روزي خليفه هارون الرشيد و حمعي از درباريان به شكار رفته بودند ، بهلول نيز با آنها بود .
در شكارگاه ، آهويي نمودار شد و خليفه تيري بسوي آهو انداخت ، ولي به شكار نخورد .
بهلول گفت :
احسنت !
خليفه غضبناك شده و گفت :
مرا مسخره مي كني ؟
بهلول گفت :
احسنت من به آهو بود كه خوب فرار كرد .