0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

بهترین بنده ی خدا زینب

هل اتی زینب، انمّا زینب

ریشه ی صبر انبیا زینب

زینبا زینبا و یا زینب

بانی روضه های غم زینب

تا ابد مبتلای غم زینب

گفت ای مصطفای عاشورا

ای فدای تو زینب کبری

تو علی هستی و منم زهرا

پس فدای تمام پهلوها

سر خواهر فدای این سر تو

همه ی ما فدای اکبر تو

گفت ای شاه ما اجازه بده

حضرت کربلا اجازه بده

جان این بچه ها اجازه بده

جان زهرا اجازه بده

قبل از آن که سر تو را ببرند

این سر خواهر تو را ببرند

من هوای تو را به سر دارم 

به هوای تو بال و پر دارم 

از غریبی تو خبر دارم 

دو پسر نه، دو تا سپر دارم

زحمتم را بیا به باد مده

اشتیاق مرا به باد مده

در دل خیمه خسته اند این دو

سر راهت نشسته اند این دو 

دل به لطف تو بسته اند این دو 

با بزرگان نشسته اند این  دو

این دو با یار تو بزرگ شده اند

با علمدار تو بزرگ شده اند

در کرم سائلی به دست آور

زین دو تا حاصلی به دست آور

سپر قابلی به دست آور

تا توانی دلی به دست آور

دل شکستن هنر نمی باشد

نظرت هم اگر نمی باشد

ای فدایت تمامی سرها 

سر چه باشد به پای دلبرها

از چه در اشتیاق خواهرها 

تو نظر می کنی به دیگرها

آخرش یا اجازه می گیرم

یا همین کنج خیمه می میرم

ای برادر اشاره ای فرما

ذوقشان را نظاره ای فرما 

رد مکن راه چاره ای فرما

لااقل استخاره ای فرما

شاید این بچه های من بروند

شاید این دو به جای من بروند

زار و گریان مکن مرا جانا

ردّ احسان مکن مرا جانا

مو پریشان مکن مرا جانا 

باز طوفان مکن مرا جانا

ورنه نیزه به دست می گیرم

جان هر آن چه هست می گیرم

تو اگر مبتلا شوی چه کنم

پیش چشمم فدا شوی چه کنم

پیش من سر جدا شوی چه کنم

کشته ی زیر پا شوی چه کنم

وای اگر حنجرت شکسته شود

پیش من پیکرت شکسته شود

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:35 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش…

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش…


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

علی اکبر لطیفیان

طفلان زینب حضرت(س)

 

تن من را به هوای تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی است که در غالب من ریخته اند

ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم

ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها

ای به قربان موی خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند به پایت سرها

آه در گریه نبینند تو را خواهرها

از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری

مگر از یاد تو رفته است که زینب داری

حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!

 

تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد

دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم

بگذار این پسران نیز به دردی بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند

نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم

سپر سینه ی تو "سینه سپر" داشتنم

خاك پای پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم

سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست

راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روی بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

دست خالی اگر از محضر تو برگردند...

دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر، کمرم می بندم

تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم

تو خریداری و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

به خدا از همه غیر از تو جگردار ترم

امتحان کن که ببینی چه قدر حساسم

به خداوند قسم شیرتر از عباسم

بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟!

یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو

می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟

طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم

 

ای سالها کنار من و آشنای من

هستم برای تو ،تو هستی برای من

 

این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده

هم کربلای توست وَ هم کربلای من

 

مهریه ی عروسی من دیدن تو بود

ای آشنای من همه در لحظه های من

 

نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم

حالا رسیده است زمان دو تای من

 

بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟

این رسم ها نبود به جای وفای من

 

تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند

بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من

 

دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند

دیدی اگر ظهور نکردند به پای من

 

بگذار آخر عمری نذر من ادا شود

باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

گاه لیلایی و گهی مجنون

گاه مجنونم و گهی لیلا

گاه خورشید و گاه آیینه

روبروی همیم در همه جا

 

ای طلوع همیشه ی قلبم

با تو خورشید عالمینم من

تو حسینی ولی گهی زینب

گاه زینب گهی حسینم من

 

وقت سجاده وقت نافله ها

لبمان نذر نام یکدیگر

دو کبوتر  در این حوالی عشق

بر سر پشت بام یکدیگر

 

من و تو آیه های تقدیریم

من و تو همدلیم و همدردیم

خواب بر چشممان نمی آمد

تا که بر هم دعا نمی کردیم

 

دل ندارم تو را نظاره کنم

در غروبی که بی حبیب شدی

تکیه بر نیزه ی شکسته زدی

این همه بی کس و غریب شدی

 

کاش این جا اجازه می دادی

تا برای تو چاره می کردم

این گریبان اشتیاقم را

پیش چشم تو پاره می کردم

 

همه از خیمه ها سفر کردند

همه در خون خویش غوطه ورند

همه پیشت فدا شدند اما

کودکانم هنوز منتظرند

 

آن دمی که ممانعت کردی

میهمان نگاه من غم شد

از بلا و غمِ مصیبت تو

آن قدر سهم خواهرت کم شد

 

کودکانم اگر چه ناقابل

ولی از باده ی غمت مستند

آن دو بالی که حق به جعفر داد

به خدا کودکان من هستند

 

خنده ها با نگاه غمگینت

اذن پرواز بالشان باشد

اذن میدان بده به آن ها تا

شیر مادر حلالشان باشد

 

علی اكبر لطیفیان

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

ما به طفلي آستان عشق را در مي زنيم

ما به صحن مادر خود گردِ تو پر مي زنيم

 

يك طرف ، دستِ تمنّا بهر اذن آورده ايم

دست ديگر از غريبي تو بر سر مي زنيم

 

ما براي جان فشاني پا فشاري مي كنيم

ما به جاي نا اميدي ، حلقه بر در مي زنيم

 

آتشيم اما نه از سوز عطش بلكه ز بغض

بر دلِ خصم از شرار تيغ آذر مي زنيم

 

تا مگر بوسه بگيريم از لبان خشك تو

مي رويم و بوسه بر لبهاي خنجر مي زنيم


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم

 

خوب میدانم اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت های مادر نیستند

 

سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که

با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند

 

وقت تزیین کردن عون و محمد با زره

از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند

 

مادری در خیمه اش میداد دلداری به خویش :

بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند

 

بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند

هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند

 

تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت:

پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند

 

چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که

 با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند

 

تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت:

بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

محمود ژولیده

طفلان حضرت زینب(س)

 

نام زهرا اذن میدان می دهد

رخصتِ كوی شهیدان می دهد

هركه نام فاطمه بر لب كند

اقتدا بر سیره ی زینب كند

چونكه زینب شد ز یاری نا امید

سیره ی بابای خود را برگزید

مرتضی با نام زهرا زنده بود

با ولای فاطمه، رزمنده بود

رمز او چون ذكر یا زهرا شود

زینب اینجا زینت بابا شود

لحظه ی رزمندگیِ نوگلان

كرد یاد مادر رزمندگان

یك توسّل در میان خیمه داشت

یك توكّل در مسیر جبهه داشت

نوگلان خویش را تشجیع كرد

نور را در قلبشان توزیع كرد

هر دلی را شور و شینی می شود

از دَم زینب حسینی می شود

چون دل افسردشان را زنده ساخت

از دو آقا زاده دو رزمنده ساخت

یاد تعلیمات اكبر كرد و بعد...

فكر تجهیزات آخر كرد و بعد...

شعله بر بال و پرِ پروانه زد

گیسوی رزمندگان را شانه زد

ناگهان در دستشان شمشیر داد

گوئیا طعمه به دست شیر داد

بچه شیرانِ علی را پیش خواند

آخرین راز و نیاز خویش خواند

آخرین فصلی كه مادر داد درس

رمز یا زهرا به طفلان بود و بس

نام زهرا اذن میدان شد كنون

درس آخر بود با عشق و جنون

گفت : هرگز بر نمی تابید ننگ!

بر نمی گردید از میدان جنگ!

رزمشان را كرد از خیمه رَصد

با دعا می داد بر آنان مدد

رزمشان را گاه تحسین می نمود

پیچ و تاب تیغشان را می ستود

هر طرف رزم و رجز انگیختند

چند گردان را بهم می ریختند

گاه عون از خود حماسه آفرید

گه محمد تیغ بر جان می خرید

صیحه ی نعم الامیر احساس شد

بانیِ تشویقشان عباس شد

لشگر كوفه چو عاجز شد ز رزم

حربه ی دیرینه اش را كرد عزم

دور زد مه پارگانِ جبهه را

در عزا بنشاند ناگه خیمه را

دید مادر آن دو نور دیده را

هر دو تا نعش ز هم پاشیده را

گفت ای هستی فنایت یا حسین

نو غلامانم فدایت یا حسین


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم – رضا دین پرور

 

حرم امن نگاه تو که باشد بهتر

گِله از چشم سیاه تو که باشد بهتر

 

زندگی بی تو اگر هست خدایی ننگ است

مرگ در خِیل سپاه تو که باشد بهتر

 

سایه ات تا که بماند به سر اهل حرم

نعش ها بر سر راه تو که باشد بهتر

 

کفن ماست دو تا برگ برات جنت

پای این برگه گواه تو که باشد بهتر

 

دو قمر از سحر خانه ی زینب هستیم

ما دو تا شیر نر از خانه ی زینب هستیم

 

سر زلف تو سلامت ،سر ما رفته به باد

مادر ما به جز عشقت که به ما یاد نداد

 

از ازل دست تمنای دو عاشق پیشه

پای شش گوشه ی آن قلب رحیمت افتاد

 

به نخ معجر زینب به نخ چادر او

میدهد چشم تو آخر به دل ما ،مراد

 

احتیاطا که به انگور لبت دست زدیم

سفره ای پهن شد از این هوس مادر زاد

 

حکم شد تا که علی اکبر زینب باشیم

مرهم زخم دل مضطر زینب باشیم

 

سر چه خوب است که در پات سر نیزه شود

بدنی زود تر از تو سپر نیزه شود

 

مثل آن لحظه ی تاریخی اربا اربا

وا شود راه و تماشا ،گذر نیزه شود

 

بین هرچیز که فکرش به سر دشمن هست

به قد و قامت مان تا به کمر نیزه شود

 

شاخه ی ادعیه ی مادرمان از طوبی ست

آرزو کرده تن ما شجر نیزه شود

 

سفره ی نذر ابالفضل ادا خواهد شد

حاجت عمه ی سادات ادا خواهد شد

 

رضا دین پرور

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

علیرضا لک

طفلان حضرت زینب(س)

 

پای تو می دهم بقایم را

نذر چشمت همۀ دعایم را

روی دستت به خواب می رفتم

یاد داری تو ابتلایم را؟

عمر زینب! شنیده ای هر شب

سر سجّاده گریه هایم را...

تا خدا از توأم جدا نکند

تا نگیرد ز من خدایم را

تکیه بر نیزه ی شکسته مزن

پاره کرده غم تو نایم را

بچّه هایم – بهانه ای – بپذیر

سهم ناچیز کربلایم را

خورده لب های خشک هر دویشان

شیر تفسیر روضه هایم را

من از این خیمه در نمی آیم

بشکند غم اگرچه پایم را


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

داغ تو در میان دلم لانه می کند

داردغروب، گریه ی جانانه می کند

"تنهاترین! به ذکر مصیبت نیاز نیست

من را نسیم نام تو دیوانه می کند"

هرآنچه رشته ام همه را پنبه کرده است

نازی که در خیام تو دردانه می کند

شانه به شانه تو ببین ایستاده ام

چنگال باد موی تو گرشانه می کند

هدیه برای تو دو گل آورده ام حسین

این هدیه چاره می کندت یا نمی کند؟

 امید بسته ام به غمت سرسری مگیر

زینب که هست،  تو مدد از دیگری مگیر

 تنهای درد پوش، گل لاله کوب من

ای امتداد سرخ نگاهت غروب من

می بینمت در اوج بلا آب می شوی

ای چشمه چشمه آینه ی بی رسوب من

عباس، کشف کرب ز وجه  تو می کند

تو پاک می کنی ز دل من کروب من

گرچه مقابلم همه بدهای عالمند

اما خوشم کنار توأم ای تو خوب من

باید شکسته خوانده شود این نمازشب

وقتی که در نماز نباشی تو روبه من 

 معراج زینب است چو لاهوت چشم تو

سرتا به پا قنوتم و مبهوت چشم تو

 کوتاه می کنم سخنم را برای تو

ای شیرپاک خورده دو تاشان فدای تو

احرام بسته ام که شوم محرم غمت

ای کعبه همیشه ی من،  کربلای تو

تقصیر عشق چیست که دربند زینب است؟

سرها نوشته اند بیفتند پای تو

من زنده می شوم چو بمیرند این دوتا...

چون بنگرم به قامت ازغم دوتای تو؟

باید که نامشان بشود پرچم غمت

درچارمین شب دهه های عزای تو

این حرف حرف آخر من  بود والسلام

بی تو نفس کشیدن من می شود حرام

 شاعر : رضا دین پرور

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مجتبی حاذق

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

  

یا غربت لشکرم نجاتت داده

یا گریه ی خواهرم نجاتت داده…؟!

با آن همه کاری که تو کردی بی شک

حب تو به مادرم نجاتت داده


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان مسلم بن عقیل(ع)

 

ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما

آسمان چهرۀ خود سوده به خاک در ما

باده روز ازل از جام شهادت زده ایم

بوده در بزم بلا خون جگر ساغر ما

دو فروزنده سپهریم که در دامن خاک

آفتاب آمده خون، اشک شده اختر ما

حرم ماست دو کعبه که مطاف ملک است

ای بسا دل که کند طوف به دور و بر ما

نقش گلبوسۀ ثارالله اکبر دارد

گلوی نازک و رخسار ز گل بهتر ما

بودهیک کربلا غصّه و درد و غم و داغ

در دل سوخته و سینۀ غمپرور ما

دل ما بود پر از آتش و یک سال تمام

آب گردیده به زندان بدن لاغر ما

در صف حشر به چشم همه باشد پیدا

اثر سیلی قاتل به رخ انور ما

شعیان کاش همه بوده نظر می کردید

چه غریبانه جدا گشت ز پیکر سر ما

زیر شمشیر عدو بیکس و تنها و غریب

اشک ها بود که می ربخت ز چشم تر ما

در دم مرگ به بالای سر ما دو یتیم

حضرت فاطمه آمد عوض مادر ما

بدن بیسر ما را به فرات افکندند

آب هم سوخت به آغشته به خون پیکر ما

گلوی نازک ما کز دم شمشیر شکافت

خون دل بود که فوّاره زد از حنجر ما

در غم غربت ما اشک بیفشان «میثم»

که نشد هیچکس از راه وفا یاور ما

 

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب (س) - غزل

ما آمدیم مثل غلامت برادرت

ای جان هر دوتائیمان نذر اصغرت

ما آمدیم تا که فدایت شویم، پس -

ما را مران به چشم بهاری خواهرت

این آرزوی ما دو برادر شده که کاش -

ما هم شویم جزء گلستان پرپرت

این هم اجازه نامه ی بابایمان، ببین

ما می شویم جای پدر یار و یاورت

قاسم فدائی ات شود و ما نظاره گر؟

دایی به ما اجازه بده جان مادرت

 

شاعر:محمد بختیاری


پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان مسلم بن عقیل(ع)

 

این دو کودک که جدا گشته ز پیکر سرشان

می برد دل ز همه حسن خدا منظرشان

سرشان گشته جدا از تن و پیداست هنوز

جای گلبوسۀ مسلم به رخ انورشان

داغ بابا به جگر، گوشۀ زندان، یکسال

خون دل ریخته پیوسته ز چشم ترشان

باور شمع هم این قصّۀ جانسوز نبود

کاین دو پروانه غریبانه بسوزد پرشان

غصّه هایی که پس از کشتن مسلم خوردند

چشمۀ خون شد و فوّاره زد از حنجرشان

بوده بر صورتشان گرد و غبار زندان

شسته گردیده ز خوناب جگر پیکرشان

خبر کشتنشان را به مدینه نبرید

به خدا منتظر هر دو بود مادرشان

با سجودی که به هنگام شهادت کردند

زنده گردید نماز از دم جان پرورشان

زلف پیچیده و چشم ترشان می گوید

که غریبانه جدا گشته ز پیکر سرشان

گنه این دو چه بوده است که هر شب چون شمع

آب گردیده به زندان بدن لاغرشان

چون نگرید ز غم این دو برادر «میثم»

که عدو یکسره خون ریخته در ساغرشان

 

غلامرضا سازگار

 

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها