0

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

سرت را پس گرفتم

همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم

به چه سختی ولی کن

ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم

بیا بنشین و بنگر

ببین خلخال پای دخترت را پس گرفتم

پرنده بودی اما

من از نیزه همه بال و پرت را پس گرفتم

به خاک افتاده نیمت

ولی در شام نیم دیگرت را پس گرفتم

ز دست نیزه داران

همه جامانده های پیکرت را پس گرفتم

میان آن غنائم

لباس دست دوز مادرت را پس گرفتم

دلم خوش کن برادر

بگو آرام خواهر معجرت را پس گرفتم

شاعر : رضا ناصری

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:10 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد

گریه نکن که چشم ترت تیر می کشد

 

نیزه نشینیِ تو مرا میکشد حسین

قلبم شبیه زخم سرت تیر می کشد

 

هر وقت نیزه ات به علمدار میرسد

یکباره داغ بر کمرت تیر می کشد

 

حال شکاف فرق علی اکبرت بد است

من شاهدم دل پسرت تیر می کشد

 

چشم رباب خیره ی سر نیزه ها شد و

هم پای چشم شعله ورت تیر می کشد

 

گودال بود و مادرمان را هنوز هم...

میبینمش ز بال و پرت تیر می کشد

 

حسن کردی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:10 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

اسرار نهان را سر بازار كشيدند

آتش به دل عترت اطهار كشيدند


دروازة ساعات كه در شأن حرم نيست

ناموس خدا را سوي انظار كشيدند


بازار يهود آبروي اهل حرم رفت

از پيرهن پارة ما كار كشيدند


با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت

دردِ دل ما را همه جا جار كشيدند


تا خواست ، تماشايي مان كرد ستمگر

با   بي ادبي در بر حضّار كشيدند


ايكاش كه چون كوفه غم سيلي مان بود

ما را به سوي مجلس كفار كشيدند


ايكاش فقط سنگ به سرها زده بودند

بر گرية ما قهقهه بسيار كشيدند


هر بار كه بي عاري شان خنده بما زد

زخمي به دل حيدر كرار كشيدند


اي سهل بگو از صدقه سوخت دل ما

خون از جگر احمد مختار كشيدند


از مردمشان هيزتر اينجا خودشانند

خون بود كه از چشم علمدار كشيدند


با اين كه خدا ، حافظ ناموس خودش بود

با حرف كنيزي به جگر خار كشيدند


از مجلس بيگانه به ويرانه كه بردند

فرياد سر عصمت دادار كشيدند


ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده

بس چوب به لبهاي گهر بار كشيدند


با رأس بريده سخن اين بود دمادم

يك آيه بخوان ،كار به اغيار كشيدند


اين شام بلا لكّة ننگي است به تاريخ

اسرار نهان را سر بازار كشيدند

شاعر : محمود ژولیده

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

زینبم اینهمه بلا سخت است
فهم داغت برای ما سخت است
گفتن از قصه ی گودال کار ما نیست
دیدن حسین سرجدا سخت است
از درد حتی آسمانها هم خمیدن
آن لحظه ای که داشتن سر می بریدن
زهرا میان قتلگاه می زد بر سر
ای وای گلوی تشنه ای را هم بریدن
******
((ای کاش حرف روضه خوانان دروغ بود))
ای کاش ماجرای لب و دندان هم دروغ بود
((ای کاش این قصه ی پر غمت سند نداشت))
ای کاش لحظه ی سر بریدنت هم دروغ بود
اگر بروی زینبت قامت کمان می شود
غریبی و اسیری بی امان می شود
جواب ناله های من پس از تو
به جای مرهم زخم زبان می شود
 

جوادقمری

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

منت گذار بر سر زینب هلال من

از شوکت شماست تمام جلال من

شاها تمام دار و ندارم ز دیگران

ای ماه روی نیزه سواره، تو مال من

من پر فقط به صحن و سرای تو می زنم

دشمن خیال کرد که بشکسته بال من

کروبیان چو آدمیان لاف می زنند

عاشق کجا؟ که هست؟کسی در مثال من

روح القدس که مهد تو را می دهد تکان

آبی مکیده ز ته انگور کال تو

گیرم گرفته اند ز سر معجر مرا

کو دیده تا نظاره کند بر جمال من؟

خواهم که فال گیرم و مصحف که پاره است

آتش به لب گرفت ز تعبیر فال من

گفتی اسارت است و غریبی ... به روی چشم

گفتی بنات من ... همه اندر کفال من

گفتی غم رقیه و دل شوره ام گرفت

باشد ،غمش کشم به قد همچو دال من

گفتی یهود و شام ... حسین از خودت بگو

گفتی که هیچ ... هیچ ... فقط هست قتال من

شاها نبود رسم که مخفی ز من کنی

اصلا نبود فکر تنور در خیال من

زخم از دلم گرفتم و بر سر گذاشتم

از سینه ام جدا و به سر شد مدال من

گیرم دروغ بود که سر را شکسته ام

خنجر به سر زنید به فتوای سال من

 مرتضی رضایی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

می گوید از حکایت بازار رفتنش

از کربلا بدونِ کس و کار رفتنش

می گوید و اشاره به گودال می کند

از تیر و نیزه در بدن یار رفتنش

با تازیانه محمل خود را سوار شد

می گوید از کنارِ علمدار رفتنش

یادش به خیر جاه و جلالی که داشتم

می گوید از میان خس و خوار رفتنش

می گفت از دَمی که پناهش به نیزه رفت

از لحظه ای که آه، به اجبار بُردنش

 

رضا باقریان

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:14 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

بعد از چهل روز...

از کوفه تا شمشیر عزراییل هایش

از کربلا تا شام با تفصیل هایش...

بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز

امروز آمد دیدن فامیل هایش

خود را به روی قبرهای خاکی انداخت

بانوی مکه با همان تجلیل هایش

حال عجیبی داشت وقتی بازمی گشت

بغض غریبی داشت در ترتیل هایش

با او چهل روز و چهل شب همسفر بود

کابوس هایی تلخ با تأویل هایش

آخر پذیرفت آن چه را باور نمی کرد

دل کند اینجا زینب از هابیل هایش...

زن مانده بود و یک بیابان بی پناهی

زن مانده بود و داغ اسماعیل هایش

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:15 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

سزد کز دیدگان خو نابه جاری
کند شیعه تمام عمر زاری
امام عصر اندر کند و زنجیر
چهل منزل کند اشتر سوار

 

چهل منزل همه با لشکر غم
همه با آه و واویلا و ماتم
نگاه کودکان بر ماه نیزه
وزینب بود با اشک دمادم

 

سری چون ماه بر نوک سنان بود
مهار ناقه د ست ساربان بود
به دامان زنان آل طاها
سروش اشک می دیدم روان بود

گلستان نبی پرپر نمودند
همه با نیزه و خنجر نمودند
زمان در بهت سنگینی فرو رفت
حسین را تشنه لب بی سر نمودند

قنبر سماچی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:16 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

بر نیزه زلف شعر رها شد ، نیامدی
پای جنون به معرکه وا شد ، نیامدی

در خیمه گاه کاغذ آتش گرفته ای
تک تک حروف شعله نما شد ، نیامدی

برگشت مشک جوهر آبی به روی میز
پشت غزل دوباره دوتا شد ، نیامدی

در قتلگاه دفتر در خون شناورم
سرهای بیت هام جدا شد ، نیامدی

افتاده پاره پاره تن دفترم به خاک
این دشت واژه کرببلا شد ، نیامدی

شاعر نوشت با قلم سر شکسته اش
مضمون اسیر قافیه ها شد نیامدی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها