0

سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی(6)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی(6)

فصل دوم: نگرش در سبک زندگی اسلامی

اشاره

فصل دوم: نگرش در سبک زندگی اسلامی

زیر فصل ها

درآمد

هویت انسان

معنای زندگی

معیار زندگی

سنت های اجتماعی

نتیجه

درآمد

درآمد

بر اساس یافتههای ما در فصل نخست، سبک زندگی تنها به جلوههای عینی رفتار، مانند الگوی مصرف یا شیوه گذران اوقات فراغت محدود نیست، بلکه باورها و نگرشهای افراد و گروههای اجتماعی را نیز دربرمی گیرد. به علاوه، این باورها در سطوح رفتاری افراد نیز اثرگذار است و از راه ایجاد ارزشها و هنجارهای اجتماعی، می تواند در جهتگیری رفتاری افراد، که از آن با عناوینی چون سلیقه یا ترجیحات فردی و گروهی یاد میشود، تعیینکننده و مؤثر باشد. در این فصل می کوشیم مهم ترین باورهای مرتبط با مفهوم سبک زندگی را با تکیه بر آموزههای اسلامی بازخوانی کنیم. این فصل در واقع، چارچوب کلی را که یک مسلمان یا یک جامعه (مطلوب) اسلامی باید ارزشها، سلیقه ها و ترجیحات خود را برای نمایش دادن رفتارهای عینی بر اساس آن تنظیم کند، مشخص میسازد. بر این اساس، به نوع نگاه اسلام به انسان و تعریف آموزههای دینی از او، معنا و ماهیت و هدف زندگی انسانی و همچنین قوانین و قواعد کلی حاکم بر زندگی آدمی، همچون پی آمدهای حاصل از انتخاب یک سبک زندگی خاص، در این فصل توجه شده است.

ص: 54

هویت انسان

اشاره

هویت انسان

زیر فصل ها

تعریف انسان

فطرت انسان

کرامت انسان

اختیار انسان

تعریف انسان

تعریف انسان

دانشمندان فلسفه و منطق در مقام تعریف انسان و بیان جنس و فصل آن، او را حیوان ناطق معرفی کردهاند. در فرهنگ قرآن، بر اساس این مبنا که انسان، ترکیبی از دو بعد جسمانی و روحانی است و بعد روحانی او اصالت الهی دارد،(1) انسان حقیقی کسی است که در محدوده تنگ حیات حیوانی و طبیعی نایستد و حتی انسانیت خود را تنها به نطق یا تفکر محدود نسازد، بلکه باید با شکوفایی استعدادهای نهفته در وجود خویشتن، حیات الهی و جاودانی خود را به فعلیت برساند. چنین روندی، سیری بیانتهاست که مراحل تکامل انسان را تا مقام خلافت الهی و مظهریت اسمای حسنای الهی پیش میبرد. پس در فرهنگ اسلامی، شناخت و تعریف درست انسان، تنها در پرتو شناسایی رابطه او با خدا شدنی است. از این نظر، «هستی انسان عین ربط به خداست و بریدن و جدا کردن او از خدا، هویت واقعیاش را در پرده ابهام فرو میبرد.»(2) بدین ترتیب، از منظر فرهنگ قرآنی، همه انسانها «حی متألّه» هستند,(3) ولی بسیاری از انسانها این فطرت الهی را با جهل و عصیان پوشانیده و با سرسپردگی به امیال، طاغوت ها و شیاطین، آن را به بوته فراموشی سپردهاند. قرآن کریم چنین افرادی را از زندگی واقعی بیبهره دانسته است: «لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ؛ تا هرکس را که زنده [دل] است, هشدار دهد و گفتار [سنتگونه و وعده عذاب] بر کافران تحقق یابد». (یس: 70)


1- «... إنّا لِله وَ إنّا إلَیهِ راجِعونَ؛ در حقیقت ما از آنِ خداییم و در واقع ما فقط بهسوی او بازمی گردیم». (بقره: 156)
2- محمود رجبی، انسان شناسی، ص71.
3- عبدالله جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، تنظیم و تحقیق: عباس رحیمیان، ص70.

ص: 55

خداوند در این آیه، حی و کافر را در تقابل با یکدیگر معرفی کرده است. پس انسان زنده، غیر از کافر است و کافر حیات واقعی ندارد و مرده تلقی میشود. البته اصطلاح تحلیلی قرآن، مانع اطلاق عرفی انسان و بشر بر افراد عادی نیست؛ همانگونه که در آیات قرآن نیز این کاربرد متداول است.

بر خلاف این دیدگاه متعالی که از جامعیت و اتقان کافی برخوردار است و در بینش ساختاری خود به مبدأ و معاد نیز توجه دارد، دیدگاههای بشری که با نقص های بسیاری روبه روست، داوری کارآمد و مورد اتفاق ندارد و از تبیین مهمترین پدیدههای انسانی و معنایابی زندگی او ناتوان است. این رویکردها که معمولاً می کوشد انسان را از نظر هویت، موجودی کاملاً مستقل، خودکفا و فارغ از هرگونه تکلیفی بپندارد، به طور معمول به انسان مداری افراطی گرایش می یابد. شاخصهای اصلی این انسانمداری افراطی که در اصطلاح اومانیسم(1) خوانده میشود، عبارت است از: خردگرایی و تجربهگرایی افراطی، زیادهروی در آزادیخواهی، تساهل و تسامح و سکولاریسم(2). یکی از آسیبهای جدی این رویکرد برای هویت اصلی انسان، پدیده از خود بیگانگی(3) است.

پدیده از خود بیگانگی زمانی رخ میدهد که انسان بهدلیل حرکت در مسیر نادرست، هویت واقعی و حقیقی خود را فراموش می کند و از آن غافل میشود. غفلت از هویت واقعی، انسان را در سیطره نیروهای غیر خودی قرار میدهد و در پی آن، انسان موجودی فروتر از خود را به اشتباه، خویشتن می پندارد و همه تلاشها و رفتار او متناسب با آن موجود فرودین شکل می گیرد. این مسئله،


1- Humanism.
2- انسان شناسی، ص61.
3- این مفهوم که در زبان انگلیسی و اصطلاح دانشمندان غربی از آن با عنوان Alienation یاد می شود، در زبان فارسی نیز معادلهای متعددی دارد که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ناخویشتنی، با خود بیگانگی، خودفراموشی، خود دیگر پنداری و... . گزینش اصطلاح از خود بیگانگی در این نوشتار، بهدلیل رواج و شیوع آن در مباحث مرتبط است.

ص: 56

همان فراموش کردن رابطه انسان با خداست که اساس هویت او را تشکیل می داد. از نظر قرآن کریم، غفلت انسان از خود حقیقی، به انحطاط آدمی می انجامد؛ زیرا وقتی آدمی خود را موجودی فرودین تصور کند، آن گاه در زیانی آشکار، خود را به بهایی اندک میفروشد و دچار خودزیانی می گردد.(1) البته انسان گاهی بهکلی از خود بیگانه میشود، و گاه در بعدی از ابعاد و شأنی از شئون خود به انحراف می افتد، و بر این اساس، زمانی تمام هویت خویشتن و گاه بعضی از ابعاد هویتی خود را از دست می دهد.

از خود بیگانگی میتواند در بعد اجتماعی نیز دیده شود. در این مرحله ممکن است یک جامعه، جامعه دیگری را اصل قرار دهد و هویت آن را هویت اجتماعی خود بپندارد. بدین ترتیب، غافل از مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی جامعه خودی، مسائل جامعه غیر خودی را مشکل جامعه خود میپندارد و حتی بر اساس آن برنامهریزی میکند. با چنین رویکرد انفعالی، بهتدریج در فرهنگ آن جامعه دیگر هضم می شود و دیگر انتخابی برای خود باقی نمیگذارد. اهمیت این مسئله برای موضوع سبک زندگی بسیار روشن وکاربردی است و مشخص میکند اگر جامعه اسلامی بخواهد سبک زندگی اسلامی داشته باشد و دنبالهرو جوامع غیر مسلمان نباشد، باید به خویشتنِ خویش بازگردد و در پرتو جهانبینی الهی، هویت از دست رفته خود را بازیابد؛ هویتی که بر اساس عناوین نژادی، طبقاتی و زبانی بنا نگردیده، بلکه بر اساس رابطه انسان و جامعه انسانی با خدا استوار است و در کلمه اسلام و تسلیم خدا بودن خلاصه میشود.(2)


1- «بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ؛ خودشان را به بد (بهایی) فروختند؛ که آنچه خدا فرستاده بود انکار کردند». (بقره: 90)
2- «بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند». (بنابراین، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.) (بقره: 112)

ص: 57

فطرت انسان

فطرت انسان

حکیمان مسلمان در مباحث مربوط به شناختشناسی ثابت کردهاند شناخت عقلانی بشر بهصورت قوّه و استعداد در انسان وجود دارد و بهمرور زمان، فعلیت مییابد. در آیات و روایات اسلامی نیز می توان عبارت هایی را یافت که با صراحت بر وجود حقیقت ویژه انسانی و طبیعت مشترک انسانها دلالت دارد. در این میان، بیشتر از همه به مسئله فطرت الهی, توجه شده و قرآن کریم به روشنی از آن سخن به میان آورده است.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ... . (روم: 30)

در حالی که به حق روی میآوری، به طور کامل هم سوی دین باش؛ با سرشت خدایی که مردم را بر آن سرشته, همگام باش. آفرینش الهی تغییرناپذیر است... .

این آیه با صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر میدهد که بر اساس آن، انسان به صورت ذاتی با خدا آشناست و در ذات او کششی به سوی توحید وجود دارد. با توجه به این آیه و روایت های مطرح ذیل آن و نیز با تکیه بر بعضی دیگر از آموزههای اسلامی میتوان نتیجه گرفت انسان در ابعاد بینشی، گرایشی و توانشی خود، عناصری سرشتی دارد که برخی از آنها بالفعل و برخی دیگر بالقوه است و برای به فعلیت رسیدن، به عوامل خارجی و فراهم شدن زمینهها نیاز دارد. از سوی دیگر، هرچند برخی از این عناصر سرشتی، مانند فطرت خداجویی و خداپرستی، دارای جهتگیری خاص بهسوی ذات اقدس الهی است، بسیاری از آنها جهت گیری خاصی ندارد و عنصر تعیینکننده جهت آن ها، گزینش و تصمیمگیری آگاهانه انسان است که البته نقش محیط پیش و پس از تولد و محیط طبیعی و اجتماعی نیز

ص: 58

در این گزینش مؤثر خواهد بود.(1) حتی بخشی که از جهتگیری بهسوی خیر و صلاح بهرهمند است، در صورت برخورد انفعالی یا همراه با غفلت انسان با طبیعت مشترک و دیگر عوامل مؤثر در رفتار آدمی میتواند کارآیی لازم را از دست بدهد. بر این اساس، فرستادن پیامبران و نزول کتاب های آسمانی، همگی در راستای فعال ساختن فطرت انسان و بهره گیری درست او از مجموعه عناصر سرشتی خود ارزیابی میشود.

پس هرگاه انسان به ژرفای وجود خویش توجه کند، رابطهای ژرف با آفریننده خود احساس میکند. زمینه چنین شهودی اگرچه در همه انسانها موجود است، بیشتر مردم، به ویژه در روزگار عادی زندگی، به این رابطه قلبی و درونی توجه ندارند و فقط هنگامی که توجه آنها از همه چیز بریده گردد و امیدشان از همه اسباب قطع شود، میتوانند این احساس را دریابند:

فَإذا رَکِبوا فی الفُلکِ دَعَوُا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم إلَی البَرِّ إذا هم یُشرِکونَ. (عنکبوت: 65)

و هنگامی که بر کشتی سوار میشوند, خدا را پاکدلانه میخوانند و چون آنان را به خشکی رساند و نجاتشان داد، ناگاه شرک میورزند.

وَما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ إذا مَسَّکُم الضُرُّ فَإلیهِ تَجئَرونَ. (نحل: 53)

و هر نعمتی که دارید, از خداست. سپس چون آسیبی به شما رسد، به سوی او روی میآورید و مینالید.

نکته دیگر آن است که شخصیت هر فرد که شامل ویژگیهای فردی او نیز میشود، معلول عوامل متعدد طبیعی و اجتماعی است. تفاوتهای وراثتی و ژنتیکی، عامل تربیت، محیط و شرایط اجتماعی، موفقیتها یا ناکامیها، شرایط اقلیمی و جغرافیایی بهویژه قدرت اختیار و انتخاب و تجربه های


1- انسان شناسی، ص 131.

ص: 59

شخصی، هریک سهمی در شکلگیری شخصیت فرد دارد. اصل فطرت الهی و اخلاقی بشر و دیگر زمینه های ذاتی و فطری انسان نیز در کنار عوامل یادشده، بهعنوان عامل مشترک در ساختار شخصیت فرد مؤثر است.

بر اساس آنچه با عنوان مشترکات فطری انسان مطرح کردیم، می توان گفت برخی از این ویژگی های مشترک میتواند در مسیر تکامل زندگی اجتماعی انسان نقش مهمی ایفا کند. استعداد آدمی در حفظ و گردآوری تجربه ها، توانایی او در یادگیری، به ویژه از راه زبان و قلم که موجب هموار شدن راه انتقال تجربه ها به نسل های بعدی میشود و همچنین میل ذاتی و علاقه فطری بشر به نوآوری و آفرینش، همگی موجب می گردد انسان، همواره جامعه خود را رو به جلو هدایت کند.(1) این حرکت و دگرگونی پیوسته می تواند بخشی از فرهنگ جامعه انسانی را پدید آورد و در چارچوب آن، شیوه های معیّن و الگوهای مشخص رفتاری انسان را نیز تعریف و تبیین می کند.

کرامت انسان

کرامت انسان

در قرآن کریم، آیات بسیاری به موضوع آفرینش آدم علیه السلام و نسل وی پرداخته است، ولی تعبیری والا و ژرف در قرآن کریم برای آفرینش آدم علیه السلام به کار رفته که اوج عظمت وجودی او را نشان میدهد و آن، اصطلاح خلافت و جانشینی است.

وَ إذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائکَهِ إنّی جاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفَهً قالوا أتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدّماءَ وَ نحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إنّی أعلَمُ ما لاتَعلَمونَ. (بقره: 30)

و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقیقت, من در زمین جانشینی قرار میدهم. [فرشتگان] گفتند: آیا در آن,


1- مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، صص 248 و 249.

ص: 60

کسی را قرار میدهی که در آن فساد کند و خونها بریزد؟ در حالی که ما به ستایش تو تنزیه میگوییم و تو را پاک میشماریم. (پروردگار) گفت: در واقع, من آنچه را نمیدانید, می دانم.

بر اساس این آیه میتوان گفت:

1. مقصود از خلافت، جانشینی خداست؛ زیرا خداوند بهطور مطلق می فرماید «من جانشینی قرار میدهم» و نمیفرماید جانشین چه کسی. بهعلاوه، تنها جانشینی از خدا میتواند موجب آمادگی فرشتگان برای سجده بر آدم باشد(1) و جانشینی از غیرخدا چنین نقشی نخواهد داشت. همچنین برای جانشینی غیرخدا، دانستن همه اسما یا توان فراگیری آنها لازم نیست،(2) در حالی که قرآن تصریح میکند که خدا تمام اسما را به آدم علیه السلام آموخت.(3)

2. این جانشینی از خدا، جانشینی اعتباری نیست، بلکه مقصود از آن، جانشینی تکوینی است. آموختن تمامی اسما به آدم علیه السلام و دستور خدا به سجده فرشتگان بر او نیز میتواند تأییدی بر این دریافت باشد که خلیفه خدا، ولایت تکوینی و توانایی تصرف در حقایق عینی را دارد. به عبارت دیگر، به نظر میرسد مقصود از نام هایی که خدا به آدم علیه السلام آموخت، هم اسمای موجودات، هم اسمای وسایط فیض و هم اسمای الهی است. بر این اساس، «آگاهی آدم از اسمای مخلوقات، اشراف بر قلمرو جانشینی و خلافت از خدا را در اختیار او قرار میدهد و آگاهی از اسمای خداوند، توانمندی مظهر اسمای خدا شدن، یعنی ولایت تکوینی را به او اعطا میکند و دانستن اسمای وسایط فیض، شیوه تصرف در قلمرو خلافت را به او مینمایاند».(4)


1- «وَ إذ قُلنا لِلملائکهِ اسجُدوا لِآدَمَ فَسَجَدوا...؛ و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان فرمودیم: برای آدم سجده کنید. و (همگی) سجده کردند...». (بقره: 34)
2- المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص116.
3- «وَ علَّمَ آدمَ الأسماءَ کلَّها...؛ و (خدا) همه نامها را به آدم آموخت...». (بقره: 31)
4- انسان شناسی، ص153.

ص: 61

نکته دیگر درباره این آیه آن است که این خلافت خدا، انحصار در شخص آدم علیه السلام ندارد و می تواند در نسل او ادامه یابد. اعتراض فرشتگان نیز که با عبارت «أتَجعَل فیها مَن یفسِد فیها و یسفکُ الدّماءَ» در آیه آمده است، نشان میدهد آنان نیز این جانشینی را منحصر در یک نفر نمیدیدند؛ وگرنه، دلیلی نداشت به فساد و خون ریزی آدمیان اشاره کنند. پس خدا با آفرینش آدم علیه السلام ، نوعی از موجودات را در پهنه گیتی آفرید که امکان خلافت خدا را دارا هستند. هر چند کسانی که در عمل به این مقام والا می رسند، تنها تعداد اندکی از خیل کثیر آدمیان خواهند بود. از پیشوایان معصوم که زبان گویای آموزههای اسلامی هستند، روایت شده که جامعه بشری در هیچ زمانی از خلیفه الهی که انسان کامل و حجت خدا بر روی زمین است، خالی نخواهد بود و در هر زمان، دستکم فردی از آنان حضور دارد.(1)

چنین موجودی از نظر قرآن کریم، کرامت ذاتی و تکوینی دارد؛ یعنی خداوند, انسان را بهگونهای آفریده که در مقایسه با بسیاری از موجودات دیگر، از نظر ساختمان وجودی مزایای بیشتری داشته و ساختار امکاناتش به شکل بهتری تنظیم شده است و دارایی و غنای بیشتری دارد.(2) قرآن با صراحت اعلام میدارد نوع بشر از این نظر بر بسیاری از آفریده های الهی برتری داده شده است:(3)

وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً. (إسراء: 70)


1- اصول کافی، ج1، صص 199- 201.
2- انسان شناسی، ص 155.
3- علامه طباطبائی منشأ کرامت ذاتی انسان را افاضه عقل به آدمی دانسته است، که به وسیله آن، انسان خیر را از شر، و نیک را از بد تشخیص می دهد، (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 166) اما آیتالله جوادی آملی معتقد است «مایه کرامت آدم و نسل آدم، همان روح الهی اوست، و چون خداوند این روح الهی را به انسان داد، فرمود: فََتَبارَک اللهُ اَحسنََ الخالِقین». (عبدالله جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص97)

ص: 62

و به یقین, فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] سوار کردیم و آنان را از پاکیزهها روزی دادیم و ایشان را بر بسیاری از کسانی که آفریدیم کاملاً برتری دادیم.(1)

همچنین همه آنچه در آسمان ها و زمین است، برای انسان تسخیر گردیده یا برای او آفریده شده است.(2) انسان میتواند در پرتو اعمال اختیاری خود و با بهرهگیری از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده است، به نوع دیگری از کرامت برسد که برخاسته از تلاش اوست و با تکیه بر ارزشهای والای انسانی و الهی به دست می آید.(3) از آنجا که همه انسانها استعداد رسیدن به این کرامت اکتسابی را دارند، بر اساس آن میتوان انسانها را با یکدیگر یا با دیگر موجودات مقایسه کرد. برخلاف کرامت تکوینی که در وجود انسانها نهفته است، در کرامت اکتسابی، تلاش انسان به منزله پلی برای رسیدن به درجات بالاتر ایفای نقش میکند. در حقیقت، انسانها استعداد رسیدن به کمالات را دارند، ولی برخی با اختیار و اراده خود به آن می رسند و برخی دیگر راه مقابل را می پیمایند. بر این اساس است که قرآن کریم، برخی افراد و گروههای انسانی را که از این امکان بهره نبرده و از آن فاصله گرفتهاند، در مرتبه


1- از مجموع دیدگاههایی که مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده، میتوان دریافت که منظور از تکریم بنیآدم آن است که خدا آنان را به نطق، عقل، قدرت تشخیص، چهره زیبا، قامت استوار، تدبیر امر معاش و معاد، چیرگی آنان بر هر آنچه در زمین است، و به اختیار گرفتن دیگر حیوانات، تکریم کرده است (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، صص 661 و 667). همچنین علامه طباطبائی نیز ذیل این آیه بیان کرده است که مقصود از آیه، بیان حال همه انسانها با قطع نظر از کرامت الهی و قرب و فضیلت روحی خاص برای پارهای از افراد است. پس این کلام شامل مشرکان، کافران و فاسقان هم میشود، وگرنه مفهوم امتنان وعتاب تحقق پیدا نمیکند. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 165)
2- «هُو الّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الارضِ جَمیعاً...؛ او کسی است که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید». (بقره: 29) «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً...؛ آیا نظر نکردهاید که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مسخّر شما ساخت، و نعمتهایش را آشکارا و پنهانی بر شما گسترده و تمام کرد؟» (لقمان: 20)
3- انسان شناسی، ص156.

ص: 63

«اسفل سافلین»(1) وارد می سازد یا در تراز چارپایان(2) می داند یا آنها را بدترین موجودات معرفی می کند.(3)

خدای تعالی به تمام این نکته ها در قرآن اشاره کرده است تا انسان با توجه به آن و در پرتو توانمندی درونی و کرامت ذاتی خود و نیز با تکیه بر امکانات بیرونی و اینکه جهان هستی مسخر او گردیده است، بکوشد و در چارچوب الگوهای رفتاری برآمده از آموزههای دینی، به آبادانی زمین بپردازد و جامعه خود را ارتقا بخشد. به یقین, از این رهگذر, انسان میتواند توشه لازم و کافی را برای نیک بختی اخروی و جاودانه خود گردآوری کند.

اختیار انسان

اختیار انسان

در فرهنگ راستین اسلامی، انسان, موجودی مختار معرفی شده است که در افعال خود مجبور نیست، ولی به خود واگذاشته و مستقل نیز تلقی نمیشود، بلکه نوعی رابطه طولی میان فعل انسان و اراده و علم الهی برقرار است. بر اساس این دیدگاه، آزادی و اختیار انسان عین واقعیت و مقتضای شناخت درست خدا و انسان و درک صحیح و دقیق ماهیت فعل اختیاری است. قرآن کریم نیز در آیات خود با اشاره به سابقه اندیشه جبرگرایی در جوامع بشری, آن را نکوهش کرده است:

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم حَتَّی ذَاقُواْ بَأْسَنَا... . (انعام: 148)


1- «لَقد خَلَقنا الإنسانَ فی أحسَنِ تَقویمٍ ثُمَّ رَدَدناهُ أسفَلَ سافِلینَ؛ به یقین انسان را در بهترین [نظام معتدل و] استوار آفریدیم. سپس او را به فروترین [و خوارترین مرحله] فروتران بازگرداندیم». (تین: 4 و 5)
2- «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در واقع بسیاری از جن و انسان[ها] را برای جهنم آفریدیم؛ [زیرا] برایشان دلها [و عقلها]یی است که با آنها فهم عمیق نمیکنند؛ و برایشان چشمهایی است که با آنها نمی بینند؛ و برایشان گوشهایی است که با آنها نمی شنوند؛ آنان همانند چارپایانند، بلکه آنان گمراهترند؛ تنها آنان غافلانند». (اعراف: 179)
3- «إنّ شَرّ الدّوابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ البُکمُ الّذینَ لایَعقلونَ؛ بهراستی که بدترین جنبندگان نزد خدا ناشنوایان [و] گنگهایند که خردورزی نمیکنند». (أنفال: 22)

ص: 64

کسانی که شرک ورزیدند، به زودی می گویند: «اگر [بر فرض] خدا می خواست ما و پدرانمان شرک نمی ورزیدیم و هیچ چیزی را ممنوع نمیکردیم. کسانی [هم] که پیش از آنان بودند، همین گونه تکذیب کردند تا سرانجام، سختی [مجازات] ما را چشیدند... .

قَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ. (زخرف: 20)

و گفتند: اگر [بر فرض خدای] رحمان میخواست, ما آنها را پرستش نمیکردیم. برای آنان بر این ادعا هیچ علمی نیست؛ جز این نیست که آنان حدس می زنند.

مسئله اختیار آدمی از نظر عقل و نقل(1) و تجربه درونی، مسئله ای انکارناشدنی است و شواهد تجربی فراوانی نیز بر آن گواهی می دهد، ولی به دلایل گوناگونی مانند بهره برداری های سیاسی در طول تاریخ، برداشت های نادرست فلسفی و ناتوانی برخی مکتب های فکری از حل شبهه های مطرح درباره اختیار انسان، بعضی از گروه های اسلامی و غیر اسلامی به ورطه جبرگرایی افتاده اند.(2)


1- افزون بر آیات قرآن کریم، در روایات اهلبیت: نیز دیدگاه جبرگرا مردود اعلام شده است. امام علی علیه السلام در پاسخ کسی که از قضا و قدر الهی برداشتی نادرست و متناسب با دیدگاه جبری داشت، فرمود: «أتَظنّ أنّهُ کانَ قضاءً حتماً و قدراً لازماً؟ لَو کانَ کذلکَ لَبَطلَ الثّوابُ و العقابُ و الامر و النّهی ...؛ آیا گمان میکنی [آنچه در صفین و طول سفر انجام دادیم] قضا و قدر حتمی خارج از اختیار ما و جبری بوده است؟ اگر چنین بود، پاداش و کیفر و امر و نهی، نادرست بوده و توجیهی نداشت». (صدوق، التوحید، ص 380)
2- علم مطلق الهی و این آموزه که هیچ پدیدهای خارج از دایره خواست و اذن الهی نیست، و همچنین دلایلی که میگوید سرنوشت انسانها از قبل تعیین شده است، مورد استناد برخی از مکاتب فکری اسلامی قرار گرفته تا بر اساس آن تفویض را نفی نمایند و ثابت کنند خدای متعال از ابتدای آفرینش جهان تا ابد, فعال و دستاندرکار جهان است. اما هیچ یک از این موارد نمیتواند دلیل مجبور بودن انسان باشد؛ زیرا آگاهی خداوند از فعل افراد، به معنای روی دادن آن کار با حفظ کلیه قیود و شرایط است که یکی از قیود در افعال اختیاری انسان، انجام آن توسط فرد از روی سنجش، گزینش و تصمیمگیری است. قضا و قدر الهی نیز به معنای آن است که برای تحقق هر پدیده، وجود شرایط لازم و کافی ضروری است که از جمله شرایط، همان تصمیم انسان بعد از انتخاب است. همچنین این نکته که همه چیز در قلمرو خواست و اذن الهی است بدان معناست که اراده ما در طول اراده الهی میتواند نقشآفرین باشد.

ص: 65

بدین ترتیب، انسان از دیدگاه اسلام، موجودی دارای اختیار معرفی شده است که میتواند از میان راه ها و کارهای گوناگون و متعدد پیش رو، با بررسی و سنجش، یکی را برگزیند و با تصمیم و اختیار خود، در راه نیک یا بد گام بردارد و سرنوشت خود را رقم زند. بنابراین، بررسی، انتخاب و تصمیم گیری، سه عنصر اساسی در مسئله اختیار انسان به شمار میرود.(1) برخی از آیات قرآن کریم، با صراحت به مسئله اختیار اشاره کردهاند:

وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ. (کهف: 29)

و بگو حق از طرف پروردگار شماست، و هر کس میخواهد, پس ایمان آورد و هر کس خواهد, پس کفر ورزد... .

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا. (انسان: 3)

در واقع, ما او را به راه [راست] راهنمایی کردیم، در حالی که یا سپاسگزار است یا بسیار ناسپاس.

همچنین آیاتی که از ارسال پیامبران و انزال کتاب های آسمانی در جوامع بشری برای اتمام حجت(2) سخن گفتهاند، میتوانند به مسئله اختیار انسان نظر داشته باشند. وگرنه، این ارسال و انزال، کاری بیهوده خواهد بود که از خدای حکیم به دور است. به همین ترتیب، آیاتی که بر مورد امتحان و ابتلا قرار گرفتن انسانها دلالت دارند(3) و آیاتی که از انذار و تبشیر، وعد و وعید، مدح و نکوهش و مانند آن خبر می دهند,(4) در صورتی معنادارند که انسان را موجودی مختار بدانیم.

در بعد اجتماعی نیز برخی از جامعهشناسان که به اصالت جامعه معتقدند و برای افراد هویتی مستقل از جامعه قائل نیستند، بر جبر اجتماعی و تاریخی تأکید


1- انسان شناسی، ص170.
2- انفال: 42؛ نساء: 165.
3- کهف: 7.
4- توبه: 68.

ص: 66

کردهاند. از نظر آنها، جامعه چونان موجودی مقتدر، شخصیت و هویت افراد را شکل میدهد(1) و بدین ترتیب، تمام جنبه های بینش، گرایش و کنش افراد بر اساس اقتضائات اجتماعی شکل می گیرد و فرد انسانی در این فرآیند، هیچ اختیار و انتخابی ندارد. آن دسته از فیلسوفان تاریخ نیز که برای تاریخ، هویت و مراحل تغییرناپذیر معتقدند، بر این باورند که اراده، خواست و تلاش انسان ها و جوامع انسانی در چارچوب تاریخ و اقتضائات آن شکل میگیرد.(2)

با وجود آنکه جامعه، ترکیبی از افراد است و اگر افراد نباشند، جامعه نیز وجود نخواهد داشت، ولی آموزه های اسلامی چنین اصالتی را برای جامعه و تاریخ که فرد انسانی را بی اختیار کند، نمی پذیرد.(3) البته نمی توان نیرومندی عوامل اجتماعی و تاریخی در شکلدهی ساختار شخصیتی افراد را منکر شد، ولی هیچ کدام از این عوامل، برطرفکننده اختیار انسان


1- امیل دورکیم (David Emile durkheim) جامعهشناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، بر اساس نظریه مشهور خود با عنوان «وجدان جمعی» معتقد است: «مجموعه اعتقادات و احساساتی که در میان معدل اعضای یک جامعه مشترک است... سیستم یا دستگاه معیّنی را با یک زندگی مخصوص میسازد که دارای حیات خاص خویش است». (ریمون آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه: باقر پرهام، ص 364) او همچنین با صراحت میگوید: جامعه، حاصل جمع ساده افراد نیست، بلکه ترکیب مخصوصی از افراد است که واقعیتی ویژه را پدید می آورد. دورکیم در ادامه تحلیل خود به جایی میرسد که مینویسد: «انسان، انسان نیست، مگر آنکه متمدن باشد و متمدن شدن انسان هم در جامعه و از طریق جامعه صورت میگیرد». (محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص71) در نهایت بدینجا میرسد که جامعه، کانونی آرمانی و موضوعی برای احترام و پرستش است، و مذهب، چیزی جز پرستش جامعه بهصورتی دیگر نیست. (مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ص 409)
2- در همین راستا میتوان به اندیشه هگل (Georg Wilhelm Friedrich Hegel) اشاره کرد که معتقد بود تاریخ, اهداف خود را دنبال می کند و انسانها اگرچه میپندارند قوای خود را به فعلیت میرسانند، فقط ابزار روح حاکم بر تاریخ هستند. (گئورگ ویلهلم فردریش هگل، عقل در تاریخ، ترجمه: حمید عنایت، ص 96) اندیشههای مارکس هم در این زمینه کاملاً مشهور است که فرد انسانی را محصول جامعه و تاریخ می دانست و معتقد بود همه شئون فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و هنری انسان بر شیوه تولید و روابط اقتصادی حاکم بر جامعه استوار است.
3- جامعه و تاریخ، ص29؛ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص159.

ص: 67

نیست و او را مجبور نمیسازد. شواهد بسیاری نیز میتوان در تاریخ مشاهده کرد که نشان میدهد نه تنها انسان توانایی مقابله با این عوامل را داراست، بلکه بالاتر از آن، توانسته است در سرنوشت جامعه نیز اثرگذار باشد. این مسئله، به خوبی از آیات قرآن کریم درباره رفتار پیامبران الهی و مقابله آنها با ارزشهای جاهلیِ حاکم بر جوامع و ارائه ارزشهای جای گزین و حرکتآفرین به دست می آید.

همانگونه که برخی اندیشمندان به درستی بیان کردهاند، تحقق هر عمل اختیاری دست کم به سه عنصر شناخت، گرایش و توانایی نیازمند است.(1) انسان در عمل اختیاری خود برای گزینش درست، حکیمانه و عقل پسند، نیازمند شناخت و آگاهی است. از این رو، انسان باید کمال واقعی خود را بشناسد و برای این منظور، اسلام می کوشد توجه بشر را به شناخت مبدأ، معاد و رابطه دنیا و آخرت معطوف سازد. با این وصف، روشن است گزینش فردی که به خدا و نزدیکی به او توجه ندارد، با گزینش انسانی که خود و تمام هستی را وابسته به خدا و کمال خود را در نزدیک شدن به خدا میداند، متفاوت خواهد بود. قرآن کریم در آیات متعدد از حواس، عقل و دل با عنوان ابزارهای عمومی شناخت یاد کرده و از نقش آنها در نیک بختی انسان و سپاسگزاری از خدا سخن گفته است.(2) البته باید توجه داشت که این ابزارها برای آنکه انسان را متوجه


1- انسان شناسی، ص197.
2- «وَ اللهُ أخرَجَکُم مِّن بُطونِ أمَّهاتِکُم لاتَعلَمونَ شَیئاً وَ جَعلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأبصارَ وَ الأفئدَهَ لَعلّکُم تَشکُرونَ؛ و خدا شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد درحالی که هیچ چیزی نمیدانستید و برای شما گوش و چشمها و دلها[ی سوزان] قرار داد تا شاید شما سپاسگزاری کنید». (نحل: 78) همچنین در آیه دوم از سوره انسان، به نقش مهم بینا و شنوا بودن انسان در فراهم شدن زمینه آزمایش و در نتیجه صعود و سقوط وی اشاره کرده است: «إنّا خَلَقنا الإنسانَ مِن نُطفهٍ أمشاجٍ نَبتَلیهِ فَجَعَلناهُ سَمیعاً بَصیراً؛ در حقیقت, ما انسان را از آب اندک سیال مخلوط آفریدیم، در حالی که او را میآزماییم و او را شنوا و بینا قرار دادیم». (انسان: 2)

ص: 68

کند و شناختهای کلی درباره مبدأ و معاد به او بدهد، مناسب است، ولی به دلیل خطاپذیری، تحت تأثیر قرار گرفتن، تکامل تدریجی و محدودیتهای خاص، برای شناخت تفصیلی مسیر سعادت و کشف کامل رابطه دنیا و آخرت کافی نیست. به همین دلیل، انسان در ادامه به معارف وحیانی نیازمند است تا نیک بختی واقعی و نهایی خود را بشناسد و آن را به دست آورد.(1)

گرایش و میل، دومین عنصر لازم برای تصمیمگیری اختیاری انسان است. میل ها و گرایشهای متعدد نهفته شده در وجود انسان، گاه در تعارض با یکدیگر قرار میگیرد و انسان به ناچار باید یکی را برگزیند و دیگری را محدود کند. در این مرحله نیز رویکرد اسلامی با دیگر رویکردها متفاوت میشود. قرآن مجید در نگاهی کلی، ترجیح گرایشهای متعالی را بر گرایش های مادی توصیه میکند:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. (آلعمران: 14)

محبت, امور دوستداشتنی از زنان و پسران و ثروتهای فراوان از طلا و نقره و اسبهای نشاندار و دامها و زراعت، برای مردم آراسته شده است. اینها مایه بهرهمندی زندگی پست (دنیا) است و بازگشت نیکو نزد خداست.

در این مرحله، تقویت و جهتدهی به میل های متعالی, مورد توجه و تأکید قرآن است. از جمله می توان به جهت دهی به میل هایی چون


1- انسان شناسی، ص204.

ص: 69

شخصیت طلبی،(1) جاودانگی(2) و گرایش فطری به خدا(3) اشاره کرد. پس, از نظر قرآن کریم معیار انسان در مقام انتخاب میل های خود و ترجیح یکی بر دیگری باید کمالآفرینی و لذتآوری بیشتر و بادوام باشد که البته فقط در عالم آخرت بهدست میآید.

سومین عنصر اساسی در فعل اختیاری انسان، توانایی است که بر اساس آن، انسان باید به گونهای باشد که بتواند در پرتو شناخت و با استفاده از گرایشهای خود، چیزی را که در راستای کمال واقعی خود میداند, تحقق بخشد و از موانع آن نیز دوری کند. در بینش قرآنی، انسان در تمام مراحل از این امکان برخوردار است و همواره می تواند اعمال قدرت کند.

با توجه به این توضیحات، اکنون میتوانیم بگوییم در نظام اخلاقی اسلام، مختار بودن انسان یک اصل موضوعه تلقی میشود. از سوی دیگر، در مبحث جهانبینی روشن شد که انسان میتواند در زندگی خود، هدف و مطلوبی نهایی داشته باشد که از نظر اسلام، این هدف نهایی که به صورت فطری برای انسان, مطلوب است، سعادت جاودان است و در عالم آخرت بدان می رسد. اصل سومی که در اینجا و بهعنوان حاصل بخشی از مباحث گذشته به آن اشاره می کنیم، تأثیر تلاش انسان در رسیدن به هدف اوست. بی گمان, آگاهی انسان از تأثیر رفتار او بر سرنوشتش می تواند انگیزهای قوی به وی ببخشد. قرآن کریم این حقیقت را در جامعترین شکل ممکن تبیین کرده است:


1- «مَن کانَ یُریدُ العِزَّهَ فَلِلّهِ العِزّهَ جَمیعاً...؛ کسی که همواره عزت میخواهد پس [از خدا بخواهد، چرا که] همه عزت فقط از آن خداست... ». (فاطر: 10)
2- «وَ الآخِرَهُ خَیرٌ وَ أبقی؛ در حالی که آخرت, بهتر و پایدارتر است». (أعلی: 17)
3- آیات 75 تا 79 سوره انعام که ماجرای حضرت ابراهیم7 را در برابر پرستندگان ماه و خورشید و ستارگان بیان میکند، به شایستگی گویای آن است که همه انسانها به سوی موجودی غروبنکردنی تمایل دارند. خواست و میل پرستش باید به چیزی تعلق گیرد که همیشه حاضر باشد، محبوبی که بتوان همیشه در کنار او بود؛ و او جز الله نیست.

ص: 70

ألّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ أخری وَ أن لَیسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعی وَ أنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری. (نجم: 38 40)

همانا هیچ باربرداری بار سنگین (گناه) دیگری را برنمیدارد، و اینکه برای انسان جز کوشش او نیست و اینکه کوشش او در آینده دیده میشود.

بدین ترتیب، انسان مسلمان و جامعه اسلامی با تکیه بر آموزههای والای دین مبین اسلام تشویق می شود دنیای خود را با بهره گیری از امکانات عقلی و طبیعی که خداوند در اختیار او نهاده است، به زیباترین شکل ممکن بسازد و از آن برای رسیدن به سعادت جاودان آخرت بهرهبرداری کند.

دوشنبه 19 مهر 1395  7:59 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 rozgol mehdi0014 mojdeh1 nazaninfatemeh rasekhoon_m abas1387 mansoor67 hadis836 ghiyase65
دسترسی سریع به انجمن ها