0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

شعار شب چهارم محرم***
زینب که بود عالم غم را خدای صبر

در غربت دیار ستم آشنای صبر
معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانه‌های زینب کبری همای صبر
مجموعه‌ی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر
در کودکی بدید که در کوچه‌های شهر
سیلی زدند مادر او را برای صبر
تا تیغ کینه فرق پدر را دو نیمه کرد
دختر گذاشت بر سر زخمش دوای صبر
از زهر فتنه جان برادر چو پر کشید
خواهر کشید بر سر و چشمش عبای صبر
خارج شد از منی به تمنای کربلا
تا کربلا بگشت برایش منایِ صبر
خون‌های کربلا همه می‌گشت پایمال
تا زینبی نداشت به لب کیمیای صبر
***اسماعیل علیان***


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

عشق زينب با برادر جلوه اي ديگر گرفت

عشق بازي را به رسم عاشقي از سر گرفت

 

در مدار حق پرستي كو يكي زينب شناس

در مقام بندگي احراز از كوثر گرفت

 

سكّه عشق و محبت را به نام خويش زد

زان كه از مريم مقام قرب بالاتر گرفت

 

چادرش نور حجاب نُه فلك تعليم كرد

كي تواند دست دشمن از سرش معجر گرفت

 

حجر اسماعيل را در كربلا احداث كرد

او كه با قربانيانش سبقت از هاجر گرفت

 

گيسوي نو باوگان را شانه با لبخند زد

وقت رزم كودكان امداد از حيدر گرفت

 

تا نكاهد گوهر صبرش به ميدان عَمَل

در حرم دست توسّل سوي پيغمبر گرفت

 

با شهامت با شجاعت با وقار آمد به پيش

گَرد غربت را به كلّي از رخ دلبر گرفت

 

مادري را كرد ثابت ، خواهري را داد اوج

سر فرو افكند و باران از نگاه تر گرفت

 

التماس پر زِ احساس دلش سرشار شد

اذن ميدان رفتن از فرمانده ي لشكر گرفت

 

يادِ ابراهيم (ع) داد اين گونه قرباني كند

امتحان داد اول و راه حرم آخر گرفت

 

تا به مرگِ كودكانش مطمئن گردد ز رزم

مادر رزمندگان در خيمه اي  سنگر گرفت

 

*: حاج منصور ارضي


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مجتبی حاذق

طفلان حضرت زینب(س)

 

برگرد سمت خیمه ها … تنهای تنها

من بی تو خواهم مرد ای آقای تنها

آماده کردم هرچه باشد را برایت

آورده ام عون و محمد را برایت

***

حالا که پر، وا می کنند آقا نگو نه

آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه

راضی نشو با گریه برگردند خیمه

هرآنچه می خواهی بگو اما نگو نه

من یادشان دادم که پیش تو بگویند:

"  دایی به جان مادرت زهرا … نگو نه"

***

حالا رها هستند و میدان روبروشان

پای رکاب تو شهادت آرزوشان

آن طور تربیت شدند این ها که بی تو

پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان

خونی که جاری می شود از جسم آنها

در بین مقتل می شود آب وضوشان

***

دل کنده ام از دسته گل هایم برادر

حالا چنان کوهی سر پایم برادر

پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی

همواره با این اشک پیدایم برادر

تا که خجالت را نبینم در نگاهت

از خیمه ام بیرون نمی آیم برادر


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم – علی اکبر لطیفیان

 

هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟

خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟

 

وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

 

گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب

صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟

 

دارد سرت برای چه آماده می شود

پس آفریده اند سرم را برای چه؟

 

زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟

 

من التماس می کنم و تفره می روی

شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟

 

از مثل تو کریم توقع نداشتم

اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟

 

باشد نمی روند ولی جان من! بگو

آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

 

علی اکبر لطیفیان


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

محسن ناصحی

طفلان حضرت زینب(س)

 

نه به اندازۀ علی اکبر

ولی آنقدرها جگر داریم

تو به روی خودت نیاوردی

ما که از قلب تو خبر داریم

 

به همین ذکر یاعلی، مادر

که نوشتیم روی پیشانی

همۀ آرزویمان این است

بر تن ما کفن بپوشانی

 

تو به خیمه بمان مراقب باش

داییِ ما غم تو را نخورد

آنقدر غُصه خورده، حداقل

غُصۀ ماتم تو را نخورد

 

دو برادر کنار هم بهتر

می توانند یاورش باشند

می توانند در مقابل سنگ

روی نی حامیِ سرش باشند

 

آنقدر تیر و نیزه می بارد

خم به ابرویمان نیاوردیم

مادرم! تو دعا کن آخر کار

لا اقل تکه تکه برگردیم


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم

اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

اصلا بیا و مصلحت اندیشی هم نکن

آشفته ام بیا و پریشان ترم نکن

اینها برای یاری تو قد کشیده اند

خود را برای کرببلا پروریده اند

سنگ تو را مدام به سینه زدند حسین

اینها برای روز دهم امدند حسین

قول میدهم که اَخم به ابرو نیاورم

قول میدهم که دست به زانو نیاورم

قول میدهم که ناله کنم از درون حسین

قول میدهم زخیمه نیایم برون حسین

دست محبتت ز سر این دو بر ندار

دق میکنم حسین بخدا سربه سر نذار

تا من هنوز دست به مویم نبرده ام

تا من هنوز از سر غصه نمرده ام

مانند قاسمت هم عسل نوش شان نما

لطفی نما حسین و کفن پوشش شان نما

لطفی کن و اجازه بده ای برادرم

لطفی کن و اجازه بده جان مادرم

بگذار تا فدایی راه شما شوند

بگذار تا شهید سر از تن جدا شوند

بگذار تا فدایی راه ولی شوند

بگذار قطعه قطعه شبیه علی شوند

بگذار تا که دایی خودرا صدا زنند

بگذار روی دست شما دست و پا زنند

ای دلخوشی من پسرانم فدای تو

هستی زینبی سر و جانم فدای تو

شاعر: عليرضا خاكساري


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم

 

به روی دست دلِ بی قراری آوردم

بغل بغل غزل آه و زاری آوردم

 

برای اینکه به دست آورم دلت آقا

نگاه ملتمس و گریه داری آوردم

 

من این دو حلقه به گوش کفن به تن کرده

به پیشگاه تو با شرمساری آوردم

 

تو را به چادر خاکی مادرت سوگند

قبول کن که به امیدواری آوردم

 

دو پیش مرگ تو را از قبیله ی طاها

در این همایش خون یادگاری آوردم

 

سهیم کن جگرم را به غصه ی فرزند

دو پاره ی جگرم را به یاری آوردم

 

به جنگ این همه لشگر به رمز یا زهرا

ز خیمه لشگر حیدر تباری آوردم

 

همه بضاعت زینب همین دو قربانی ست

برای غربت و آهی که داری آوردم

 

فدایی گلوی اصغرت که می گردند

دو دست بوس تو را بهر کاری آوردم

 

رقیه دلهره دارد ز برق خنجرها

برای دختر تو جان نثاری آوردم

 

برای رفتن تا شهر شام همراهت

ستاره های شب نی سواری آوردم


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مادرم روز امتحان شده است
وقت رفتن به آسمان شده است
از غریبی و بی کسی حسین
دشمن دون چه شادمان شده است
همه گلهای دشت کرببلا
پرپر از جور دشمنان شده است
زانوی غم چرا گرفته حسین؟
غیرت ما مگر نهان شده است
اذن میدان ز شاهمان تو بگیر
وقت قربان جانمان شده است
تا به جنت نمانده فاصله ای
صبر ما بین چه بی امان شده است
نکند دست رد به سینه زند
جان ما وقف کاروان شده است
ما دو شیری ز بیشه حیدر
کربلا محو رزممان شده است
ما کفن پوش عرصه عشقیم
تن گلگون مدالمان شده است

" مرتضی شاهمندی "


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

سیدمحمد میرهاشمی‌

طفلان حضرت زینب(س)

 

بنگرید آئینۀ اسرار را

طالبان‌ِ لحظۀ‌ دیدار را

راهیان‌ قله‌های‌ معرفت

‌ فاتحان‌ قامع‌ الكفار را

شاهدان‌ محفل‌ پر شور عشق‌

اختران‌ آسمان‌ یار را

دو دلاور زادۀ عالی‌ نسب‌

وارثان‌ حیدر كرار را

گفت‌ زینب‌ بگذرم‌ از هستی‌ام‌

تا به‌ حیرت‌ آورم‌ ادوار را

جمع‌ كردم‌ من‌ توان‌ خویش‌ را

پهن‌ كردم‌ سفرۀ‌ ایثار را

دو بسیجی‌ بهر تو پرورده‌ام‌

دو حسینی‌ مذهب‌ عیار را

نزد عباس‌ هر دوشان‌ آموختند

یا اخا زیر و بم‌ پیكار را

از گلاب‌ خونشان‌ رخصت‌ بده‌

تا معطر سازم‌ این‌ گلزار را

حال‌ می‌گیرم‌ به‌ دست‌ رزمشان

‌ انتقام‌ سیلی‌ اشرار را

سرخی‌ خون‌ دو طفلان‌ می‌برد

از دلم‌ آن‌ خاطرات‌ تار را

چون‌ شكافد نیزه‌ای‌ پهلویشان

‌ یاد آرم‌ سینه‌ و مسمار را

یاد آرم‌ از شرار داغشان

‌ آتش‌ بین‌ در و دیوار را

بشكنم‌ امروز با این‌ دست ها

دست‌ آن‌ سیلی‌ زن‌ قهار را

فاصله‌ انداخت‌ دشمن‌ بینشان‌

برد سویی‌ هر یكی‌ سردار را

خواند دشمن‌ پیش‌ روی‌ هركدام‌

لشگر مردان‌ نیزه‌ دار را

نیزه‌ها از جسمشان‌ خون‌ می‌مكید

دیده‌ حق‌ این‌ صحنۀ‌ غمبار را

از حرم‌ بیرون‌ نیامد خواهرش

‌ تا نبیند خجلت‌ دلدار را


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

دوقطعه ابر که فصل نگاهشان باران

دو چشمه عاشق رفتن، دو رود سرگردان

 

دو تا نسیم بهشتی پر از لطافت عرش

که می وزند در اطراف عرش الرحمان

 

دوتا درخت بهشتی دوشاخه ی زیتون

دو گل اگر که ببویی بنفشه و ریحان

 

دوتا فرشته که هرکس اگر ببیندشان

به شک بیفتد از اینکه خداست یا انسان

 

دوسبز پوش بهاری دویا کریم خدا

دومجتبای مدینه دو سفره ی احسان

 

دو ابروان کمانی در آسمان خدا

که اخم و شادیشان یا عذاب یا غفران

 

دو آسمان بلا که اگر اراده کنند

به یک نگاه کنند کوفه را ویران

 

دوکوه سرخ احد در مدینه ی زینب

دو ایستاده ترینی که نامشان ایمان

 

دوتا مسافر راهی به گر یه ی یعقوب

دوتا عزیز مدینه دو یوسف کنعان

 

دوتا مسیح پسرهای مریم زهرا

دوتا عصا به دو دستان زینب عمران

 

دوتا صدف که اگر واکنند لب گویند

دو دُر زینبی اند و دو لولو مرجان

 

دوتا عقاب حنایی دوتا پرنده ترین

که می کنند در اطراف خیمه ها طیران

 

دوتا علی به دو ذوالفقار می جنگند

یکی به نام علی و یکی امام زمان

 

دو بچه شیر حجازی به غرش عباس

دوتا یلی که می آیند در دل میدان

 

یکی نگاه به یثرب نمود ونعره کشید

که آی قوم سقیفه قبیله ی شیطان !

 

دو دست بسته ی حیدر دوباره باز شده

به انتقام دو سیلی که خورده مادرمان

 

اگر که مرد نبردید پیش ما آیید

چهل مبارز و یک زن کجاست غیرتتان

 

هنوز در وسط کوچه مادر افتاده

هنوز فضه به دیوار تکیه اش داده

 

دوباره باد وزید و مدینه پیدا شد

دوباره زینب ما در مدینه زهرا شد

 

نوادگان علی در مدینه غریدند

و گرد خاک عجیبی دوباره بر پا شد

 

مغیره را که به سیلی زدند- داد زدند

که حال نوبت آن مرد بی سرو پا شد

 

دوتا علی به دو شمشیر نصفه اش کردند

که پشت کفر به دست دو تا علی تا شد

 

دوباره خیمه ی زینب به هلهله آمد

و باز شهر مدینه تبسمش وا شد

 

دوباره باد وزید و به کربلا برگشت

زمان دوباره گذشت و به ابتدا برگشت

 

به عطر زینبی شان آسمان معطر شد

که وقت پر زدن این دوتا کبوتر شد

 

دوباره باد سیاهی به کربلا پیچید

و طفل زینب اسیر تمام لشکر شد

 

در ابتدا دو علی را زهم جدا کردند

که چشم کوفه از این پست فطرتی تر شد

 

به سنگ و تیر و کمان و به نیزه و شمشیر

خبر دهید گل زینب آه پرپر شد

 

یکی برای تسلای خاطر مادر

به قتلگاه نشست و ذبیح مادر شد

 

یکی شبیه به قاسم قدش کشیده شد و

یکی به ضربه ی شمشیر مثل اکبر شد

 

یکی کنار برادر خمید  مثل حسین

و داغدار تن بی سر برادر شد

 

یکی به مادر خود گفت خوب شد حالا

که پیش فاطمه شرمندگیت کمتر شد

 

رحمان نوازنی


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مهدی رحیمی

طفلان حضرت زینب(س)

 

نمی شناخت سر از پا برای دیدنشان

چقدر ذکر ودعا خواند تا رسیدنشان

دوتا زره به تن کوچک دو آهو کرد

و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان

به شاد کردن قلب حسین می ارزید

بهای این همۀ تا ابد ندیدنشان

به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت

و باد سر زده آمد برای چیدنشان

و حس مادری اش بود اینکه دقت کرد

به طرز پا شدن و رفتن و دویدنشان

به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما

خمید مادر غمدیده با خمیدنشان

به زیر سم ستوران و زیر پنجۀ تیغ

نگاه کرد دوباره به قد کشیدنشان

حسین بود کنارش نخواست گریه کند

به دل بریدنشان و به سر بریدنشان

در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود

هنوز مشت پری مانده از پرشان


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

علیرضا لک

طفلان حضرت زینب(س)

 

پای تو می دهم بقایم را

نذر چشمت همۀ دعایم را

روی دستت به خواب می رفتم

یاد داری تو ابتلایم را؟

عمر زینب! شنیده ای هر شب

سر سجّاده گریه هایم را...

تا خدا از توأم جدا نکند

تا نگیرد ز من خدایم را

تکیه بر نیزه ی شکسته مزن

پاره کرده غم تو نایم را

بچّه هایم – بهانه ای – بپذیر

سهم ناچیز کربلایم را

خورده لب های خشک هر دویشان

شیر تفسیر روضه هایم را

من از این خیمه در نمی آیم

بشکند غم اگرچه پایم را


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 ساقی ... برادرم ... تو بریز می به جامشان

وز عشق خویش جرعه بنوشان به کامشان

با این امید به وادی عشقت قدم زدند

شاید فدا شدن بنویسی به نامشان

روزیکه از خدا دو پسر کرده ام طلب

بودم امید تا که بخوانی غلامشان

لقمه زدست زینب تو خورده اند که هست

در راه یار فدایی شدن در مرامشان

حالا که لحظه لحظه ازجان گذشتن است

بی اذن تو نفس زدنم شد حرامشان

آیا شود به گوشه ی چشمی کنی صدور

با نام مادرم تو جواز قیامشان ؟

هرچند دو تن به قدر یکی اکبر تو نیست

این روی من گرویی نزد امامشان

حال پسر تو در بر مادر شنیده ای

راضی مشو شکسته شود احترامشان

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

سید محسن حسینی-طفلان حضرت زینب سلام الله علیهما-نوحه با سبک

 

اي قـــرار زيـنـب ـ اي نـگـــار زيـنـب
غمگسار زينب ـ به اشگ چشمم کن نظاره
اي پـنـاه زيـنـب ـ تـکـيـه گـاه زيـنـب
قرص ماه زينب ـ آورده ام من دو ستاره
با اشگ خجلت گويمت تا زنده هستم
از تـحـفـه ناقابلـم شـرمنـده هستم
حسين من   حسين من   مظلوم حسين جان
* * * * * * * * * *
قسمتم چنين اسـت ـ دل مـن غمين است
هستي ام همين است ـ چشمم ز خجلت شده دريا
اي مـرا تـو دلـبـر ـ اي مـرا تـو ســرور
دو عزيـز خواهـر ـ فدايت اي عزيـز زهرا
اي سلسله گيسو به گيسويت اسيرند
اي شمع من دورت بگردند و بميرند
حسين من   حسين من   مظلوم حسين جان
* * * * * * * * * *
اي کــــلام زيـنـب ـ اي امــــام زيـنـب
تشنه کام زينب ـ دو تشنه کام آورده ام من
کـــرده اي اســـيـرم ـ اي مـه مـنـيـرم
خيـز و بين اميرم ـ بر تو غلام آورده ام من
مثل دلم گر چشمشان شد پاره پاره

هر دو فداي تـار موي شير و خواره
حسين من   حسين من   مظلوم حسين جان

 

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

رضا رسول زاده

طفلان حضرت زینب(س) 

 

هاجر کرب و بلایم یا حسین

این دو نذری منایم یا حسین

این دو اسماعیل من قربانی ات

تو مکن محرومم از مهمانی ات

این قدر بازی مکن با جان من

نذر خون اکبرت طفلان من

هدیه آوردم برایت یا حسین

هستی زینب فدایت یا حسین

دو علمدار دلیر آورده ام

یا اخا دو بچه شیر آورده ام

بال های جعفر آوردم حسین

بازوان حیدر آوردم حسین

تا شوم در نزد زهرا رو سفید

رخصتی ده که شوم ام الشهید

غم مخور گریان این گل ها شوم

تازه مثل نجمه و لیلا شوم

غم ندارم این دو گل پرپر شوند

پیش مرگان علی اصغر شوند

دوست دارم یا اخا این بچه ها

در پی ات باشند روی نیزه ها

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:45 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها