بهلول عاقل و ديوانه >> پند دادن بهلول به عبدالله مبارك
روزي عبدالله مبارك به قصد ديدن بهلول عاقل به صحرا رفته بهلول را ديد جلو رفته سلام كرد . بهلول جواب سلام داد .
عبدالله مبارك عرض كرد :
يا شيخ ، استدعا و التماس من آن است كه مرا پندي دهيكه در دنيا چگونه بايد زندگي كرد تا از معصيت دور بود ، چون من مردي گناهكارم و از عهده نفس خود بر نمي آيم ، راهي بنما تا از نفس مبارك تو رستگاري يابم .
بهلول فرمود :
يا عبدالله ،من خود سرگردانم و به خود درمانده ام ،از من چه توقع داري ، اگر من عقل داشتم مردم مرا ديوانه نمي گفتند ، سخن ديوانگان را چه اثري باشد كه قبول كنند ، برو ديگري را طلب كن كه عاقل باشد .
عبدالله گفت :
يا شيخ ، (ديوانه به كار خويشتن هشياراست ، سخن راست را از ديوانه بايد شنيد .)
بهلول سر برداشت و گفت : اي عبدالله ، اول با من چهار شرط كن كه ( سخن ديوانه را بشنوي ، آنگاه تو را پندي و چيزي بگويم كه سبب رستگاري تو باشد و ديگر بر تو گناهي ننويسند .
عرض كرد :
آن چهار شرط كدام است ، بفرما تا قبول كنم .
بهلول گفت :
شرط اول آنكه وقتي گناه مي كني و خلاف امر خدا مي نمائي ، روزي او را نخوري .
عبدالله گفت :
پس رزق كه را بخورم ؟
بهلول گفت :
تو مرد عاقلي باشي و دعوي بندگي مي كني و روزي خدا را مي خوري و خلاف حكم را مي كني ، خودت انصاف بده شرط بندگي چنين باشد ؟
عبدالله عرض كرد :
حق فرمودي ، شرط دوم كدام است ؟
بهلول گفت :
شرط دوم اين است كه هرگاه خواستي معصيت كني ، سعي كن كه در ملك او نباشي .
عبدالله عرض كرد :
اين از اولي مشكلتر است ، همه جا ملك و زمين خداست ، پس كجا بروم ؟
بهلول فرمود :
بسيار زشت است كه رزق او خوري و در ملك او باشي و فرمان او نبري ، خود انصاف بده ،
شرط بندگي اين باشد و حال آنكه خدا در فرمان خود فرموده است (علينا اصابهم ثم علينا حسابهم)
عبدالله گفت :
شرط سوم كدام است ؟
بهلول گفت : شرط سوم آن است كه اگر بخواهي گناهي و يا خلاف امر خدا نمائي ، جائي پنهان شو كه تو را نبيند و از حال تو واقف نشود ، آن وقت هرچه خواهي كن .
عبدالله عرض كرد : اين از همه مشكلتر است ، حق تعالي به همه چيز دانا و بينا و در همه جا حاضر و ناظر است و هرچه بنده ميكند او ميبيند و مي داند.
بهلول فرمود :
پس تو مرد عاقلي بايد باشي ، خودت مي داني كه او همه جا حاضر است و ناظر است و به همه چيز دانا و بيناست ، پس زشت است روزي او خوري و در ملك او باشي و در حضور او نافرماني كني كه او خود مي داند و ميبيند ، با اين حال تو دعوي بندگي مي كني ، با آن كه قرآن فرموده :
(ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون)
يعني گمان مبر كه حق تعالي غافل است از هر عملي كه ظالمان ميكنند .
عبدالله عرض كرد :
درست فرمودي شرط چهارم كدام است :
بهلول فرمود :
شرط چهارم آن است كه در آن وقت كه ملك الموت ناگاه نزد تو آيد تا فرمان حق بجا آورد و قبض روح تو كن ، در آن ساعت بگو صبر كن تا اقوام را وداع كنم و از ايشان حلاليت حاصل كنم و توشه راه آخرت بردارم ، آن وقت قبض روحم كن .
عبدالله عرض كرد :
اين شرط از همه مشكلتر است ، ملك الموت كي در آن وقت دهد كه نفس برآرم .
بهلول فرمود :
اي مرد عاقل ، تو اين را ميداني كه مرگ را چاره نيست و به هيچ نوع او را از خود دور نتوان كرد و در آن دم ملك الموت امان ندهد ، ناگاه در عين معصيت پيك اجل دررسد و يك دم امان ندهد ، چنانكه حق تعالي فرموده :
(فاذا جاء اجلهم لا يستا خرون ساعه و لا يستقدمون )
پس اي عبدالله ، سخن راست را از ديوانه بشنو و از خواب غفلت بيدار شو .
از غرور و مستي بدر آي و به كار آخرت بپرداز ، كه راه دور و دراز در پيش است و از اين عمر كوتاه توشه بردار و كار امروز به فردا مينداز ، شايد كه به فردا نرسي ، همين دم را غنيمت شمار و اهمال در آخرت مكن ، امروز توشه آخرت بردار كه فردا در آنجا پشيماني سودي نداردچون عبدالله اين موعظه را شنيد ، سر در پيش افكنده در فكر فرو رفت .
بهلول فرمود :
اي عبدالله ، تو از من ديوانه پندي خواستي كه فردا بكارت آيد ، گوش كن تا برايت حجتي ومثلي بياورم، حرا سرت را بزير افكندي ، در روز قيامت در حسابگاه عرصات و با فرشتگان عذاب كه عذاب كه از تو سئوال خواهند كرد ، چه جواب مي دهي ؟
امروز كه در اينجا از حساب پاكي ، فردا در آنجا چه باكي داري .
عبدالله سر رابرداشت و گفت :
يا شيخ ، نصيحت تو را بجان و دل شنيدم و اين چهار شرط را قبول كردم ، ديگر بفرما و مرا مريد خود كن .
بهلول فرمود :
يا عبدالله ، بنده بايد هرچه كند بفرمان حق تعالي باشد و هرجه گويد و شنود ، بفرمان خداوند تبارك و تعالي باشد ، پس اين چنين بنده اي ، بنده خداست
اگر من و شما خودمان را اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود
سه شنبه 14 دی 1389 9:11 PM
تشکرات از این پست