نام رمان: راحیل
نویسنده: اعظم نیک سرشت
تعداد صفحات: 324
تعداد فصل: 10
خلاصه ی از داستان رمان:
راحیل دختر یکی یکدانه آقای نفیسی به همراه دو برادر خود رامین و نادر سالهای اول زندگی را در سواحل نیس فرانسه گذرانده بودند. پدر آنها کارمند عالیرتبه سفارت ایران و مادرشان دبیر ادبیات فارسی در دبیرستان ایرانیان مقیم فرانسه بود و راحیل شلوغ و شیطان کوچکترین فرزند این خانواده خوشبخت بود. آنها زندگی ارام و نسبتا مرفهی داشتندو پدر و مادری که صمیمانه به یکدیگر عشق می ورزیدند.
زنگ خطر برای اولین بار وقتی راحیل چهارده ساله بود به صدا در آمد. در یک نیمه شب طوفانی مادر را که دچار درد شدیدی در ناحیه شکم شده بود در میان بهت و حیرت فرزندانش به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان دکتر کشیک با تزریق آمپول مسکن به طور موقت درد را ساکت کرد. صبح روز بعد مادر طبق نظر دکتر مرخص شد تا در صورت مشاهده ناراختی به طور جدی بیماری را پیگیری کند. مریم به میان خانواده بازگشت. اما گاهی دردی که در ناحیه شکم شروع می شد و کم کم گسترش می یافت امانش را می برید، ولی او همیشه سعی می کرد این درد را از شوهر و فرزندانش مخفی نگه دارد.


وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند
!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد