ز لعل دلجویت

وضو ز خون جبین می کنم در این محمل

نماز عشق بخوانم به طاق ابرویت

اگرچه بر سرنیزه نمی رسد دستش

سه ساله دخترتو می کند چوگل بویت

مکن نهان رخ خود را هنوز فرصت هست

که چند لحظه ببینم جمال نیکویت

به هرکجا که رَوی ای گل سرنیزه

در این سفر دل زینب بود پرستویت

به جان زینب خود کن عنایت و کرمی

که عاشق است «وفائی» به دیدن کویت

 

سید هاشم وفائی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار حرکت کاروان حسینی به سمت شام

حضرت زینب (س)-در مسیر كوفه و شام

 

سر تو تا به روی نیزه رفته

نگاهم خیره سوی نیزه رفته

بمیرم من برایت ای برادر

گلویت در گلوی نیزه رفته

 

سید هاشم وفائی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 6 آبان 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها