0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

آرزوي دل
اي قاسمم(ع) به آرزوي دل رسيده اي / خونين كنار شبه نبي(ص) آرميده اي
مي خواستم عصاي پيري مادر شوي ولي / دل را بريدي و ز برم پر كشيده اي
آن گونه شد علي(ع)، زره داشت بر تنش ولي / ديدم كه بي زره سوي جانان دويده اي
از زخم فرق منشق تو بس كه رفته خون / تغيير كرده اي ولدي رنگ پريده اي
در اين يه ساعتي كه تو رفتي و آمدي / اي نوجوان من چه قدر قد كشيده اي
آخر چه كرده اي كه ترا اين همه زدن؟ / با مادرت بگو كه در آن جا چه ديده اي؟
انگار كه استخوان تنت نرم گشته است / اي واي كه رشته رشته بريده بريده اي
مانند فاطمه (س) شده خرد سينه ات بگو / آيا صداي ضجّه ي بابا شنيده اي؟
«شنبه 13 آبان 1391 ، 18 عيد غدير خم ذي الحجّه 1433»

 

حمید رضا گلرخی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

اشعار شب ششم محرم – وحید قاسمی

 

سيزده شيشه عسل

 

نوجوان قبیله خورشید                     

عالم دَهر مکتب توحید

 

آمده نیزه جمل در دست                 

سیزده شیشه عسل در دست

 

نام اوچیست درعشیره عشق؟          

قاسم بن الحسن،نبیره عشق

 

کارصد تیغ کرده مژگانش                

خشم عباس برق چشمانش

 

با لب خشک خود غزل میخواند      

شعر احلا من العسل میخواند

 

از نگاه و صداش غم می ریخت           

رجزش دشت را به هم می ریخت

 

نعره می زد: منم یتیم حسن             

کفنم را حسین کرده به تن

 

غیرتی سبز خون رگهایم                 

نوه ي بوتراب و زهرایم

 

آمدم پابه پای شمشیرم                   

انتقام مدینه را گیرم

 

یا علی گفت و لب تر از می کرد       

اسب ها را یکی یکی پی کرد

 

تیغ را رقص ذوالفقاری داد                

همه کفر را فراری داد

 

با دل شیر تا کجا رفته!؟                  

چقدر او به مجتبی رفته

 

گر چه از چارسو گلاویزند               

کوفیان مثل برگ می ریزند

 

لشگر ظلم را چه شاکی کرد           

مرحبا، خوب گرد و خاکی کرد

 

تیغ می زد،سینجلی می گفت          

مست و مدهوش یاعلی می گفت

 

عاقبت تشنگی به بندش کرد           

نیزه ای آمد و بلندش کرد

 

از لب آسمان زحل افتاد                 

 سیزده شیشه عسل افتاد

 

طاقت صبر را زکف برده                 

مثل زهرا چه بد زمین خورده

 

دیدم از رد بند نعلینی                    

 قد کشیده به طرفة العینی

 

دشنه کینه را صدا کردند                  

سر مهتاب را جدا کردند

 

کاروان را ز کربلا بردند                     

سر او را مغیره ها بردند

 

وحید قاسمی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

محسن عرب خالقی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

همان که از لب هر غنچه آب می گردد

ز برگ های تن گل گلاب می گیرد

چه ساقی است که از تاک سیزده ساله

به یاری سم اسبان شراب می گیرد

کسی به لالایی سنگ ها رود در خواب

که رفتنش ز حرم خواب می گیرد

ز قصّه ی تن و تابوت و تیر پرسید و

به سنگ و نیزه ز هر سو جواب می گیرد

که گفته است که وقت نماز آیات است

خسوف گشته و یا آفتاب می گیرد

رکاب صبح عمویش گرفت و شب، دشمن

برای نیزه سواری رکاب می گیرد

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

مهدی رحیمی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

  

قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد

اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد

نجمه اگر به گوش تو آمد یقین بدان

روی لبان قاسمت اشهد کشیده شد

دستش مناره پیکر پاکش ضریح شد

وقتی که تیغ بر سر گنبد کشیده شد

دریا ز ماه علقمه شد دور بی گمان

در رفت جذر داشت در آمد کشیده شد

تشدید تیر و نیزه به حرف بدن رسید

ناچار پیکر تو مشدد کشیده شد

یک نکته مانده است که در سینه ی حسین

اعضای پیکر تو مجدد کشیده شد

شش گوشه شد برای علی اکبرت حرم

با قد قاسم این سوی مرقد کشیده شد

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حسن جواهری-حضرت قاسم علیه السلام-رباعی

تنت شد زینت صحرا قاسم

از این غم خون شده دلها قاسم

تو زنده بودی و رفته تن تو

به زیر سم مرکبها قاسم

--------------------------------

منی کز باغ شادی گل نچیدم

چو از میدان صدایت را شنیدم

به جانم آتش افتاد آن دمی که

تنت را زیر سم اسب دیدم

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

مجتبی حاذق

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

مردن به زیر پای تو أحلی من العسل

پرپر شدن برای تو أحلی من العسل

بی شک برای من پدری کرده ای … عمو

آن طعم بوسه های تو أحلی من العسل

بوسیدن لبان تو شیرین تر از شکر

بوئیدن عبای تو أحلی من العسل

آه ای عمو به شکل یتیمانه پر زدن …

… با نیزه … تا خدای تو أحلی من العسل

من مثل مادرت سپر جان حیدرم

پهلوی من فدای تو أحلی من العسل

من می روم که از لبه ی تیغ بگذرم

من می روم بجای تو … أحلی من العسل

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

علی اشتری

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب

صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب

دریا برای پاره ی جان حسن گریست

وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب

شوق عسل به سینه ی خرد و شکسته ام

می ریزد از تلاطم خمخانه ی شراب

از بسکه استخوان تنم آسیا شده

جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب

تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت

چون باز می پری به هوایم چه با شتاب

مثل کبود شهر مدینه نگاه من

در زیر پای مردم این شهر گشته قاب

دیدی به کارت آمدم آخر عمو حسین

می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب

بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد

زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

هادی ملک پور

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است

این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است

تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل

لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است

در خیال خام آخر می دهد سر را به باد

هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است

کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند

لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!

درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت

مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است

چشم تیغ و نیزه حیران قد و بالای اوست

تیر را در چله مست خط و خالش کرده است

هر که را آیینه باشد، سنگ باران می کنند

بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است

استخوان سینه اش با کینه از هم شد جدا

این جدا گشتن مهیای وصالش کرده است

از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!

دشت را لبریز از خون زلالش کرده است

پیکر این نوجوان همسطح صحرا شد ز بس ...

رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است

کوه می آید ولی دستی گرفته بر کمر

داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

محسن حنیفی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل

پرپر زدن به بام تو احلی من العسل

فرهاد کوهکن پی شیرین چرا فتاد

وقتی که هست نام تو احلی من العسل

لعل لبت حریم خصوصی مصطفاست

شیرین دهن! که کام تو احلی من العسل

از اشک روضه چشمۀ کوثر درست شد

مستانه های جام تو احلی من العسل

هر کس که شد اسیر نگاهت زهیر شد

افتادن به دام تو احلی من العسل

با حرف تلخ، حر ریاحی انابه کرد

تلخیِ در کلام تو احلی من العسل

صوتِ شکستِ سینۀ مجروحِ قاسم است

ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

سعید خرازی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

می روی نور ز هر دیده جدا می گردد

حاجتی را که حسن داشت روا می گردد

مادرت نجمه به زهرا متوسل شده است

یا که مشغول مناجات و دعا می گردد

وجعلنا به تو می خواند که چشمت نزنند

این گل یاسمن انگشت نما می گردد

او مدام از من و عباس سؤالش این بود

این همه اسب به یک نقطه چرا می گردد

زرهی یافت نشد تا به تو اندازه شود

کفن اندازه به این قد رسا می گردد

مثل آئینه ی افتاده به زیر سنگی

برسد دست به آئینه دو تا می گردد

سنگ باران شده ای؟خصم نفهمیده هنوز

سنگ از فیض نگاه تو طلا می گردد

قد کشیدی بدن توست و یا موم عسل

تک تک اعضای تو در راه سوا می گردد

عمه ات زود تر از من بَرِ اکبر آمد

دیر اگر کرده به دنبال عبا می گردد

به روی دست عمو غلط نزن می ترسم

استخوان های تو از مهره جدا می گردد

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

سید محمد جوادی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

نشست گرد و غبار و صدای او برخاست

عمو بیا که اجل در کنار من اینجاست

بیا که قبل شهادت تو را ببینم سیر

بیا که پیش تو مردن برای من زیباست

بیا ببین دم آخر که از شکاف لبم

چقدر چشمه ی احلی من العسل اینجاست

بخار می شود از فرط تشنگی زرهم

از عشق تو ز وجودم حرارتی برپاست

کنار من بنشین و مرا تماشا کن

سرِ شکسته ی من روی دامن باباست

ببین به روزم عمو جان عدو چه آورده

که نوجوان حریم تو هم قد سقاست

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

سید محمد جوادی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

آنکه به چشم تو غزل ریخته

شوق ابد شور ازل ریخته

ازرق شامی شده حیران تو

قلبش از این طرز جدل ریخته

از دهن نیزه به تأیید تو

حی علی خیرالعمل ریخته

آمده تا خوب ببوسد عمو

از دهنت بسکه عسل ریخته

قامت عباسی تو بعد رزم

اشک ز چشمان اجل ریخته

پای تو بر روی زمین مانده باز

هر چه تنت را به بغل ریخته

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

سعید توفیقی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

باز هم ای قلم ز من بنویس

از شهیدان بی کفن بنویس

نافه شو تا که اصلیت یابی

باز از آهوی خُتن بنویس

جای قاسم به روی صفحه ی دل

سیزده شیر صف شکن بنویس

بعد از آنکه به رنگ سبز شدی

عشق یا سیّدی حسن بنویس

ذکر شور آفرین نعم الامیر

بر روی صفحه های تن بنویس

یا که با دست خطّ درهم نغل

نام ارباب بر بدن بنویس

من تمامم حسینیه شده است

وقف زهرای مرضیه شده است

آه جانسوز در عزا بکشید

سیزده بار کربلا بکشید

تا عمو اذن رفتنم بدهد

سیزده دست التجا بکشید

ببرید اسم اعظم زهرا

سیزده دفعه مجتبی بکشید

عوض قتلگاه خونیِ من

سیزده بار کوچه را بکشید

حجله ای رنگ خون درست کنید

بر کف دست من حنا بکشید

بر روی کاغذ شن و ماسه

سیزده مرتبه مرا بکشید

بدنم را اسیر خدعه کنید

سیزده بار قطعه قطعه کنید

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

غلامرضا سازگار

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

آیینــۀ جمــال خـداونــد ذوالجــلال!

بـر عـارضت سـلام رســول و درود آل

ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال

ای فاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال

ریحانۀ امـام حسن، ژالـۀ حسین

در باغ سبز کرب‌وبلا لالۀ حسین

آیینــۀ جمــال دل‌آرای پنــج‌تـن

پا تا به سر حسینی و سر تا به پا حسن

در بین خاندان حسن شمع انجمن

گل‌بوسه‌های یوسف زهرات پیرهن

باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت

بایـد علی اکبـرِ دیگــر بخوانمت

بایـد شب عـروسی تـو، ماه‌پاره‌ها

ریزند جای نقل به فرقت ستاره‌ها

ملک وجود پر شود از جشنواره‌ها

گیرنــد تـا قیـام قیامت هزاره‌ها

آینـد انبیـا همـه بـر دیـده‌بوسی‌ات

آرند گل به مجلس جشن عروسی‌ات

جان هـا فـدات باد کـه در حجله‌گاه خون

ماه رخت ز خـون جبین گشت لاله‌گون

عـود و عبیر و سـوز دل و شعلــۀ درون

زخمت به جای لاله به تن از عدد فزون

جای حنا خضاب ز خون گشت پیکرت

جای ستـاره سنگ فرو ریخت بر سرت

شیرینی زفاف تو "احلی من العسل"

افتـاده بود زلـف تـو در پنجـۀ اجل

خوش با خـدا معامله کردید از ازل

پوشاند خون به آرزویت جامۀ عمل

با قصۀ تو زنده شود یاد کربلا

دامادهـا فـدای تو داماد کربلا

از خون خضاب گشت تو را دست و موی و رو

کردنـد نیزه‌ها به تنت جمله سر فرو

آبی نبـود تـا که از آن تـر کنی گلو

خاتم نهـاد در دهـن تشنـه‌ات عمو

خاتم نه! بلکه حلقۀ دامادی تو بود

این داستان حجلگه شـادی تو بود

ماه رخـت بـه پردۀ خون در زوال شد

سرو قـد حسیـن، خمیـد و هلال شد

خون دلت به خصم حرامی، حلال شد

جان داشتی هنـوز و تنت پایمال شد

زیــر ســم ستـور عمـو را صـدا زدی

تا روی دست‌های عمو دست و پا زدی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم (ع) - غزل

دل ها همه اسير تو از حال رفته اند

چشمان بي نظير تو از حال رفته اند

آن زلف های مشكي ميراثِ مجتبي...

در خواب دلپذیرِ تو از حال رفته اند

اين آيه هاي تازه ي اكملت دينكم...

در اولين غدير تو از حال رفته اند

روی لبت نشان عمو نیست!... بوسه ها -

در داغي كوير تو از حال رفته اند

از حسرت فراق تو اي شاخه ي جوان

هم رزم هاي پير تو از حال رفته اند

اي ماه بي غروب حسن! كم نبوده اند...

آنان كه در مسير تو از حال رفته اند

احسنت بر تو باد كه بسيار دشمنان

با نيزه ها و تير تو از حال رفته اند

حالا كسي به چشم تو لبخند مي زند

چشمان سر به زير تو از حال رفته اند

 

شاعر: وحیده افضلی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها