0

اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

 
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

ای سبزترین یار کفن پوش عمو 
لبیک تو جاری است در گوش عمو 
لبریز فنا بود وجودت انگار 
حل شد بدنت میان آغوش عمو 
عمار موحد


جمعه 16 مهر 1395  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

کشته‌ی دوست شدن در نظر مردان است

پس بلا بیشترش دور و بر مردان است

 

یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد

در دل کودک این‌ها جگر مردان است

 

همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند

این پسربچّه‌ی خیمه پدر مردان است

 

بست عمّامه همه یاد جمل افتادند

این پسر هرچه که باشد پسر مردان است

 

نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست

دست بر دست گرفتن هنر مردان است

 

بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند

حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است

 

گرچه «ابنُ‌الحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله

بنویسید مرا «یابنَ‌اباعبدالله»

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:31 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

غلامرضا سازگار

حضرت عبدالله بن الحسن(ع(

 

ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم

از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم

آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو

کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم

فرصتی نیکو ز هل من ناصرت آمد بدستم

تو کرم کردی که من در قلزم خون آرمیدم

جای تکبیر اذان ظهر در آغوش گرمت

بانک مادر مادرِ زهرا در این صحرا شنیدم

گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان

بر سر دست تو من قربانی شش ماه دیدم

کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو

با چه حالی از کنار خیمه در مقتل رسیدم

دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد

سر چه باشد تیر عشقت را بجان خود خریدم

تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد

تو برفتن رو نهادی من زماندن دل بُریدم

جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا

تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم

ناله ای از سوز دل کردم به زیر تیغ قاتل

شعله ها در نظم عالم سوز «میثم» آفریدم


جمعه 16 مهر 1395  12:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)

 

هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند

باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند

کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند

قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش

کیست این طفل که تفسیر کند مردن را

سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را

غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را

یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش

واژه ای نیست به مداحی این آزاده

چه مقامی است خدا داده به آقازاده

از کجا آمد و راهش به کجا افتاده

دامن پاک عمو بود از اول وطنش

بی زِرِه آمد و جان را زِرِه قرآن کرد

بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد

بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد

بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش

از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت

جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت

ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت

مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش

بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد

خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد

بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد

بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش

چه پذیرایی نابی است در این مهمانی

خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی

عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی

پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش

همچو بابا همه اسرار نهان را می دید

بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید

او لگد خوردن دندان و دهان را می دید

دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش

مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد

دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد

ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد

در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش

تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد

زودتر از همه کس رأس به دامانش داد

لب خندان پدر آمد و درمانش داد

مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش

***

 محمود ژولیده

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:31 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1

هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد

پدرش کوهی پر از صبر و شکیبایی بود

به پدر این گل معصوم همانند نشد

از همان لحظه ی پرواز کبوترهایت

آشنا صورت او با گل لبخند نشد

ظاهرا پیش من اما دل او در گودال

زیر شمشیر غمت بود که پابند نشد

خواهرت نیست مقصر تو خودت میدانی

سعی کردم که نیاید به خداوند نشد

سهمش ای کاش سه شعبه نشود آه ولی

در تمامی ِ مقاتل ننوشتند ، نشد

آنچنان دوخت سه شعبه بدنش را به حسین

اندکی فاصله مابین دو دلبند نشد

یاسرمسافر


جمعه 16 مهر 1395  12:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ‌ﮔﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ
ﺑﻬﺮ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺣﻖ، ﺳﻮﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﮔﺮﺩﺍﻧَﺪ ﺍﺯ ﺍﺷﻢ ﺑﻼ‌
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﯿﻤﻪ ﺑﺎ ﺯﻟﻒ ﺳﯿﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﭼﺸﻢ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺩ ﺯﺩ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﭼﻬﺮﻩ‌ﯼ ﻣﺎﻫﺶ ﭼﻮ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﺗﺎ ﮐﻪ «ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ» ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺑُﺮﺝ ﺣﺮﻡ
ﺍﺯ ﭘﯽ‌ﺍﺵ ﺯﯾﻨﺐ، ﭘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﻫﻢ‌ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺎﻣﻞ، ﯾﺘﯿﻢ ﻣﺠﺘﺒﯽ
ﺑﻬﺮ ﺟﺎﻥ‌ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻧﺪﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺴﺮﻭ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺣﺴﯿﻦ
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ‌ﯼ ﺷﻪ، ﺩﻭﺩ ﺁﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺳﯿﻪ‌ﺑﺨﺘﯽ، ﺷﺮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻤﯿﻦ
ﺑﻬﺮ ﻗﺘﻞ ﺁﻥ ﯾﺘﯿﻢ ﺑﯽ‌ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ ﺁﺧﺮ، «ﺭﺿﺎﯾﯽ»! ﭘﯿﺶ ﻋﻤّﻮﯼ ﻋﺰﯾﺰ
ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯾﺶ، ﻧﺎﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﺧﯿﻤﻪ‌ﮔﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺑﺮﻭﻥ

 

عبد الحسین رضایی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:32 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

سیر و سلوک

 

مجنونم و نگاه ليلي ميخوام

 

خاطره معشوقمو خيلي ميخوام

 

عمريه با غصه دلم عجينه

 

سير و سلوك عاشقي همينه

 

عشق و جنون كوچيك بزرگ نداره

 

هركسي عاشق تره رستگاره

 

منم صفاي كربلارو ديدم

 

تو چشماي عمو خدارو ديدم

 

جا بمونم ديگه كارم تمومه

 

زندگي بي عموحسين حرومه

 

هرچي باشه از نسب حيدرم

 

هرچي باشه منتقم مادرم

 

لعل لبم بسكه عسل فروشه

 

خون حسن تو رگ من ميجوشه

 

عمه عمو جان دلاورم كو

 

عمه به من بگو برادرم كو

 

جواب بده برام سوالي شده

 

عمه چرا گهواره خالي شده

 

شام عزا چرا سحر نگشته

 

 ساقی تشنه چرا  بر نگشته

 

دوان دوان كجا ميري عمه جون

 

ضجه زنان كجا ميري عمه جون

 

منم ميام بالاي تل ببينم

 

كشمكش و جنگ و جدل ببينم

 

نميتونم تو خيمه ها بمونم

 

ميخوام كه از حال عمو بدونم

 

خودم ديدم عمو تو گودل افتاد

 

به زير چكمه ها لگد مال افتاد

 

با نيزه ها بر بدنش ميزنن

 

با چكمه شون بر دهنش ميزنن

 

بذار برم شاید که کاری کردم

 

عموی مظلوممو یاری کردم

 

بذار برم بغض عجیبی دارم

 

بذار برم حس غریبی دارم

 

بذار برم يا پيش پاش ميميرم

 

يا جلوي حرمله رو ميگيرم

 

بذار برم عقيله ي مدينه

 

تا شمر نياد بشينه روي سينه

 

تو رو خدا دست منو رها كن

 

فكري به حال و روز خیمه ها كن

 

يزيديان حق عمومو خوردند

 

دير برسم سر عمومو بردند

 

علیرضا خاکساری


جمعه 16 مهر 1395  12:32 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)

 

عمو فدای جراحات پیکرت گردم 

شهید مکتب عباس و اکبرت گردم

نماز عشق بجا آور و عنایت کن

که من مکبّر در خون شناورت گردم

ز خیمه بال زدم تا کنار مقتل خون

به این امید که سرباز آخرت گردم

مگر نه بر سر دست تو ذبح شد اصغر

بده اجازه که من ذبح دیگرت گردم

به جان مادر پهلو شکسته ات بگذار

که رهنورد دو فرزند خواهرت گردم

مگر نه نالۀ هل من معین زدی از دل

من آمدم که در این عرصه یاورت گردم

بدست کوچک من کن نگاه رخصت ده

که جانشین علمدار لشکرت گردم

تو در سپهر ولا مهری و شهیدان ماه

عنایتی که به خون خفته اخترت گردم

ز شور شعر تو شد محشری بپا (میثم)

بگو که شافع فردای محشرت گردم

 

غلامرضا سازگار


جمعه 16 مهر 1395  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

اشعار شب پنجم محرم

 

با سر می آورم

 این دست را که در بَرِ دلبر می آورم

 

دستم که جای خود

 تو سر تکان بده به خدا سر می آورم

 

هر چند از عطش

 یک لب به خشکی لب اصغر می آورم

 

لب تر کنی اگر

 با چشم خیس چشمه ی کوثر می آورم

 

اصلا تو جان بخواه

 اصلا بگو سپاه بیاور، می آورم

 

رخصت اگر دهی

 از بین کودکان دو سه لشکر می آورم

 

بابای من شدی

 من هم شجاعت علی اکبر می آورم

 

پس با خودم دوا

 از اشک های حضرت مادر می آورم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

ابن الحسن...

کردی به خونت نیزه ها را آبیاری

شاید بروید صد نیستان از بهاری

 

من منتظر بودم که شاید باز گردی

مُردم میان خیمه از چشم انتظاری

 

من یک نفس از خیمه تا مقتل دویدم

تا دیدمت بر خاکها سر میگذاری

 

یک یا حسینی بیش تا مقتل نمانده

یک لحظه دیگر اگر طاقت بیاری

 

دستم سپر شد تا نگوید، شمر ملعون

دور و برت دیگر عمو یاور نداری

 

از درد زخم سینه یا از درد پهلو

این قدر دندان روی لبها می فشاری

 

مجید قاسمی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

عبدالله ابن الحسن...

ماندن پروانه در حجم قفس ها مشکل است

مأمن موج خروشان گشته تنها ساحل است

در مرام عاشقی اول قدم سر دادن است

گر چه این تحفه به درگاه عمو ناقابل است

وقت جانبازی شده باید که جانبازش شوم

غفلت از دلدار کار مردمان کاهل است

زاده ی شیر جمل باید که شیدایی کند

عمه جان رنجه نشو، این حرفها حرف دل است

عمه جان یک عده وحشی دور او حلقه زدند

وای عمه، گیسویش در مشت های قاتل است

می روم تا بیش از این ها حرمتش را نشکنند 

چکمه پوش بی حیا از شأن قرآن غافل است

بی حیا، یابن الدّعی کم نیزه بر رویش بزن

صورتش بهر رسول الله ماه کامل است

فکر کرده می گذارم با سنان نهرش کند

دست های کوچکم بهر امام حائل است

... خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این

قسمت ناموس حیدر ناقه ی بی محمل است

خوب شد رفتم نمی بینم که دیگر بعد از این

کاروان عشق را در کنج ویران منزل است

 

مصطفی هاشمی نسب

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

حضرت عبدالله بن الحسن(ع)

 

پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست

مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست

خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست

در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست

بوسیدی ام شکر شدن اثبات شد به من

از کنیه ات پسرشدن اثبات شد به من

ای یازده بهار پناه یتیمی ام

ماه تمام شام سیاه یتیمیم

رحمی نما به ناله و آه یتیمیم

آخر بگو که چیست گناه یتیمیم؟

که قسمتم نشستن درخیمه ها شده

افسوس خوردن و غم بی انتها شده

حالا که ابریم من و در فکر بارشم

میل قتال دارم و لبریز خواهشم

دستی بکش به روی سرم کن نوازشم

آخر به عمه بهر چه کردی سفارشم؟!

**

خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود

پشت سرتو عمه پریشان و زار بود

دور و بر تو نیزه و سرنیزه دار بود

زخم تنت یکی و دو تا نه، هزار بود

دیدم ز دور مرکبت افتاد بر زمین

مثل تن تو زینبت افتاد بر زمین

دیگر زمان آمدنم بود آمدم

از غصۀ تو سوختنم بود آمدم

هنگام مردتر شدنم بود آمدم

جای زره لباس تنم بود آمدم

با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را

پای برهنه قاسم دیگرشوم تو را

دستم سپر برای تو ای بی سپرترین

گردد فدای تو پسرت ای پدرترین

ای از عطش بریده نفس خون جگرترین

کن دیده باز روی من ای محتضرترین

بوی حسن گرفت فضا روی سینه ات

وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه ات

 

سید پوریا هاشمی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

حضرت عبدالله بن الحسن ع

 

دست در دست کسی که جگرش غم دارد
داشت میدید که ارباب، سپر کم دارد

داشت میدید حسین بن علی افتاده
و حرامی به سرش نیزه دمادم دارد

بی قرار است حسن زاده ی این دشت بلا
به سرش شوق رسیدن به پدر هم دارد

ناگهان دست رها شد... و شتابان میرفت
باز این دشت ،حسن های مجسم دارد

پسر شیر جمل جانب مقتل برود
گفت انگار عمو خط مقدم دارد

بدنش مثل عمو زیر سم مرکب ها
زیر و رو گشته و یک ظاهر مبهم دارد

وسط معرکه انگار به خود می پیچید
باز هم کرببلا سوره ی مریم دارد

دید زینب همه ی واقعه را از خیمه
چشمهایش دو سه تا قطره ی نم نم دارد


پوریا باقری

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

عبدالله ابن الحسن(ع)

 

تا که عمامه از سرت افتاد

تیر خوردی و پیکرت افتاد

یک سه شعبه دوباره حرمله زد

تپش قلب اطهرت افتاد

ای عمو جان تو رفتی از حال و

بر سرم اشک خواهرت افتاد

مثل اصغر سرت که بالا رفت

نیزه ای زیر حنجرت افتاد

نفست را گرفته این  نیزه

آه آهِ مکررت افتاد

صورتت تا به روی خاک آمد

فاطمه در برابرت افتاد

آمده مادری کند زهرا

بر سر دامنش سرت افتاد

در کنار نگاه تو دستِ

یادگار برادرت افتاد

با صدای شکستن دستم

عمه ام یاد مادرت افتاد

حنجر من شبیه اصغر شد

سر من مثل اصغرت افتاد

جان بابا قبول کن از من

هدیه ای که به محضرت افتاد

 

مجتبی شکریان

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم

حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)

 

من یتیمم ولی پدر دارم
دست لطف عمو به سر دارم

رفته میدان عمو و از دوریش
دل خون و دو چشم تر دارم

دست من را رها کن ای عمه
به خدا نیت سفر دارم

نگرانم نباش من مَردَم
من کجا ترس از خطر دارم?

در رگم خون فاتح جمل است
نوه ی شیرم و جگر دارم

میروم تا فدای او بشوم
من برای عمو سپر دارم

سمت میدان دوید اما , آه…
لشکر بی حیا و عبدالله

دید در انتهای یک گودال
گوییا رفته است عمو از حال

آمد و بر سر عمو افتاد
رجز عاشقانه ای سر داد

این عموی من است , بی کس نیست
می زنیدش , مگر گناهش چیست?

برد پیش امام دستش را
تیغ یک بی مرام دستش را…

باز دستی شکست , یاالله
روضه را برد جای دیگر , آه …

مادری در مصاف یک نامرد
دست مادر , غلاف یک نامرد

شاعر:مجتبی خرسندی

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:34 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها