0

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

به روي  منبر  نيزه ،  به وقت  صوت  قرآنت

دو دست عرش را ديدم كه مي گيرند دامانت

خداي عشق بازي ها ! نگاهت هم عبادت بود

ملائك سجده  مي كردند  بر لبخند چشمانت

جواب تو  به  هر  شمشير ، هزار الحمدلله بود

چه خوش تلفيق مي دادي، سلوك عشق و عرفانت   

همين  كه  آفتاب  گرم ، روي  معجرم  افتاد

تو  روي  نيزه ها  خواندي  نماز   ناز   بارانت

همان  هيهات من الذله ات  را شرح مي دادم

پيام  خطبه هايم   شد  ،  تجلي گاه  جولانت

تو  در  رمز  كلام  من ،  شدي  پيداي  ناپيدا

كرامت  را  هويدا  كرد ،  اين  پيدا  و  پنهانت

سرت حتي  به روي نيزه ها هم پادشاهي كرد

تو روي  تخت نيزه ، عالمي شد تحت فرمانت

عجب آيينه اي بودي كه با چشمان خود ديدم

تمام   سنگ هاي    بام ها   بودند   حيرانت

سرت   خورشيد   امّا   سايبان  كاروانت  بود

به زير سايه ي خورشيدي ات بوديم مهمانت

نداي وحي مي آمد ، از آن رگ هاي خونينت

نداي  وحي  را  راهب  شنيد و  شد مسلمانت

امان از چوبه ي محمل ، امان از چوب نااهلان

شكست از اين سر زينب ، شكست از آن دو دندانت  

تو در  گودال ، خوشحالي و روي نيزه غمگيني

گذشتند از تو خيلي ساده ، پيچيده ست جريانت

به مقتل هم به خود تكليف ديدم از تو برگيرم

دو   بوسه  با  نيابت  از   تمام  دوست دارانت

همان دم  بود  عالم را (اسيرِ) بوسه ها  ديدم

تو  در  گودال  افتادي  و  عالم  بود  گريانت

شاعر: حميد رمي

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:04 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

بر روی نیزه رفت سرت در برابرم

بر سر زدم ز گودی گودال تا حرم

سر نه تنی نمانده که پخش زمین شدی

صحرای کربلا ز تنت پر برادرم

سر روی نیزه است ِ تنت زیر سم اسب

آیا تویی برادر من نیست باورم

یک دشت پر ز این همه اعضای پیکرت

اینبار با خودم دوسه تا خیمه می برم

هر تکه ای ز پیکرتان میرسد به من

میبوسم از برای تسلای مادرم

رفیت برو ولی چکنم بعد رفتنت

از بعد رفتنت که شود سایه سرم؟

شاعر : امیرفرخنده

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:04 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

از راه رسیده است، در آغوش بگیرید

اما تن او نیست که بر دوش بگیرید

تن قسمت گودال و سرش قسمت نیزه

گلبانگ اذان بر سر نی، گوش بگیرید

ای در سرتان کوفه ی تردید بیایید

تا پاسخ خود از لب خاموش بگیرید

خورشید حقیقی رخ او بود و بر این نور

هرگز نتوانید که سرپوش بگیرید

عالم همه خمخانه ای از خون حسین است

از جوشش دریای غمش جوش بگیرید

هرچند عطش داشت ولی ناز نگاهش

ساغر به کف آرید و دمی نوش بگیرید



"محمد فرخ طلب"

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:05 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو

خون سر شکسته ی من رونمای تو

 

زینب سرش شکسته ولی سر شکسته نیست

سر خم نکرده پیش کسی جز خدای تو

 

قرآن بخوان اگرچه تو را سنگ می زنند

دین خدا نفس بکشد با صدای تو

 


زینب نفس نمی کشد ای نفس نطمئن

یک لحظه در هوای کسی جز هوای تو

 

تو سربلند بر سر نیزه بخوان، بدان

زینب هم ایستاده بمیرد برای تو

 

من پای نی، تو بر سر نی، گریه می کنیم

تو مبتلای عشقی و من مبتلای تو

 

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:05 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود

غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود


هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود

دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود


بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت

تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود


پایین پای محمل مانند منبرش

موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود


می خواست خطبه ای به زبانش بیاورد

بی خود نبود این همه بالا نشسته بود


با یاد خانه ی پدری اش در آن گذر

اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود


یک ماه می گذشت برای ظهورشان

مسلم کنار جاده ی آنها نشسته بود


در چشمهای رو به خدایش درآن غروب

تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود


دستش نمی رسید اگر شانه ای کند

در چند متریِ سر آقا نشسته بود

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:06 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد

 

زینت دوش نبی بودی و نی جای تو شد

 

سر تو بر سر نی بود و تنت روی زمین

 

طوطیا از سم مرکب  همه اعضای تو شد

 

آیه آیه شدی ای مصحف صد پاره من

 

هدف سنگ جفا صورت زیبای تو شد

 

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد

 

کوفه زیر و زبر از صوت دل آرای تو شد

 

تو روی نیزه به لب آیه قرآن خواندی

 

شهر مبهوت از آن ناله گیرای تو شد

 

کوفه تا شام تو را محو تماشا گشتم

 

می روی و دل من آهوی صحرای تو شد

 

بار ها از روی نی روی زمین افتادی

 

شهر آزین شدو سرگرم تماشای تو شد

 

وای از مجلس نامحرم  واز طشت طلا

 

خیزران بود که لب تشنه لبهای تو شد

 

شاعر: مجيد رجبي

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:06 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

امام حسین(ع)-شهادت

 

عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست

جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست

سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند

از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست

چه سفره ای است که هفتاد دل نمک گیرند!؟

چقدر شور در این جمع مختصر بالاست!

مصاف عشق و ریا نابرابر این گونه است

که در مقابل هر تیغ صد سپر بالاست

به شوق آب لب خشک غرق تب کم نیست

شگفت آنکه تب آب بیشتر بالاست

در این طرف عطش عشق می کند غوغا

در آن طرف عطش سکه های زر بالاست

مپرس "هَل مِن ناصِر" که در جواب ای سرو

به جای دست فقط دسته ی تبر بالاست

به هیچ آب فروکش نمی کند عطشم

دمای داغ تو در کوره ی جگر بالاست

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:06 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

نگاه نیزه سواران به سمت پایین است

به سمت جمع اسیران آل یاسین است

سر بریده ی هجده برادر زینب

چقدر درهم و آشفته است غمگین است

چطور میشود این قصه را روایت کرد؟

به غیرت همه بر خورده است سنگین است

که جای عمه ی سادات در لباس اسیر

میان عده ای از کافران بی دین است

حکایت سفر بعد کربلای شما

همیشه شامل سنگین ترین مضامین است

ازآن همه فقظ این در ردیف من جا شد

تمام عشق خدا بین طشت زرین است...

مرتضی مومنی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:07 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

در مسیر کوفه و شام

 

ای سر به من نگاهی من خواهر تو هستم

کاین آن به کنج محمل در ماتمت نشستم

تا صوت دلربایت از روی نی شنیدم

دیباچه سخن را از حرمت تو بستم

تا جلوه خدا را دیدم ز روی ماهت

پیوند دیده و دل از غیر حق گسستم

ای نازنین برادر قرآن بخوان برایم

چون عاشق صدای داودی تو هستم

دیشب به یاد رویت تاصبح ناله کردم

زیرا که بود کوتاه از دامن تو دستم

گویا که بوده ای تو دیشب به نزد مادر

 کاینسان زبوی عطر آن دلشکسته مستم

"ژولیده" باردیگر برگو که گفت زینب

 ای سر به من نگاهی من خواهر تو هستم

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:07 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

مثل پیغمبری سر نیزه، وه چه دل می بری سر نیزه

باز هم از نگات می ترسند، تو خود حیدری سر نیزه

همه جا من سر تو را دیدم، گاه دوری و گاه هم نزدیک

گاه پیش علی اکبر و گاه در بر اصغری سر نیزه

چشم از روت بر نمی دارم، از سر زخم خورده ات حتی

هر چه باشد برادرم هستی، از همه برتری سر نیزه

چه نیازم به اینکه در این راه، بنشینی به روی دامانم

گرچه بالانشینی اما باز، در بر خواهری سر نیزه

بعد تو ای برادرم دیدی، کعب نی ها مرا نشان کردند

خواهرت که شبیه محتضر است، تو بگو بهتری سر نیزه؟

تا سر نیزه ماه را دیدم، یاد اشک ستاره افتادم

گفتم عباس جان کجا رفتی؟، رفتی آب آوری سر نیزه؟

اکبر و قاسم و حبیب و زهیر، چقدر دور تو ستاره پُر است

ساقی ات هم که هست، کی گفته که تو بی یاوری سر نیزه

خطبه خوانی به پای من اما، از کنارم تکان نخور باشد؟

تو که باشی دگر نمی ترسم، سایۀ این سری سر نیزه

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:07 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

امام حسین(ع)-در مسیر كوفه و شام

 

زلفش رها بر شانه ی لرزان باد است

بر نیزه ی تنهایی خود تکیه داده است

هر چند پیچیده است در عالم شکوهش

معراج او بر روی خاک آن قدر ساده است

آن قدر آزاد است از هر قید و بندی...

حتی به کهنه پیرهن هم تن نداده است

یک روز روی شانه ی پیغمبر... اکنون

بالای نیزه باز در اوج ایستاده است

دارد همین که سایه اش را از سر نی

باور کن این هم از سر عالم زیاد است

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:07 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

سر پای نیزه ی تو برادر! شکستنی ست

 زینب سرش شکست ولی سر شکسته نیست  1

از آتش دلم دل هر سنگ آب شد

کوه از کلام دختر حیدر شکستنی ست

 آل علی چو دست تظلم برآورند 2

بنیان شام چون در خیبر شکستنی ست

باران سنگ سوی سر روی نیزه هاست

ای شام شیشه دل خواهر شکستنی ست

در کربلا مدینه به تکرار می رسید

پهلوی دختران پیمبر شکستنی ست...

*** 

-1از مجید تال

-2 از محتشم کاشانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:08 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

چشمم از داغ تو ای گل پر شبنم شده است

لحظه هایم همگی رنگ محرّم شده است

مرهمی نیست که بر داغ عظیمت بنهم

اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است

حق بده پشتم اگر خم شده از غصه حسین

قامت نیزه هم از ماتم تو خم شده است

چند روزی است که از حال لبت بی خبرم

چه شده موی تو آشفته و درهم شده است

لب و دندان و سر و صورت تو خونین است

چشم هایت چقدر چشمه ی زمزم شده است

پیش از این لهجه ی زهرائی ات اینگونه نبود

چند دندان تو ای قاری من کم شده است

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:08 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

از کودکی چنین کمرش خم نبوده است

در سینه‌اش که این همه ماتم نبوده است

در کودکی شکسته اگرچه دلش، ولی

شمشیر و تیر و نیزه فراهم نبوده است

گیرم که دیده بود پدر را شکسته سر

اما سری به نیزه مجسّم نبوده است

دیدی اگر که موی سر او سفید شد

داغی شبیه داغ مُحّرم نبوده است

دیدی اگر کنار برادر ز هوش رفت                                     
صد ضربه نیزه بر بدنی کم نبوده است

یادش بخیر ناقه‌ی عریان و کعبِ نی

اطراف ناقه، ناقه‌ی مَحرم نبوده است

یادش بخیر کآمد و در قتلگاه دید

انگشت دست و حلقه‌ی ‌خاتم نبوده است

شاعر : رضا باقریان

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:09 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

سقا كه رفت با رفتنش چه بر سرت رفت
پشتِ سرش پشت و پناه و لشگرت رفت
 
گفتم خدا رحمي كُنَد اهل ِ حرم را
تا در كنار ِ علقمه آب آورت رفت
 
بَهر ِ عروس ِ مادرم خيلي دلم سوخت
تا كه سه شعبه در گلويِ اصغرت رفت
 
بيخود براي كشتنت خنجر كشيدند
كشته شدي آن لحظه اي كه اكبرت رفت
 
از حال رفتي و منم از حال رفتم
تير ِ سه پر تا پر همينكه در پرت رفت
 
يك گوشه اي رفتم نشستم گريه كردم
وقتيكه شمر با چكمه اش بر پيكرت رفت
 
عريان به روي خاك افتادي و ديدم
با چشم ِ گريان از كنارت مادرت رفت
 
از گوش هايِ ما كشيدند گوشواره
انگشت هايت تا كه با انگشترت رفت
 
زجر آمد و لكنت گرفت شيرين زبانت
با تازيانه تا سراغ ِ دخترت رفت...
 
ماندي به زير ِ تيغ و تير و نيزه اما
با شمرها و حرمله ها همسرت رفت
 
يك عمر بجز مسجد نرفتم جايِ ديگر
اين آخر ِ عمري كجاها خواهرت رفت
 
بين ِ شراب و زير ِ سُمُّ و رويِ شاخه
كنج ِ تنور و در ته خورجين سرت رفت...
شاعر : رضا قربانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 29 مهر 1395  8:09 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها