0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

موسی علیمرادی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

  

نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده

پر و بال نفسم را پر و بالت چیده

هر تنی مثل تو پرپر بشود می پاشد

بدنت از عسل اینگونه به هم چسبیده

نقل دامادی تو بود مبارک باشد

سنگ هایی که به روی سر تو باریده

چه قدر خار به زخم بدنت می بینم

چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده

چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است

پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده

نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند

بس که از پیکر تو چشمه ی خون جوشیده

چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه

تن تو مثل غباری به زمین خوابیده

هر کجا می نگرم زخم هلالی داری

رختی از نقش سم اسب تنت پوشیده

شور تو از لب تو وه که چه شیرین ریزد

عسل از کام تو شیرینی خود نوشیده

صفحه صفحه شده ای و به خودم می گویم

این کتابی است که شیرازه ی آن پاشیده

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

علی اشتری

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

آب از سرش گذشت و به دریای خواب رفت

شیرین تر از عسل شد و در جام ناب رفت

نجمه دوباره غصّه ی زخم جگر گرفت

از سینه اش چکیده ی داغی مذاب رفت

با جلوه ای شبیه حسن، یوسف بهشت

نعلین خود نبسته ولی با شتاب رفت

در آسمان طنین صدای فرشته ها

تا کوچه های غمزده ی اضطراب رفت

مژده به قلب نجمه و زینب دهد صبا

پایش به سوی پنجره های رکاب رفت

از نعل های تازه ی بوسه گرفته اش

تا خیمه ها شمیم حضور گلاب رفت

برخیز و در جماعت مغرب ستاره باش

با رفتنت ز شهر بلا آفتاب رفت

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

غلامرضا سازگار

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

همای عشق را بی‌بال کردند
ستم بر احمد و بر آل کردند
خودم دیدم که از سم ستوران
گلم را کوفیان پامال کردند

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

در مقام قاسم ابن الحسن

بدر تمام است و جز این نیستش مثل

در وصف قامتش شده خم قامت غزل

شه پر گرفتم تا که چونین باوقار گفت
مرگ به راه عشق، چو احلا من العسل



از چاله برون شــدم ، شـدم در دل چاه

جز رب نبود کسی مرا پشت و پناه

زین رو همه دم بخوانم اینگونه چه خوش

لا حـــــــول و لا قــــوّه الا بــالله




مـــــرا مســــت پــیــــمبـــر آفــــــریدند

غبــــار درب حیـــــــــــــــدر آفــریدند

چـــو حــــب آل طاها در دلــــــــم بــــود

مــــــــرا فـــــــرزند مــــــادر آفــــریدند









اذ کـــار علــی دو بـال قـقـنوس من است

در لـــیــلـه ی تار ، نور فـــانوس من است

چـــو نام علــی سلسلـــه ی شـعرم شد

جاهل تو بدان که شعر ، ناموس من است







روزی غــم عــالــم به در خــانــه مـا زد

با ما به سخن نشست و اسرار جفا زد

مــا تا لـب خود را به سخـن تر بنمـودیم

از آتــش درد غـــم مــا سـر ز قــفـــا زد

*




شاه عالم بر در تو کشته است همچو غلام

عارفان نام تو را گویند به صبح و روز و شام

من بگــویم تا بباشــد بر همــه حسـن ختام

اولـــینی، آخــــرینی، بهـــترینی والســـلـام

*



آرزومند رخ حیدر کرار منم

به درش تا به ابد مست گرفتار منم

چون دم مرگ به بالین همه کس برود

زین سبب منتظر لحظه ی دیدار منم



ای که ما را روز محشر میشوی مــولا کفیل

یــک نظــر حــالا به ما انداز حــتی هم قلیل

مانــــده ام نام تو را با چــه زبان باید نوشت

کاشف و ابری و لاتین یا به ابجد یا بریل...؟!

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

اشعار شب ششم محرم – عبدالحسین مخلص آبادی

 

می خواستند ملائکه وقف غمت کنند

جایی کنار دست خودم محرمت کنند

 

از پاکی ات شنیده و حالا قرارشد

اینجا کنار دجله تو را زمزمت کنند

 

لب تشنه می روی که مرا جان به لب کنی؟

باران شدی که بر سرمان نم نمت کنند؟

 

از اولش که حرف عسل خوردن تو بود

اصلا قرار بوده تو را در همت کنند

 

جان عمو نقاب خودت را تکان مده

راضی مشو شبیه خودم پرچمت کنند

 

نجمه کنار خواهر من گریه می کند

تا اندکی به نیزه تو را محکمت کنند

 

ارثی که برده ای تو زمادربزرگ خود

باعث شده در اوج جوانی خمت کنند

 

اصلا قرار بوده تو را پیش چشم من

مثل علیٍ اکبر لیلا کمت کنند

 

عبد الحسین مخلص آبادی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

شوريدگيت داده به دل اختيار را

با زلف دوست بسته قرارومدار را

آيينه ي تمام نماي يل جمل

ازاين سپاه فتنه درآور دمار را

ابروكشيده ! حُكم نيام است اين نقاب

بايد مهاركرد كمي ذوالفقار را

ازانعكاس نام «حسن» كوفه دلخوراست

فرياد كن دوباره شكوه تبار را

« إن تنكرون» تولجشان را درآورد

آري،به رخ بكش نسب واعتبار را

داري چقدرمثل علي تيغ مي زني !

دنبال كن سواربه فكر فرار را

برخيزجان فاطمه، دلگيرترنكن!

تصويربي سپاهي اين شهريار را

ازنيزه اي كه خورده به پهلوت واضح است

زرگرتلاش كرده بسنجد عيار را

با يك غرور له شده ؛مانده ست باغبان

آخرچگونه جمع كند اين انار را

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی

تمام حاصل من گشته ایی تماشایی

دلیر و مرد نبردی گل رشید حسن

تو از تبار علـــی از تبار مـــولایی

و بعد اکبر لیلا ، تمام امیدم

تو بهترین هنر آموز درس سقایی

به جنگ که رفته ایی مردی شدی گل یاسم

چه هیبت علوی و چه قد رعنایی

شده امید دلم قد و قامتت مادر

به وقت رفتن و برگشتنت معمایی

تمام پیکر تو جای سم اسبان است

چقدر شبیه به دشت و شبیه صحرایی

تمام قد رشیدت مشبکی شده است

ضریح ناز و قشنگی برای بابایی

بزن بزن پر و بال ای یتیم مظلومم

بزن که تا دم دیگر کنار بابایی

کنار راس عموهای خود پریده ای و

کنار شمس و قمر ای ستاره غوغایی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

يا قاسم ابن الحسن (ع)

گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی

چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی

 

 

پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و

ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی

 

 

روان شده بدنت بین ِ دست هایِ عمو

بلند کردمت اما چو آب برگشتی

 

 

ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب

قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی

 

 

به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر ِ تو

شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی

 

 

چه آمده سرت از چشمْ زخم ِ این لشگر

چرا ز معرکه‌ات بی نقاب برگشتی؟!

 

 

به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود

رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتي

(محمد رسولي)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

يا قاسم ابن الحسن(ع)

تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری

و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری

 

امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی

سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری

 

همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را

نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری

 

سَر ِ نترس داری و پدربزرگِ تو علی ست

عجیب نیست از تنت زره اگر درآوری

 

نداشت قلعه کربلا، وگرنه که برایِ تو

نداشت کار تا ز چارچوب در درآوری

 

رجز بخوان و خاندانِ خویش را به رخ بکش

که کفر ِ این سپاهِ کفر، بیشتر درآوری

 

به چرخ ِ تیغ ِ خود به رویِ خاکِ دشت سَر بریز

بزن که از حرامزاده‌ها پدر درآوری

 

نشد حریف تو کسی و میكنند دوره‌ات

خدا کند که جان سالم از خطر درآوری

 

ز اسب سرنگون شدی به شوق ِ شیشه يِ عسل

چگونه از میان خاک‌ها شکر درآوری؟!

 

هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند

تو لخته لخته از دهان خود گُهَر درآوری

 

سبک نمیشود مصیبتِ تو با دو قطره اشک

تو گریه‌یِ حسین نَه، از او جگر درآوری

 

از این به بعد هم قَدِ پسر عموت میشوی

برو که روی نیزه‌ها ز عشق سردرآوری

(محمد رسولي)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

فائز تبریزی-حضرت قاسم علیه السلام-مرثیه

 

بر روی خاک تیره برافتادم ای عمو
بازآ بکن زراه کرم یادم ای عمو
من آهوی حرم، شده ایندشت صیدگاه
اندرکمند کینة صیادم ای عمو
بی یار و بی معینم ایا شاه تاجدار
فریادرس که در کف جلادم ای عمو
بر حال من نمیکند آخر ترحمی
این قاتل شریر که ناشادم ای عمو
دادم برس که زندگی من تمام شد
حالا بزیر خنجر فولادم ای عمو
حلقم لطیف خنجر کین تیز و پرشرر
قاتل قویست نی زکس امدادم ای عمو
غیر از تو نیست یار و معینم در ایندیار
بی یاورم بیا و بفریادم ای عمو
چون مرغ برشکسته فتدادم بدام جور
کی میکند بغیر تو آزادم ای عمو
در این دیار فایز بیچاره پرغم است
کن چاره برغمش حق اجدادم ای عمو

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

علی انسانی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

سیزده ساله بسیجی حسین
نیستش باک ز شمشیر و سنین
مایۀ حیرت یک لشکر گشت
فاتحانه سوی خیمه برگشت
کای عمو، فتح نمایان کردم
همه را مات به میدان کردم
من که پیروز شدم گویم فاش
آمدم تا ز تو گیرم پاداش
جسم بی تاب مرا تاب بده
مُزد پیروزی من آب بده
گفت، ای مثل پسر، نور دلم
کردی از خواستۀ خود خجلم
قاسم ای پارۀ جان و جگرم
من ز تو، جان عمو تشنه ترم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

   يا قاسم ابن الحسن(ع)

دست و پايم به هم از پَر زدنت پيچيده

چه كنم با تو كه اينگونه تنت پيچيده

 

لااقل كاش به جسمت زره اي ميكردم

استخوانت شده با پيرُهَنَت پيچيده

 

تو چنان شيشه يِ عطري كه شكسته شده اي

همه جا نافه يِ مُشكِ خُتَنَت پيچيده

 

گُل ِ من لَحن ِ عمو گفتن ِ تو برگشته

زير ِ مركب شده طرز ِ سُخَنَت پيچيده

 

اينهمه ريخت و پاشي كه شده با تن ِ تو

گردبادي ست كه در انجمنت پيچيده

 

اثر ِ موم عسل يا سُمِّ مركب بوده

كه زبانِ تو به دور ِ دهنت پيچيده

 

به تلافيِ مدينه به تنت پا زده اند

تا كه شد نعره يِ ابن الحسنت پيچيده

 

ارباً اربا عليِّ اكبر ليلا شده اي

در عبا جمع كنم بسكه تنت پيچيده

(شاعرش را نميشناسم)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

محمد سهرابی

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

چون چشم نیزه قُوّت جان مرا گرفت

پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

می رفت تا كه فاش پدر خوانمت عمو

سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت

گویند بو كشیدن گل، مرگ مؤمن است

بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت

من سینه ام دُكانِ محبت فروشی است

آهن فروش، از چه دُكان مرا گرفت؟

دشمن كه چشم دیدن ابروی من نداشت

سنگی رها نمود و كمان مرا گرفت

لكنت نداشت من كه زبانم ز كودكی

موم عسل چگونه زبان مرا گرفت؟

چون كندوی عسل بدنم رخنه رخنه است

این نیش های نیزه توان مرا گرفت

گِل شد ز خاكِ سُمِّ فرس، خونِ پیكرم

ریگ روان همه جریان مرا گرفت

معنی، ز پیرهای سپاهِ جمل رسید

هر چه رسید و عُمر جوان مرا گرفت

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حجت الاسلام رضا جعفری

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

اگر روز است قرص ماه پس چیست؟

اگر دریاست دلو چاه پس چیست؟

اگر رزمنده، خود و جوشنش کو؟

عبا و قامت کوتاه پس چیست؟

***

چنین که بی قراری وای بر من

سوار بی مهاری وای بر من

علی اکبر که جوشن داشت آن شد

تو که جوشن نداری وای بر من

***

خدایا این پسر آیینه ی کیست؟

میان خاک این گنجینه ی کیست؟

صدای خورد گشتن آید اما

صدای استخوان سینه ی کیست؟

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

يا حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

مصحف ما چه به هم ريختنت!!! واي عمو

چقَدَر تير نشسته به تنت واي عمو

 

 

همه يِ رختِ تو غارت نشده پاره شده

بسكه يكپارچه با پا زدنت واي عمو

 

 

آمدم تا كه اجازه بدهي و يك يك

نيزه ها را بكشم از بدنت واي عمو

 

 

جان نداده همه بالاي سرت جمع شدند

چه شلوغ است سر ِ پيرُهَنَت واي عمو

 

 

آنقدر نيزه زياد است نميدانم كه

بكشم از بدنت يا دهنت؟ واي عمو

(علي اكبر لطيفيان)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها