0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طلوعی گیلانی

طفلان زینب(س)

 

زینب آمد دست طفلانش به دست

کز تو ام با آنچه ام در دست است

این دو از بهر فنا آماده اند

دو غلام تو، نه خواهر زاده اند

دستشان از کار چون کوتاه شد

ناله شان تیری به قلب شاه شد

در بر آن دو بی روان پیکر گرفت

وآن دو بی جان را چو جان در بر گرفت

در حرم آورد و بنهاد و نشست

هر که بُد از مرد و زن از جای جست

غیر زینب کز مصیبت صبر کرد

مُرد امّا خیمه بر خود قبر کرد

نامد از خیمه در آن ساعت برون

تا نگردد محنت آن شه فزون

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

علی اکبر لطیفیان

طفلان زینب(س)

 

هجران گرفته دور و برم را برای چه؟

خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟

وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

گر نیستی غریب، مگو پس انا الغریب

صد پاره می کنی جگرم را برای چه؟

دارد سرت برای چه آماده می شود؟

پس آفریده اند سرم را برای چه؟

زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟

من التماس می کنم و تفره می روی

شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟

از مثل تو کریم توقع نداشتم

اصلاً گذاشتند کرم را برای چه؟

باشد نمی روند، ولی جان من! بگو

آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

یوسف رحیمی

دو طفلان زینب(س)

 

روز اول چه خوب یادم هست

سهم من بی تو بیقراری بود

عید من دیدن نگاه تو

دوری‌ات اوج سوگواری بود

 

بی تو جنت برای من دوزخ

روز روشن برای من شب بود

تا همیشه کنار تو بودن

همه‌ی آرزوی زینب بود

 

لحظه لحظه دلم گره می‌خورد

به ضریح مجعّد مویت

دل من را به باد می دادی

می گشودی گره ز گیسویت

 

 

ولی این روزها چه دلگیر است

چقدر این زمانه بد تا کرد

آنقدر بی کسی و غربت داشت

تا که ما را به کربلا آورد

 

کربلا کربلا پریشانی

غربت از چشم هات می بارد

ندبه ندبه فراق و دلتنگی

از غروب نگات می بارد

 

دست من خالی است اما باز

دو فدایی برایت آوردم

از منا تا منا دو حاجیِّ

کربلایی برایت آوردم

 

رد مکن هدیه های خواهر را

گرچه ناقابلند، ناچیزند

سپر کوچکی مقابل تو

در هجوم کبود پائیزند

 

با ولای تو پروریدمشان

درس آموز مکتبت هستند

عاشق جانفشانی اند آقا

پیشکش های زینبت هستند

 

هر دو با شور حیدری امروز

از تو إذن قتال می خواهند

خون جعفر میان رگ هاشان

این دو عاشق، دو بال می خواهند

 

گره از ابروان خورشید و

گره از کار ماه وا می شد

چشم های حسین راضی شد

نذر زینب دگر ادا می شد

 

بین خیمه نشسته بود اما

در دلش اضطراب و ولوله بود

پرده‌ی خیمه را که بالا زد

دو گل و یک سپاه حرمله بود

 

دو فدایی، دو تا ذبیح الله

که به سوی منای خون رفتند

در طواف سنان و سر نیزه

تا دل کربلای خون رفتند

 

دید از بین خیمه، جان هایش

دلشان را به آسمان دادند

سر سپردند در هوای حسین

چقَدَر عاشقانه جان دادند

 

دلش از درد و غم لبالب بود

شاهدش دیده های پر ابرش

بر دلش داغ دو جگر گوشه

عقل مبهوت مانده از صبرش

 

دید پرپر شدند، اما باز

جز تب بندگی عشق نداشت

پای از خیمه ها برون ننهاد

تاب شرمندگی عشق نداشت

 

این همه جانفشانی و ایثار

خط اول ز شرح مطلب بود

کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب

سِرّی از معجزات زینب بود

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مقصود کرمانی

طفلان زینب(س)

 

بود زینب را دو مه سیما پسر

کز فروزان چهر هر یک چون قمر

هر دو از رخشندگی بدری تمام

وز دو گیسو لیلهٴقدری تمام

شد به سوی خیمه بانو با شتاب

با دلی پر آتش و چشمی پر آب

با سرشک افشاند گرد از مویشان

شانه زد بر عنبرین گیسویشان

هر دو را بر بست تیغی بر میان

و آن گه ایشان را بسان ارمغان

نزد شه آورد و بوسیدش قدم

گفت کای شاهنشه گردون خَدم

 

تو سلیمان و من آن مور ضعیف

واین دو فرزند من آن ران نحیف

تحفهٴاین مور اگر ناقابل است

مشکن اش دل زآن که او را هم دل است

تحفهٴناقابلش را کن قبول

تا نگردد مور هم از غم ملول

آن قدر افشاند سیلاب از دو عین

تا مرخص کرد ایشان را حسین

مادر آنان را چو جان در بر گرفت

وز دهان شان توشه با لب بر گرفت

گفت ای قربانتان جان و تنم

وی ضیاء دیده های روشنم

رو ز جان سازید قربان حسین

تا که گردم سر فراز عالمین

هر دو را با داغ و سوز و اشک و آه

شاه دین آوردی اندر خیمه گاه

بر زنان شور و قیامت در گرفت

هر زنی یک طفل را در بر گرفت

هر زنی آمد پی دیدارشان

بوسه زد بر چهرهٴخون بارشان

غیر زینب کز حرم نامد برون

بلکه اشکش هم نزد سر از جبون

تا برادر را نیفتد در خیال

که ز غم زینب شده افسرده حال

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان زینب(س)

 

منم زینب که در کوی محبت منزلی دارم

در این منزل خدایا من حق آب و گلی دارم

برادر جان بیا لطف کن و مشکن دل زینب

که با دل با تو دلبر تا که هستم محفلی دارم

ملاقات خدا رفتن گرامی هدیه می خواهد

گران قدری ولی من هدیه ی نا قابلی دارم

برادر کن قبول از خواهر خود این دو قربانی

کز این دریای خون من هم امید ساحلی دارم

علیّ اکبرت رفت و شد از دست نبی سیراب

تو دلبند مرا سیراب کن من هم دلی دارم

سر موئی نگردد کم ز داغ آن دو از صبرم

بده حکم شهادت را که صبر کاملی دارم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

محمد علی شهاب

                                                        طفلان زینب(س)

در خیمه مانده­ام من، تا یادگار زهرا

‏حال مرا نبیند، شرمی نگیرد او را

یک کاروان دل خون، کردم ز خیمه راهی

‏گل­های خود ببینم، از پرده با نگاهی

این دو فدای یارند، آن یار بی قرارم

من مانده­ام خدایا، طاقت دگر ندارم

‏ای کاش می­شد ای دوست، من هم روم به میدان

‏تا جان دهم به جانان، ای کعبه ی غریبان

اندوه غربت تو، بوده توان زینب

‏خواهد که پر بگیرد، این جان مانده بر لب

عون و محمد من، هر دو شده کفن پوش

آنها میان خون و، من بین خیمه مدهوش

دانم که عاقبت ای، مهر نهفته در دل

تو می­روی سر نی، من در پی­ات به محمل

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:13 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

برای طفلان حضرت زینب (س)

 

رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم

 

خدا كند بگذارد خودی نشان بدهيم

 

رسيده وقت نماز رشادت و مردی

 

نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهيم

 

اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

 

بگو چگونه جوابی به اين و آن بدهيم ؟

 

بيا كه عهد ببنديم و قول مردانه

 

به هم دهيم كه قبل از حسين ، جان بدهيم

 

به حاجت دل خود می رسيم اگر او را

 

قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهيم

 

بخند و غصه نخور ، چون به قلبم افتاده

 

اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهيم


جمعه 16 مهر 1395  12:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مایل نمی شوم که زمن راه کج کنی                                ما را امام زاده کنی میل حج کنی 

یک بار  رو زدم به تو این است پاسخت                  حیف از تو نیست با من دل خسته لج کنی

 

زینب بسا ط کرده تو چیزی از او بخر                     بهتر که رفع این همه عسر و حرج کنی

آه ضعیف زود اثر می کند بترس                                 با رد من چگونه به کارت فرج کنی

 

هر چند عین و کاف تو دیگر نمی شوم               سر کش تر از تو ام که مقر ر نمی شوم

پنجاه و چهار سال بزر گت نمو ده ام                          انصاف ده برای تو مادر نمی شوم

 

خواهر نبود ه ای که ببینی چه می کشم                 حال مرا بپرس که بهتر نمی شوم

 

گر زندگی دوباره بیا بم به دهر دون                       سو گند بر برادر خواهر نمی شوم

من هر چه هست دختر زهرای اطهرم                  با من بگو به نجمه برابر نمی شوم     

 

من در نیابت از جگر اخضرم هنوز                              یادت بماند که تو را مادرم هنوز

 

من ذوالفقار دارم و حیدر شما یلم                           یعنی دل دو نیم بود تیغ کاملم

با دست رد به سینه زینب مزن حسین               من نامه نیستم که زنی مهر باطلم

 

جعفر اگر دو بال فضیلت گشوده است               من با دو با ل خویش به اوج فضا ئلم

 

اصلا چرا به روزه شک دار رو کنیم                    میدان نرفته ذبح کن این جا مقا بلم

راحت کنم تو را پسر مادرم حسین                     من بر گدایی بر رخ تو سخت قائلم

 

من زینبم که بر جگرم هست آذرم                       من از خلیل در صف قربان جلو ترم

 

موسی منم که سینه سینا سینه ام                موسایم جبین به سر و پای دلبرم

عیسا یم که با تو به معراج می روم  حسین     شایسته است گر ز سر عرش بگذرم         

 

بر چادرم ز کشته هر کس نشا نه ای است      از اکبر و قاسم و هم عون و جعفرم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 

تن من را به هوای تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی است که در غالب من ریخته اند

ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم

ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها

ای به قربان موی خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند به پایت سرها

آه در گریه نبینند تو را خواهرها

از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری

مگر از یاد تو رفته است که زینب داری

حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!

 

تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد

دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم

بگذار این پسران نیز به دردی بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند

نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم

سپر سینه ی تو "سینه سپر" داشتنم

خاك پای پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم

سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست

راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روی بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

دست خالی اگر از محضر تو برگردند...

دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر، کمرم می بندم

تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم

تو خریداری و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

به خدا از همه غیر از تو جگردار ترم

امتحان کن که ببینی چه قدر حساسم

به خداوند قسم شیرتر از عباسم

بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟!

یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو

می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟

طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد


جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

گلهای خواهر ، گردیده پرپر                                      شد هدیه هایی ، بهر برادر

تنها نه گلها ، بلکه فدایت                                       دارو ندار هستی خواهر

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

از پشت پرده ، در خیمه دیدم                                              آید ز میدان، ای پور حیدر

بر روی دستت ، چون دسته گل                               گلهای سرخم، در خون شناور

                                                مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

بگرفتی از چه ، سر را به پایین                                            هرگز نبینم ، شرم تو دیگر

گفتم نیایم ، از خیمه بیرون                                                تا که نباشد ، شرمنده دلبر

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

یا رب نگردد ، از مَحرم خود                                                 شرمنده یک تن، تا روز محشر

روزی مدینه ، با حال خجلت                                                دیدم پدر را ، در پیش مادر

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

آن مام خسته ، پهلو شکسته                                            این دستت  بسته ، سردار خیبر

این با طنابی ، رو سوی مسجد                                           آن پشت در بود در خون شناور

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

آن ضربه ها که ، دشمن بر در زد                             در کربلا هم ، گشته مکرر

اینجا دوباره گردید نیلی                                          گلهای یاس آل پیمبر

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

گرچه برادر ، نیلو فرانم                                           گشته فدایت ، در پیش لشکر

                                    مظلوم حسینم ، مظلوم حسینم

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم

خدا كند بگذارد خودی نشان بدهیم

رسیده وقت نماز رشادت و مردی

نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهیم

اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

بگو چگونه جوابی به این و آن بدهیم؟

بیا كه عهد ببندیم و قول مردانه

به هم دهیم كه قبل از حسین، جان بدهیم

به حاجت دل خود می رسیم اگر او را

قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهیم

بخند و قصه نخور، چون به قلبم افتاده

اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهیم


جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

وقتی اومدن محضر امام حسین، جوابشون کرد. پیش مادر اومدن، داغ علی اکبر ما را کشته حالا نوبت ما به تعویق  افتاده، زینب فرمود بروید دایی را به حق مادر پهلو شکسته قسم دهید اجازه می دهد، رفتن تا زینب اومد، اجازه داد، اومدن مقابل لشگر، عمر سعد صدا زد عجب زینب برادر دوست است همه هستیش را در طبق اخلاص گذاشته، بچه ها محو حسینند گاهی می گن ،نواده جعفریم، گاهی می گفتن حسین ،شهید شدن آقا آمد هر دو را بغل کرد، پا ها رو زمین، زنها از خیمه بیرون آمدند از زینب خجالت می کشیدند، گفتند نمی آیی، فرمود: نه فدای حسین، بعدها عبدالله جعفر پرسید: شنیدم علی اکبر افتاد رفتی به حسین رسیدی بالا سر علی ،مگه بچه ها خطایی داشتن نرفتی بالا سرشان، زینب گریه کرد صدا زد دیدم قربانیان من قابل حسین را ندارد، ترسیدم حسین خجا لت بکشه،علی اصغر شهید شد گاهی طرف خیمه گاه بر می گشت اومد پشت خیمه قبر کوچکی کند یک دفعه  صدایی شنید صبرکن آقا ببینمش

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

به عشقت دل ببستم من ز اندوهت شکستم من

ز پشت پرده خیمه طرفدار تو هستم من

فرستادم عزیزانم به سویت ای همه جانم

بدان بیش از خم زلفت ز غمهایت پریشانم

سپاه از بی کسی داری روان کردم به دلداری

دو گل را تا نمایند از عزیز فاطمه یاری

بنالند در غمت محنت به تنهایی تو غربت

پریشانی پریشانت ز آهت ناله در حیرت

توئی و لشکر اعدا شدی تنهاتر از تنها

ز درد بی کسی هایت فدایت ای گل زهرا

بیاوردی به خیمه گه دو دسته گل ز قتلگه

نشسته خون گلهایم به روی چهره ات ای مه

ز خون دیدم وضویت را کنم نفرین عدویت را

بمانم کنج خیمه تا نبینم شرم رویت را


جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

ای برادر جان شوم                                                            من بلا گردان تو

دسته گلهایم شوند                                                          جملگی قربان تو

جان زهرا رد احسانم مکن                                      ای برادر دل پریشانم مکن

                                        یا اخا یاحسین یا حسین (2)

در میان دشمنان                                                  بس که دیدم غربتت

جای دستم دسته گل                                                       آورم بر بیعتت

روز عاشورا کنم یاد غدیر                                        بهر یاری دسته گلهایم بگیر

                                    یا اخا یا حسین یاحسین (2)

جسم گلهای مرا                                                  آورید از قتلگاه

می کشد روی زمین                                                         پایشان تا خیمه گاه

من نمی آیم برون از خیمه ها                                             تا نگردی شرمسارم اخا

                                    یااخا یا حسین یا حسین (2)

 
 
جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

قلبم گرفته از دل بی قراریت

 هر دم نموده ام آهنگ یاریت

جان را نهاده ام بر جان نثاریت

 قربان غربت و چشم بهاریت

هر جا و هر زمان بودم به همرهت

 تا توشه گیرم از رخسار چون مه ات

با دست پر نیاز آیم به درگه ات

آورده ام دو گل قربانی رهت

گلهای سرخ من گردد فدای تو

جان های هر دو تن شد رونمای تو

ماندم به خیمه ها در غمسرای تو

تا آنکه ننگرم شرم و حیای تو


جمعه 16 مهر 1395  12:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها