0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

فرش خون پهن شده بر بدنت

غارت نیزه شده پیرهنت

پاره پاره پیکری مانده ز تو

دانه دانه شده تسبیح تنت

***

بدنت نیزه بی جا خورده

قامت کوچک تو تا خورده

اسب ها رو به تنت اوردند

چقدر صورت تو پا خورده

***

دور تو بزم به پا گردیده

تنت اماج جفا گردیده

بس که با سنگ جوابت دادند

بدنت سنگ نما گردیده

 

حسن کردی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع(

 

قد کشیدی چه‌قَدَر مرد شدی در سختی

مرد آن است که غالب بشود بر سختی

از عسل شیرین‌تر لحظه‌ی آرامش توست

شادی از این‌که رسیده‌ست به آخر سختی

هر چه زد زخم زبان تیغ صبوری کردی

که نشانم بدهی چون پدرت سرسختی

تیر... شمشیر... سم اسب... تو می‌خندی باز!

تلخ کامت نکُند دغدغه‌ی هر سختی

زد نمک داغ تو بر داغ غریبی حَسن

می‌کِشم از غمِ داغت دو برابر سختی

هر کسی گشت سبک‌بارتر این وادی را

می‌برد بیش‌تر آسایش و کم‌تر سختی!

**

نسل در نسل همین قسمت موروثی ماست

سهم دنیا شده بر آل پیمبر سختی

 

امیر اکبر زاده

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

اذنم بده عمو که دلم تنگ اکبر است

از غصۀ تو دیدن ، عمو! مرگ بهتر است

قاسم به خیمه باشد و تو غصه میخوری؟

آماده ام چرا تو دل از من  نمی بری؟

هر لحظه بیشتر قفسم تنگ می شود

تو غصه می خوری نفسم تنگ می شود

مثل حبیب و عون  و وهب ، عابس و زهیر

یک ذره کن دعا که شوم عاقبت به خیر

خیر است  گر زره  نشد اندازهء تنم

چون در عوض عبای تو گردید جوشنم

راضی است فاطمه ز من آیا سؤال کن

فرزند و نایب حسنت را حلال کن

سمتم روانه لشگری از نیزه دار شد

گفتم علی ولی بدنم سنگسار شد

حرف از علی به فرق تو شمشیر می زنند

حرف از حسین ، گر بزنی تیر می زنند

هم دل شکست و هم سرم اینجا شکسته شد

هم سینه مثل سینۀ زهرا شکسته شد

مولا بیا نیامده تا سوی من اجل

بار دگر ببینمت احلی من العسل

لحظات آخر است عمو جان شتاب کن

بار دگر مرا پسر خود خطاب کن

مثل علی سرم سر زانو بگیر عمو

خاک از رخم شبیه رخ او بگیر عمو

آهسته تر ببر به حرم پیکر مرا

آرام کن هم عمه و هم مادر مرا

با دخترت مگو که به میدان چه دیده ام

در زیر پای اسب عدو قد کشیده ام

این است حرف آخرم ای شاه عالمین

صد جان همچو من به فدای تو یا حسین

 

مهدی مقیمی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

یا قاسم ابن الحسن (ع)

 

آنقدر آمد و رفت و جگرش تیر کشید
تا که دو واقعه را خوب به تصویر کشید

گاهی از دور شبیه حسن و گاهی هم
مثل حیدر ز کمر قبضه ی شمشیر کشید

سه حرامی و پدر را پسر شیر جمل
با علی گفتن خود زود به زنجیر کشید

همه ی اهل حرم لحظه ای آرام شدند
ز جگر داری او کار به تکبیر کشید

چهره ی شاه شهیدان ز چه رو درهم شد
نعره ای زد که عمو ناله ی دلگیر کشید

زود میخواست خودش را برساند که نشد
ازدحامی شده که کار به تاخیر کشید

دید قاسم بدنش زیر سم اسبان است
پیکرش را پسر فاطمه از زیر کشید

بدنش له شده، هم قد عمویش شده است
کار این مصحف صدپاره به تفسیر کشید

سینه بر سینه ولی پا به زمین است چرا؟
مادرش خواب بدی دید و به تعبیر کشید

فاطمه همسر او گوشه ی خیمه میگفت
آه که زندگی ام زود به تقدیر کشید

پوریا باقری

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

اشعار شب ششم محرم –  رضا دین پرور

 

شمشیر و تیر و دشنه و سنگ و سنان زدند

با هر چه داشتند مرا بی امان زدند

 

بند آمده زبان من ازبغض و کینه ها

گفتم چو یا حسن همه زخم زبان زدند

 

تا زودتر به کاکل من دستشان رسد

با استخوان سینه من نردبان زدند

 

ازشیشه شکستهء عطر تنم همه

بردند و درحوالی صحرا دکان زدند

 

چیزی نمانده از لب و دندان من عمو

تا آمدم صدا بزنم این و آن زدند

 

گفتندحسین بعد هیاهوی چکمه ها

این خاکها که برلب خشکم دهان زدند

 

با گوش خودشنیده ام ازنیزه دارها

این نیزه ها برای سرت کاروان زدند

 

جای همه حرم زهمه ضربه خورده ام

تا نشنوم به دخترکی خیزران زدند

 

من خواب دیده ام که بجای حرم سر

خاک بقیع بهر پدرسایه بان زدند

 

رضا دین پرور

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

 

از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا

هـر لحظه انتظارِ تو را می كِشم بیا

در حجله پیشِ پایِ تو پا می كِشم بیا

چه حسرتی برایِ عبا می كِشم بیا

دور و برم بدونِ تو آشوب می شود

گلزارِ تشنۀ تو لگد كوب می شود

معنا نداشت با تو یتیمی برای من

از بسكه داشتی همه گونه هوایِ من

دیگر نمانده جوهره ای در صدایِ من

شن های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من

تنهائیت در آتشِ آهم مقیم كرد

دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد

تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا

سر نیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا

در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا

شد تكّه تكّه بال و پرم زودتر بیا

تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا

تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا

این قومِ غیظ كرده مرا بی هوا زدند

در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند

سائیده شد به هم وسطِ آن بگو بخند

این تار و پود ریخته پاشیده را ببند

وقتی فشار رویِ گلو سخت می شود

كم كم اَدایِ لفظِ عمو سخت می شود

سر نیزه نقشِ پیرهنم بد كشیده است

رویِ هِجا هِجای تنم مَدّ كشیده است

گلدسته ای حوالیِ گنبد كشیده است

مژده بده، یتیمِ حسن قدّ كشیده است

این لشكر سواره مرا دوره كرده اند

تنها به یك اشاره مرا دوره كرده اند

یك لشكر ایستاده فقط سنگ می زند

با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ می زند

حالا كه گشته عرصه به من تنگ می زند

قاتل نشسته مویِ مرا چنگ می زند

با هر نسیم آینه ات خاك می خورد

در هر هجوم زخمِ تنم چاك می خورد

قدرِ دعایِ هر سحرت را نداشتند

اصلاً تحملِ پدرت را نداشتند

نه، چشمِ دیدنِ پسرت را نداشتند

از من توقعِ سپرت را نداشتند

بر خاكِ این كویر مرا پهن كرده اند

جایِ كمی حصیر مرا پهن كرده اند

بد جور ماه پارۀ تو گیرِ نعلهاست

قرآنِ یادگارِ حسن زیر نعلهاست

نرمیِ سینه ام سرِ تأثیرِ نعلهاست

این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعلهاست

این بارِ اوّل است چنین نا مرّتبم

در پیچ و تابِ این همه ابرو مَعَذَّبَم

در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده ام

حالا بیا ببین چقدر زخم خورده ام

از دستِ قومِ تنگ نظر زخم خورده ام

خیلی شبیهِ زخمِ تَبَر زخم خورده ام

جان می دهم كه باز بگیری ببر مرا

حَظّ می كنم دوباره بخوانی پسر مرا

 

علیرضا شریف

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

تو قَد کشیده ای،یا که عمو کمان شده است
و یا دوباره علمدار نوجوان شده است
بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله
که خنده یِ تو برایِ حسین، جان شده است
دلم برای حسن تنگ شد تو را دیدم

کریم زاده کریم است این همان شده است
بگو علی و بگو مجتبی بگو تکبیر
بگو که نامِ تو کابوسِ شامیان شده است
بلند شو که نبینند می خورم به زمین
که این غریبِ جوانمُرده ناتوان شده است
چه آمده به سَرَت که سرِ تو می افتد
چه دید مادرم اینجا که نیمه جان شده است
به خیمه ناله ی نجمه: نزن نزن شده بود
به گریه هر قسمِ من بمان بمان شده است
سپاه رویِ تو افتاد و آسیابت کرد
پر از ترک تنت از ضربِ این و آن شده است
تو را برایِ رساندن زِ خاکها کَندم
که نیمی از تو عیان نیمه ای نهان شده است
صدای سینه ی تو می رسد به خیمه بگو
مزاحمِ نفست چند استخوان شده است
چقدر رویِ تو را جایِ نعل پر کرده
چقدر روی دهانت پر از دهان شده است

شاعر:حسن لطفی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم بن الحسن(ع)



پشت خیمه قدم‌زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی‌اش کن از دستم

چاره‌ی درد را نمی‌دانم
او غریب است من که می‌دانم

تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی‌ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او

به نفس‌های عمه‌ام زینب
یک‌تنه یاری‌اش کنم یا رب

من در این حرب‌گاه می‌جنگم
با تمام سپاه می‌جنگم

بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین‌تر از عسل دارم

من که شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم

سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم

دیده‌ام دوره‌های بس حساس
شیوه‌ی جنگیِ عمو عباس

در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من

رفته‌ام دوره‌ی شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را

در کلاس علیِّ اکبر هم
دوره‌ی بندگی ندیدم کم

من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلاله‌ی حسنم

می‌رسانم به اشک و شیون و شین
دست‌خط حسن به دست حسین

***

چون حسین نامه‌ی حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت

قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد

کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند

پاره‌ی ماه سوی میدان شد
لرزه‌ای در سپاه عدوان شد

ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی، قَدَش حسنی

و أنا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد

نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن

هر که از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد

به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش

رزم جانانه‌اش که غوغا کرد
کینه‌های مدینه سر وا کرد

دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد

نیزه‌ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه‌ای به کفن

دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست

ناله‌ی او بلند شد: عمّاه
به حرم می‌رسید وا اُماه


محمود ژولیده

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 

پشت خیمه قدم زنان به دعا

داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم

تو خودت راضی اش کن از دستم

چارۀ درد را نمی دانم

او غریب است منکه می دانم

تو اگر بر دلش بیندازی

او به جانبازی ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او

در حرم اکبری ندارد او

به نفس های عمه ام زینب

یک تنه یاری اش کنم یا رب

من در این حربگاه می جنگم

با تمام سپاه می جنگم

بر لبم بهترین غزل دارم

جام شیرین تر از عسل دارم

منکه شاگرد رزم بَدرِینَم

پسر مجتبای صفّینم

سبط حیدر ز نسل زهرایم

حسن مجتبای اینجایم

دیده ام دوره های بس حساس

شیوة جنگیِ عمو عباس

در کلاس عمو حسین اصلاً

نیست شاگرد اولی چون من

رفته ام دوره شجاعت را

خوب آموختم اطاعت را

در کلاس علیِّ اکبر هم

دورة بندگی ندیدم کم

من گل سرخ و سبز این چمنم

با حسین و سلالة حسنم

می رسانم به اشک و شیون و شین

دست خط حسن به دست حسین

**

چون حسین نامۀ حسن برداشت

خط او دید و روی دیده گذاشت

قاسم بن الحسن تمنا کرد

اذن میدان گرفت و پر وا کرد

کفنی بر تنش عمو پوشاند

و نقابی به روی او پوشاند

پاره ماه سوی میدان شد

لرزه ای در سپاه عدوان شد

ای عجب هیئتی عجب کفنی

هیبتش هاشمی قَدَش حسنی

و انا بن الحسن که افشا شد

لشگر کوفه در تماشا شد

نوجوان و به لشگر افتادن

با یلان عرب در افتادن

هرکه از هر طرف تهاجم کرد

لاجرم دست و پای خود گم کرد

به دَرَک رفت خصم رسوایش

اَزرَقِ شامی و پسرهایش

رزم جانانه اش که غوغا کرد

کینه های مدینه سر وا کرد

دور تا دور او گره افتاد

در میان محاصره افتاد

نیزه ها بود و ماجرای حسن

تیر باران تازه ای به کفن

دشمن از هر طرف که راهش بست

زیر نعل ستور سینه شکست

نالۀ او بلند شد : عمّاه

به حرم می رسید وا اُماه

 

محمود ژولیده

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم

اعجاز مجتبایی و آقا شدی ولی
خود کوه طور هستی و موسی شدی ولی

عمه به قد و قامت تو فخر میکند
شاگرد دست حضرت سقا شدی ولی

جای زره کفن به تنت کرد تا عمو
رفتی به سوی لشکر و تنها شدی ولی

سنگی شکست آینه غیرت تو را
ای سر شکسته حضرت طاها شدی ولی

دستی شبیه نیزه تو را کرد واژگون
از روی خاک با مددی پا شدی ولی

جام عسل ز دست تو افتاد و خورد شد
اسباب اشک زینب کبری شدی ولی

در زیر دست و پا بدنت بی حصار ماند
قامت کشیده ای و معما شدی ولی

راه نفس به سینه ات از درد بسته شد
بالا سرت عمو رسیده و احیا شدی ولی

احلی من العسل ز لبانت چکیده است
بیهوده نیست این همه زیبا شدی ولی

اینجا مدینه نیست که پهلو گرفته ای
ارث مدینه! حضرت زهرا شدی ولی

رفتی و داغ فاطمه شد زنده در حرم
زینب دوباره ناله زد ای وای مادرم

رضاباقريان.مشهدمقدس

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

حضرت قاسم ع

نوجوانی شبیه باباها
زیر پایش تمام دریاها

سیزده سال با امامان بود
سیزده سال پیش زهراها

جنگ میکرد مثل بابایش
هست شاگرد دست سقاها

حرفهایش شبیه مردان است
کارهایش شبیه آقاها

جای او نیست در زمین،جایش...
هست همچون حسین بالاها

رفت میدان و گفت یازهرا
اینچنین است رزم مولاها

رفت میدان و منتظر بودند
دم خیمه تمام لیلاها

زرهی بر تنش نبود که رفت
حبس میشد به سینه اماها

رفت اما خبر نشد از او
باز میشد زبان به آیاها

نیزه ای از فرس زمینش زد
شد خراب آرزو و رویاها

همه دیدند از دم خیمه
استخوانش شکست با پاها

دختری دید و گفت یازهرا
خواهری دید و گفت وا اما

رضاباقريان.مشهدمقدس

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

شعر مرثیه حضرت قاسم علیه السلام

 

چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن

چه خوش است ناز جانان همه را به جان خریدن

چه خوش است جان سپاری به قدوم چون تو یاری

به منای کربلای تو شها به خون تپیدن

چه غمی ز بی پناهی به حضور چون تو شاهی

که خوش آیدم به راه تو شها بلا کشیدن

چه شود اگر عموجان بروم به سوی میدان

که خوش است از تو فرمان و زمن به سر دویدن

چو غزال مجتبی شد زمیان خیمه بیرون

بشتاب از پی آمد شه دین برای دیدن

چه عمو ! چه نوجوانی ! چه گلی چه باغبانی

به حسن صبا خبر ده که چه جای آرمیدن

بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشکر

چه خوش است از غزالی همه ی گرگها رمیدن

زند آتشم غم شاهزاده قاسم

بنگر به دست گلچین گل نوشکفته چیدن

 

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

این قبیله صفات ذوالمنن اند
گر چه عبداللهند, رب من اند

کرم این حرم موقت نیست
دم به دم میدهند, دائما اند

سیزده ساله هایشان على اند
یازده ساله هایشان حسن اند

قاسم عبداللهى ست در تقسیم
این دو یک روح در دوتا بدن اند

حسنى صولتند, بى خود نیست
عاشق جنگهاى تن به تن اند

قاسم و دو على و عبدالله
چهار تن از مثال پنج تن اند

میوه عرشى اند, مشغول
زیر پاى حسین ریختن اند

مال قاسم پى زره بودند
مال عبداللهش پى کفن اند

آنقدر سنگ و سم به این دو زدند
روى دست عمو چو پیرهن اند

خبرش هم دهان دهان چرخید
چون کلیم اند نیزه بر دهن اند

نه فقط عبد او, که او شده اند
بسکه فانى در عمو شده اند


علی اکبر لطیفیان

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

اشعار شب ششم محرم – سید حمید داوی نسب

 

حجت رسيد حجت حق را تمام كرد

آمد و واژه، حرف، هجا را كلام كرد

 

آمد بهانه هاي نماز خدا رسيد

بايد وضو گرفت و به‌ آقا سلام كرد

 

ما را غلام حلقه به گوش حريم خواند

او لطف خويش بر سر ما مستدام كرد

 

روي تو مستي رمضان را حلال تر

زلف تو هرنگاه به شب را حرام كرد

 

زائر شد اين دو چشم و بايد به اشك ها

بر آن ضريح خاكي تو احترام كرد

 

اين سيزده حسن كه چنين قد كشيده است

خنديد و باز ولوله ها در خيام كرد

 

شيرين تر از عسل بنويسد به عشق او

آری حسن براي حسينش قيام كرد

 

ما چون کبوتران حریم تو یاحسن

محتاج دستهای کریم تو یاحسن

 

سید حمید داودی نسب

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم

با اسب به روی بدنش افتادند
با کینه ی بابا حسنش افتادند

آنقدر عسل گفت که در آخر کار
با نیزه به جانِ دهنش افتادند

شاعر:فرزاد نظافتی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  5:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها