0

اشعار کودکانه محرم

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکانه محرم

یارِ امام برادرش

 

امام رفت

 

دویدم و دویدم

به کربلا رسیدم

همان روز

که خورشید و ماه گرفت

جوی خون

روی زمین راه گرفت

بچّه‌ای

تشنه بود و شیر می‌خورد

پشت هم

به خیمه‌ها تیر می‌خورد

آن طرف

نیزه بود و سپر بود

این طرف

فرشته بود و پر بود

خون می‌ریخت

از آسمان میدان

امام رفت

تنها میان میدان

چند تا مرد

به روی او تیغ زدند

ناگهان

فرشته‌ها جیغ زدند

سه شنبه 4 مهر 1396  2:34 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکانه محرم

سینه زنی قشنگه

 

دیشب یه سربند سبز

بابام رو پیشونیم بست

که روش نوشته بودند

آقای من حسین است

بابام منو با خودش

به مجلس روضه برد

خرما که دادن بهش

با ذکر زیر لب خورد

تو روضه خوندن دیدم

گریه می کردن همه

حسین حسین می گفتن

با صدای زمزمه

بلندشدیم وایسادیم

تا بزنیم به سینه

سینه زنی قشنگه

ولی خیلی غمگینه

وقتی  تموم شد عزا

غذای نذری دادن

از بس که خوشمزه بود

همه ،غذا رو خوردن

از اون موقع تا حالا

همش دارم می خونم

حسین حسین حسین جان

آقای مهربونم

سه شنبه 4 مهر 1396  2:36 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها