0

محمود فرشچیان

 
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

محمود فرشچیان

محمود فرشچیان

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

1308 هجری شمسی    

  

 

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

متولد 1308 در اصفهان
 
رشته تخصصي:
نگارگري
 
فعاليت ها:
- مطالعه در نگارگري ايراني و نوآوري در اين زمينه
- تدريس و تربيت هنرمندان نگارگر
- دريافت نشان درجه بک هنر ، و ...
 
آثار:
- كتاب نقاشي و طراحي – 1372
- حافظ – 1376
- افكار و انديشه هاي فلاسفه بزرگ
و ...
 
سه شنبه 14 دی 1389  7:43 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

درویش عبدالمجید طالقانی

درويش عبدالمجيد طالقاني متخلص به " مجيد" بزرگترين خوشنويس خط شکسته در تاريخ خوشنويسي ايران است. وي در روستاي " مهران" از توابع طالقان قزوين ديده به جهان گشود. در آغاز جواني به اصفهان آمد و در اين شهر اقامت گزيد.
درويش در اصفهان به مشق خط پرداخت و خط شكسته را تمرين كرد تا به جايي رسيد كه خط شكسته او در زيبايي و ملاحت و استواري به اوج رسيد و بدون رقيب شد.او در شعر هم تبحر بسيار داشت و از اعضاي انجمن ادبي مشتاق به شمار مي رفت و از سبك بازگشت پيروي مي كرد. ديوان شعر او به چاپ رسيده است.
درويش، دهها شاگرد هنرمند تربيت كرد كه هركدام از آنها در خط شكسته استاد بودند كه مهمترين آنها ميرزا ابوالقاسم خواجوئي معروف به " ميرزا كوچك" بود.
درويش عبدالمجيد مورد توجه ادباء ، شعرا، علماء و بزرگان بود و بزرگاني چون ميرزا عبدالوهاب كلانتر و محمد رشيد افشار او را مورد تشويق قرار مي دادند. درويش مردي عارف و منزوي بود و عمر را به تجرد سپري ساخت تا اينكه در سال 1185 هـ ق چشم از دنياي فاني فرو پوشيد و پيكرش در فضاي جلوخان " تكيه مير" در تخت فولاد اصفهان به خاك سپرده شد.اين مكان بعدها به " تكيه درويش عبدالمجيد " شهرت يافت.
از او آثار فراواني شامل كتاب، قطعه و مرقع به جاي مانده است . از جمله آثار او كتابت گلستان سعدي است كه در موزه كاخ گلستان تهران نگهداري مي شود.
سه شنبه 14 دی 1389  7:44 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

سلطان محمد تبریزی

سلطان محمد تبريزی
نقاش درباری صفوی

سلطان محمد تبريزی يا عراقی از مصوران نازک قلم دربار شاه طهماسب صفوی در تبريز است که نقاشيهای او بيقرينه و راوی فضای هنری و سياسی زمانه اوست. آثار او در دو مقطع اساسی قرار می گيرد: مقطع متقدم که پيوندهای او را با نقاشی ماقبل صفويان در غرب ايران نشان می دهد و مقطع دوم و متأخر که جريانهای جديد ترکيبی دربار صفوی را بازتاب می دهد. نشانه ها و شواهد عمده زندگی اوليه وي، نقاشيهای شاهنامه شاه طهماسبی است که حال در تعدادی از مجموعه های خصوصی و عمومی پراکنده شده1 است و شاهد اصلی آثار متأخر او هم ديوان حافظ است2 . هيچکدام از نقاشيهای سلطان محمد با دقت تاريخگذاری نشده، ولی نقاشيها و نگاره های شاهنامه احتمالا زودتر از سال 934/28-1527 اجرا شده است در حاليکه نگاره های ديوان حافظ به احتمال قريب به يقين در بين سالهای 937/1531و 939/1533 نقاشی شده است3  .
1 – نقاشيهای متقدم سلطان محمد
تمام شواهد ادبی موجود حاکی از آنست که محمد مشق نقاشی را در تبريز به پايان برده است چون نقاشيهای متقدم شناخته شده او نشان از سنن نقاشی اين مرکز و مکتب دارد.4 يکی از نخستين نقاشيهای مستند اين هنرمند يعنی صحنه پيکره هايی ملبس به پوست حيوانات و راوی نخستين شاه ايران کيومرث و دربار او در شاهنامه شاه طهماسبی است که خصوصيات شاخص و ويژه نقاشی غرب ايران را جلوگر ساخته است، زبدگی و خامه سنجی تمام عيار اين نگاره نشان می دهد که می بايست از کارهای پخته و قادر باشد5 . اين نقاشی از اين حيث اهميت دارد که پيکره ها در حلقه باز و گسترده ای و در يک فضای وسيع قرار داده و توجه را به کيومرث و فرزندش که هر دو درشت تر از پيکره های روبرويشان هستند، معطوف ساخته است. پيکره های متعددی از پشت صخره های درخشانی که گروه محوری نگاره را محصور کرده، سرک کشيده اند. عليرغم پيچيدگی شکل بنديهای صخره اي، توازن دقيق رنگ، جزئيات عناصر منفرد را قابل فهم و درک ساخته است. سلطان محمد در طراحی پيکره های انسانی يعنی سيمای پهن، شانه های باريک، تنه کشيده و دستها و پاهای غيرعادی کوچک از معيار تناسب متمايزی بهره گرفته که مخصوصا در پيکره های ايستاده اين ترکيب بندی بيشتر نمايان است. نگاره "دربار کيومرث" توانائی سلطان محمد را در کاربست ترکيب بنديهائی که مملو از جزئيات است فرا می نمايد ولی در آنها ساختار نيک پرداخت شده و کاربرد دقيق رنگ، عناصر متعدد را قابل تشخيص کرده است. همانندی و تشابه اين نگاره با ساير نگاره های شاهنامه از قبيل "جشن سده"، "شکست ديوان بدست طهمورث" و کشته شدن ديو سياه بدست هوشنگ" حاکی از آنست که اين نگاره ها هم از قلم بی بديل سلطان محمد تراويده است6 . در اينجا بحثمان را به دو نگاره عمده يعنی "شکست ديوان بدست طهمورث" و "جشن سده" منحصر می کنيم که هر دو هم اکنون در مجموعه موزه هنری متروپوليتن (نگاره هاي1، 3) قرار دارند. اين نگاره ها در خصوصيات سبکی و ترکيب بندی مشترک هستند. در هر يک از آنها، پيکره های اصلی در يک فضای باز قرار گرفته اند که پيکره های فرعی ديگر مشرف بدانها هستند و حلقه ای از صخره ها با رنگ غنی آنها را محصور کرده اند. مجلس "شکست ديوان بدست طهمورث" مخصوصا به منظور درک منابع سبک سلطان محمد و پيوند او با نقاشيهای متقدم سبک شيراز و سبک تبريز درخور توجه شايانی است.
موجودات ديوسان در تخيل مردم ايران جايگاه خاصی دارند و اعتقاد بر اينست که اينها در پشت و پناه صخره ها و يا مناطق بيابانی کمين می کنند و مسافران از همه جا بی خبر را می ربايند. اين موجودات در ادبيات ايران نيز به منزله دشمنان قهرمانانی مثل طهمورث، تصوير می شوند. سلطان محمد در اين ترکيب بندی با سيمانگاری ديوان به گونه نيمی انسان و نيمی حيوان اثری بديع از اين سنت تصويری ارائه می دهد7 . صحنه ای از درگيری با ديوان در نسخه پراکنده ای از خاورنامه به تاريخ 881/1476 که احتمالا در شيراز نقاشی شده، تأثير پذيری سلطان محمد را از اين سنت تصويری نشان می دهد(نگاره6).8 اين دو نقاشی از حيث خصوصيات ترکيب بندی نظير حالات قهرمانان و اسلوب شخصيت پردازی ديوان شبيه هم هستند ولی اثر سلطان محمد در سطح بالائی از تأثر و بيان عاطفی قرار دارد. ديوان سلطان محمد به اندازه قهرمان انسان او بيانگر عاطفه هستند مخصوصا در جايی که زير ضربات مهلک قهرمان تصوير قرار گرفته اند. او همچنين در اطراف صحنه مرکزی تماشاچيانی از انسانها را تعبيه کرده و حالات و جايگيری آنها عمق و ژرفای خاصی به صحنه بخشيده است.
منظره پردازی نگاره سلطان محمد هم از نظر غنای رنگاميزی و جزئيات بالاتر از نگاره خاورنامه است. شکل بنديهای صخره ای پراکنده نگاره خاورنامه فاقد حرکت بصری خط صخره ای در سايه های صورتي، ارغوانی و آب است يعنی چيزی که سلطان محمد مجلس خود را با آن مرزبندی کرده است. عنصر چشمگير ديگر درخت شکوفه داری با دو پرنده روی شاخه های آن در کنج فوقانی سمت چپ نگاره سلطان محمد است. اين آرايش بسيار شبيه نقاشيهای چندی است که در مرقع استانبول به شماره خزينه 253 محفوظ است و احتمالا در حدود سال 885/1480 در تبريز اجرا شده اند و در آنها پرندگان روی شاخه شکوفائی جا خوش کرده اند(نگاره 2). بعضی ديگر از نگاره ها هم اين شاخه را با سه پيکره ملبس به جامه چينی آذين بسته اند9 . احتمال دارد که سلطان محمد درختان دارای پرنده را از اين نقاشی "نقل" کرده باشد. سلطان محمد بی ترديد در فن تصوير از زبده مصوران روزگار و هنرمندی صاحب قريحه بود. نگاره های او در شاهنامه شاه طهماسبی از مواريث مکتب تبريز بود ولی چيزی نگذشت که اين هنرمند خود را بتدريج به جريانهای جديد نقشبندی دربار صفوی نزديک کرد. او در آثار متأخر خود در ديوان حافظ از طرحهايی بهره گرفت که همتای آنها را می توان در نقاشيهای درباری ديگر صفوی يافت، ليکن تصويرهای سلطان محمد به لحاظ پيوند دقيق انگاره های زبانی و تصويري، طاق و يکتا بود و همتا نداشت

سه شنبه 14 دی 1389  7:45 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

محمدحسین عمادالکتاب

محمدحسين عمادالکتاب فرزند محمد ،كه در سال 1247 شمسي در قزوين متولدگرديد. محمدحسين عمادالكتاب فرزند محمد ، در سال 1247 شمسي ، در قزوين متولدگرديد. عمادالكتاب از جمله خوشنويساني است كه در زمينه ي « نستعليق » خود را به مرتبه ي استادي رساند و به عنوان آخرين استاد اين نوع خط مطرح گرديد. از راه كتابت و تعليم خط ، امور زندگي خود را اداره مي نموده است. او همچنين علاوه بر استادي خط احمدشاه ، در دربار رضاشاه نيز سمت خوشنويس مخصوص و استادي وليعهد را به عهده داشت. وي آخرين استاد كل خط نستعليق در ايران است كه از كتيبه تا غبار را استادانه مي نوشت. اين استاد اولين خوشنويسي است كه رسم المشق را براي استفاده ي نوآموزان ابداع و چاپ كرد. عمادالكتاب گذشته از كار خوشنويسي ، در ديگر زمينه هاي هنري نيز طبع آزمايي كرده است. او به كار نقاشي ، تذهيب ، شعر و ادبيات ، موسيقي و عكاسي علاقه داشت. سرانجام استاد محمدحسين عمادالكتاب در 26 تير 1315 شمسي در سن 75 سالگي به سراي باقي شتافت.
 عمادالكتاب در خانواده اي ديده به جهان گشود كه از جهت وضعيت اقتصادي در شرايط بسيار بدي قرار داشت. او اين شرايط را اينگونه تشريح مي كند : « ... فرزند ارشد شخصي هستم كه در وقت نزع روان از تمام علائق و رنگ و بو و داشته هاي جهان محروم و خوشبختانه داراي يك دينار نبوده و به همين جهت دو پسر و يك دختر خود را به خداي متعال مي سپارد و به درود زندگي كرده ، با كمال شرافت و پاكدامني از اين نشاه مي رود و فقط آرزوي ديدار آخرين مرا به زير خاك مي برد. » . عمادالكتاب در حالي پدر خود را از دست مي دهد كه در شهر بادكوبه به سر مي برده است ، به همين خاطر پدر در آخرين لحظه از ديدار پسر ارشد محروم گريد و از اين زمان به مشكلات عماد بيش از پيش افزوده گرديد. خود در اين باره چنين تعريف مي كند : « پدر مرحومم اسمش محمد و در موقع ارتحال از ديدار فرزند ارشد خود ( من ) محروم و من بنده ( كه شانزده سال مرحله از مراحل زندگاني را پيموده بودم ) در اولين شهر روسيه ( بادكوبه ) از فوت پدر بي خبر و گرفتار خدمات طاقت فرساي شخص تاجري از اهالي شيروان بودم و گاه و بي گاه در فراق پدر و مادر اشك حسرت مي سودم و بدين منوال تا يك سال بار مشقت به دوش كشيده تا آخرالامر به وطن مالوف بازگشت كرده ، از مرگ پدر آگاه و پس از چندروز پياده با قافله بي زاد و راحله عازم عتبات عاليات شدم و در كاظمين سه سال رحل اقامت افكنده و امرا معاش خود را به وسيله ي تحرير در كمال عسرت مي گذراندم و استطاعت رفتن به كربلا نداشتم. در پايان اين مدت ، وسايل حركت فراهم و با مرحوم آقاسيدمحمدباقر حجه الاسلام به كربلا رهسپار و پنج سال مجاورت اختيار و در منتهاي اعسار امرار حيات كردم ، در اين مدت كه اوان جواني و عنفوان شباب زندگاني من بود ، غالبا مشغول تحصيل و پيوسته يك ذائقه ي مفرطي به كسب خطوط مختلفه داشتم ... از عمادالكتاب يك دختر به نام « ملوك سيفي » باقي ماند.    عمادالكتاب پيش از دوران مشروطيت ، جزء كاتبان وزارت انطباعات بود و در زمان احمدشاه نيز مدتي به عنوان منشي در وزارت داخله خدمت نمود. وي از سال 1304 شمسي در دفتر مخصوص رضاشاه به سمت فرمان نگار مشغول خدمت شد و مامور تحرير فرامين و نامه ها گرديد. در سال 1312 شمسي از طرف انجمن آثار ملي مامور نوشتن كتيبه هاي آرامگاه فردوسي در طوس شد و بعد از آن ، كتيبه هاي دارالفنون ، دانشسراي عالي ، مدرسه رضاييه ، دانشگاه تهران و دانشگاه معقول و منقول را نوشت . سرانجام استاد محمدحسين عمادالكتاب در 26 تير 1315 شمسي در سن 75 سالگي به سراي باقي شتافت.
عمادالكتاب در سال 1312 شمسي به پاس قدرداني از خدمات صادقانه ، موفق به دريافت نشان درجه يك فرهنگ از وزارت معافي ( وزارت ارشاد فعلي ) و دريافت يك قطعه مدال نفيس و باارزش از دربار رضاشاه گرديد.
سه شنبه 14 دی 1389  7:48 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

محمد کاظم اصفهانی- واله

محمد کاظم واله اصفهاني يكي ازهنرمندان و شعراي اوايل دوره فتحعلي شاه قاجار بود . هنر اصلي وي خوشنويسي است . اگر چه برخي از معاصران و حتي خود او شعرش رانيز ستوده اند ،‌اما بسياري هم عقيده دارندكه واله درشعر و شاعري همسنگ همعصران و معاصرانش نيست .محمد كاظم درجواني به مسافرت پرداخت .وي درطي اين سفرها كه اكثر آنها درعراق عرب بوده و به كسب كمال و علم و فل كوشيده و درخط و رقاع نيز به استادي رسيده است . به طوري كه پس از بازگشت به وطن علاوه بر مهارت فوق العاده اي كه درخط كسب كرد ، درعلم رياضي و فن عروض و قافيه هم مدارجي را طي كرده و در اين رشته ها نيز صاحب نظر شده است . يكي ازهمدوره ايها ي واله ، محمد حسين خان صدر اصفهاني بود كه دراين هنگام بيگلير بيگي اصفهاني بوده و دوستي عميقي بين او و واله وجود داشت . محمدحسين خان صدر،‌محلي را در جنوب باغهاي سعادت آباد ، به او اختصاص داد و آن را «والهيه » ناميد . واله ساختمان كوچك و زيبايي درآن محل بنا كرد وآرامگاهي نيز براي خود ساخت . تاريخ وفات واله را به اختلاف سال 1229 و 1238 هجري قمري نوشته اند. محمد كاظم اصفهاني  ، خوشنويس استاد ، شاعر متوسط و اديب فاضل و متبحر بود . او در خط تعليق ، استاد بود وشكسته و نستعليق رانيز خوش مي نوشت كه اين امورفعاليتهاي آموزشي اورا دربرمي گرفتند. واله نه تنها درميان شعرا و ادبا منزلتي داشت ، بلكه سياستمداران و ماموران كشورهاي خارجي هم دوستي اورا مغتنم شمرده و به ديدارش مي شتافتند . همانند سرجان ملكم سفيردولت انگليس در ايران و مولف كتاب «تاريخ ايران » كه دريادداشتهاي خود به ملاقاتي كه با واله داشته است اشاره مي كند . نوشته ملكم اين نكته را روشن مي سازد كه واله درآن روزگار درمسائل سياسي و اوضاع بين الملل هم صاحب نظر بوده است . آنچه واله را درعداد يكي از چهرهاي شاخص عصر قاجار درآورده است ،‌علاوه بر خوشنويسي ، كمالات انساني اوست . ادب و متانت وي به حدي بودكه هركس با وي مي نشست مفتون خوي خوش ورفتاراحترام انگيز او مي شد . به نوشته تذكره ها .‌شاعران بسياري زبان به هجو او گشودند، اما درتمامي اشعار واله حتي يك بيت درهجو كسي نمي بينيم .

 

سه شنبه 14 دی 1389  7:49 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

غلامحسین امیرخانی

استاد غلامحسين اميرخاني فرزند رستم درسال 1318 ، در طالقان به دنيا آمد. پس از به پايان بردن دوره ابتدايي ، مدتي در بازار به کار آزاد پرداخت ، سپس به آموختن فن خط روي آورد و با ممارست فراوان در زمينه اين هنر سرآمد گرديد. استاد اميرخاني از سال 1340 در ادره كل هنرهاي زيبا به سمت خطاط استخدام شد. از مشاغل ديگر وي مي توان به مديريت انجمن خوشنويسان ايران ، مديريت فرهنگسراي ارسباران ( هنر) اشاره كرد.

  غلامحسين اميرخاني درس خط را در محضر استاداني چون سيدحسين اميرخاني و سيدحسن اميرخاني فراگرفت. علاوه برآن وي از خط نوشته هاي استاداني چون ميرعمادالحسني ، ميرزاي كلهر ، عمادالكتاب ، علي اكبر كاوه و چند تن ديگر تعليم و سرمشق گرفت. استاد اميرخاني از سال 1340 در ادره كل هنرهاي زيبا به سمت خطاط استخدام شد. از مشاغل ديگر وي مي توان به مديريت انجمن خوشنويسان ايران ، مديريت فرهنگسراي ارسباران ( هنر) اشاره كرد. استاداميرخاني در انجمن خوشنويسان ايران به كار تعليم خط مشغول مي باشد    استاد ميرخاني در نگارش خط نستعليق از ريز و درشت دستي قوي و سلطه يي فراوان دارد.
سه شنبه 14 دی 1389  7:50 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

میرزا رضا کلهر

ميرزا رضا کلهر فرزند رحيم بيك ، در سال 1245 هجري قمري ، در منطقه كلهر كرمانشاه به دنيا آمد . در آغازجواني به مقتضاي ايلي به سواري و تيراندازي متمايل گشت ، اما بعد ها به خوشنويسي روي آوردو به تهران رهسپار شد و نزد « ميرزا محمد خوانساري » تعليم خط گرفت . كلهر به سرعت از استادش پيشي گرفت و ناگزير خطوط به جا مانده از مير عماد را سرمشق قرار داد. وقتي كه آوازه او در افواه مردم پيچيد ، ناصرالدين شاه قاجار او را دعوت نمود و مدتي به شاگردي نزدكلهر مشق خط نمود. علاقه شاه به وي هيچگاه باعث نگرديد به درآمد دربار متكي گردد و با حقوق اندكي كه از راه كتابت دريافت مي داشت روزگار گذراند، تا سرانجام در سال 1310 ه، ق. بر اثر بيماري وبا درگذشت.
  يكي از مسائل مهم دوران كودكي ميرزا رضا كلهر ، جنگها و برخوردهاي قبيلگي و طايفه اي بود . در يكي از همين جنگها زخمي بركلهر وارد شد و باعث كم شنوايي او تا آخر عمر گرديد .   اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : ميرزا رضا كلهر بر اساس نظام ايلي ، از سن ده دوازده سالگي به آموختن فنون رزمي و سوار كاري پرداخت و جسم خام را در بوته ممارست آماده نمود .   تحصيلات رسمي و حرفه اي : از آنجايي كه همه قبيله كلهر عالمان دين و شعر بودند از روي ميل و قريحه شخصي به مشق خط رغبت يافت و پس از چند مشقي در نزد خوشنويسان ايل كه همه از بني اعمام او بودند ، به دليل اغنا نشدن از اين فراگيري ، راهي تهران شد . وي در خط نوآموز مكتب استاد ميرزا محمد خوانساري كه او نيز شاگرد محمد مهدي تهراني بوده است تعليم خط گرفت . پس از آن به اصفهان رفت و از روي خطوط و كتيبه هاي ميرعماد در تكيه ميرفندرسكي به مشق پرداخت .   خاطرات و وقايع تحصيل : از حالات منحصر به فرد ميرزا رضا كلهر اين بوده است كه وقتي به نوشتن مي پرداخت يك روز فقط در تمرين يكي از حروف الفبا همچون ح - ف - ل- ن- ي مي پرداخت و در پايان روز از ميان آن همه تمرين يك يا چند كلمه را كه نظر مشكل پسند او را جلب مي كرد انتخاب و نگهداري مي نمود . ميرزا رضا كلهر پس از استفاده از محضر اساتيد تهران ، با شنيدن اين موضوع كه در قزوين بر سر درب حمامي ، قطعه اي از مير عماد وجود دارد عزم آن دياركرد و از روي آن نكته ها آموخت و مشق ها كرد .   استادان و مربيان : كلهر خط را ابتدا در نزد خوشنويسان ايل كه همه ازبني اعمام او بودند آموخت سپس به نزد ميرزا محمد خوانساري رسيد و از محضر اين استاد استفاده نمود .   از وقايع و رويدادهاي بوقوع پيوسته در دوران ميانسالي ميرزا رضا كلهر ، مي توان احضار وي از سوي ناصرالدين شاه را نام برد : « چون صيت شهرت ميرزا رضا كلهر به سمع ناصرالدين شاه رسيد وي را احضار و نوازش نمود و به قولي اندكي هم نزد او مشق كرد و شاه اراده نمودوي را در وزارت انطباعات بكار گمارد از آنجا كه مردي آزاده و بلند همت بود به واسطه استغناي طبعي كه داشت قبول نكرد .»  كلهر همراه با جنبش زمان خود همگام با رهبران نهضت هاي عقيدتي محضر خود را محفل انتقاد مستقيم از حكومت استبدادي و عادات و رفتار نكوهيده دولتمردان قرار داد . عبد الله مستوفي يكي از شاگردان كلهر چنين مي گويد : « در مجلس مشق خود از سياست حرف مي زد و از رفتار حكومت بدون هيچ پرده پوشي آنچه را مخالف تصور مي نمود نقادي مي كرد ، بزرگترين گناه ميرزا يوسف صدراعظم ، در نظر ميرزا درويش بازي او بود ، از امين السلطان بي اندازه مزمت مي كرد و مثل همه كرمانشاهي ها كه كلمه قربان را در موارد محبت و يگانگي بيشتر از احترام به كار مي برند به ما مي گفت قربان ! اتمام عادات زشت ناصرالدين شاه كه در اين اواخر از او به ظهور مي رسد ، از رويه اي است كه اين مرد و پدرش به او آموخته اند ، مخصوصا خيلي از پول دادن بلاعوض امين السلطان به اين و آن نقادي كرده و مي گفت قربان اين مرد همه اين كشور را گدا كرد . »   ميرزا رضا كلهر در روز جمعه بيست و پنجم محرم الحرام سال 1310 در سن 65 سالگي به مرض وباي عام تهران در گذشت .    كلهر از راه خط نويسي و حق الكتابه مختصر درآمدي داشت و از آن راه زندگي مي كرد . اگرچه وي به دستور ناصر الدين شاه دعوت به كار در وزارت انطباعات گرديد، ليكن او نپذيرفت و تنها به آن قانع شد كه هر وقت مايل باشد براي اداره انطباعات كه زير دست محمد حسنخان صنيع الدوله ( همان اعتماد السلطنه ) كتابت كند و اجرت آن را بگيرد. اعتماد السلطنه خود در كتاب ‹‹ المآثر و الآثار›› در احوال ميرزا رضا چنين مي نويسد: «« هنوز از ديوان اعلي راتبه نخواسته و جراية نگرفته است و برگ و ساز مماش همي از اجرت كتابت مي كند و به هنر بازو و حاصل سرپنجه خويشتن روزگار مي گذراند. »    ميرزا رضا كلهر پس از رسيدن مرحله استادي و تبحردرخط نستعليق ، تعليم خط را آغاز نمود . از جمله جاهايي كه وي در آنجا به كار تدريس پرداخت نزد ناصرالدين شاه قاجار بود   مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : ميرزا رضا كلهر فرزند رحيم بيك ، در سال 1245 هجري قمري ، در منطقه كلهر كرمانشاه به دنيا آمد . در آغازجواني به مقتضاي ايلي به سواري و تيراندازي متمايل گشت ، اما بعد ها به خوشنويسي روي آوردو به تهران رهسپار شد و نزد « ميرزا محمد خوانساري » تعليم خط گرفت . كلهر به سرعت از استادش پيشي گرفت و ناگزير خطوط به جا مانده از مير عماد را سرمشق قرار داد. وقتي كه آوازه او در افواه مردم پيچيد ، ناصرالدين شاه قاجار او را دعوت نمود و مدتي به شاگردي نزدكلهر مشق خط نمود. علاقه شاه به وي هيچگاه باعث نگرديد به درآمد دربار متكي گردد و با حقوق اندكي كه از راه كتابت دريافت مي داشت روزگار گذراند، تا سرانجام در سال 1310 ه، ق. بر اثر بيماري وبا درگذشت.
   كلهر در 24 ساعت ، جزء 6 ساعت كه براي انجام عبادت و استراحت و نظافت مي پرداخت 18 ساعت آن را در اجتهاد براي اعتلاي فن خطاطي مي گذرانده است . آخرين مرحله از زندگاني ميرزا ، بعد علم و عرفان و خط سير فكري اوست ؛ كلهر هنرمندي بود كه در علوم ادبي تسلط كامل داشته و آثار بجا مانده از او مانند « مخزن الانشاء » گواه اين ادعاست .   شاگردان : ميراز رضا كلهر اندوخته هاي شاگردان بسياري داشت ، ماهر ترين ايشان سيد مرتضي برغاني ، ميرزا زين العابدين شريف قزيني ، سيد محمود صدر الكتاب ، ميرزا عبدالله خان مستوفي بودند. او همچنين براي مدتي معلم خط ناصرالدين شاه نيز بوده است . از ديگر شاگردان وي فرزندان ميرزا محمد عليخان قوام الدوله بودند   آرا و گرايشهاي خاص : ميرزا رضا كلهر پايه خط نستعليق را به جايي رساند كه بعضي وي را هم طراز مير عماد مي دانند؛ به علاوه در خط شكسته وي را بايد از استادان اين خط دانست. عبدالله مستوفي مي نويسد : « ميرزا رضا كلهر همان اصول مير عمادي را تعقيب كرد ولي سليقه هايي در كوتاه كردن مدها و كوچك كردن دوائر و هم چنين تغييراتي در ساير تركيبات حروف در اين خط وارد كرد . البته عمومي شدن اسلوب جديد كار آساني نبود زيرا ساير خطها كه عموما به شيوه مير عمادي مي نوشتند مسلما با اين اسلوب جدي ضديت مي كردند ولي ميرزاي كلهر با اين حرفها از دم در نرفت و شيوه خود را تعقيب كرد و بالاخره توانست خود را به اين درجه برساند كه شيوه و اسلوب او امروز سرمشق خط نستعليق شود و همگي از آن تبعيت نمايند . » دكتر بياني در «احوال و آثار خوشنويسان» مي نويسد : « آنچه مسلم است اينكه ميرزا رضا پايه خط نستعليق را در جايي نهاد كه پس از او كس به آن مقام نرسيده است و قدرت او كمتر كسي از خوشنويسان را دست داده و در واقع شيوه تازه اي در خط نستعليق آورده كه پيش از وي كسي به آن نزديك نشده است . »
سه شنبه 14 دی 1389  7:51 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

کمال الملک

: تولد کمال الملك در تهران 1226: سفر به كاشان در شش ماهگي 1234: سفر به تهران براي تحصيل 1235: ورود به مدرسه دارالفنون 1242: ورود به دربار به دستور ناصر‌الدين شاه 1255: گرفتن لقب نقاش‌باشي 1258: گرفتن لقب نقاش‌باشي خاصه 1262: ازدواج با زهرا خانم 1263: به دنيا آمدن دخترش نصرت 1267: متهم شدن به دزدي ، هنگام كشيدن تابلوي تالار آيينه 1269: گرفتن لقب كمال‌الملك از ناصر‌الدين شاه 1272: شروع به آموختن زبان فرانسه 1273: سفر به اروپا و اقامت در ايتاليا 1274: ورود به پاريس 1276: ديدار با مظفرالدين شاه در فرانسه 1277: چاپ زندگي‌نامه كمال‌الملك در روزنامه شرافت ، شماره شصت 1277: بازگشت به ايران و گرفتن نشان درجه اول و حمايل سبز مخصوص دربار 1278: سفر به عراق ، هم‌زمان با سفر مظفرالدين شاه به خارج 1280: بازگشت به ايران و تمارض مصلحتي به سكته 1285: مرگ مظفرالدين شاه و خوب شدن سكته استاد ! 1287: پيشنهاد تأسيس مدرسه صنايع مستظرفه به دولت 1296: در گذشت پسرش حسينعلي خان 1297: در گذشت همسرش 1298: در گذشت مادرش حدود 1300 : نابينا شدن يك چشمش 1302 تا 1306 : درگيري كمال‌الملك با وزراي معارف دولت وقت 1306: استعفا و آغاز بازنشستگي و اقامت در حسين‌آباد نيشابور 1319: در گذشت كمال‌الملك

سه شنبه 14 دی 1389  7:52 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

استپان استپانیان

بارون اس.ک.استپانيان از عکاسان پيشين تبريز است که در اوايل دوره مشروطه عکسهای زيادی برداشته و به يادگار نهاده است.
استپانيان به سال 1285 ه. ق. (=1868 م.) در روستائی بنام «نورک» در پيرامون شهر ايروان چشم به جهان گشود. تحصيل مقدماتی را در آموزشگاههای ايروان به انجام به انجام رسانيده ، برای ادامه تحصيل وارد آموزشگاه علوم انسانی و مذهبی کليسای «اچميادزين» (اوچ کليسا) مرکز روحانی کليسای ارمنی ، در پنجاه کيلومتری شهر ايروان گرديد ، و پس از آن برای فرا گرفتن فن عکاسی رهسپار تفليس پايتخت گرجستان شد. وی در سال 1308 ه. ق. (=1890م.) تحت تاثير انديشه های انقلابی زمان خود ، در گروه مسلح «گوگونيان» درآمد و هنگام گذشتن از مرز روسيه-عثمانی با همرزمان خود ، از سوی مرزداران روس، دستگير و پس از يک محاکمه کوتاه و سريع به حبس ابد با اعمال شاقه و تبعيد به جزيره «ساخالين» محکوم گرديد.
در دوره تبعيد به علت مسلط بودن به فن عکاسی ، از سوی هيئت علمی که در آن هنگام مامور بررسيهای دانشی در جزيره ساخالين بود ، به کار گماشته شد و همه عکسهای مورد نياز هيئت علمی را شخصا تهيه کرده ، مجموعه نفيسی فراهم آورد که سپس به زبان روسی زير عنوان ساخالين در همان زمان به چاپ رسيد.
استپانيان در تبعيد دوبار اقدام به فرار کرد ولی موفق نشد ؛ بار سوم با گروهی از ياران خود ، اقذام به تهيه قايق چوبی نموده با گرد آوری مقداری خوراک ، همه آنان با اين قايق از راه اقيانوس آرام ، دست به فرار زدند. از اين فراريان ، تنها سه تن که عبارت بودند از استپان استپانيان  و يپرم خان و هوسپ موسسيان زنده ماندند که به سال 1317 ه. ق. (=1899 م.) خود را به تبريز رسانيدند ؛ بقيه آنان همه در راه فرار از ميان رفتند.
استپانيان در کوچه پستخانه واقع در ناحيه 7 تبريز ، اتاقی اجاره کرده ، عکاسخانه خود را دائر کرد و در مدت زمان بسيار کوتاهی ، در کار خود موفقيت شايانی به دست آورد و يه سبب داشتن خوئی نرم و مردم داری و به علت اينکه با هر کس با عبارت «بالام جان» برخورد می نمود ، عکاسخانه و شخص او به نام «بالام جان» معروف اهل تبريز شد. او همه وسائل عکاسی خود را از تفليس وارد می کرده است
استپان بعد از چند سال ، با دوشيزه «وارينکا»  که از ارمنيهای تبريز بود ، زناشوئی کرده دارای چهار فرزند می شود و به علت موفقيت در کار عکاسی ، در اندک زمان زندگانی مرفهی يافته ، حتی سک خانه باغچه ای در کوچه «قره دام داش» تبريز که اکنون به کوچه پشت سينما آسيا معروف است ، خريداری کرده ، عکاسخانه خود را به آنجا منتقل می کند. وی در جنبش مشروطه ، به علت علاقه فراوانی که به آزادی و آزاديخواهان داشته به دسته مجاهدان تبريز و مشروطه خواهان می پيوندد. در سال 1330 ه. ق. (=1911م.) که ارتش روس برای تعقيب آزاديخواهان وارد تبريز شده ، شروع به گرفتن و بند کردن آنان می کند ، استپان استپانيان با جامه مبدل به شکل يک «قاطرچی» از شهر بيرون رفته به «ارزروم» در کشور عثمانی پناهنده می شود و در آنجا نيز عکاسخانه ای دائر کرده و مشغول کار می گردد.
در سال 1333 ه. ق. (=1914 م.) استپانيان خانواده خود را از تبريز به ارزروم می برد ، ليک با آغاز جنگ جهانی اول و طرح قتل عام ارمنيان از سوی دولت وقت عثمانی ، وی که جزو نخستين دستگيرشدگان بود ، محرمانه اعدام می گردد. از خانواده او تنها پسر کوچکش از مرگ رهائی يافته که اکنون در تبريز است و صاحب مغازه «عينک سازی ايران» در پاساژ تبريز می باشد.
از نمونه هائی که از عکسهای او در دست داريم ، پيداست که استپانيان عکاس ماهری بوده و کارش از جنبه هنری عاری نبوده است.
او به سال 1329 ه. ق. عکس اجزاء و مستخدمان اداره نظميه مرکزی تبريز را در ميدان سربازخانه قديم برداشته است که با وجود موجود نبودن وسائل کافی و دقيق در آن زمان ، نمونه بسيار خوبی از عکس پانوراماست . مهرواره عکاسخانه او و عکس همسر و خودش با دو عکس ديگر در اينجا به چاپ رسيده است.

 

سه شنبه 14 دی 1389  7:54 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

کمال الدین بهزاد

کمال الدین بهزاد (نگارگرایرانی - محتملا ١٤٦٠/٨٦٥ ق-١٥٣٥/٩٤٢ق) هنرمندی نوآور و چیره دست که راهی درعرصه نگارگری ایرانی گشود و تاثیری وسیع بر کار نقاشان بعدی درایران، هند، ترکیه و آسیای میانه گذاشت. گویا درکودکی یتیم شد. روح الله میرک در هرات سرپرستی اش را برعهده گرفت و به اوفن نقاشی آموخت (از پیر سید احمد تبریزی نیز به عنوان استاد وی نام برده اند) بهزاد در محفل میرعلی شیرنوایی و به تشویق و حمایت اوپرورش فکری وهنری یافت. سپس به خدمت سلطان حسین بایقرا درآمد (حدود١٤٨٥/٨٩٠ق). پس از استیلای ازبکان برهرات، مدتی دراین شهرباقی ماند و به فعالیت خود در دربارجدید ادامه داد. بعدها به تبریز رفت و در دربار شاه اسماعیل صفوی به سرپرستی کتابخانه و کارگاه هنری منصوب شد (١٥٢١/٩٢٨ق). محتملا این سمت را تا اوایل سلطنت شاه تهماسب اول نیز بر عهده داشت. در زمان اقامت درهرات و تبریز به پرورش شاگردان برجسته ای چون قاسم علی " شیخ زاده " و "میرمصور" همت گماشت. او در تبریز درگذشت و در جنب مقبره شیخ کمال خجندی به خاک سپرده شد. نقاشی های بسیاری را به بهزاد منصوب کرده اند؛ ولی عقیده رایج بر آن است که فقط ٣٢ تصویر را می توان از آثار راستین او به شمار آورد. البته این آثار فقط بر ده سال ازدوران طولانی فعالیت هنریش گواه می دهد(١٤٦٨/٨٩١ق– ١٤٩٥/٩٠١ق). همه کارشناسان شش نگاره نسخه بوستان سعدی موجود در دارالکتب قاهره را جزو مهم ترین آثارش محسوب می کنند؛ اگرچه فقط چهار تا از آنها مرقوم اند. در دو نسخه خمسه نظامی موجود در کتابخانه بریتانیا نیز هجده اثر بهزاد را می توان تشخیص داد. بهزاد در مکتب هرات پرورش یافت. ولی با توانایی شگرفی که در ترکیب بندی، هماهنگی رنگها وتوازن شکلها داشت، باعث و بانی تحولی مهم درسنت نقاشی ایرانی شد. او به مدد خطوط شکلساز و قوی و پویا، پیکره های یکنواخت و بی حالت در نقاشی پیشین را به حرکت درآورد. طبیعت و معماری رابه مکان فعل وعمل آدمها بدل کرد و دراین محیط، برای هرپیکر جایی مناسب درنظر گرفت. بابهره گیری ازتاثیرات متقابل رنگ ها،بخش های مختلف تصویر راباهم مرتبط ساخت. به منظور استحکام ساختار کارش به روش های هندسی ساختمان ترکیب بندی روی آورد. بدین سان، او توانست میان آدمها، اشیاء و محیط ارتباطی منطقی برقرار کند، که دستاوردی تازه در نقاشی ایرانی بود. تفسیر واقعگرایانه از رویدادهای داستان و توجه به جلوه های زندگی واقعی، وجه دیگری از نوآوریهای بهزاد بود. او در تجسم محیط و زندگی و کار مردم، گاه تیزبینی بسیار ازخودنشان می داد (مثلا، کارگرانی که با تقسیم کارمعین کاخی رابنامی کنند و درمیان آنها یک زنگی ناوه کش نیزدیده می شود، خدمتکارانی که وسایل ضیافت شاهانه را تدارک می بینند، غلامی که حوله در دست ایستاده تا پای خواجه اش را خشک کند.) بااین حال بهزاد هیچ گاه برداشت معنوی از مضمون داستان را فدای توصیف وقایع عادی نمی کرد. ازسوی دیگر، اوبرای تجسم دنیای واقعی روشی مبتنی بر اصول زیبایی شناسی نگارگری ایرانی را برگزیده بود و از این رو، واقعگرایی او ماهیتاً با طبیعت گرایی اروپایی تفاوت داشت. درنقاشی بهزاد، احساس و تعقل به طرزی ظریف و هنرمندانه متعادل شده اند. در حقیقت، نحوه نگارش او به انسان با شیوه کاربست رنگ و خط و به طورکلی با چگونگی انتظام ساختار آثارش انطباق کامل دارند. این محتوای انسان گرایانه و قالب ملازم با آن، در تاریخ نقاشی ایرانی بی سابقه است. نظر به شهرت بهزاد طى قرنها کسان بسیارى کارهاى او را تقلید کرده اند و نامش را بر تصویرهاى بیشمار گذاشته اند از اینرو تمیز دادن تصویرهاى اصلى او کار دشوارى است. این تحقیقات مخصوصاً پس از برپا شدن نمایشگاه هنر ایرانى در لندن (۱۹۳۱ م.) تا حدى به نتیجه رسیده است. اساس اطلاعاتى که از کار او در دست است تصویرهایى است که با امضاى اصیل او در نسخه اى از بوستان سعدى نقش شده. و اینک در کتابخانهٔ ملى قاهره مخزون است. شیوهٔ بکار بردن رنگهاى گوناگون و درخشان تصویرها از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها حکایت میکند. از این تصویرها چنین برمىآید که بهزاد بیشتر برنگهاى به اصطلاح «سرد» (مایه هاى گوناگون سبز و آبى) تمایل داشته، اما در همه جا با قرار دادن رنگهاى «گرم» (بخصوص نارنجى تند) در کنار آنها، به آنها تعادل بخشیده است. تناسب یک یک اجزاى هر تصویر با مجموعهء آن تصویر شگفتانگیز است. شاخه هاى پرشکوفه و نقش کاشیها و فرشهاى پرزیور زمینهء تصویرها نمودار ذوق تزیینى و ظرافت بىحساب بهزاد است. اما بیش از هر چیز واقع بینى اوست که کارهایش را از آثار نقاشان پیش از او متمایز ساخته است. این واقع بینى بخصوص در تصویرهایى بچشم میخورد که صرفاً جنبهء دربارى ندارد و نشان دهندهٔ زندگى عادى و مردم معمولى است (شیر دادن مادیانها به کرهها در مزرعه، تنبیه کسى که به حریم دیگرى تجاوز کرده، خدمتکارانى که خوراک مىآورند، روستائیان در کشتزار و غیره). دیگر اینکه صورت آدمها به صورت عروسک وار و یکنواخت نقاشیهاى پیش از بهزاد شبیه نیست. بلکه هر صورتى نمودار شخصیتى است و حرکت و زندگى در آن دیده میشود. آدمها در حال استراحت نیز شکل و حالاتى طبیعى دارند. بر کارهاى دیگرى که به بهزاد منسوب است امضاى مطمئنى دیده میشود. به این جهت، تنها سبک تصویرها (ترکیب بیمانند نقشهاى تزئینى با صحنه هاى واقعى) میتواند راهنمائى براى تمیز دادن کارهاى اصیل او بشمار آید. در میان تصویرهاى بیشمارى که در کتابها یا جداگانه بنام بهزاد موجود است اختلاف عقیده میان خبرگان بسیار است. اما بهرحال بسیارى از این کارها اگر ازآن خود استاد نباشند وابسته به مکتب او هستند. برخى از کتابهایى که با تصویرهاى منسوب به بهزاد مزیناند ازین قرارند: گریز یوسف از زلیخا [بوستان سعدی] (١٤٨٨/٨٩٣ ق)، جنگ شترسواران، ساختن قصر خورنق [خمسه نظامی] (١٤٩٢/٨٩٨ ق)، حضرت محمد (ص) وخلفای راشدین [حیرت الابرار میرعلیشیرنوایی] (حدود١٤٩٥/٩٠١ ق)، صورت شیبک خان (حدود١٥٠٨/٩١٤ق(. نفوذ بهزاد بیش از هر چیزى در کار شاگردان او دیده می شود. برخى از شاگردانش، مانند قاسم على و آقا میرک، در کار خود بیش و کم به پاى استاد رسیدند. با آنکه در زمان صفویه سبک مینیاتورسازى بار دیگر دچار تحول شد، نزدیک نیم قرن پس از بهزاد نفوذ او در کار نقاشان بچشم میخورد. نقاشان هراتى سبک بهزاد را به بخارا بردند و آنرا در دربار خاندان شیبانى پرورش دادند. کتابى بنام مهر و مشترى که در ۹۲۶ ه . ق. در بخارا استنساخ شده نمودار آن است که سبک بهزاد در بخارا بهتر از تبریز حفظ شده است. مهاجرت برخى از نقاشان سبب اشاعهء سبک بهزاد در هندوستان نیز گردید. ساختن قصر خورنق، اثری از استاد کمال‌الدین بهزاد

 

منبع : ویکی پدیا - سایت هنر شرق

سه شنبه 14 دی 1389  7:55 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

نسرین خسروی

 

 

 

 

بیوگرافی و زندگینامه

نسرين خسروي در 29 آذر 1329 در تهران به دنيا آمد و در سال 1358 در رشته گرافيک از دانشکده هنرهاي زيبا فارغ‌التحصيل شد. از مجموعه آثار وي مي‌توان به کتابهاي کدو قلقله زن، سپيد برفي، بياييد با هم زندگي کنيم و دختر باغ آرزو اشاره کرد.  وي در حوزه فعاليتش جوايز متعدد داخلي و خارجي به دست آورد. خسروي جايزه اول جشنواره نوما 2000 براي کتاب "دختر باغ آرزو" و همچنين نامزدي جايزه بين‌المللي هانس کريستين اندرسن در سال 1380 به عنوان برترين تصويرساز ايراني را در کارنامه داشت.

سه شنبه 14 دی 1389  7:56 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

رضا مافی

تـنـهـا رضا مافي در پنجمين روز از ماه نهم سال 1322 خورشيدي در مشهـد متولد شد. پدرش زرگر و حکاک بود و با اين هنر ظريف آشنايي داشت. برادر بزرگتر او نقاشي مي کرد و به هنرهاي تجسمي علاقمند بود. رضا از کودکي قلم به دست گرفت و سرگرمي و دلخوشي او خطاطي و بازي با حروف و کلمات بود. پدر که شيفتگي او را ديد، پس از جستجو، استاد " اعتضادي " را به استادي او برگزيد.
اعتضادي از خوشنويسان بنام مشهد و در موزه آستان قدس رضوي کتابهـا و قطعات خطي قديمي را تعمير و مرمت مي کرد. رضا در شاگردي اعتضادي کوشش، شيفتگي و پشتکاري بسيار از خود نشان داد و استاد نيز بي دريغ تمام تجربيات ساليان دراز عمرش را در کوتاهـترين مدت، کريمانه در اختيار رضا قرار داد.
رضا پانزده ساله بود که در پي عشق خود و تکميل آن راهي تهران شد، تا از اساتيد بزرگ توشه برگيرد. در کنار درس به تمرين خوشنويسي ادامه داد و براي يافتن استاد به هر گوشه سير کرد؛ تا در سال 1343 راه اصولي خود را يافت.
رضا مافي در کلاس درس استاد حسين ميرخاني،  شاگردی نمود. میرخانی  دريافته بود که مافی اين استعداد را دارد که در آينده نامور اين هنر گردد .
نقاشي خط
با چـنين اندوخته ای به نقاشي خط روي آورد. آثارش در گالري سيحون مورد توجه اهل هـنر و هنرشناسان قرار گرفت. در واقع او اولین هنرمند خوشنویسی است که بر بوم نقاشی خط نوشت . نمايشگاه هاي متعددي نيز از نقاشي خط هاي او در ايران و کشورهاي ديگر از جمله فرانسه، آمريکا، انگلستان، سويس و پاکستان ترتيب يافت.
شيوه مافـي
رضا مافي شيوه اي ويژه داشت و تابلوهاي او را در بين صدها تابلوي ديگر بخوبي مي توان تشخيص داد. رنگ تابلو هاي او بيشتر قهوه اي کهنه است با متن و نوشته هايي به همين رنگ که متمايل به سياه است. اين رنگ که وقار ويژه اي دارد به تابلو حالتي کهـنه و قديمي مي د هـد. او از به کار بردن رنگ هاي شاد بکلي گريزان بود و بسيار به ندرت در ترکيب متن ها از آنها استفاده مي کرد.
رضا مافي در چهـارم مهر ماه 1361 از دنيا رفت.

 

منبع : منبع : وبلاگ چهره هاي ماندگار

سه شنبه 14 دی 1389  7:58 PM
تشکرات از این پست
mamiran
mamiran
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 466
محل سکونت : زنجان

ابوالحسن صدیقی

استاد ابوالحسن صدیقی از بزرگترین مجسمه‌سازان ایران در قرون اخیر و خالق زیباترین مجسمه تاریخ ایران " مجسمه‌ی نادرشاه افشار " در باغ نادری مشهد و مجسمه‌هایی ابن سینا در همدان، سعدی در شیراز،  خیام در پارک لاله و فردوسی در میدان فردوسی تهران است.
مرحوم ابوالحسن صدیقی که از شاگردان کمال‌الملک است علاوه بر فعالیت در مجسمه‌سازی در زمینه نقاشی هم صاحب آثار ارزنده‌ای است. فریدون صدیقی، فرزند استاد ابوالحسن صدیقی، خود هنرمند و مجسمه‌سازی قابل است که این هنر را بطور آکادمیک در اتریش فراگرفته و سال‌ها به عنوان دستیار پدر در کارگاه ایشان در شهر رم مشغول بوده‌اند.
بخش اول گفتگوی ما با ابوالحسن صدیقی در مورد پدر را در شماره اول دوره جدید ۷سنگ دیدید و بخش دوم این گفتگو را در این شماره می‌خوانید.
فریدون صدیقی در این گفتگو علاوه بر صحبت در مورد آثار و فعالیت‌های پدر به مسئله مهمی هم اشاره می‌کنند. وضعیت بحرانی و نامعلوم و خطر تخریب مجسمه‌های فردوسی و خیام در اثر سهل‌انگاری‌های مجموعه شهرداری تهران.
درباره وجه مجسمه‌سازی‌ استاد صحبت کردیم. اما ایشان نقاش بزرگی هم بوده‌اند. تا آنجایی که من اطلاع دارم یک قسمت از نقاشی‌های‌شان به عنوان چهره رسمی در کشور ثبت شده است، مثل تصاویر سعدی و فردوسی که در کتابهای درسی و دیگر جاها به عنوان چهره رسمی استفاده می‌شود کار ایشان است. در این مورد هم کمی صحبت کنیم.
- بله، ببینید در ۱۳۲۲ انجمن آثار ملی تاسیس شد و از آن سال شروع کردند راجع به مفاخر و مشاهیر ملی بحث و گفتگو کردن. ایران‌شناس‌ها و باستان‌شناس‌ها نشستند و صحبت کردند که آنچه تصویر از چهره اینها وجود دارد و در بین کتابهای قدیمی باقی مانده است اثر هنرمندانی است که ایرانی نیستند. اکثرا هندی یا پاکستانی یا مربوط به آذربایجان شوروی هستند. مثلا خواجه نصیر طوسی را یک نفر مثل هندی‌ها کشیده بود، یک نفر عین چینی‌ها و مغولی‌ها کشیده بود. این بود که بنا شد یک چهره رسمی برای این مفاخر ملی در انجمن آثار ملی ثبت شود.
سال ۱۳۲۴ پدرم تصویری از سعدی کشید و به تصویب انجمن آثار رسید و از آن به بعد هر هنرمندی که بخواهد تابلو یا مجسمه‌ای از آن هنرمند بسازد باید چهره‌اش همانی باشد که ثبت شده که البته متاسفانه گاهی رعایت نمی‌شود. ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر طوسی، حافظ، فردوسی، سعدی اینها کسایی بودند که پدرم چهره‌های‌شان را کشید و ثبت شد.
پدرم تابلوهای خیلی ارزنده‌ای هم دارد. دو تا از تابلوهایش در موزه سعد‌آباد است. یک تابلو بزرگ دارد به طول ۷ متر و ارتفاع ۳ متر در سفارت ایران در پاریس که چهره اولین ایلچی خان ایران یعنی همان سفیر ایران در دربار لوئی شانزدهم است. حتی موزه لوور در گزارش قرنی که داد اشاره کرده که هنرمندان خارجی هم بودند که آمدند اینجا و همچین فعالیتهایی داشتند مثل پیکاسو، مثل دالی و مثل ابولحسن صدیقی. پدرم تابلوهای خیلی نفیسی دارد و یکی از نفیس‌ترین تابلوها خوشبختانه در اختیار من است. تابلویی است که از رامبراند در فلورانس کپی کرده است. یک تابلو دیگر تابلویی است که از روبنس کپی کرده که متاسفانه بر اثر سهل‌انگاری از بین رفت. هنگام کشیدن این تابلو در موزه لوور بوده و وقتی کارش تمام می‌شود اجازه نمی‌دهند بیرون بیاید می‌گویند شما دارید این تابلو را می‌دزدید! بعدا می‌روند و می‌بینند این تابلو را تازه کشیده و آن یکی خشک شده است. یعنی اینقدر دقیق کار شده بود که قابل تشخیص نبوده است. یک تابلو تمام قد فرشته دختر چشمه مال سورس دارد و چون این تابلو خیلی عریان است آدم هر جایی نمی‌تواند آنرا نمایش دهد! تابلویی دارد از رضا خان ایستاده بعد از تاجگذاری. پدرم چند مدال هم درست کرده است. مدال برای هزارمین سال فردوسی. البته اینها کارهای کوچکترش است. این کار در یونسکو هم ثبت شده است. پدر من ۸۳ تا مجسمه ساخت که از این ۸۳ تا چهارده تا قابل بحث نیست بخاطر اینکه شخصیت‌های حکومتی هستند. واقعا خدمت کلانی به فرهنگ و ادب مملکت کرد و باعث شناسانده شدن شخصیت‌های ادبی ایرانی شد.
- از نظر تدریس چطور؟ چه مدت تدریس داشت؟ شاگردانش چه کسانی بودند؟ کجا تدریس داشت؟
- در دانشکده هنرهای زیبا بعد از افتتاح حدود پنج سالی درس دادند. بعد از ۱۳۲۰ بود که جنگ شد و اینجا هم اشغال شد. یکی دوسالی اوضاع راکد بود و دوباره در دانشگاه درس می‌داد و بعد خسته شد. اصلا پدر من برای اینکار ساخته نشده بود که درس بدهد. رفت و آزاد کار خودش را کرد. البته استاد دانشگاه بود و خیلی زود خودش را بازنشسته کرد که خیالش راحت شود و رفت به مسئله هنر بپردازد.

 

منبع :  وبلاگ چهره هاي ماندگار

سه شنبه 14 دی 1389  8:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها