معنای زندگی
معنای زندگی
خدا، انسان و جهان، سه محور اساسی هستند که شالوده و محتوای اندیشه بشری را در طول تاریخ و در تمام جوامع تشکیل میدهند. در این میان، شناخت انسان و حل رازهای نهفته آن، چنان اهمیت دارد که اندیشمندان فراوانی را در دانشهای گوناگون به خود مشغول ساخته است. در آموزه های ادیان آسمانی به ویژه در آموزه های دین مبین اسلام، «انسان» یکی از محوریترین مسائلی به شمار آمده که امور مهمی مانند آفرینش جهان، فرستادن پیامبران و نزول کتابهای آسمانی برای رسیدن او به سعادت نهایی صورت گرفته است. در جهانبینی قرآنی، هرچند همه موجودات، آفریده خدا هستند و هیچ چیز در عرض وجود او قرار نمیگیرد، میتوان جهان را از منظر قرآن همچون دایرهای با دو نقطه استناد به مختصات اصلی، یکی در بالا (خدا) و دیگری در پایین (انسان) در نظر گرفت.(1)
1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن: معناشناسی جهان بینی قرآنی، ترجمه: احمد آرام، ص92.
ص: 71
جالب آن است که با وجود گستردگی و سابقه دیرینه تلاشهای علمی بشر در زمینه توجیه جهان و معنایابی زندگی، انسانشناسان بزرگ بر این نکته تأکید دارند که ابزارهای شناخت بشر، از پاسخگویی صحیح و کامل به بسیاری از پرسشهای مهم درباره انسان و زوایای وجود او ناتوان است. واقعیت آن است که جهانبینی انسان در جوامع و فرهنگهای گوناگون، تصویرهای مختلفی از زندگی به او میدهد که بر اساس آن, زندگی او بامعنا یا بیمعنا خواهد شد. مثلاً اگر در تصویر ترسیم شده، انسان, هدف معقول و متناسبی نداشته باشد که در طول زندگی خود به سوی آن حرکت کند یا اگر انسان, موجودی تصویر شود که محکوم به جبر زیستی، اجتماعی، تاریخی یا الهی است و خود نتواند سرنوشت خویشتن را رقم زند، در این صورت، زندگی او بیمعنا، پوچ و بیهوده خواهد بود. اگر انسان را موجودی برخوردار از هدفی معقول و متناسب و دارای اختیار تصویر کردیم که میتواند با تلاش اختیاری خویش به آن هدف والا برسد، زندگی وی معقول و بامعنا میشود. ثمره این تفاوت نیز در ترجیح و نوع گزینش الگوهای رفتاری جلوهگر می شود که در مجموع میتواند سبک زندگی خاصی را پدید آورد.
از نظر ادیان آسمانی، زندگی انسان در این جهان، منحصر در حیات مادی و طبیعی نیست و آدمی برای اینکه از حیات خود به طور کامل بهرهمند باشد، باید از پوچی دور بماند و این جز از راه پاسخگویی به پرسشهای اساسی درباره فلسفه زیستن، یعنی «از کجا آمدهام؟»، «در کجا هستم؟» و «به کجا میروم؟» میسر نیست. دین به این پرسشهای سرنوشتساز، پاسخ صریح و شفاف میدهد و تاریکیها و ابهامهای زندگی را میزداید. البته عقل آدمی تا حدودی میتواند به این پرسشها پاسخ دهد، ولی محدودیتهای انکارشدنی
ص: 72
آن موجب میشود از حل نهایی و کامل این مسئله ناتوان باشد. بدین ترتیب، میتوان گفت برای معنادار شدن زندگی، انسان باید از یکسو اصول و معارفی را بپذیرد که زندگی را هدفمند میسازد و از سوی دیگر، با آموزههایی مشخص، رنجهای این جهانی را تحملپذیر و نامحسوس کند و آن را از زندگی بیرون براند.
در این راستا، انسان بیدین برای زندگی خود، هدف و عشق والایی نمی یابد، و به همین دلیل، یا به نابودی خود دست میزند یا با رشد افسارگسیخته صنعت و فن آوری و نفی هرگونه قناعت در تولید که الگوهای خاصی از رفتار را ترویج میکند، خواسته یا ناخواسته به نابودی دیگر انسان ها و جهان میپردازد. در پی پدیداری چنین سبکی از زندگی و شکل گیری الگوهای متناسب با آن، فیلسوفان مکتب اگزیستانسیالیسم در زمینه اضطراب، دلهره، ترس و معناداری، بزرگترین دغدغه را داشتهاند. کی یر کگارد(1) (1813 1855 م)، مؤسس اندیشه اگزیستانسیالیستی با طرح اصالت وجود انسان، به اصل این بحرانها اشاره کرده است؛ هرچند خود این مکتب فلسفی، در نهایت برای حل این بحران، به دو نحله الحادی و الهی تقسیم شد که تنها فیلسوفان نحله الهی توانستهاند با اعتقاد به خدا، عناصر معناداری، ترس، دلهره و اضطراب را برای خود حل کنند و فیلسوفان الحادی از درمان این بحرانها ناتوان ماندهاند.(2)
در مقابل، آموزههای وحیانی دین در این زمینه، تصاویری کاملاً روشن از اهداف و قلمرو اختیار و آزادی انسان ترسیم کرده است و هر فردی در پرتو
1- Soren Kierkegaard.
2- عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، ص265.
ص: 73
آن میتواند معنای زندگی خود را به آسانی تعریف کند. این تصاویر را می توان از آموزههای اساسی دین درباره توحید، نبوت و معاد به دست آورد. در جهانبینی دین مبین اسلام، به مبدأ و معاد انسان به عنوان دو بخش اساسی وجود انسان توجه گشته و جزئیات رابطه زندگی انسان در این جهان با مبدأ و معاد به تفصیل بیان شده است. در این بینش ساختاری، ارتباط حوزه های گوناگون زندگی انسان با یکدیگر به خوبی ترسیم شده و گذشته، حال و آینده انسان، ساحت های جسم و جان، مادی و معنوی، بینش، گرایش و کنش وی و ارتباط آنها و اثرگذاری و اثرپذیری هریک بر دیگری، مورد توجه دقیق قرار گرفته است. شاید بههمین دلیل است که از نظر حکیمان اسلامی، استوارترین دلیل ضرورت بعثت پیامبران، بر ضرورت آگاهی از رابطه دنیا و آخرت و باید و نبایدهای مؤثر در سعادت انسان و ناتوانی عقل و تجربه بشری از دستیابی به آن مبتنی است.(1)
بر این اساس، رهاورد بعثت پیامبر گرامی اسلام، آموزه های روحبخشی بود که با دگرگونی های ژرف در نوع نگاه و جهانبینی پیروان این آیین، جامعهای پدید آورد که شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی حاکم بر آن، زمینه ساز و مشوّق شکلگیری سبک خاصی از زندگی اندیشهمحور و متوازن و متعادل گردید. در توضیح این مطلب, باید به این نکته اشاره کرد که انسان ها همواره در زندگی خود میکوشند رابطه خود را با دیگران و طبیعت تعریف کنند. شیوه تسلط بر طبیعت با تکیه بر اندوختههای علمی و فناورانه، یکی از نمونه های این تلاش هاست. اگر فرهنگ جامعه از پشتوانه معرفتی برآمده از آموزههای وحیانی, فاصله یا در تقابل با آن قرار گیرد، با غلبه انسان بر محیط طبیعی بدون در نظر گرفتن رابطه خود با خالق و بدون چیره شدن
1- محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص44.
ص: 74
بر ضعفهای نفسانی که تنها از راه تربیت و تهذیب به دست می آید، سبکی از زندگی و الگوهای رفتاری شکل میگیرد که اندک اندک به سلطه همین روش و فن آوری بر اراده بشر خواهد انجامید. به عبارت دیگر، ضعف بشر در برابر طبیعت، به ضعف و تسلیم در برابر فن آوری خودساخته او بدل می شود که البته جلوهای از ناتوانی آدمی در برابر طغیان نفس سرکش به شمار میرود. در این میان, بینش دینی که مسلمانان از آموزههای اسلام به دست میآورند، آنها را در برابر این ناتوانی، توانمند میسازد.
در واقع، لذتجوییهای نامحدود و بیهدف تمدن مادی که معلول رفاه ناشی از کنترل و تصرف جهان مادی است، در فرهنگ برخاسته از آموزههای دینی، اصالت خود را از دست میدهد و در چارچوب محدودیتهای اخلاقی و دینی تعدیل می گردد و جهتدهی میشود. از این رو، پدیدهای مانند رفاه مادی و ریشهکنی فقر، با این عنوان که راهگشای تعالی روح انسان است، مطلوب تلقی خواهد شد. بدین ترتیب، در پرتو چنین بینشی میتوان ادعا کرد مثلاً توسعه اجتماعی و اقتصادی مطلوب و مورد نظر اسلام، از آن گونه رفاه اجتماعی نیست که حتی توسعه فرهنگی را در خدمت اهداف خود قرار میدهد، بلکه توسعهای مورد نظر اسلام است که انسان را در پیمودن راه بهسوی علت غایی وجود خویش یاری کند و این همان است که در قرآن از آن با عنوان «سبیل الرشد»(1) یادشده است.
آموزههای اسلامی در آیات و روایات گوناگون بر این نکته تأکید کردهاند که سرچشمه دگرگونی های فردی و اجتماعی، خواست و اراده انسان است. البته روشن است که سمت و سوی این خواست و اراده میتواند بر اثر هم نشینی با اندیشه ای جدید تغییر کند. بنابراین، در هر گروه، ملت و امت،
1- نک: اعراف: 146.
ص: 75
معنای زندگیِ برآمده از جهان بینی و ایدئولوژی، مهم ترین عنصر جهت دهنده به رفتارهای فردی و اجتماعی و الگوهای کلی این کنشها به شمار میرود؛ زیرا همانگونه که در تعریف ایدئولوژی بیان شده، ایدئولوژی عبارت است از نظامی از ایده ها و قضاوت های روشن و صریح و عموماً سازمانیافته که موقعیت یک گروه یا جامعه را توجیه، تفسیر، تشریح و اثبات، و با الهام و اثرپذیری شدید از ارزش ها، جهت یابی معیّن و مشخصی را برای کنش اجتماعی آن گروه یا آن جامعه پیشنهاد و ارائه می کند.(1) از سوی دیگر، وقتی مجموعهای انسانی که در پرتو آموزههای دینی، معنای زندگی و هدف والایی بیابند که کمال مطلوب آنها تلقی شود و با قدرت و انگیزهبخشی کافی بتواند در خواسته ها و احساسات آن جامعه، وحدت بیافریند، موجی اجتماعی پدید می آید که میتواند چنین جامعه ای را با جهشی عظیم به پیش براند و اعضای آن جامعه را تشویق کند که از تمام امکانات برای رسیدن به هدف مطلوب خود بهره برند. حتی این اعتقاد می تواند به مرحلهای برسد که از فداکردن جان خود نیز دریغ نورزند.
ثمره فرآیند یادشده آن است که در چنین جامعهای که انسانها معنای زندگی خود را از آموزه های آسمانی اسلام فرامی گیرند و رهبر گرامی آن، در این راستا مأمور ابلاغ دین و دعوت برای ساختن انسان و جامعهای جدید است،(2) بسیاری از امور جای گزین اموری دیگر میشود؛ از جمله یکتاپرستی به جای شرک؛ ارزش های اسلامی به جای ارزش های جاهلی؛
1- گوستاو لوبون، تطور ملل، ترجمه: علی دشتی، صص 82 و 83 .
2- «أدعُ إلی سَبیلِ رَبّکَ بِالحِکمَهِ وَ المَوعِظهِ الحَسَنهِ وَ جادِلهُم بِالّتی هِی أحسَنُ إنَّ رَبّکَ هُو أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ أعلَمُ بِالمُهتَدینَ؛ با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت فرا خوان، و با آنان به آن [شیوهای] که نیکوتر است مناظره کن. در حقیقت پروردگارت خود به کسی که از راهش گمراه گشته داناتر است و او به [حال] رهیافتگان داناتر است». (نحل: 125)
ص: 76
مسئولیت پذیری به جای مسئولیت گریزی؛ وسیله بودن ثروت برای کسب خیر به جای دزدی، غصب، تنبلی، غارت، فقر و هدف بودن ثروت؛ کمک به نیازمندان و آزاد کردن بندگان به جای بیگاری از مستضعفان و بردگی آن ها؛ منافع اسلامی و انسانی به جای منافع قبیله ای و گروهی؛ تلاش برای رسیدن به آینده بهتر به جای رکود و حفظ وضع موجود؛ رهبری الهی به جای شیخوخیت قبیله ای؛ معادباوری به جای باور به آینده ای پوچ؛ کار، تولید، مالکیت و غنا به جای دزدی، غصب و تنبلی؛ فضیلت های اخلاقی به جای رذیلت های اخلاقی؛ نگاه جهانی و فراگیر انسانی به جای حکومت قبیله ای؛ اعتماد به جای بیاعتمادی؛ ایثار، عدل و انصاف به جای غارت و ستم. بدین ترتیب، چنین پشتوانه معرفتی میتواند دغدغهها و مسائل متفاوتی را در نظر افراد جامعه جلوهگر سازد و سمت و سوی رفتار و کنش افراد جامعه را در چارچوب قالبهای برتر رفتاری سامان دهد.
معیار زندگی
معیار زندگی
از ویژگی های جهان بینی اسلامی آن است که با تکیه بر آموزه توحید، خدای یکتا را تنها مؤثر حقیقی می داند. قرآن کریم نیز در بیان پدیدههای اجتماعی و تحلیل تحولات جوامع بشری، همواره بر ارتباط تمامی آنها با خدا تأکید می ورزد و آنها را بریده و گسسته از مبدأ الهی نمیداند.(1) در عین حال، از نظر قرآن کریم، این مسئله سبب مسئولیت نداشتن افراد نیست و بر مسئولیت
1- «أَلَمْ یَرَوْاْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّن لَّکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَیْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ؛ آیا اطلاع نیافتهاند که پیش از آنان چه بسیار گروههایی را هلاک کردیم که در زمین به آنان امکاناتی دادیم که برای شما آنچنان امکاناتی فراهم نکردیم؛ و [بارانهای] پی در پی آسمان را بر آنان فرستادیم، و نهرهایی قرار دادیم که از زیر [شهرهای] آنان روان باشد، و آنان را به خاطر پیامدهای [گناهان]شان هلاک ساختیم و گروههای دیگری بعد از آنان پدید آوردیم». (أنعام: 6)
ص: 77
آنان در قبال افعال فردی و اجتماعی خود تأکید میورزد.(1) بر این اساس، از آیات قرآن میتوان استفاده کرد که هرگاه جامعهای به دلیل انتخاب و تصمیم نادرست خود مستحق عذاب الهی شود، نظام اجتماعی آنان از نظر تکوینی به سویی پیش میرود که بعضی از اعضای آن جامعه به فسق و فجور بپردازند و ناهنجاریهای رفتاری آنان، الگوهای نامناسبی را در جامعه ترویج کند:
وَ إذا أرَدنا أن نُهلِکَ قَریهً أمرنا مُترَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقّ عَلَیها القَولُ فَدَمّرناها تَدمیراً. (أسراء: 16)
و هرگاه بخواهیم آبادی را هلاک کنیم، به سردمداران ثروتمندش فرمان میدهیم و در آنجا نافرمانی می کنند. پس آن گفتار (وعده عذاب) بر آن آبادی تحقق یابد و آن را کاملاً در هم میکوبیم.
پس اراده تکوینی خدا به این امر تعلق گرفته است که در نظام احسن، انسانها امتحان شوند و گروهی با سوء اختیار و انتخاب خود، راه خطا را برگزینند و زمینه نزول عذاب را فراهم سازند.(2)
در کنار این نظام فاعلیِ مطرح شده از سوی قرآن کریم، یک علت غایی و هدف نهایی برای انسان ترسیم گردیده که بر اساس دو مرحلهای بودن زندگی انسان و اشتمال آن بر مرحله دنیا و مرحله آخرت تعریف شده است. از نظر قرآن، این کمال مطلوب و هدف نهایی، سعادت بشر است که مطلوبیت ذاتی دارد و همه مکتب های اخلاقی آن را میپذیرند، ولی تفاوت دیدگاه اسلام در بیان مصداق آن است که با توجه به کیفیت و کمیت، تأکید قرآن بر سعادت
1- «مَن اهتَدی فَإنّما یَهتَدی لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلّ فَإنّما یَضِلُّ عَلَیها وَ لاتَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری وَ ما کُنّا مُعَذّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولاً؛ هر کس راه یابد پس فقط به نفع خودش راه مییابد، و هر کس گمراه شود پس فقط به زیان خود گمراه میشود و هیچ باربرداری بار سنگین [گناه] دیگری را برنمی دارد و ما عذابکننده [کسی] نیستیم تا اینکه فرستاده ای برانگیزیم». (إسراء: 15)
2- در مباحث کلامی و فلسفی اثبات شده است که این اعتقاد مستلزم جبر نیست؛ زیرا افعال اختیاری انسان در نهایت از مجرای اختیار او عبور می کند و گزینش فاعل مختار جزئی از علت تامه تحقق آن است.
ص: 78
اخروی و معنوی انسان است و پیوسته این حقیقت را بیان میکند که لذت آخرت در مقایسه با لذت دنیا، از نظر کیفی, بهتر و از نظر کمّی, پایدارتر است.(1) پس اسلام در جهانبینی خود، به انسان میآموزد که از یکسو, هستی وی کاملاً وابسته به خداوند است و از سوی دیگر، زندگی او منحصر به زندگی دنیا نیست.(2) بدین ترتیب، رابطه انسان با مبدأ و معاد تعریف می شود.
آنچه گذشت, به این معنا نیست که اسلام ترک کلی دنیا را به انسان توصیه می کند، بلکه به این معناست که انسان باید رابطه دنیا را با زندگی جاودان آخرت, حفظ و اندازهاش را در مسیر رسیدن به سعادت جاودانه خود رعایت کند. در این زمینه، از نظر اسلام، زندگی دنیا, وسیله و مقدمه رسیدن به سعادت اخروی است که باید از آن درست بهره برد. در کنار این چارچوب کلی که گویای رابطه کلی انسان با خداست، رابطه انسان با خودش، با دیگران و با طبیعت نیز تعریف میشود و اینگونه نیست که آسیاب تکلیف، تنها بر محور آخرت بچرخد و دنیا از قلمرو آن خارج باشد.
یکی از مبانی اندیشه اسلامی، پیوند خاص انسان با جهان طبیعت و نعمتها و امکانات الهی در دنیای مادی است. بر این اساس، نوع رفتار آدمی و سبک زندگی او در پیدایش و افزایش یا کاهش نعمتهای جهان نقش آفرین است(3) و انسان میتواند با عمل خویش، جهان را شکل دهد و از امکانات طبیعت در راستای آبادانی زمین و ایجاد تمدنی بالنده بهره برد.(4) با
1- «وَ الآخِرَهُ خَیرٌ و أبقی؛ و آخرت بهتر و پایدارتر است». (أعلی: 17)
2- محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش: محمدحسین اسکندری، ج1، ص100.
3- «وَ ضَربّ اللهُ مَثلاً قَریهً کانَت ءامِنهً مُطمئنهً یَأتیها رِزقُها رَغَداً مِن کُلِّ مَکانٍ فَکَفرَت بِأنعُمِ اللهِ فَأذاقَها اللهُ لِباسَ الجوعِ وَ الخَوفِ بِما کانوا یَصنَعونَ؛ خدا مثلی زده: آبادی که امن [و] آرام بود، [و] روزیاش از هرجا فراوان و گوارا به [مردم] آن میرسید، و[لی] نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند، پس خدا به خاطر آنچه همواره با زیرکی انجام میدادند، [طعم] پوشش گرسنگی و ترس را به آن [مردم] چشاند». (نحل: 12)
4- اسلام و محیط زیست، ص173.
ص: 79
توجه به این نکته، باید رابطه انسان با جهان طبیعت و تکلیف وی را در برابر نعمتهای هستی بشناسیم. از نظر اسلام، رابطه انسان با طبیعت، در صورتی که ارزش وجودی خود بشناسد و آن را در چارچوب رابطه با خدا حفظ کند، رابطه تسخیری خواهد بود؛(1) یعنی میتواند با اذن الهی از تمام امکانات طبیعت در راه پیشبرد اهداف فردی و مصالح اجتماعی استفاده کند.
بر اساس چنین بینشی است که در اسلام بر کار و تلاش خستگیناپذیر به عنوان یک الگوی رفتاری تأکید شده است(2) تا جامعه اسلامی بتواند به اهداف عالی اجتماعی خود برسد. در مقابل، کمکاری و تنبلی نیز به شدت نکوهش شده(3) و رخوت و سستی از منفورترین ویژگی های اخلاقی بشر است که هم دنیای انسان و هم آخرت او را تباه میکند.(4) پس دیگر نه تنها نمیتوان تلاش برای آباد کردن دنیا و فراهم ساختن لوازم زندگی مادی را سرپیچی از آخرت طلبی و ایمان واقعی به معاد دانست، بلکه بر اساس آموزههای اسلامی، این الگوی رفتاری میتواند نوعی عبادت و طاعت خدا به شمار آید.(5)
1- اسلام و محیط زیست، ص168.
2- پیامبر گرامی اسلام فرموده است: «إن قامَت الساعهُ وَ فی یَد أحَدکُم الفسیله فَإن استطاعَ أن لاتَقومَ الساعه حتی یغرسها فلیغرسها؛ اگر خوشه یا نشانی در دست توست و قیامت هم در آستانه برپایی است، چنانچه میتوانی تا قیامت برپا نشده این نهال را بکار». (علاءالدین متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج3، ص892، ح 9056 ؛ میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص460)
3- از امام کاظم7 نقل شده است: «إنّ اللهَ لَیُبغض العَبدَ الفارِغ؛ خداوند به بنده بیکار خشم می ورزد». (محمدبن حسن حرعاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج17، ص58)
4- امام کاظم7 می فرماید: «إیّاکَ وَ الکَسَلَ و الضَّجَر فإنّهُما یَمنعانِکَ حَظَّک مِنَ الدّنیا و الآخره؛ از تنبلی و بیحوصلگی بپرهیز که این دو شما را از بهرهمندی دنیا و آخرت منع میکند». (همان، ج16، ص22، ح20860)
5- در این زمینه، میتوان به ماجرای اعتراض فردی اشاره کرد که تلاش امام باقر7 در مزرعه خود را در هوای گرم تابستان، نوعی دنیاطلبی مذموم پنداشته بود, آن حضرت به او یادآور شد که اگر در این حال از دنیا برود, در حالت طاعت خدا جان داده است. (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج46، ص287)
ص: 80
آنچه در فرهنگ اسلامی بهعنوان دنیا نکوهش شده، تمام آن چیزهایی است که انسان را از یاد خدا غافل کند و رنگ و بوی معصیت داشته باشد.(1) بهعبارت دیگر، دنیا زمانی که هدف اصلی انسان قرار گیرد و سبک زندگی او را به گونهای شکل دهد که وی را از مقصود اصلی آفرینش دور کند، ناپسند است؛ وگرنه در فرهنگ قرآنی، آسمان، زمین، دریا، صحرا، درختان و ستارگان جزو آیات الهی شمرده شده و قرآن از آنها با عظمت یاد کرده است.(2) به عبارت دیگر، میتوان گفت از نظر قرآن، دنیا و آخرت، دو وضعیت زندگی هستند که یکی زندگی فعلی و نزدیک تر و دیگری، زندگی آینده و دورتر را نشان میدهد.(3) پس زندگی دنیا بهخودی خود، نه تنها ارزش منفی ندارد، بلکه در مقام مقدمه و پل زندگی اخروی، میتواند دارای ارزش مثبت باشد؛ زیرا زندگی آخرت را رفتار اختیاری انسانها در دنیا می سازد و شکل میدهد.(4) در پرتو چنین رویکردی، زندگی دنیا میتواند ارزش والایی داشته باشد؛ زیرا انسان در مدت کوتاه بهرهوری از آن می تواند با بهره گیری از الگوهای رفتاری مناسب، نیک بختی بینهایت آخرت و لذت جاودان آن را به دست آورد.
1- اسلام و محیط زیست، ص240.
2- «إنَّ فی السّمواتِ وَ الارضِ لَآیاتٍ لِلمؤمنینَ وَ فی خَلقِکُم وَ ما یَبُثُّ مِن دابَّهٍ ءایاتٌ لِقَومٍ یوقِنونَ وَ اختلافِ اللیلِ و النهارِ وَ ما أنزَلَ اللهُ مِنَ السّماءِ مِن رزقٍ فَأحیا بِهِ الارضَ بَعدَ مَوتها وَ تصریفِ الریاحِ ءایاتٌ لِقَومٍ یعقِلونَ تِلکَ آیاتُ اللهِ نتلوها علیکَ بِالحقّ فَبأی حدیثٍ بعد اللهِ وَ آیاتهِ یُؤمِنونَ؛ قطعاً در آسمانها و زمین نشانههایی برای مؤمنان است. و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان پراکنده میکند، نشانههایی است برای گروهی که یقین آورند. و [در] پی در پی آمدن شب و روز و آنچه از روزیها که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده نمود، و [در] دگرگونی بادها نشانه هایی است برای گروهی که خردورزی میکنند. آن آیات خداست که آن را به حق بر تو می خوانیم. پس به کدام سخن بعد از خدا و آیاتش ایمان میآورند؟» (جاثیه: 3- 6)
3- اخلاق در قرآن، ج1، ص220.
4- «... إنّما تُوَفّونَ أجورَکُم یومَ القیامهِ...؛ در قیامت فقط [نتایج] کارهایتان را برداشت میکنید». (آل عمران: 185)