0

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان زینب (س)

 

زین دو طوفان سوار می‌سازد
مردِ روزِ شکار می‌سازد

زلفشان را به شانه می ریزد
چندتا آبشار می‌سازد

مثل خورشید باشد و از خود
دو قمر در مدار می‌سازد

دارد از سر به زیرهایِ حرم
شیعه ی سربدار می‌سازد

هر دوتا تیغه هایِ یک شمشیر
دارد او ذوالفقار می‌سازد

تیغشان را چه خوش تراشیده
هر دو را آبدار می‌سازد

به علمدار می‌کند نظر و
از روی او دو بار می‌سازد

کم اگر آورند- فرضِ محال-
از خودش تیغدار می‌سازد

می رود خود میانِ میدان و
همه را تار و مار می‌سازد

پیشِ او هرچه هست چیزی نیست
کوه باشد غبار می‌سازد

از سواران سراب می ماند
از سپاهی مزار می‌سازد

از رجزهایشان مقابلِ خود
شیون و الفرار می‌سازد

او خودش مرتضای کرار است
زینب است این،دو تا علمدار است

اگر اینجا کویر دریا من
اگر اینجا غبار صحرا من

اگر اینجا غریب اُفتادی
چه خیالیست کربلا با من

همه‌شان گرد و خاک،طوفانم
همه‌شان کوچک اند اما من

پشتِ در می روم به خاطرِ تو
مرتضایی اگر تو   زهرا من

غربتت دیدم و به من برخورد
رخصتم می دهی ، به مولا من

این زمین را به باد خواهم داد
تازه هم می کنم مدارا من

دست،بالا گرفتم از اول
بینِ یاران مچرخ آقا من...

کیست در روز بی کسی هایت
کیست در لحظه ی مبادا من

در دوراهی نشته ام آقا
یا که این دو جوان من یا من

به تو سوگند که بنی هاشم
مات اینان شوند حتی من

این غزالان غلام زاده شدند
هر دو از زینب اند اینها من

کار مگذار بر مدینه کِشَد
مکش آقا زِ دستِ ما دامن

آمدم تا به من زیان نخورد
آب هم در دلت تکان نخورد

کربلا پیش این دو جان می داد
بوسه بر این دو نو جوان می داد

هر دو نعم الامیر می گفتند
آسمان دل به آسمان می داد

تا محمد کمی رجز می‌خواند
عون هم پاسخِ همان می‌داد

اشهد انَ یا ولی الله
مثلِ این بود که اذان می‌داد

آن یکی تا جواب این می گفت
این یکی هم جواب آن می‌داد

پشت بر پشتِ خویش چرخیدند
تیغِ مولا خودی نشان می‌داد

این یکی اهل کوفه را می ریخت
دیگری حقِ شامیان می‌داد

مادری بینِ خیمه اش بود و
ظرفِ اسفند را تکان می‌داد

درد پا داشت از دویدنها
دردها را به استخوان می‌داد

فکر و ذکرش فقط حسینش بود
داشت در خیمه گاه جان می‌داد

تشنه بودند و ضعف می‌کردند
یک نفر کاشکی امان می‌داد

یک حرامی در آن طرف اما
به کفِ حرمله کمان می‌داد

به زمین روی خاک اُفتادند
وایِ من سینه چاک اُفتادند

خشک شد خشک خشک حنجرشان
خورد یکجا به سنگ ساغرشان

رو به سمتِ حریم زینب بود
بینِ خونها نگاهِ آخرشان

کار صیاد زنده کندن شد
به زمین ریخت بالشان پرشان

می‌رسد دشنه ها به سینه چه سخت
می‌کُند ضربه ها مکررشان

نیزه ها می شوند کوچکتر
تیغ ها می کنند اکبرشان

روی دوش حسین خون می ریخت
کرده آن بوسه ها معطرشان

کو محمد کدام عونِ من است
چه به هم ریخته سراسرشان

پیش روی حسین با عباس
پهن بودند در برابرشان

سوخت تا خیمه گاه،دارُالحَرب
آتش اُفتاد رویِ پیکرشان

پیش نامردهای کوفه نشین
روی ناقه نشست مادرشان

پرت می شد حواس نامحرم
غلط می‌خورد بر زمین سرشان

سرِ عباس بود و محمل زینب
گریه می‌کرد بر دلِ زینب

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  3:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س(

 

خواهر ،برادر جای خود، زینب دلی دارد

چشم از تماشای امامش برنمیدارد

تا دید دارد لشگرش کم میشود،کم کم

طفلان خود را زد صدا با گریۀ نم نم

انگار یک لشگر مهیا میکند زینب

گویی سپاهی نذر زهرا میکند زینب

وقتی حمایل را برای نوجوانان بست

سربندِ یاحیدر به پیشانیِ طفلان بست

گاهی به لبخندی ز طفلان دلبری میکرد

گاهی شِگِرد رزم را یادآوری میکرد

عباس را بر دیدنِ آنان صدا میزد

او را به طرزِ زایدالوَصفی صَلا میزد

چون چلچراقی،آن دو را راهیِ میدان کرد

چشم حسینش را در آن غربت،چراغان کرد

چون یادِ آنان داده بود از قبل ،معنا را

بی وقفه میبردند بر لب نام زهرا را

با نام زهرا اشکِ دایی را در آوردند

پس در کفِ اخلاص در میدان سر آوردند

از دور،زینب صحنه را زیرِ نظر دارد

تا رَد نگردد هدیه هایش چشمِ تر دارد

اما مُسَلَم،نام زهرا کارِ خود را کرد

آقا،دعایی خواند و راهی سوی اعدا کرد

شمشیر چرخاندند و با هیبت رجز خواندند

کُشتند از آن لشگر و بِینِ عدو ماندند

انگار میشد ارباً اربا باز تکراری

از گرگها جز این تَوقع نیست رفتاری

زینب میان خیمه مشغول عبادت شد

دست دعا پایین نیامد تا اجابت شد

از دور نعش نوجوانان را به رفتن دید

دیگر صَلاحِ خویش را در خیمه ماندن دید

نجوا کنان میگفت ،زینب دل ندارد،نه؟

خواهر فدایت،جانِ من قابل ندارد،نه؟

ایکاش میشد من فدای غربتت گردم

دورِ سرت گردم ،شهیدِ نهضتت گردم

 

محمود ژولیده

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

عالم علی و نور جهانتاب زینب است
مثل علی و مثل نبی ناب زینب است
از جلوه های فاطمه سیراب زینب است
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است
یعنی که پنج تَن دل یک قاب زینب است

این کیست این عقیله آقای کربلاست
این کیست این که غیرت فردای کربلاست
این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست
این کیست حضرت زهرای کربلاست
عصمت کم است صاحب الالقاب زینب است

آورده روی دست خودش جانِ خویش را
آماده کرده است دو قرآن خویش را
رو کرده است بر همه شیران خویش را
دو گرد باد خویش دو طوفان خویش را
خورشید این دو اخترنایاب زینب است

زخم دل شکسته ی خود را که هَم گذاشت
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت
از خود گذشت و تحفه ای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت
قبله حسین باشد و محراب زینب است

زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی ،حسین به پایش قیام کرد
تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟آن که ادب را تمام کرد
در کربلا معلم آداب زینب است

دو مرد از قبیله یِ خود انتخاب کرد
آیینه بودو رو به سوی آفتاب کرد
با التماس دامن خود را پُر آب کرد
بر روی نام مادرش اما حساب کرد
فرمود این شکسته ی بی تاب زینب است

بالی اگر که نیست برادر، دلی که هست
آورده ام به شعله کشم حاصلی که هست
حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست
از من بخر دو هدیه ناقابلی که هست
باور بکن که اول اصحاب زینب است

رفتند سمت معرکه پر در بیاورند
عباس گشته اند جگر در بیاوَرَند
چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند
از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند
این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است

از دور دیدو گفت علمدار مرحبا
بر ضربه هایشان صدو ده بار مرحبا
بر دو امیر به دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدر کرار مرحبا
اما میان خیمه ی بی آب زینب است

اما رسید لحظه درخون صدا زدن
خونین نفس نفس زدن ودست وپا زدن
یک بار تیغ وبار دگر نیزه را زدن
دوراز نگاه مادرشان بی هوازدن
دربین خمیه شاهد گرداب زینب است

یک نانجیب دشنه به ابرویشان کشید
یک بی حیا دونیزه به پهلویشان کشید
یک ناصبی که چکمه سر و رویشان کشید
یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید
آنکه دوچشم او شده خوناب زینب است

آمد غروب وخنده دشمن بلند شد
وقتی صدای غارت و شیون بلند شد
دو نیزه درمقابل یک زن بلند شد
زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد
چشم حسین از سر نی ها به زینب است

شاعر:حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

لشکر کوفه به میدان دو برادر می دید

کربلا بار دگر عرصه ی محشر می دید

وقت تکبیر شد و گفت که ما شاالله

پسر فاطمه رزم دو دلاور می دید

بین میدان بلا رزم نمایان کردند

رزمشان کاش که می شد خود مادر می دید

عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند

بدنی داشت به خود زخم مکرر می دید

بی هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت

حنجری داشت به خود تیغه ی خنجر می دید

کاکل هر دو به دستان حرامی ها بود

دو بدن داشت به خود زخم برابر می دید

چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین

بار دیگر دو بدن پاره و بی سر می دید

خونجگر بین حرم مادرشان بی تاب است

شد دلش قرص که هم پای غم ارباب است

 

مسعود اصلانی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب (س)

 

رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
نو جوان هایم سپرهای برادر میشوند

این پسرها پیشکش های من وعبدلله اند
صحبت جنگ وجدل باشد قلندر میشوند

آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند

دست برشمشیر میگیرند طوفان میکنند
یک تنه قطعاً حریف چند لشگر میشوند

خون قتال العرب جاریست در رگ هایشان
قابض الارواح کوفی های کافر میشوند

بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها…
چونکه بایک واسطه فرزندکوثر میشوند

زیر نیزه یاد غمهای مدینه میکنند
گریه کن های جوانمرگی مادر میشوند

هر چه باشد هردو خواهرزاده های محسن اند
منتقم های شهید ضربه ی در میشوند

اکبر تو ارباً اربا شد ولی شکر خدا
دست گل هایم پس از او زود پرپر میشوند


علیرضا وفایی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س)

 

هرچه مستی ها فزونتر ، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم

دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین

با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین

هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت

پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند

راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند

یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند

قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان

نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند

گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند

داغداران علی اکبر به پیوست توأند

عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند

بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام

در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

عاشقِ جانبازیِ کوی تو ، حیرانِ مَنَند

از اشارات شب قبل تو گریان منند

یاد ایام اسارت دل پریشان منند

دل پریشان شب شام غریبان منند

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر

جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر

می روند اما خیالت راحت ای سالار من

آری این دیدار باشد آخرین دیدار من

این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من

بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من

ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول

جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول

بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم

با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم

با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم

با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم

من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی

عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این

کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این

قافله در معرض دیدار باشد بعد از این

چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز

وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

 

محمود ژولیده

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س(

 

بتاب ای رُخت مهر و ماه منیر

بده رخصت رزممان ای امیر

که هستیم از زندگی هر دو سیر

به روی سر ما تو قرآن بگیر

دو طفلان زینب به عشقت اسیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

ز مردانگی آبرو برده اند

دل کودکان تو آزرده اند

زنان حرم غصه ها خورده اند

نه ، طفلان زینب مگر مرده اند

فدای تو گردیم مانند شیر

امیری حسین ونعم الامیر

به این پیکر خسته مان جان تویی

عدو هست سیراب و عطشان تویی

نگهدار ما بین میدان تویی

خیام حرم را نگهبان تویی

بُود ذکر تو چون دعای مجیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

ز آه و غم و غصه آکنده ایم

حسین جان دل از زندگی کنده ایم

علی اکبرت رفت شرمنده ایم

علی اصغرت تشنه ما زنده ایم

نه یک جرعه آب و نه یک قطره شیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

مخور غصه بعد از علی اکبرت

چو پروانه هستیم دور و برت

دو تا پیشمرگ تو و خواهرت

بگردان تو ما را به دور سرت

سپر پیش دشنه ، سپر پیش تیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

چو حیدر عدو را عقب رانده ایم

تن دشمنت سخت لرزانده ایم

و تا پای جان پای تو مانده ایم

رجز با فنون علی خوانده ایم

که دارد عدو کینه ها از غدیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

برای تو باید که خون داد خون

دگر موقع رزم ما شد کنون

خجالت نکش غم اگر شد فزون

که مادر نیاید ز خیمه برون

اگر چه ز غصه شود زود پیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

مخور غصه بد می شود حال ما

دعای تو مولاست دنبال ما

به سنگ جفا بشکند بال ما

خداوندِعالم به احوالَ ما

سمیعُ بصیر علیمُ خبیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

تو آرامش سینه هایی حسین

تو هستی که خون خدایی حسین

فدای تو این دو فدایی حسین

نبینیم داغ تو دایی حسین

لب تشنه ات خشک مثل کویر

امیری حسینُ و نعم الامیر

فدای سرت ، جسم ما پرپرت

سرت دور می گردد از پیکرت

صدا می زند بارها مادرت

تو را کنج گودال ، بالا سرت

کفن می شود پیکرت با حصیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

نباشیم بعد از شما بهتر است

کنار تو بر نیزه ها بهتر است

به راه تو زخم از شفا بهتر است

ز شام بلا کربلا بهتر است

امان از نگاه عدو در مسیر

امیری حسینُ و نعم الامیر

 

مهدی مقیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم

 

از خیمه درآمد

 دوران غم زینب کبری به سر آمد

 

پس سوی برادر

 هم جای خودش هم که به جای پدر آمد

 

این عون و محمد

 شاید که در این جنگ به کارَت سپر آمد

 

دیدند خلایق

 در سایه ی عباس دو قرص قمر آمد

 

بهتر بدهم شرح

 در حاشیه ی ماه دو تا شیر نر آمد

 

از سمت یمین عون

 از سمت یسارا محمد به در آمد

 

با نیزه و شمشیر

 دیدم که یکی از طرفی با تبر آمد

 

تا اینکه شکستند

 پس هلهله از لشکر بی شرم برآمد

 

سر سلسله زینب

 فهمید که بیچاره شد از هلهله زینب

 

با عون و محمد

 داده است در اینجا به برادر صله زینب

 

از راه رسیدند

 در اصل، دو تا هدیه ی ناقابل زینب

 

با این دو برادر

 در کربُ بلا ریخته شد از گِل زینب

 

تا لحظه ی آخر

 جنگیده و گفتند، امان از دل زینب

 

تا اشک نریزد

پنهان شده در خیمه از این مسأله زینب

 

در موقع این جنگ

 یک دشت حسین آمده یک قافله زینب

 

در موقع این جنگ

 دریای حسین آمده در ساحل زینب

 

تا لحظه ی گودال

 مانند کمان گشته در این فاصله زینب

 

شد بی بی عالم

 بی آئینه بی عائله در سلسله زینب

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

یا صاحب الزمان...

بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول

بیا و رزق فراوان مان بده شب اول

همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است

برای توبه نمودن زمان بده شب اول

تو را به حرمت این خیمه ها ضمانت مان کن

اگرچه اهل گناهیم امان بده شب اول

محرمی که نباشی به کار شیعه نیاید

به اهل ندبه خودت را نشان بده شب اول

برای اینکه مبادا به روضه کم بگذاریم

به جمع سینه زنانت توان بده شب اول

دو ماه مثل تو باید به گریه انس بگیریم

به ما دو چشمه ی اشک روان بده شب اول

به سر زنان همه پشت سر تو راه می افتیم

بیا و ذکر حسین جان مان بده شب اول 

همیشه بانی خیری ، بیا و این دل مارا 

به دست مادر قامت کمان بده شب اول

تو خط بده که بخوانم ، به بام دارالعماره

سفیر خون خدا را نشان بده شب اول

 

*****

 

شب دوم

 

چه میشود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه میشود که برایم دعا کنی شب دوم

چگونه ضجه زنم تا دلت به رحم بیاید

کبوتر دل من را هوا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

اگر که من نرسیدم به ظهر روز دهم چه ؟؟

مرا در عشق حسینی فنا کنی شب دوم

حسین و قافله اش هم به غاضریه رسیدند

تو نیز رو به سوی نینوا کنی شب دوم

اگر که یک توک پایی میان روضه بیایی

اگر که حاجت من را روا کنی شب دوم

قسم به حضرت زهرا که یزم ماتم من را

به چشم بهم زدنی کربلا کنی شب دوم

نهیب میزنم حالا همش به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

هنوز چادر دخت علی که بر سر او هست

میان مرثیه خواندن حیا کنی شب دوم

 

*****

 

شب سوم

 

در انتظار تو چشمم پر آب شد شب سوم

نیامدی جگر من کباب شد شب سوم

اگر غلط نکنم هردومان بناست بسوزیم

دلم ز داغ عظیمی مذاب شد شب سوم

خودت بیا و به دادم برس ، ز هر کس و ناکس

غلام حلقه به گوشت جواب شد شب سوم

نگاه مرحمتت آنقدر گره گشا بود ...

که رشته کوه گناهم ثواب شد شب سوم

دوباره در غمت آقا مرا شریک بدانید

دوباره سهم دلم اضطراب شد شب سوم

ز " وای عمتی " تو قیامتی شده بر پا

ز ناله های تو حالم خراب شد شب سوم

نخواستی که بدانم چه آمده سر خانم

چه روضه هاکه فقط در حجاب شد شب سوم

حلال کن پسر فاطمه اگر به حضورت

برای ذکر مصیبت شتاب شد شب سوم

بنا نبود به اینجا دلم روانه شود لیک

دوباره حرف اسیر و طناب شد شب سوم

محرم و صفرش را گره زدم و گریزم

نگاه دختر و تشت شراب شد شب سوم

 

*****

 

شب چهارم

 

به شوق دیدن تو روضه امدم چهارشب

به حکم تو به سر و سینه ام زدم چهارشب

بیا عنان نفس سرکش مرا خودت بگیر

برای ترک معصیت مرددم چهارشب

شبی بیا و با خودت مرا به کربلا ببر 

که بد خمار  دیدن دو گنبدم چهارشب

شمیمی از حرم به خیمه ی عزا می آوری؟

خراب عطر ناب سیب مرقدم چهارشب

دعای خیر کن برای من که بر اقامه ی

عزای جد اطهرت مقیدم چهارشب

بخاطر دو گونه ی کبود و زخم سینه ام

میان خیل عاشقان زبانزدم چهارشب

گرفته خواب را ز چشم من غم عزیزتان

ببین ز فرط گریه در تهجدم چهارشب

به عشق کام تشنه ی تو روزه ام چهار روز

به "تکیه" مست ساعت تعبدم چهارشب

به حق زینب و دو نوجوان پرپرش بیا

به شوق دیدن تو روضه آمدم چهارشب

 

علیرضا خاکساری

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

اشعار شب چهارم محرم – حسن لطفی

 

گلاب می چکد از گیسوان شانه شده

برای عرض ارادت دو گل بهانه شده

 

قبول کن که نفسهای من همین هایند

قبول کن که غمت را دلم نشانه شده

 

دو زینبی دو علی خود دو فاطمه صولت

دو زینبی دو حسن رو ، دو بی کرانه شده

 

دو زینبی دو علی اکبری دو عباسی

دو ذوالفقار نبردی که جاودانه شده

 

دو شیر نر دو حماسه دو گرد باد غیور

دو صاعقه که به جان محشر زمانه شده

 

دو شیر خورده ز من دو زره به تن کرده

دو می زده دو رجز خوان دو حیدرانه شده

 

دو پهلوان دو قیامت دو غیرت طوفان

دلی به محضرتان خاک آستانه شده

 

مزن به سینه شان دست رد در این میدان

به جان یاری شکسته به جان مادرمان

 

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

دو جوانمرد مهیا هستند

دست پرورده سقا هستند

قدشان رفته به دایی هاشان

چقدر خوش قد و بالاهستند

شیرِ خاتون دوعالم خوردند

شیرهای نر صحراهستند

گرد بادند و به هم میریزند

شب طوفانی دریا هستند

مرتضایند به شکل دو جوان

این دو عیسی دو موسی هستند

زینبی اند و نژاد عشق اند

بچه حضرت زهرا هستند

مادر از خیمه ولی میگویند

برگ سبز من تنها هستند

تشنگی از نفس انداختشان

عاقبت در قفس انداختشان

قصد جان دو برادر کردند

نیزه ها را دو برابر کردند

از دو سو از دو طرف با خوناب

نوک سرنیزه خود تر کردند

آنقدر بر تنشان ضربه زدند

که شبیه تن اکبر کردند

هیچ نفر نیست بگوید اینان

هیچ فکر دل مادر کردند؟

تا خیال همگی راحت شد

سرشان نیت خنجر کردند

دید زینب به بدنها سر نیست

هیچ دلی مثل دل مادر نیست

نیزه ها را که تکان میدادند

شام شد ؛ شعله که بالا بردند

وقت غارت شد و یکجا بردند

چادر دخترکان تا می سوخت

همگی فیض تماشا بردند

گل سر،پیروهن و گهواره

هر چه دیدند به یغما بردند

وای حتی؛ بـدنـی عریــان شد

کفنش را ســر دعـوا بردند

دخترک داشت تمــاشــــا می کرد

آمدنـد و ســــر بابا بـردنـد

با غرض پیش نگاه زینب

به سر نیزه دو سر را بردند

تا بسوزد جگر مادرشان

تاب می خورد به نیزه سرشان

بوسه بر زخم سنان میدادند

نیزه داران به سر گیسوشان

تاب می داده و جان میدادند

همه با خنده خود زینب را

به هم آنروز نشان میدادند

گاه سرهای جدا را یک شب

دست خولی صفتان میدادند

ولی این دو به دل مادرشان

مثل عباس توان میدادند

سمت زینب چو نظر می افتاد

از سر نیزه دو سر می افتاد

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

طفلان حضرت زینب(س(

 

خالق آزادگی اسیر نگردد

آینۀ فاطمی حقیر نگردد

همچو حسینم کسی امیر نگردد

کس چو پسرهای من دلیر نگردد

یاد شما باشد ای تو آیۀ توحید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

من به شما درسهای میمنه دادم

شیوۀ جنگی فنون میسره دادم

درس دفاع از حریم فاطمه دادم

دست شما از شجاعت آینه دادم

هرچه که دارید خرج یار نمائید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

حال مهیّا شود حمایل و سربند

محضر مولا روید با دل خرسند

گاه به گریه روید گاه به لبخند

سرورتان را دهم به فاطمه سوگند

تا برسید از سوی امام به تایید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

دایی محبوبتان امیر جهان است

همچو حسن نام او کلید جنان است

لنگر عرش و ستون کون و مکان است

حب ولای حسین مایۀ جان است

لحظه ای از این امام دست مدارید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

کاش که یاری کنم برادر خود را

چون ببرم باز نام مادر خود را

کی بکند رد متاع خواهر خود را

دست ببوسید و پای رهبر خود را

یکسره دست ادب به سینه گذارید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

نسل شما هست نسل حیدر کرار

صلب شما می رسد به جعفر طیار

نام یکی تان ز نام احمد مختار

نام نکوی یکی ز خالق دادار

باید امان از سپاه کوفه بگیرید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

کم نگذارید پس برادر من را

نشر دهید این سپاه و لشگر من را

دور شوید این دو دیدۀ تر من را

تا که نبینید پاره معجر من را

جبهه روید و به خیمه باز نگردید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

هستی زینب فدای جان حسینم

عون به قربان این جوان حسینم

داغ محمد مرا امان حسینم

تا که به سینه زنم نشان حسینم

ای دو جوانم روید و باده بنوشید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

جان شما هدیه بر امام زمانم

بعد شهادت میان خیمه بمانم

خجلت روی حسین قاتل جانم

نعش شما را کجا به خیمه کشانم

پس به شجاعت روید در صف توحید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

این دل من طاقت و قرار ندارد

خواهر تو تاب انتظار ندارد

نشنوم از کس حسین یار ندارد

زندگیِ بی تو اعتبار ندارد

خواهر خود را مکن ز خویش تو نومید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

***

محمود ژولیده

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

به نام نامی زینب که آیت العظمی است

قسم به نام عقیله که علم الاسماست

بلند مرتبه بانوی فاطمی علی

تمامی وجناتش تمامی مولاست

غلامزاده ایلش قبیله مجنون

کنیزه خادمه هایش عشیره لیلاست

نفس نفس نفهاتش چکامه ای شیوا

وحرف حرف کلامش قصیده غراست

قلم چگونه نویسد که خامي محض است

کلام پخته ی عمان بخوان که روح افزاست

زنی که دست خدا را در آستین دارد

زنی که یک تنه مرد آفرین کرببلاست

برای آل عبا بوده واجب التعظیم

حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست

عقیله ای که عقول از مقام او حیران

فهمید که فقاهت ز فهم او رسواست

ندیده سایه او را نگاه همسایه

اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست

ندیده سایه او را مدینه یا مکه

که شهر در قرق چند حضرت سقاست

نسیم هم نوزد سمت چادرش حتی

که این حریم حریم فرشته های خداست

نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت

مقام چادر خاتون فاطمه بالاست

هزار مرتبه شوید دهان به مشک جبریل

هنوز بردن نامش برای او رویاست

ز مادحین بزرگی این سرا مریم

ز واصفین بلندی این حرم عیسی ست

........

........

رکاب ناقه که سر قفلی علمدار است

ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست

پناهگاه تپشهای خسته سجاد

امام هاشمیان و شفیعه فرداست

اگر حسین در اعماق سینه ها جاریست

اگر حسینیه ای در تمامی دلهاست

ولی حسین خودش زینبیه ای دارد

که در تمامی افلاک بیرقش بر پاست

رسید ظهر دهم فصل اوج غم اما

میان خیمه خود مانده وز دلش غوغاست

اگر چه پای به پای برادرش رفته بود

اگرچه بانوی غمگین خیمه شهداست

اگرچه بر سر بالین هر شهیدی بود

اگر چه شاهد رزم اهالی دریاست

چقدر پیکر خونین بدست آورده

چقدر چادرش از خون لاله ها زیباست

کنار پیکر اکبر که زودتر آمد

اگر نبود حسینش چگونه بر میخواست

میان خیمه نشسته ز دور میشنوند

خروش تازه جوانهای خود که بی همتاست

دوشیر زاده ی او در کشاکش رزمند

و در حوالی آوردگاه طوفانهاست

گرفته اند تمامی پهنه را باتیغ

شنید و گفت رجزهایشان عجب گیراست

وبا شمارش تکبیرهای عباسش

گرفته است که تعداد ضربه آنهاست

پس از برادرش آهسته میکشد تکبیر

و گاه گاه بگوید برادرم تنهاست

کمی گذشت خروشی دگر نمیشنود

نوای تازه جوانها بجای آن برخواست

میان خیمه خود مانده ونمیشنوند

بغیر ناله که از سمت نیزه ها پیداست

بغیرخنده و صوت اصابت صد تیر

بغیرهلهله هایی که در دل صحراست

هنوز مادرشان گوش می کند اما

نمی رسد بجز آهی که برلب سقاست

صداصداي نفسهاي مانده درسينه است

صدای چرخش شمشیرها و مرکب هاست

میان آنهمه فریاد و ناسزا فهمید

برای بردن سرها به نیزه ها دعواست

غروب بود و میان خیام میگردید

که دید خیمه سرخی که خیمه شهداست

قدم گذاشت به آنجا که پیکر شهداست

میان آنهمه تنهای بی سر خونین

کنار پیکر اکبر که اربا راربا است

شناخت پیکر زخمی سروهایش را

اگرچه سر ز تن چاک خورده جداست

هنوز گرم تماشای کودکانش بود

که دید شعله آتش ز خیمه ها برخواست

حرم اسیر حرامی و مادری می دید

که زلف تازه جوانهای او ز نیزه رهاست

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

وقتي كسي ز جان خودش دست ميكشد

از هستي و جهان خودش دست ميكشد

وقتي كه آفتاب دلش ميكندغروب

از ماه آسمان خودش دست ميكشد

يادش ميان خلق خدا ميشود عزيز

هر كس كه از نشان خودش دست ميكشد

وقتي كه صحبت ازغم و داغ حسين شد

زينب ز كودكان خودش دست ميكشد

يك بار رو زدم به تو اينگونه تا مكن

سهميه ي مرا تو از اين غم جدا مكن

اينان در آسمان بلندت كبوترند

نام تو ميبرندبه هرجا كه ميپرند

شرمنده ام كه بيشتر از اين نداشتم

اين كودكان تمامي هستي خواهرند

در قلبشان عزاي جوانت گرفته اند

در راه تو فدايي وقربان اصغرند

شمشيرشان ميان كمر برق ميزند

شاگرد درس رزم علمدار لشكرند

خون علي ميان رگ اين دو كودك است

جنگاوري اين دو به زهرا قسم تك است

زينب بيا ببين چقدر قد كشيده اند

از بس كه پابه صفحه ي صحرا كشيده اند

دشمن هنوز دركف اين كودكان توست

تكبير اهل عرش پي حيدران توست

در اين زمان كم چقدر زخم خورده اند

ازسر بگيرتا به كمر زخم خورده اند

اي مادرشهيد كه نذرت اداشده

درقلب خسته ات چقدر غصه جا شده

ازخيمه ها بيا و ببين بي پسر شدي

مثل من حسين تو از هر نظر شدي

 

شاعر : محمد حسن بیات لو

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز چهارم ماه محرم

مادر به خيمه و دو جوانش به قتلگاه
پا مي كشند راه نفس باز وا كنند

در آخرين نفس كه نفس بر لب آمده
مي خواستند مادر خود را صدا كنند

اما زخيمه گاه نيامد بجاي او
زود آمدند تا سرشان را جدا كنند

عباس اگر نبود كه چيزي نمانده بود
می خواستند هر چه كه تيغ است جا كنند

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها