0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

از وقتی به دنیا آمدند، با عشق مادر به حسین شیر خوردند،  با مادر دنبال حسین بودند، تربیت کننده آنها حسینه، گر چه عبد الله ابن جعفر هست، بین راه به امام پیو ستند، نامه عبدالله را دادند به دایی عزیزشان، امام حسین تشکر کرد از عبدالله و از خواهر گرامش ، روز عا شورا  با لباس رزم، شمشیر حما یل  ،خدمت دایی سلام کردند، فرمود :بروید مادر را بیا ورید، مادر گفت قبو لتان نکرد من می دان چه کار کنم

 

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست       باشد محل نده قسم مر تضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست           چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

 

آیا فقط سعادت زینب اضا فی است              بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات           زینب نمرده شانه  ، دارالشفا که هست

 

قر با نیان خواهر خود را قبول کن             گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

 

                                    امیری حسین و و نعم  الا میر

 

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو           لفظ برو چه داشت برادر بیا که هست

 

خون را بیا به دست دو قر بانیم  بکش    تو خون مکش به دست برادر حنا که هست

 

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم         از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

وحید قاسمی

عبدالله بن الحسن(ع)

 

عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود!

سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود

به سختی از وسط نیزه ها گذر كردم

هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود!

ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود

سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود

عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد!

چه خوب می شد اگر مشك آب سقا بود

زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال

نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود

برای كشتن تان تیغ و نیزه كم آمد

به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود!

تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام

به فكر جایزه ی بردنِ سر ما بود

بلند شو؛ كه همه سوی خیمه ها رفتند

من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

وصال شیرازی

عبدالله بن الحسن(ع)

 

دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه

آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه

بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد

آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه

کای عمّ تاج دار، به خاک از چه خفته‌ای؟

برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه

نشنیده‌ای مگر سخن عمه را چو من؟

تنها ز خیمه آمده‌ای نزد این سپاه

هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب

باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه

می‌گفت و می‌گریست، که دژخیمی از ستیز

تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه

آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ

دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه

بی‌دست، جان سپرد به دامان عم خویش

چون ماهیِ به لجّه‌ی خون مانده در شناه

می‌داد جان به دامن شاه الغیاث گوی

می‌کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

محسن مهدوی

طفلان زینب(س)

 

رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم

خدا كند بگذارد خودی نشان بدهیم

رسیده وقت نماز رشادت و مردی

نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهیم

اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

بگو چگونه جوابی به این و آن بدهیم؟

بیا كه عهد ببندیم و قول مردانه

به هم دهیم كه قبل از حسین، جان بدهیم

به حاجت دل خود می رسیم اگر او را

قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهیم

بخند و غصه نخور، چون به قلبم افتاده

اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهیم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

جرا شده توسط حاج سعید حدادیان

در مدح پسران حضرت زینب(س)

 

دو سوارند چنان شیر ژیان یال به یال

دو عقابی که گشودند به میدان پر و بال

چشم ها زهر در آن، تیغ دو ابرو برّان

صف مژگان چه سپاهی است به هنگام قتال

آن یکی گفت که من فارس حیدر نصبم

دیگری گفت منم وارث جعفر به جدال

پیر لبخند زنان کرد نظر بر ساقی

ز تماشای دو سرمست تمنای وصال

تیغ تکبیر کشیدند یکایک به نبرد

در بدر و اُحد باز اذان داد بلال

وقت تکثیر مه هاشمیان در آفاق

آسمان دید به رخسار دو مه چهار هلال

آفرین بر شرف شیر زن کرب و بلا

شیر خود را به دو شیرش به کجا کرد حلال

حودجی آمده از عرش به دامان زمین

بانوی آینه ها کرد نزول اجلال

محمل مادرشان از دو طرف شد روشن

کس ندیدست به دیدار دو مه استهلال

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

حسن لطفی

  طفلان زینب(س)

 

چگونه آب نگردم کنار پیکرتان

که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان

میان هلهله ی قاتلانتان تنها

نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان

چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان

ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان

شکسته آمدم این جا شکسته تر شده ام

نشسته ام من شرمنده در برابرتان

خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان

میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان

و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

علی اکبر لطیفیان

طفلان زینب(س)

 

تن من را به هوای تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی است که در غالب من ریخته اند

ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم

ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها

ای به قربان موی خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند به پایت سرها

آه در گریه نبینند تو را خواهرها

از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری

مگر از یاد تو رفته است که زینب داری

حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!

 

تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد

دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم

بگذار این پسران نیز به دردی بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند

نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم

سپر سینه ی تو "سینه سپر" داشتنم

خاك پای پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم

سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست

راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روی بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

دست خالی اگر از محضر تو برگردند...

دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر، کمرم می بندم

تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم

تو خریداری و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

به خدا از همه غیر از تو جگردار ترم

امتحان کن که ببینی چه قدر حساسم

به خداوند قسم شیرتر از عباسم

بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟!

یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو

می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟

طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

وحید قاسمی

طفلان زینب(س)

 

بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من

مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست

 دار و ندار زندگیم نذر خنده ات

غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست

**

 در راه پاسداری آیین كردگار

 عمریست در كنار شما ایستاده ام

 این بچه های دست گلم را ز كودكی

 من با وضو و حبّ شما شیر داده ام

**

 سر مست باده های طهورایی توأند

 شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است

 پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند

 رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست

**

 ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین

 سر بند یا علی به سر خویش بسته اند

 بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند

 چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند

**

 عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو

 این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند

 مبهوت سبك جنگ و رجزهایشان شدم

 شاگردهای اول پرتاب نیزه اند

**

 گفتم به بچه های عزیزم كه تا ابد

غمگین زخم سینه ی یك یاس پرپرم

 تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید

 با نیت تلافی سیلی مادرم

**

 در آزمون صبر و محن، مادر شما

 با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید

 در دفتر كرامت من دست حق نوشت

ای دختر شهید، شدی مادر شهید

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

سعید توفیقی

  طفلان زینب(س)

 

حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد

دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد

 آسمانم همه ابری است، تماشایش کن

 «نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد

حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی

دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی

مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم

با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم

نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!

همه هستی خود نذر سر تو بکنم

دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم

دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم

هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند

بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند

در دل کوچکشان عشق شما می جوشد

تا که گردند به قربان شما ملتمس اند

هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند

از شب پیش برای تو کفن پوشیدند

حضرت آینه بگذار سرافراز شوم

در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم

طپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!

تا به پایان نرســم باز هم آغاز شوم

این حریصان شهادت ز پی نان توأند

هر دو از روز ازل دست به دامان توأند

پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند

عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند

یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند

تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند

×××

از وبلاگ شعر شاعر

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

احرامیان پور

طفلان زینب(س)

 

اینان کم از دو لاله احمر که نیستند

از یاوران خوب تو کمتر که نیستند

هر چند نور چشم من اما عزیز تر....

....از حنجر بریده اصغر که نیستند

هر چند سرو قامت آنها قیامت است

هرگز به دل ربایی اکبر که نیستند

گیرم شهید گشته، فدای تو می شوند

در کربلا سیاهی لشگر که نیستند

با آنچه مادر از سفر شام گفته بود

در پیج و تاب و حادثه، بهتر که نسیتند

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

سید محمد رضا شرافت

طفلان حضرت زینب(س)

 

بالی گشوده است و چنان پیش می رود

کز حد کودکانه خود بیش می رود

اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند

آری حلال زاده به داییش می رود

موج حماسه است که در قلب دشمنش

با هر قدم تلاطم تشویش می رود

مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار

از بس که او شبیه علی پیش می رود

لبخند بر لبش، تن او غرق خون شده

امضا شده است برگ رهاییش ...می رود

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

سید حمید رضا برقعی

طفلان حضرت زینب(س)

 

قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش

یك دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشكرش

این دو ز كودكی فقط آیینه دیده‌اند

آیینه‌ای كه آه نسازد مكدرش

واحیرتا كه این دو جوانان زینب‌اند

یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟

با جان و دل دو پاره جگر وقف می كند

یك پاره جای خویش و یكی جای همسرش

یك دست، گرم اشك گرفتن ز چشم‌هاش

مشغول عطر و شانه‌ زدن دست دیگرش

چون تكیه گاه اهل حرم بود و كوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا كه خدا نكرده مبادا برادرش...

***

زینب همان شكوه كه ناموس غیرت است

زینب كه در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان كه فاطمه از هر نظر شده است

از بس كه رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان كه زینت بابای خویش بود

در كربلا شدند پسرهاش زیورش

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

حسن لطفی

طفلان حضرت زینب(س) 

 

دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست

مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید

برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید

که در برابر چشمان مادری تنها

سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

محمد سهرابی

طفلان زینب(س)

 

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات

زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

جواد حیدری

دو طفلان زینب(س)

 

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین

تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند

هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

گر چه نا قابل ترین هدیه دو طفل زینبند

اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین

داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است هیچ

من پریشان تو بین قوم نا مردم حسین

کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی

سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین

غیرت این دو ز جنس غیرت سقای توست

هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین

در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست

بنگرند از کینه نیلی چهره ی زردم حسین

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها