پاسخ به:اشعار کوتاه از فروغ فرخزاد
بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه آزارش
فروغ فرخزاد
...امضا؟؟هیچــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
وبلاگ یا حسیــن مظلوم
وبلاگ محبان مهـــــدی عج
وبلاگ مدافعان حرم
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست كه نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
بر تو چون ساحل آغوش گشودم در دلم بود که دلدار تو باشم وای بر من که ندانستم از اول روزی آید که دل آزار تو باشم
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد
در سرزمين قد کوتاهان معيارهاي سنجش هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند چرا توقف کنم؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت مي کنم و کار تدوين نظامنامه ي قلبم كار حكومت محلي كوران نيست
تا به كي بايد رفت از دياري به ديار ديگر نتوانم ‚ نتوانم جستن هر زمان عشقي و ياري ديگر كاش ما آن دو پرستو بوديم كه همه عمر سفر مي كرديم از بهاري به بهاري ديگر
لحظه ها را درياب چشم فردا كور است نه چراغيست در آن پايان هر چه از دور نمايانست شايد آن نقطه نوراني چشم گرگان بيابانست
اين گروه زاهد ظاهر ساز دانم كه اين جدال نه آسانست شهر من و تو ‚ طفلك شيرينم ديريست كاشيانه شيطانست روزي رسد كه چشم تو با حسرت لغزد بر اين ترانه درد آلود جويي مرا درون سخنهايم گويي به خود كه مادر من او بود