0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

بعد از علی اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله هایت گریه هایت

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد

دایی مگر مُردند خواهر زاده هایت

اصلا خدا ما را برایت آفریده

تا که کند ما را فدایت خاک پایت

مادر درون خیمۀ خود بغض کرده

می ترسد اینکه رد کنی ما را ، فدایت

زهرا به استقبال ما می آید امروز

به شرط اینکه پشت ما باشد دعایت

وقتی بنا باشد اسیر شمر باشیم

بهتر همان که جان دهیم اینجا برایت

حج تو با قربانی ما عاشقانه است

ما را پذیرا باش مولا در منایت

دایی حسین انگار دیگر مهلتی نیست

دیدار بعدی روی نیزه در هوایت

 

مهدی مقیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:23 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

زینبم ، عقل ، پریشان من است

عشق ، سر گشته و حیران من است

رو کنم برگه ی دیگر در عشق

وقت جانبازی طفلان من است

روز عشق است کنون این دو غزل

بهترین گفته ی دیوان من است

دو غزاله به منای تو حسین

در ره عشق تو قربان من است

دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر

شاهد یکدلی جان من است

یکدلم با تو که داغ دو گلت

مانده بر این دل سوزان من است

این دو گل را به تو من هدیه کنم

این دو گل کل گلستان من است

خون گرمی که به راه تو دهند

خنکی دل عطشان من است

گفته ام با پسرانم هر شب

که حسین ، اول و پایان من است

داده ام در س بر آنان توحید

که حسین مذهب و ایمان من است

شیرشان دادم و می گرییدم

که بدانید حسین جان من است

درس تفسیر بر آنان دادم

که حسین معنی قرآن من است

دو غلامند نه خواهرزاده

این همان درس دبستان من است

اذن قربان شدن طفلانم

خواهش این دل سوزان من است

 

سید محمد میر هاشمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب (س)

 

از خجالت نذار مو سفید بشم
من نیومدم که نا امید بشم
این دو تا قربونی ها مو بپذیر
تا جلو فاطمه رو سپید بشم

نذاری برن آخه بی تاب میشن
مثل زینب اسیر طناب میشن
وقتی تشنه ای خجالت میکشن
قطره قطره جلو چشمام آب میشن

میمیرن به تو اهانت که بشه
بعد تو موقع غارت که بشه
به غرور جفتشون بر میخوره
جلوشون به من جسارت که بشه

حرفی از بیا زدن خودت برو
منو که صدا زدن خودت برو
دوست دارن رو دامن تو جون بدن
اگه دست و پا زدن خودت برو

شاعر:یاسین قاسمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

یحییِ بـاز مانـده ز ایـل و تبـارِ من

ای جان كه جانِ بی تو نیاید به كارِ من

معراجِ خواهرانه­ی من در مدارِ توست

سیبِ بهشتی، ای خـوشیِ روزگارِ من

ای موجِ مویه های مـرا ساحلی صبور

آغوشِ گـرمِ گریـه­ی بی اختیارِ من

از طالعی كه دستِ مرا بسته دلخورم

انصاف نیست از چه نشد بخت یارِ من!

پس داده اید تحفه­ی نا چیزم ای كریم؟

هرگز نـبود از تـو چنین انتظارِ من

خیلی نبود خواهشِ زینب كه رد كنی

اینـقدر بود پیـشِ شـما اعتـبارِ من؟

راضی به كمتر از علی اكبر نمی­شوی

وقتی­است خون بهایِ تو پروردگارِ من

سرمه كشیده اند و كفن پوش گشته اند

این دو ز جان گذشته­ی طوفان سوارِ من

هم می دوند با سر و هم می دهند سر

كافی است كه اشاره كنی، گلعذارِ من

خیلی شنیدنی است رجزهای رزمشان

عـون و محمدند دو لـبِ ذوالفقارِ من

سجاده های شـوقِ مـرا مستجاب كن

تو بـا بزرگیت كـم زینب حساب كن

پروازشان بـده كه فدای سرت شوند

طیارهایِ كـوچكِ دور و بـرت شوند

در شـعله های غربتِ هَلْ مِنْ مُعینِ تو

پروانه می شوند كه خاكستـرت شوند

از جـانِ خود دریغ ندارند لحظه ای

رخصت دهید، آبروی خواهرت شوند

تا بـا تو سـوزِ داغِ پـسر قسمتم شود

من قول می دهم كه علی اكبرت شوند

در جَـزر و مدِّ نیزه و شمشیرِ ایـن سپاه

پرپر زنند تا كه به خـون پرپرت شوند

دِق می كنـم ز حسِ خجالت گرفتنت

من خواستم كه نذرِ دلِ مضطرت شوند

غم های سینه دست به معجر نمی برند

كمتر مگر بـهانـه­ی چشمِ تـرت شوند

سر می دهـند تـا سرِ نِی زیـرِ آفتاب

چتری برای خوابِ علی اصغرت شوند

وقـتِ عبـور از گذرِ چشم هـای هرز

عباس هـایِ روسریِ دختـرت شونـد

عُذرِ مرا به لـحظه­ی تشییعشان ببخش

قصدم نبـود زحمـتِ بال و پرت شوند

 

علیرضا شریف

 


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

در حرم ماندم که مهمانم شوی

تحفه آوردم سلیمانم شوی

گسترم از چادر خود سفره ای

تا میان خیمه مهمانم شوی

عشق آموز محبت زینبم

هدیه ای دارم که حیرانم شوند

غربت بی انتهایی وای اگر

شعله بخش قلب سوزانم شوی

دوست دارم بهره مند عطر گل

از شقایق های بستانم شوی

گلشنی پروردم از اشکم ، خوشم

مالک کل گلستانم شوی

دوست دارم در حریم میکده

ساقی بزم دو طفلانم شوی

دوست دارم با قبول تحفه ام

مایه ی تصدیق ایمانم شوی

رخصت میدان به طفلانم بده

قبل از آنکه قاتل جانم شوی

دوست دارم شاهد جانبازی

این دو سردار رجز خوانم شوی

در نبردی نابرابر ، خیره بر

این دو رعنا مرد میدانم شوی

مصحف صبرم ز حق دارم طلب

قاری آیات قرآنم شوی

دوست دارم بر فراز نیزه هم

مقتدای این دو جانانم شوی

حق نخواهد هم نگاه این دو گل

ناظر موی پریشانم شوی

معجر من پرچم عشق خداست

حنجر زینب حریف دشنه هاست

 

 

سید محمد میر هاشمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

ما غنچه های نورس گلزار زینبیم

ما تحفه های او به تو دلدار زینبیم

گل هدیه می کنند به هم ، عاشقان پاک

ما هم دو گل ز پهنه ی گلزار زینبیم

ما حاصل نماز شب آن مطهره

ما هر دو نور دیده ی بیدار زینبیم

ما پای روضه های پر اشکش نشسته ایم

دل سوخته ز آه شرربار زینبیم

شیر محبت تو از او نوش کرده ایم

پرورده  با ولایت تو یار زینبیم

ابناء زینبیم و ز سینه زنان تو

ما بانیان هیئت انصار زینبیم

تیغ برنده ایم و به قلب عدو زنیم

سرباز کوچکیم و دو سردار زینبیم

شمس الضحای مصحف ام المصائبیم

مهتاب عشق ، شمع شب تار زینبیم

دشمن چه باک ، نیزه و شمشیرمان زند

ما شاهدان جلوه ی ایثار زینبیم

امروز اگر به لجه ی خون دست و پا زنیم

فردا به نیزه شاهد بازار زینبیم

 

سید محمد میر هاشمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

بیا تا بگردیم دور سر تو

الهی فدای دو چشم تر تو

چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟

که دیدیم در خون تپید اکبر تو

تو و دخترت داغدار جوانید

و ما شرمسار تو و دختر تو

تو را جان این کودک شیرخواره

سرِ ما فدای سرِ اصغر تو

بفرما قبول این دو قربانی ات را

دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو

اجازه بده جان مادر بزرگ

که ماهم بمیریم زیر پر تو

نبینیم هرگز که ماتم بگیری

امیری حسین ونعم الامیری

برادر چرا غم گرفته صدایت؟

دوتا دسته گل هدیه دارم برایت

دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا

دو حیدر نصب دو مرید ولایت

خودم که نشد جان دهم در رکابت

برادر! جگرگوشه هایم فدایت

همه هستی ام، پاره های تنم را

خودم با دو دستم بریزم به پایت

سر بچه هایم فدای سر تو

سر من فدای سر بچه هایت

من و بچه هایم فدای رقیه

بمیریم الهی برای رقیه

چگونه تو را غرق در غم ببینند؟

چگونه بمانند و ماتم ببینند؟

پسرهای باغیرت من چگونه

بمانند و قد مرا خم ببینند؟

چگونه سرت را روی نیزه ها و

تنت را به گودال درهم ببینند؟

چگونه به دستان طفلان طناب و

به رخسار، سیلی محکم ببینند؟

چگونه مرا در لباس اسارت

گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟

چگونه بمانند در مجلس شام

و بزم شرابی فراهم ببینند؟

چگونه رباب و من و حرمله را

به هرکوی و بازار باهم ببینند؟

اجازه بده که برایت بمیرند

نباشند بعدازتو ماتم بگیرند

 

داود رحیمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

دست صبرم عاقبت سمت گریبان میرود

 

یا از این ماتم سوی زلف پریشان میرود

 

 

 

بی کسی تو مرا از پا در آورده حسین

 

خواهرت بهرت دو تا شیر نر آورده حسین

 

 

 

داغ تو دارد مرا کم کم به زانو میکشد

 

هدیه ام در پیش پایت ذکر یاهو میکشد

 

 

 

این دو آقازاده ام را نذر گلویت میکنم

 

هرچه دارم در بساطم نذر رویت میکنم

 

 

 

کودکان خواهرت را شیر غیرت داده ام

 

با ولای تو به اینان روح عزت داده ام

 

 

 

در دل هر یک از اینان شور عاشوراستی

 

ذکر سربند دو آقازاده ام زهراستی

 

 

 

کودکند اما برایت جان نثاری میکنند

 

خونشان را پیش پاهای تو جاری میکنند

 

 

 

کاشکی من هم بلاگردان رویت میشدم

 

مثل قاسم کشته زخم گلویت میشدم

 

 

 

جای خود این گوهر و الماس را آورده ام

 

پیش مرگت این دوتا عباس را آورده ام

 

 

 

حال و روزم در غمت ای یار در هم ریخته

 

در دل شوریده ام غمهای عالم ریخته

 

 

 

خواهشم را رد کنی چادر کمر میبندم و...

 

دستمال زرد بابا را به سر میبندم و...

 

 

 

ذوالفقار مرتضی را گرم جولان میکنم

 

دشمنان را بین صحرا زار و گریان میکنم

 

 

 

ای غریب کربلا جانم فدای حنجرت

 

التماست میکنم اصلا به جان مادرت...

 

 

 

مادری را با قبول هدیه هایش شاد کن

 

این دو سرباز مرا از این قفس آزاد کن

 

 

 

دوست دارم در رهت مثل علی اکبر شوند

 

پیش پاهایت بیفتد و گل پرپر شوند

 

 

 

کودکانم هیچ، خود را هم فدایت میکنم

 

مینشینم خیمه و تنها دعایت میکنم

 

 

 

میروم در خیمه ام گرم نظاره میشوم

 

بی صدا، با چشم هایم پر ستاره میشوم

 

 

 

میروم در خیمه ام قرآن تلاوت میکنم

 

هر چه آمد بر سرم باز استقامت میکنم

 

 

 

رضاباقريان.مشهدمقدس


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:24 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

زینبم ، عقل ، پریشان من است

عشق ، سر گشته و حیران من است

 

رو کنم برگه ی دیگر در عشق

وقت جانبازی طفلان من است

 

روز عشق است کنون این دو غزل

بهترین گفته ی دیوان من است

 

دو غزاله به منای تو حسین

در ره عشق تو قربان من است

 

دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر

شاهد یکدلی جان من است

 

یکدلم با تو که داغ دو گلت

مانده بر این دل سوزان من است

 

این دو گل را به تو من هدیه کنم

این دو گل کل گلستان من است

 

خون گرمی که به راه تو دهند

خنکی دل عطشان من است

 

گفته ام با پسرانم هر شب

که حسین ، اول و پایان من است

 

داده ام در س بر آنان توحید

که حسین مذهب و ایمان من است

 

شیرشان دادم و می گرییدم

که بدانید حسین جان من است

 

درس تفسیر بر آنان دادم

که حسین معنی قرآن من است

 

دو غلامند نه خواهرزاده

این همان درس دبستان من است

 

اذن قربان شدن طفلانم

خواهش این دل سوزان من است

 

شاعر : سید محمد میر هاشمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را

بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را

بیا و بر مگردان این كفن پوشان زینب را

كه نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را

تو هر جا رفتى و زینب كنارت بود و ما بودیم

ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را

بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم

نظر كن رزم شاگردان میر لشگر خود را

ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست

بده اذنى كه نگشائیم این بال و پر خود را

وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد

تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را

تو میدانى كه سیلى خوردن مادر چه بد دردى است

چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را ؟

 

سید محمد میرهاشمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان مسلم بن عقیل(ع)

 

پس از شهادت مسلم گل ریاض عقیل

دو ماهپاره شد از او به شهر کوفه قتیل

دو آفتاب فضیلت دو آسمان جلال

دو سرو باغ رسالت دو شمع بزم کمال

دو باغ لالۀ قرآن دو نخل سبز ولا

دو باز ماندۀ عترت دو نسل کرب وبلا

دو نو نهال ولایت دو مرغ بی پر و بال

درون حبس شب و روز و ماه تا یک سال

ز بس گرسنه شب و روز را به سر بردند

به جای آب و غذا اشک و خون  دل خوردند

نهاده بر روی دیوار در غریبی سر

نه مادر و نه پدر نه برادر و خواهر

خدای را به دعا ونیاز می خواندند

به روز، روزه و شبها نماز می خواندند

شبی محمّد گفتا چنین به ابراهیم

که ای به گوشۀ زندان چو من غریب و یتیم

من و تو کز غم داغ پدر کباب شدیم

ببین چگونه به زندان چو شمع آب شدیم

روا بود که خود امشب برای زندانیان

دهیم شرح نسب نام خود کنیم عیان

چو شب رسید ز راه و دوباره زندانیان

برای دیدنشان گشت وارد زندان

سرشک بی کسی از دیدگان خود سفتند

کشیده آه و به او شرح حال خود گفتند

که ما دو شاخۀ ریحان ز باغ قرآنیم

اسیر دست تو یک سال کنج زندانیم

ز نسل پاک خلیلیم ما دو اسماعیل

دو بیگناه دو فرزند مسلم ابن عقیل

از این کلام کشید آه از جگر مشکور

که ای دو مصحف توحید ای دو آیه نور

هزار بار شود جان من فدای شما

درون کاسۀ چشم من است جای شما

به خون پاک حسین و به گریۀ زینب

که من ز حبس، شما را رها کنم امشب

ز کار خویش سر افکنده ام به نزد بتول

مرا حلال کنید ای دو نونهال رسول

شبانه آن دو یتیم صغیر با دل زار

روان شدند به سوی حجاز در شب تار

نبود راهنمایی شبانه جز مهشان

دوباره گشت به صحرای کوفه گم،رهشان

به سرنوشت دچار آن دو نازنین گشتند

که میهمان زن حارث لعین گشتند

درون خانه از او مهر مادری دیدند

کنار حجره غریبانه هر دو خوابیدند

ز خواب ناز در آن شامگاه غربتشان

پدر نمود به باغ بهشت دعوتشان

که ای دو پارۀ تن ای که همچو جان منید

به شامگاه دگر هر دو میهمان منید

خدا گواست که آن شب چگونه سر کردند

هماره گریه بر احوال یکدیگر کردند

شنید حارث بیدادگر در آن شب تار

صدای گریه از آن دو یتیم و شد بیدار

به سوی حجره دوید و سؤال کرد که هان

شما که اید؟ بگویید ای دو سرو روان

صدا زدند که ما دو یتیم محرومیم

دو کودکیم ز مسلم غریب و مظلومیم

شناخت حارث ملعون چو آن دو کودک را

به زیر ضربت سیلی گرفت یک یک را

دو طفل بی کس و تنها در آن سیاهی شب

صدای نالۀ وا مسلمایشان بر لب

نیامدی دل سنگین آن شریر به درد

دو دست بسته به سوی فراتشان آورد

نهاد خنجر بیداد را به حنجرشان

به قصد آنکه کند از بدن جدا سرشان

از این ستم بدن آن پلید می لرزید

وجود آن دو برادر چو بید می لرزید

زدند ناله که حرمت بگیر زهرا را

قسم به جان رسول خدا مکش ما را

بیا و ما را همچون غلام حلقه به گوش

ببر  به جانب بازار و هر دو را بفروش

هزار حیف که او شرم از رسول نکرد

شنید خواهش آنان ولی قبول نکرد

به هر کلام کشیدند از جگر شرری

نکرد در دل آن دشمن خدا اثری

به قبله هر دو، دو دست نیاز بگرفتند

اجازه بهر دو رکعت نماز بگرفتند

پس از نماز خداوندگار را خواندند

سرشک بیکسی از هر دو دیده افشاندند

که ای بزرگ خداوندگار عادل ما

تو شاهدی بستان داد ما ز قاتل ما

از این دعا به غضب آمد آن پلید شریر

تو گویی آنکه به قلبش ز غیب آمد تیر

کشید تیغ که از تن جدا کند سرشان

سرشگ هر دو روان شد ز دیدۀ ترشان

کلام هر دو همین بود کای ستمگستر

بگیر خنجر و اوّل ز من جدا کن سر

گرفته تیغ ستم را به کف به خشم تمام

فتاد سخت به حیرت که سر بُرّد ز کدام

به گریه گفت محمّد که ای ستمگر دون

چو خواستیم بیاییم از مدینه برون

نمود بدرقه ما را به گریه مادرمان

کشید دست نوازش به صورت و سرمان

به گریه گفت چنین با من غریب و یتیم

که ای محمّد، جان تو جان ابراهیم

به جان مسلم کز غصّه خون شده است دلم

خدا گواست که از روی مادرم خجلم

اگر چه هر دوی ما را به سر رسیده اجل

برای خاطر مامم مرا بکش اوّل

سرشک حارث برادر به جسم بی سر او

خضاب کرد رخ خود  ز خون حنجر او

هنوز بود روان اشک از دو چشم ترش

که روی نعش برادر بریده گشت سرش

روا بود که بمیرد جهانی از این غم

چگونه زنده ای و شرح می دهی «میثم»

 

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

حسین من...

هرچند دارم می کنم اصرار، این بار

پس می زند چشمت مرا انگار، این بار

گرچه به دوری دوستی عادت ندارم

شاید که باشد خوب تر این کار، این بار

از زیرقرآن کرده ای رد بچه ها را

من نیستم پیش تو بالاجبار، این بار

اخباری از این دست دارد می رسد که

شد داغ تر در معرکه بازار، این بار

دارد مرا گویا جدا می سازد از تو

هر ضربه ای که می شود تکرار، این بار

من مادری کردم برایت بعد مادر

پس درک کن حال مرا ای یار، این بار

شمشیر و تیر و سنگ ها کاری نکردند

بارید نیزه از در و دیوار، این بار

نذری اکبر را که دادی پخش کردند

حالا نمک از سفره ام بردار، این بار

شرمنده بودم که عبا برداشتی، حال

آمد زمین از دوش من این بار، این بار

تشییع کن بر شانه ات جان مرا هم

سهمی برای خواهرت نگذار این بار

 

رضا دین پرور

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

آینه بودم و از غربت تو تــارشــدم

روز اول که دلم از غم تو خلق شده

با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم

مست بودم زشعاع نگهت ای خورشید

که زکم نوری چشمان تو هوشیار شدم

دل سنگ آب شد از غربت یک لحظه ی تو

روزهای خوشیم رفت، عزادار شدم

من که پای نگهت هستی خود را دادم

هرچه را هم، بدهم باز بدهکار شدم

محو رویت شده بودم که عجب می سوزی

همچو اشکی ز دو چشم تو پدیدار شدم

نیتم بود که شرمنده زینب نشوی

تازه فهمیده ام ای یار که انگار شدم

من که عمری به سر چشم ترت جایم بود

خواب دیدم که تو رفتی و دگر خوار شدم

 مانده ام بی کس و تنها، همه هستم به فدات

اگر از داغ تو من نیز شکستم به فدات

 تا ابد باد سلامت ثمر من، سرتو

می چکد خون دل من زدو چشم تر تو

روح سرگشته من دل شده ی ماتم توست

دل صد پاره من هست حسین،  پرپر ِ تو

خارج از گود مکن این دو کفن پوش مرا

طفل هایم به فدای علی ِ اکبر تو

چقدر برزخ سردی است دراین ظهرعطش 

چقدر گرگ نشسته است به دور و بر تو

آینه های مرا خرد بکن زیر غمت

تا نبینند به سر نیزه سر اصغر تو

بپذیر این دو پسر را که خدا ناکرده

تا نبینند اسیری من و دختر تو

دربساطم به جز این دو پسرم هیچ نبود

شرمگین است، ندارد به از این خواهر تو

دست ردّ بر جگر سوخته ی من نزنی

من که بودم زپس مادر تو مادر تو

 از سرم آب گذشته است چنین می گویم

رمقی نیست زداغ تو بر این زانویم

 

شاعر : رضا دین پرور

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

زبانحال حضرت زینب (س) با برادر

این دو طفل من عزادار تواند

یاور عشقند و غمخوار تواند

گرچه سن این دو طفل من کم است

قدشان از داغ طفلانت خم است

سینه زن های تواند این کودکان

بی کفن های تواند این کودکان

این دو را هم کن قبول از خواهرت

جان زینب جان زهرا مادرت

من نبینم با وجود این دو تا

در میان قتلگه جسم تو را

من نبینم با وجود این دو تا

این سر عباس را بر نیزه ها

از علی اکبر کم اند اینها ولی

غرق عشقند همچو عباس علی

کس نگاه چپ به دخترها کند

از کمر این طفل او را تا کند

سروده جعفر ابوالفتحی

 

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

شاخه سار مهر
اي شاخه سار مهر و وفا سايه ي سرم / سالار زينبي(س) دل و دلدارو دلبرم
مي سوزم از شراره ي اندوهِ غربتت / مظلومي و براي تو محزون و مضطرم
تنها اشاره اي بنما و نظاره كن / سر مي دهم به راه تو سردار و رهبرم
اي شاه كم سپاه دلاور حسين(ع) من / خواهر فداي بي كسيت اي برادرم
تنهاترينِ خواهر غمديده غم مخور / آورده ام دو لاله ي زيباي اطهرم
رخصت بده كه عازم ميدان شوند اخا / پرپر شوند به راه ولاي تو سرورم
گر اذنشان نمي دهي آماده اند ترا / سوگند دهند به پهلوي مجروح مادرم
آماده ام برادر مظلوم و تشنه لب / بينم به روي ني سر اين دو برابرم
«1 شنبه 14 آبان 1391 ، 19 ذي الحجّه 1433»

 

حمید رضا گلرخی
با تشکر از آقای حمید رضا گلرخی بخاطر ارسال این شعر زیبا

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها