0

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

سلام ای عمه ی سادات زینب

کتاب محکمُ الایات زینب

سلام ای نقش ایمان پیمبر

تجلی گاه قرآن پیبمر

سلام ای دختر خیرالبریّه

شکوه خطبه های حیدریّه

سلام ای دومین زهرای اسلام

حدیث قدسی و قرّای اسلام

تو زینب، زِین بابایی عقیله

یقین دارم چو زهرایی عقیله

تو عِینُ الله ثارُالله هستی

چراغ شب فروز راه هستی

تویی که یک زن اما شیرمردی

تو ثابت کرده ای مرد نبردی

خدایی که علمدار آفریده

علمداری شبیه تو ندیده

تو هم بر این علم حساس بودی

حسین و اکبر و عباس بودی

تو با آن ذوالفقار خطبه هایت

شکوه و اقتدار خطبه هایت

اگرچه خویشتن را پیر کردی

تمام کوفه را تسخیر کردی

زِ هرم خطبه ی تو ماه لرزید

دل سنگ عبیدالله لرزید

دلش لرزید، امّا بی حیا بود

عُبِیدِ کفر و زشتی و زنا بود

حرم را خارجی می خواند، ملعون!

میان کوفه می چرخاند، ملعون!

در این کوفه دل خیرالنّسا سوخت

قمرها بر فراز نیزه ها سوخت

در این کوفه تو را گریان نمودند

سوار ناقه ی عریان نمودند

در اینجا خنجری بر قلب دین خورد

غرورت؛ آه با صورت زمین خورد

در این کوفه تو را آزار دادند

نشان مردم اغیار دادند

نگاهت را به نیزه مات کردند

برایت پارچه خیرات کردند

 

امیر عظیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب

چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب

به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس

که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب

جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود

اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب

بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم

که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب

دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا

گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب

من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان

به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب

 

ژولیده نیشابوری

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

اَلا ای سر، فدای خون خشک گردنت گردم

توصحرا گَرد، من قربان صحرا گَردنت گردم

تنت در کربلا تنها، سرت بر نیزه ها با ما

به دنبال سرت آیم، به قربان تنت گردم

ترا عریان به خاک کربلا بنهاده و رفتم

نشد از تار و پود هستیم پیراهنت گردم

هلال من، هلالی شد قدم از غم، بیا تا من

شبی پروانه شمع جمال روشنت گردم

زهر بام و درت سنگی به استقبال می آید

بیا بنشین به دامانم که با جان، جوشنت گردم

تو خورشید بلند عشقی و از دست ما بیرون

بیا یک نیزه پایین تر که دست و دامنت گردم

چو افکندی مرا از خطبه خواندن لب فروبستی

بخوان قرآن که من قربان قرآن خواندنت گردم

بشوق باتو بودن، از مدینه من سفر کردم

ندانستم که باید همسفر با دشمنت گردم

 

سید رضا موید

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

وقتی به روی نیزه سرت می شود بلند

آه از نهاد دور و برت می شود بلند

زینب مقابل سر تو می خورد زمین

گرچه دوباره پشت سرت می شود بلند

افتاده بال زخمی تو زیر پا ولی

در دست باد سرخ پرت می شود بلند

این گوش تیز نیزه صدای تو را شنید

از چه صدای مختصرت می شود بلند

کم کم ز چشم اهل حرم دور می شوی

کم کم که دود در نظرت می شود بلند

این جای زخم داغ جگر گوشه ات علیست

خون دلی که از جگرت می شود بلند

در آسمان علقمه خورشید کربلا

دارد به پای تو قمرت می شود بلند

کنج تنور یاد مناجات دیشبی

در سجده هستی و سحرت می شود بلند

 

محمد امین سبکبار

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

در کوفه داغ بر جگرم میگذاشتند
با چکمه پا به روی پرم میگذاشتند

حتی محله ی خودمان هم محل نداد
شاگردهام سر به سرم میگذاشتند

تا بین راه داد مرا در بیاورند
آوازه خوان به دور و برم میگذاشتند

از ناقه ها پیاده شدن مشکل است، کاش
یک محرمی برای حرم میگذاشتند

ای کاش کهنه پیروهن یوسف مرا
بهر دوای چشم ترم میگذاشتند

در کوچه های کوفه پریشان شدم حسین
با دسته بسته راهیه زندان شدم حسین

شاعر:رضا قربانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

از من مگیر این دست خالی را که دادی

این دستمال اشک و حالی را که دادی

 

من آن فقیر بی‎سر و پایِ توام که

خرج گناهش کرده مالی را که دادی

 

روزی چشمم را «بکاء الفاقدین» کن

سهم دعای این حوالی را که دادی

 

فطرس مرا پرواز داده، پس به ابلیس

دیگر نخواهم داد بالی را که دادی

 

حالا سر این جان بر زانوی یار است

پس خرج او کن سن و سالی را که دادی

 

من ریشه‎ی عمرم علیِ اکبری شد

پر بارتر کن پس نهالی را که دادی

 

جامانده‎ام تا که شهید زنده باشم

از من نمی‎گیری مجالی را که دادی؟

 

بعد شهیدان سخت‎تر شد امتحانم

تسهیل کن سیر کمالی را که دادی

 

سرمایه‎ی من چیست جز «حبّ الحسینت»

مدیون زهرایم مدالی را که دادی

 

زینب تصدّق کرد و گندم‎زارِ ری شد

یک لقمه‎ی نان حلالی را که دادی

 

می‎گفت ای عبّاس ما را اسارت

بردند و دیدم احتمالی را که دادی

 

یکجا النگوها و خلخالِ همه رفت

بردند حتی چند شالی را که دادی

 

حالا ببین پوشیه‎ام یک آستین است

فعلا حجاب کامل زینب همین است

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

هرکسی آمادهء خدمت به این دربار شد

از همان بدو ورودش محرم اسرار شد
 

 

 ‍پا به خیمه میگذاری قید دنیارا بزن


باخت آن قلبی که مشغول غم اغیار شد
 

 

پیش صاحب خانه فکر خود نمایی را نکن


آنکه با اخلاص شد سنگ صبور یار شد
 

 

مجلس یوسف به یمن گریه برپا میشود


اشک چشم مشتری ها رونق بازار شد 

 


تو نبودی لحظه هایم هیچ معنایی نداشت


زندگی ما به یمن روضه ها پربار شد
 

 

یک سلام از دور دادم زود حل شد مشکلم


هر زمانی که برایم زندگی دشوار شد
 

 

عالم و آدم همه دور تو میگردند حسین


کربلایت تا قیامت نقطه پرگار شد


 

بی بضاعت هستم اما تو کمم را میخری


مینویسی نام من را گرچه یک دینار شد
 

 

مادر پیرم که شد خانه نشین از درد پا


از غم روضه نرفتن عاقبت بیمار شد

 

کشتی تو اوسع و اسرع ز کل انبیاست


هرکسی شد واردش از جرگه ابرار شد 

 


پای من آتش گرفت و ناله هایم شد بلند


هر زمان حرف از بیابان و سخن از خار شد
 

 

کاش میمردم نمیدیدم که راوی گفته است

زینبت زندانی یک عده از اشرار شد

 

آفتاب نیزه ها بی خانمان شد خواهرت 

رحم کن بر گریه های جانگداز دخترت

 

سید پوریا هاشمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

از بچه هات هیچ کسی کم نمی‌ شود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمی‌ شود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته مقنعه محکم نمی‌ شود

پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند
مرهم حریف شدت دردم نمی‌ شود
هر کار می‌کنم بروند آن طرف، ولی
اوباش مانده دور و برم کم نمی‌ شود
دنبال چادرم که سر دخترت کنم
تقصیر من که نیست، فراهم نمی‌ شود
دارم سوار می‌شوم، عباس را بگو
زانوی کس، چو زانوی محرم نمی‌ شود

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

از اول اين مرثيه تا آخر افتادن

زائر شدن در راه مثل خواهر افتادن

زينب زيارتنامه اش را خوانده در اين راه

طبق روايات صحيحه با سر افتادن

از كودكان كاروان آموختم اين را

از ناقه ها در مقدم يكديگر افتادن

تا مرز تاول زخم پا را ميبرم در راه

خوب است در اين راه با اين باور افتادن

هر خط شبيه ناقه و هر جمله يك كودك

با تازيانه آخرش از دفتر افتادن

كل زيارتنامه عباس يك حرف است

كاري نمي شد كرد وقت معجر افتادن

كل زيارتنامه حيدر ولي اين بود

وقتي كه در افتاد با آتش در افتادن

در اين مسير اين داستان بر عكس شد اما

زينب علي مي گشت در وقت سر افتادن

افتادن اصلن معني اش پرواز خواهد شد

در آخر اين راه مثل خواهر افتادن

زهرا حسينش را امانت داد به زينب

ربط است بين زيور و انگشتر افتادن

اصغر شدن اما علي اكبري رفتن

اكبر شدن اما علي اصغر افتادن

رونق گرفته كسب و كار مردم بازار

كار سرت تا هست در تشت زر افتادن

پيشي گرفته حرمله با تير معروفش

شمر است و در اينجا به فكر خنجر افتادن

 

مهدی رحیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:45 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺧﺮ ﺑﺪﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﮐﺸﯿﺪ 
ﺗﻦ ﭘﺎﮐﻢ ﺑﺴﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﺗﺎﺭ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺑﺴﺖ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ 
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺠﻠﺲ ﺍﻏﯿﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺮﻡ ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ﺣﺴﯿﻦ 
ﻋﺸﻖ ﺑﯿﻦ ، ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﮐﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﻣﻦ ﮐﺠﺎ؟ ﮐﻮﻓﻪ ﮐﺠﺎ؟ ﻗﺼﺮ ﻋﺒﯿﺪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ 
ﺑﮑﺠﺎ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﻋﺸﻖ ﺭﺥ ﯾﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ؟ 

ﺍﯼ ﺣﺴﯿﻨﻢ ! ﻧﻈﺮﯼ ﮐﻦ ﺑﺴﻮﯼ ﺑﺎﻡ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ 
ﺍﺯ ﮐﻤﺮ، ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺩ، ﻗﺎﺗﻞ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﻗﺼﻪ ﯼ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ، ﺍﻣﻀﺎﺀ ﺑﮑﻨﻢ 
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﻭﻥ، ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﻧﺴﺦ ﺷﺪ ﻗﺼﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ، ﺭﺿﺎﺋﯽ! ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ 
ﺧﻂ ﺑﻄﻼ‌ﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ، ﻣﺴﻠﻢ ﺑﯽ ﯾﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ 

ﺳﯿﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﺭﺿﺎﯾﯽ

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:46 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

ﺯ ﺣﺴﺮﺕ، ﻻ‌ﻟﻪ ﺍﻣﺸﺐ، ﺩﺍﻍ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺮ ﺟﮕﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺯﯾﻨﺐ، ﺳﻮﯼ ﺷﺎﻡ ﺍﺯ ﮐﻮﻓﻪ، ﺁﻫﻨﮓ ﺳﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﺭﻭﺍﻥ ﺷﺪ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﻧﺪﺭ ﭘﯽ، ﺩﻝ ﻟﯿﻼ‌
ﮐﺠﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ؟
ﮐﻨﺎﺭ ﻫﺮ ﺍﺳﯿﺮﯼ، ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻧﯽ، ﺳﺮﯼ ﭼﻮﻥ ﮔﻞ
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﮔﻠﯽ، ﻣﺮﻏﯽ ﺳﺮ ﺍﻧﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﭘﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺒﺎﺩ ﺍﻫﺮﯾﻤﻨﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻃﻔﻠﯽ!
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ، ﺳﻮﯼ ﻃﻔﻼ‌ﻧﺶ ﻧﻈﺮ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺗﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﯾﮑﯽ ﺧﻮﻥ ﺑﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻣﮋﮔﺎﻥ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮐﺸﺪ ﺍﻓﻐﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﺳﻮﮒ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﯾﮑﯽ ﺩﺍﻍ ﭘﺪﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ! ﻣﺤﻤﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍ
ﺑﻪ ﺣﺴﺮﺕ، ﺷﯿﺮﺧﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﺭﻫﯽ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺁﻝ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮔﺎﻡ، ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﻓﺘﻨﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﻓﺘﺪ ﺍﺯ ﺁﻩ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻥ، ﺷﺮﺭ ﺩﺭ ﺧﺮﻣﻦ ﻇﺎﻟﻢ
ﮐﺠﺎ ﺍﻫﺮﯾﻤﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ، ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻫﺮ ﺁﻥ ﺍﺷﮑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﻃﻔﻠﯽ ﺗﻠﺦ ﮐﺎﻡ ﺍﻓﺘﺪ
ﺷﻮﺩ ﺳﯿﻼ‌ﺑﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺷﺎﻡ ﺍﻓﺘﺪ

 

حاج ذبیح الاه صاحب کار

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:46 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

کسی که پا به پا در محضرت بود

چهل منزل به دنبال سرت بود

چهل منزل اسیر و دست بسته

به شمشیر زبان همسنگرت بود

چهل منزل در امواج بلاها

زمانی بادبان، گه لنگرت بود

خدا جویان که در خون خفته بودند

خودش عباس و عون و جعفرت بود

گهی شد دست و بازوی اباالفضل

گهی در گفتن حق حنجرت بود

گهی پروانه ی گلهای باغت

گهی شمع مزار دخترت بود

فروغ روزهایش اشک طفلان

چراغ شام غمبارش سرت بود

اگر نیمی زتو در کربلا ماند

بحق تا شام نیم دیگرت بود

و ثابت کرد زینب با جهادش

هرآنچه بهر او در باورت بود

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:47 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

گرچه امید وفاداری نبود
کوفیان ! این شیوه ی یاری نبود
پرچمی افراشتید اما دریغ!
سرسری پنداشتید آن را دریغ!
رسم همراهی مهمان این نبود
در عرب این طرز و این آئین نبود
کربلا ! آغوش بنمودی به یار
بهر مولایی که بود عالی تبار
تا که از خونش لبی را تر کنی!؟
خاک خود را افسر هر سر کنی!؟
هم به خون رفع عطش کردی و هم
مُهر شد در سجده خاکت دم به دم
کربلا ! از دولت خون حسین
از دلاورهای آن نور دوعین
یاد و نامت جاودان شد در جهان
کربلا ای کعبه ی پیر و جوان
زینبم ای کاروان من زینبم!
آری آری شیعیان من زینبم!
دخت شیر حق علیِ مرتضی
زینبم من خواهر خون خدا
موج سنگینی و سرخی بلا
قامتت را می کند خم کربلا !
ای حسین این کوفیان ناسپاس
عهد بشکستند و پیمان از اساس
جان به قربان سرت که بی سر است
خون سرخ تو به رگ های من است
دخت زهرای بتول مصطفی
زینبم من زینب صاحب عزا
خار می سازم یزید و لشگرش
با زبان آتش زنم بر پیکرش
ای برادر من به شمشیر کلام
نهضتت را می برم تا القیام...
لیک این کودک تو را گوید همی
او تو را با اشک می جوید همی
این عزیز جان هر شب های تو
این سه ساله دختر زیبای تو
این رقیه نورِ جانِ تو حسین
کودک شیر زبانِ تو حسین
دم به دم از عمه می خواهد؛ پدر
قصه های عمه بر وی بی اثر
گویم از عمد، صبوری کن ؛ که او
می کند با آسمانش گفتگو
طاقت دوری ندارد ای امیر
این امانت را بیا از ما بگیر
تشت آوردند ناگهه اندرون
بود بابا لیک صورت غرق خون
ناله ای از جان رقیه برکشید
کاروان از خواب سنگینش پرید
لب بجنبانید و خوش آواز کرد
نازنین سوی پدر پرواز کرد
الوداع ! عمه ! روم پیش پدر
با شمایم عمه جان در این سفر
ای رقیه ! تو زبان زینبی
تو سفیر کاروان زینبی
با پدر برگوی که تو ؛ پاینده ای
عمه گفتا : ای پدر تو زنده ای
بوسه بر لب های پر خونش بزن
هدیه کن خود را به او ای یاسمن
پس بگو؛ عمه به حق گویی ز تخت
می کشد پایین یزید شور بخت
من حسینی وار در قصر یزید
می کنم تنگ عرصه را بر آن پلید
نیست از مرگ و عدم پروای ما
مرگ در آزادگی سودای ما
صوت قرآن حسین نیزه پوش
از فراز نیزه می آمد به گوش
آفرین بر نینوایت ای حسین
مرحبا بر این هوایت ای حسین
پرچم خون خدا نام تو شد
فاتح جان؛ رمز پیغام تو شد
بر تو و آزادگی هایت قسم
تا ابد هستیم بر ضدّ ستم
شیعیانت با پیامی آتشین
هم صدا بر ضد دشمن های دین
شیعه گرم است حسین از آه تو
شیعه سربازی کند در راه تو
شیعه یعنی پرچم بالندگی
شیعه مرگ سرخ؛ یعنی زندگی
شیعه هستی، شیعه مستی، شیعه عشق
شیعه تیر بهر زینب در دمشق
شیعه از باغ نگاهش گل دهد
شیعه یعنی از زبان آتش جهد
گفته های ما چراغ منجلی ست
مکتب ما مکتب آل علی ست
جرعه ی عشق از ازل در جام تو
ای حسین خون خدا شد نام تو
بنگر اینک ای برادر هر مکان
می درخشد در اسارت کاروان
زینب از دشمن بگیرد انتقام
ای برادر انقلابت بر دوام
در قیامت عاشقان را یاد کن!
باغ جانها را حسین آباد کن!
جمله در سودای عشقت مبتلا
چون تویی مولا و شاه کربلا
نوحه ی سوز دل صاحب به درد
بیت پایان را چنین آماده کرد
کربلا ؛ آغوش خود را باز کن
جان به لب آمد مرا آواز کن


حامد فروغی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:49 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

بخوان قرآن تو با آوای نیزه

خیالت راحت آن بالای نیزه

 

نشد وا معجری ، جز آن یکی که

سر عباس بستم ، پای نیزه

 

امیر حسین سالاروند

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:50 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه(به روز رسانی)

ما رو با غصه ایام میبرن

سوره فجر و توی شام میبرن

ای برادر بیا ناموس داری کن

خواهرت رو ملاء عام میبرن

 

غم و غصه هام بی اندازه شده

به خدا داغ دلم تازه شده

جلوی چشمای زینب سر تو

آویزون به روی دروازه شده

 

اینهمه ازدحام و چیکار کنم؟

خستگی پاهامو چیکار کنم؟

برا تازیانه ها سپر بشم

سنگای پشت بام و چیکار کنم

 

دخترت رو روی پاهام میشونم

خودمو تو کوچه ها میکشونم

سر پیری به چه روزی افتادم

موهامو و با آستینم میپوشونم

 

همه اش از کینه مولا آب میخورد

خواهرت طعنع بی حساب میخورد

حق بده اگه خودم رو میزدم

خیزان میزد و هی شراب میخورد

 

 

جواد پرچمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 27 مهر 1395  7:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها