0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
niny200527
niny200527
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1273
محل سکونت : کرمانشاه

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
شعر حسن کردی برای حضرت قاسم(ع)

این سنگ ها كه دور و برت را گرفته اند

چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند

دیدند بی زره چو تن نازك تو را

با شدت تمام تری پا گرفته اند

چشمت زدند بس كه حَسن صورتی عمو!

زیبایی تو را به تماشا گرفته اند

آنان كه تیر گوشه تابوت می زدند

حالا تو را شبیه به بابا گرفته اند

گفتند كوچه باز كنید از سپاهیان

یاد حسن به كوچه ی زهرا گرفته اند

كم دست و پا بزن نفسم بند آمده

خون تو را به صفحه صحرا گرفته اند

تشییع می كنند تنت را به اسب ها

جسم تو را مباح بر آن ها گرفته اند

جمعه 16 مهر 1395  7:10 PM
تشکرات از این پست
sadegh96
sadegh96
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1395 
تعداد پست ها : 9
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

خوب است هرعاشق قرنی داشته باشد
دردست عقیق یمنی داشته باشد
گرمیل به قربان شدنی داشته باشد
بد نیست که معشوق  « لن » ی داشته باشد

این جذبه عشق است که رد کردمت اینجا
ورنه پی چشمم نمی آوردمت اینجا

توفرق نداری به خدا با پسرخویش
اینگونه عمو را مکشان پشت سرخویش
خوب است نقابی بزنی برقمرخویش
تا قوم زمینت نزند با نظرخویش

آخرتوشبیه حسنی،حرزبیانداز
تویوسف صحرای منی،حرزبیانداز

ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش
زلف توپریشان شد و دادند تکانش
حق دارد عمو این همه باشد نگرانش
این ازرق شامی وتمام پسرانش

کوچکترازآنند به جنگ توبیایند
گرجنگ بیایند به چنگ تومیایند

زن ها چقدرموی پریشان توکردند
ازبس که دعا برتو و بر جان توکردند
وقتی که نظربرقد طوفان توکردند...
وقتی که نگه برتو و میدان توکردند

جمعه 16 مهر 1395  7:10 PM
تشکرات از این پست
lotfi64431
lotfi64431
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 1527
محل سکونت : کهگیلویه و بویراحمد

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

ساحل بحر کرم پُر موج است

میل سیمرغ بقا بر اوج است

علم اعداد ریاضــی برگشت

عدد سیزده امشب زوج است

**

سیــزده بار حزینـــم امشب

با غم و غصه عجینم امشب

به خود عشق قسم، دل شده ی

سیزده سالــه ترینــم امشب

**

سیزده بار ز خود رستم من

سیزده مرتبــه سرمستم من

سیزده بار به آقا سوگنــد

قاسم ابن الحسنی هستم من

**

سیـــزده بار دلــم در محــن است

تا سحر ذکر دلم یا حسن است

آن شهیدی که شب روضه ی اوست

سیزده ساله ترین بی کفن است

**

کوفیان یک دفعه بی تاب شدند

در شگفت از رخ مهتاب شدند

تا که از خیمه خود کرد طلوع

سیزده قـــرص قمر آب شدند

**

چه جمالی کَفَلق لایق اوست

سیزده حور و ملک شایق اوست

بس که دارای کمالات است او

سیزده بار خدا عاشق اوست

جمعه 16 مهر 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
lotfi64431
lotfi64431
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 1527
محل سکونت : کهگیلویه و بویراحمد

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

نهال اهل حرم طعمه تبر شده است

تنت چقدر سزاوار بال و پر شده است

میان نیزه و شمشیر و خون حلالم کن

برات عشق من اینقدر درد سر شده است

دوباره داغ دلم تازه شد که می بینم

تن تو از تن بابات زخم تر شده است

به عمه ات چه بگویم اگر تو را پرسید

قدش خمیده ببین دست بر کمر شده است

صدای مادرت از خیمه ها بلند شده

ز انچه بر سرمان آمده خبر شده است

در این دقایق کوتاه قد بلند شدی

چه کرده اند قدت اینقدر شده است

عمو چه خوب نبودی نظر کنی به تنم

برای تاخت اسبانشان گذر شده است

جمعه 16 مهر 1395  7:13 PM
تشکرات از این پست
lotfi64431
lotfi64431
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 1527
محل سکونت : کهگیلویه و بویراحمد

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

بسکه ميدان رفتن تو ، بر عمويت مشکل است
دست يابي تو ، بر اين آرزويت مشکل است

 

ديگر از هجران مگو ، اي يادگار مجتبي
بر مشام جان ، فراق عطر و بويت مشکل است

بر دلم آتش مزن ، اي ميوه قلب حسن
چون مرا بشنيدن اين گفتگويت مشکل است

سن تو جانا مناسب با چنين پيکار نيست
جنگ تو ، با لشکري در روبرويت مشکل است

سخت باشد ، ناسزا بشنيدن از هر ناکسي
گفتگو با دشمن بي آبرويت مشکل است

اي که واجب نيست ، در اين سن تو ، صوم و صلوه
تشنه لب در کربلا ، با خون وضويت مشکل است

بهر ميدان رفتن خود ، اشک بر دامن مريز
نور چشمم ، جنگ کردن ، با عدويت مشکل است

اي که از داغ حسن ، گرد يتيمي بر سرت
ديدن اندر خاک و خون ، رخسار و مويت مشکل است

چون به جان مجتبي ، دادي قسم ، اينک برو
گرچه دل برکندن از روي نکويت مشکل است

مي‌روي و ، مي‌کنم سوي تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران ، نظر کردن به سويت مشکل است

بسکه صحرا ، پر خروش از لشگر باطل بود
حق شنيدن از لب تکبير گويت مشکل است

تا سلامت بينمت ، کردم شتاب از خميه گاه
ليک ، با انبوه دشمن ، جستجويت مشکل است

بسکه ابر خاک و خون ، بگرفته روي ماه تو
از پس اين پرده ها ، ديدار رويت مشکل است

در دم جان دادنت ، گفتي : عمو جانم بيا
غرفه در خون ، ديدن تو ، بر عمويت مشکل است

گر نباشد چشمة چشمان گريانت ( حسان )
زين همه آلودگيها ، شست و شويت مشکل است

جمعه 16 مهر 1395  7:14 PM
تشکرات از این پست
lotfi64431
lotfi64431
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 1527
محل سکونت : کهگیلویه و بویراحمد

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

ابر زخمت دوباره بارش كرد

آسمان را دچار لرزش كرد

چشم ِ در خون نشسته ام،قاسم

زخم هاي تو را شمارش كرد

كاكلت دست يك مغيره صفت

خنده اش با كنايه غرش كرد

اي يتيم حسن،گلوي تو را

سايه ی دشنه اي نوازش كرد

نيزه اي در طواف سينه ي تو

با خداي خودش نيايش كرد

زير نعل زمخت صدها اسب

درد صبر تو را ستايش كرد

خس خس سينه ي شكسته ي تو

صحنه را موبه مو گزارش كرد

جمعه 16 مهر 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

وقتی که اشک روز چو باران و برف بود

کشته شدن برای عمویم به صرف بود

وقتی عسل جوانه زد از کام تشنه ام

سینه برای پر زدنم مثل ظرف بود

هرم کویری عطش من فرا گرفت

دریای داغ های دلم را که ژرف بود

تیرو زبان ناطق شمشیر و نیزه ها

مثل حسن غریبی من هم سه حرف بود

 

 پایم ،  که بر رکاب شهادت رسیده ام

خونم ،  که بر تمام تن خود چکیده ام

 

 در دست موم قدرت فولاد رفته است

روحم به اوج صحنه میعاد رفته است

خون کرده بود صورت زخم غبار را

زلفی که بین خون همه بر باد رفته است

اینجا که کوفه نیست ولی کربلا که هست

دشمن به خواب سنگی بیداد رفته است

از بس عطش شکوفه زد از باغ سینه ام

طرز نفس کشیدنم از یاد رفته است

 

دارد زبان مرثیه ها "  َُمرد " میشود

یعنی که استخوان تنم خرد میشود

 

شاید نصیب قافله شادی ام کنند

یعنی شهید عشق همین وادی ام کنند

شاید مرا که پابه رکابم نمی رسد

صد قطعه می کنند که شمشادی ام کنند

شاید که نیزه بر تن و پهلوم می کنند

تا جلوه های صبر حسن زادی ام کنند

شمشیرهای سرزده با شوق می رسند

تا جامه ای تنم شب دامادی ام کنند

 

داغ مرابه صورت مهتاب دیده اند

این گرگ ها برای سرم خواب دیده اند

 

اصلاً بگو که آینه ها خون جگر شدند؟

شب ها بدون ماه رخت بی سحر شدند؟

حتی نسیم هم به تن تو سپر نشد

حتی غبارها همه انگار کر شدند

ناله مزن چنین و مگو ای پدر بیا

دیوارهای زخم تنت بازتر شدند

اینجا مدینه نیست ولی کربلا که هست

قدری رجز بخوان که سنانها قدر شدند

 

 داری رکاب میزنی انگشتر که را؟

مثل علی اکبری اما بگو چرا؟

شاعر: رضا دين پرور

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده

وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده

چاره ای كن كه نمانند به رویِ دستم

عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

گیسویِ مادرِ تو باز شده در خیمه

تا كه گیسویِ تو در دستِ بلا افتاده

كار، كارِ نظر شومِ حرامی ها بود

اگر این لاله ی انگشت نما افتاده

به دلم ماند عمو نَه، كه بگویی بابا

لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟

خیز شاید كمكِ لرزش پایم باشی

كارم از رفتن اكبر به عصا افتاده

شده دشوار تماشای تو از سمت حرم

چقَدَر سنگ میانِ تو و ما افتاده

لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد

بدنی حال در این سعی و صفا افتاده

دست در زیرِ تنت برده ام و میپرسم

بین این ساقه چرا این همه تا افتاده؟

قد كشیدی كمی از پا و كمی از سینه

بینِ اندام تو این فاصله ها افتاده

هركجا تاخته اسبی كمی از تو رفته

لخته خونت همه جا در همه جا افتاده

كاكُلَت كنده شد و حرمله در مُشتَش برد

اثر پنجه ی او در سر و پا افتاده

میبرم تا درِ خیمه قد و بالایت را

چند عضوی ز تو ای وای كجا افتاده؟

شیشه یِ عمرِ من آرام نفس كِش بدجور

استخوان هایِ شكسته به صدا افتاده

ای ضریحِ حسنم، زود مُشَبَّك شده ای

در حرم با تو دمِ واحسنا افتاده

 

حسن لطفی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 

هر که از عاشقی خبر دارد

در دلش میل ترک سر دارد

آنکه از نسل حیدر و زهراست

شوق پرواز بیشتر دارد

کربلا جای پر کشیدن هاست

قاسم از راز آن خبر دارد

رنگ و بوی حسین دارد او

همنشینی گل اثر دارد

سیزده ساله است و با این حال

جگری مثل شیر نر دارد

ذکر احلی من العسل به لبش

پیش او مرگ هم شکر دارد

بی زره آمده، عدو می گفت:

چقدر این پسر جگر دارد

آمده مثل شیر می غُرَّد

نسل حیدر عجب ثمر دارد

یاد صفین زنده شد امروز

بس که او جلوۀ پدر دارد

زاده یوسف است و یوسف روی

جلوه هایی چنان قمر دارد

نور چشم حسن نظر نخوری

چشم این گرگ ها خطر دارد

تو برای حسین یک حسنی

با تو انگار بال و پر دارد

هم برایت عمو و هم پدر است

نشده چشم از تو بردارد

مجتبای حسین صبری کن

که عمو چشم های تر دارد

قول داده مراقبت باشد

چه کند کربلا خطر دارد؟

تو برای حسین یک حسنی

گر چه مثل حسین بی کفنی

زاده مجتبی زمین افتاد

ناگهان، بی هوا، زمین افتاد

فرق او تا شکافت دشمن گفت:

آفرین، مرحبا، زمین افتاد

ناله اش بین هلهله گم شد

گر چه او با صدا زمین افتاد

مثل حیدر شهید شد قاسم

یا علی گفت تا زمین افتاد

پیش قاسم رسید و از گریه

حضرت کربلا زمین افتاد

یادش آمد مدینه مادر هم

وسط کوچه ها زمین افتاد

بر زمین خوردن ارث مادری ست

هر که از نسل ما، زمین افتاد

آن طرف تر کنار علقمه هم

ساقی با وفا زمین افتاد

بر زمین پای می کشد از درد

صورتش گاه سرخ و گاهی زرد

حسین ایزدی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
lotfi64431
lotfi64431
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 1527
محل سکونت : کهگیلویه و بویراحمد

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود
سهم حسن از کربلا، غوغای  قاسم بود

 

عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت
از بچه های کوچه های آل هاشم بود

از روز تشییع پدر تا کربلا بارید
باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود

پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیست
وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود

سر را جدا کردند اما عمه می پرسید
آیا برای بردن سر، نیزه لازم بود؟


زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است...

جمعه 16 مهر 1395  7:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

واله و مست سوی معركه عازم شده است

رفتنش بدرقه با اشك محارم شده است

او به دست ولی الله معمم گشته

قطب علمی دو صد مرجع و عالم شده است

مرگ بازیچۀ دست همه اولاد علیست

مات رزمش همه افلاك و عوالم شده است

رسم این است سرش نقل بریزند نه سنگ

بین گودال عجب گرم مراسم شده است

حرف تقسیم تنش معنی نازك می خواست

آینه خرد كه شد حضرت قاسم شده است

خواست یك بار دگر نام عمو را ببرد

نیزه ای در وسط سینه مزاحم شده است

یك نفر قصد نموده كه سرش را بِبرد

آه كه موقع تقسیم غنائم شده است

***

 

محسن حنیفی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 

قطره ای هستم که از دریا جدا افتاده ام

آن غریبم من که دور از آشنا افتاده ام

ناکسان از بسکه بر دور و بر من صف زدند

کس نمی داند کجایم یا کجا افتاده ام

ای عمو جان گر تو می خواهی که پیدایم کنی

آنقدر گویم به زیر دست و پا افتاده ام

بسکه آمد تیر و بر سر تا به پایم بوسه زد

یاد بابایم امام مجتبی افتاده ام

گرچه بابا تیر باران شد ولی تابوت داشت

من که تابوتی ندارم بر ملا افتاده ام

ای عمو این آخرین بار است می گویم عمو

بسکه من کردم صدایت از صدا افتاده ام

 

سید محسن حسینی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

از ميان غصه و غم تا كه رجعت ميكنم

سينه ام را ميشكافم باز هيئت ميكنم

يا كريم و يا كريم و يا كريم و يا كريم

در مناجات سحر احساس لذت ميكنم

ميسرايم مدحتي تا اينكه راضي اش كنم

او اگر راضي نباشد رفع زحمت ميكنم

خانه ي دل را دوباره آب و جارو ميزنم

باني خدمت گذارم قصد قربت ميكنم

سيزده جام پر از نوشيدني مي آورم

سفره اي آماده ي بزم ضيافت ميكنم

حضرت زهرا به اين جشن تولد دعوت است 

از امام مجتبي هم نيز دعوت ميكنم

 

رونق بازار ماه صوم و صائم ميرسد 

از دل دارالكرامت نور قاسم ميرسد

 

م‍‍ژده اي چشم انتظاران وقت گل روئيدن است

آري آري لحظه هاي ناب در كوبيدن است

حضرت آقا تفضل كرده عيدي ميدهد

 عجلوا اي سائلان وقت كرم جوشيدن است

ميدرخشد در سحر مانند يك قرص قمر

گونه و پيشاني اش شايسته ي بوسيدن است

از گل پيراهنش عطر بهشتي مي وزد 

مادرش مستانه مشغول گلي بوئيدن است 

روزه را با بوسه بر لب هاي او وا ميكند

وقت افطارش حسن گرم عسل نوشيدن است

 

با توجه بنگري ضرب المثل جالب بود 

مغز بادام علي بن ابيطالب بود

 

اهل عالم او گلي از گلشن آل عباست

نور چشمان علي و حضرت خيرالنساست

در مدينه همچو بابا سفره داري ميكند

صاحب جود  و كرامات و عنايات و عطاست 

يليل شامي حريف تيغ شمشيرش نشد

هرچه باشد ذوالفقار حضرت شير خداست

وارث شير جمل فتاح قلب لشگر است

آفرين بر غيرت او بچه شير كربلاست

سالياني با عمويش زندگي كرده بلي

با امام عصر خود از روز اول آشناست

 

او همان دردانه ي زيباي بانو نجمه است

نوجوان خوش قد و بالاي بانو نجمه است

 

واي از آن روزي كه سويي نغمه ي تكبير بود

سوي ديگر فتنه ها و حيله و تزوير بود

واي از آن روزي كه بي خود و زره آماده شد

گريه هاي مادر بيچاره بي تاثير بود

واي از آن روزي كه از هر سو بلايي ميرسيد

تير و تيغ و دشنه و سر نيزه و شمشير بود

واي از آن روزي كه با ذكر علي مرتضي

در ميان معركه با دشمنان درگير بود

نيزه اي آخر زمينش زد ميان همهمه

بر سرش آمد عمو انجا وليكن دير بود

جاي جاي پيكرش سوراخ بود از ضربه اي

پيكري ديگر نبود و پاره اي زنجير بود

 

بر دهانش جاي چندين سم مركب ديده شد

گريه هاي آتشين  عمه زينب ديده شد

شاعر: عليرضا خاكساري

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع(

 

ماه در خون شناورم، قاسم

یادگار برادرم، قاسم

کم بزن دست و پا در آغوشم

جان مده در برابرم، قاسم

العطش گفتنت کبابم کرد

سوخت از پای تا سرم، قاسم

سخت باشد به من عزیز دلم

که تو را کشته بنگرم، قاسم

زخم های تن تو کشت مرا

تازه شد داغ اکبرم، قاسم

جای گل جسم چاک چاک تو را

می برم بهر دخترم، قاسم

حیف با چشم خود نگه کردم

تا چون جان رفتی از برم، قاسم

عوض آب بر تو آوردم

اشک با دید ترم، قاسم

بعد اکبر دلم به تو خوش بود

که تویی یار و یاورم، قاسم

ای جگر پارۀ حسن به چه رو

رو کنم جانب حرم، قاسم

گر سراغ تو را ز من گیرد

چه بگویم به خواهرم، قاسم

نظم "میثم" اگر چه قابل نیست

تو قبولش کن از کرم، قاسم

 

غلامرضا سازگار

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

شعر مرثیه حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

آیینه‌ی مرد جمل آمد به میدان

یک شیر دل مانند یل آمد به میدان

با سیزده جام عسل آمد به میدان

ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان

*****

باید که قبر خویش را آماده سازید

در دل جگر دارید اگر، بر او بتازید

*****

رفته به بابایش که این‌گونه شریف است

از نسل صاحب دین حنیف است

قاسم اگر چه قد و بالایش ظریف است

اما خدایی او سپاهی را حریف است

*****

گوید به او عمه: به بدخواه تو لعنت

مه‌پاره‌ی نجمه به بدخواه تو لعنت

*****

شاگرد رزم حضرت عباس قاسم

آمد ولیدر هیبت عباس قاسم

در بازوانش قدرت عباس قاسم

به‌به که دارد غیرت عباس قاسم

*****

عمامه‌ی او را عمویش با نمک بست

مانند بابایش حسن، تحت‌الحنک بست

*****

قاسم حریف تن به تن دارد، ندارد

این نوجوان جوشن به تن دارد، ندارد

چیزی کم از بابا حسن دارد، ندارد

اصلا مگر ازرق زدن دارد، ندارد

*****

ازرق کجا و شیر میدان خطرها

قاسم بود رزمنده‌ی نسل قمرها

*****

وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت

یک لشکری را ریخت آخر پیکرش ریخت

از میمنه تا میسره روی تنش ریخت

از روی زین افتاد، قلب مادرش ریخت

*****

مثل مدینه کوچه‌ای را باز کردند

پرتاب سنگ و نیزه را آغاز کردند

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها