0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

به لبانم سخن نمی آید

به پرم سوختن نمی آید

 

من سر شانه ی عمو بودم

پس دویدن به من نمی آید

 

مثل زهرا به دخترت بابا

قد خمیده شدن نمی آید

 

بس که لاغر شدم پدر دیگر

به تنم پیرهن نمی آید

 

بدنت شکل تازه ای دارد

به سرت آن بدن نمی آید

 

از زمانی که بی کفن شده ای

به من اصلا کفن نمی آید

 

از روی ناقه تا زمین خوردم

عمه جانم نبود میمردم

 

غصه ای را که بغض پهنان کرد

آهِ سینه شبی نمایان کرد

 

چنگ زد هرکسی به گیسویم

گیسویم را همو پریشان کرد

 

هر که جامانده بود در کوچه

عوضش شام خوب جبران کرد

 

میشناسم زنی که من را زد

عمه او را خودش مسلمان کرد

 

مردم آن لحظه ای که نامردی

صحبت از خیزران و دندان کرد

 

به سر نیزه ای عمویم بود

دیدنش باز آرزویم بود

 

ای پدر کاش غصه سر میشد

شام زجر آورم سحر میشد

 

عمه ام را چقدر زحمت داد

گیسوانی که شعله ور میشد

 

گریه ام هرچقدر شدت داشت

شدت ضربه بیشتر میشد

 

لحظه هایی که سنگ می بارید

عمه جانم خودش سپر میشد

 

عمو عباس را خجالت داد

سنگ هایی که درد سر میشد

 

میروم چشم غصه می بارد

عمه ام را خدا نگهدار

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

دریای بی انتهائی است پیمانه ی کوچک من

کوهی است با یک فلک صبر بر شانه ی کوچک من

از زلف خود گسترم فرش و زاشگ شویم زمین را

چون میهمان بزرگی است در خانه ی کوچک من

باید که در این دل شب بر ماه گردون کنم ناز

کامشب شده بزم خورشید کاشانه ی کوچک من

دیشب به رؤیا شنیدم می گفت باب شهیدم

فردا تویی میهانم ریحانه ی کوچک من

من روی نی شمع بودم یک مشت پروانه ی دورم

دیدم که بال و پرش سوخت پروانه ی کوچک من

آخر زجور زمانه مانند زهرا شبانه

در خاک ویرانه شد دفن دُردانه ی کوچک من

من خردسالی غریب ام بر درد جان ها طبیب ام

صد کاروان دل شده گم در لانه ی کوچک من

با شعر جانسوز «میثم» گرید به من چشم عالم

سرمیت کرده جهان را پیمانه ی کوچک من

 

غلامرضا سازگار

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

زنده هستم به عشق دلداري

به اميد طلوع ديداري

گاه دنبال زندگي هستم

گاه دنبال چوبه‌ ي داري

جرعه‌ اي نور ، كاسه ‌اي خورشيد

مرحمت كن به قلب بيماري

با خيال تو دائم‌ الذكرم

موقع خواب و وقت بيداري

ما گرفتار عشق مولائيم

اي به قربان اين گرفتاري

شعله‌ي عشق خانمان سوز است

عشق در اصل آتش افروز است

 

مثل صبح بهار بيدارم

دور تو در مدار تكرارم

لب به لب ابر و باد و بارانم

آسمانم ولي نمي‌بارم

در تكاپوي نور سرزده‌ام

تازه‌ام ميل عاشقي دارم

از همان اول تولد، نه

قبل از آن كرده‌اي گرفتارم

چه بهشتي چه دوزخي باشم

دست از اين عشق برنمي‌دارم

خاك عاشق به گريه گِل شده است

دل ما با رقيه دل شده است

 

پريِ قصه‌هاي رؤيايي

چقدر تو شبيه زهرايي

زانوي غم بغل نگير عشقم

زخم داری ولي مسيحايي

عمه قربان اشك چشمانت

كه عزادار مشك سقايي

من كه گفتم پدر سفر رفته

از چه درانتظار بابايي

ناگهان يك طبق رسيد از راه

با چه شوري و با چه غوغايي

محمد بختیاری

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

سر آمد شام غم هایم، مه عیدم كجا بودی

شب آرامش من، صبح امیدم كجا بودی

سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری

نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم كجا بودی

مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا

ز پایم دانه دانه خار میچیدم كجا بودی

نه لالایی نمی خواهم دگر، اما در این مدت

كه من از درد یك شب هم نخوابیدم كجا بودی

نمی خواهم بگویم كه كجا رفتم، نمی خواهم

بپرسم از تو در بازار چرخیدم كجا بودی

نمیخواهد بگویی كه كجا رفتی، نمیخواهد

كه از خاكستر گیسوت فهمیدم كجا بودی

به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم

خودم با چشم خود دیدم، خودم دیدم كجا بودی

 

محمد رسولی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

عشق کاری به قیل و قال ندارد

عاشقی حرف جز کمال ندارد

شاه عشّاق که مثال ندارد

باغ او میوه‌ای کال ندارد

نخل‌های علی نهال ندارد

غیر راه علی مسیر ندیدم

داخل خانه‌اش صغیر ندیدم

سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم

من در این خانه غیر شیر ندیدم

شیر بودن که سنّ و سال ندارد

چون شده حیدری تبار؛ رقیّه

هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه

مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه

گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه

در کمالات؛ او مثال ندارد

بر رخ او خدا نقاب کشیده

روی او پرده‌ی حجاب کشیده

جای چشمانش آفتاب کشیده

صورتش به ابوتراب کشیده

حیف در زندگی مجال ندارد

خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده

نازدانه‌ست ناسزا نشنیده

پابرهنه به روی خار دویده

گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده

او الفباش غیر دال ندارد

مثل یک شیشه‌ی بلور، شکسته

همچو خشتی که در تنور شکسته

سنگ خورده ولی غرور شکسته

زیورش را کسی به زور شکسته

نزن او با کسی جدال ندارد

بر سرش ریخت آسمان خرابه

زخم‌ها خورد از زبان خرابه

معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه

آه؛ پروانه در میان خرابه

جای سالم به روی بال ندارد

بین انظار رفت مسخره کردند

سر بازار رفت مسخره کردند

دست به دیوار رفت مسخره کردند

کوچه هر بار رفت مسخره کردند

معجر پاره قیل و قال ندارد

زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد

دخترک را بدون فاصله می‌زد

گردنش را گرفت سلسله می‌زد

گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد

طفل ترسیده که سؤال ندارد

کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت

خشت‌ها بالشی به زیر پرش ریخت

دختر شاه بود و موی سرش ریخت

گریه‌ها وقت دیدن پدرش ریخت

خواهشی او جز وصال ندارد

 

 

محمدجواد پرچمی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

ویران‌نشین شدم که تماشا کنی مرا

مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا

گفتم می‌آیی و به سرم دست می‌کشی

اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا

آن شب که گم شدم وسط نیزه‌دارها

می‌خواستم فقط که تو پیدا کنی مرا

از آن لبی که دور و برش خیزرانی است

یک بوسه‌ام بده که سر و پا کنی مرا

با حال و روز صورت تغییر کرده‌ات

هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا

معجر نمانده است ببندم سر تو را

پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا

وقتی که ناز دخترکت را نمی‌خری

بهتر اسیر زخم زبان‌ها کنی مرا

حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیم‌ها

باید زبان بگیری و لالا کنی مرا

عمّه ببخش دردسر کاروان شدم

امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا

 

احسان محسنی‌فر

 

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

زخم هایم همه اش گشته مداوا مثلاً

چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً

 

آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی

باشد ای رأس حنا بسته تو بابا مثلاً…

 

…مثلاً خانه مان شهر مدینه است هنوز

و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلاً…

 

…کار من چیست ؟ نشستن به روی زانوی تو…

کار تو چیست ؟ بگو …شانه به موها مثلاً…

 

یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی

تو نبی باشی و من ، ام ابیها مثلاً

 

جسم نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر

مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً...

 

محمد علی کردی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

همه شادند دخترت گريان

همه خوابند دخترت بيدار

 خيلي امروز مردم اين شهر

 دادنم با نگاهشان آزار

 دخترت را ببر به همراهت

خسته از دست روزگار شده

يا كه تشخيص تو شده مشكل

 يا دو چشم رقيه تار شده

گر به دور سرت نمي گردم

پر پرواز من شكسته شده

مثل سابق زبان نمي ريزم

دو سه دندان من شكسته شده

وسط ازدحام وخنده ي شام

بغض تنهايي ام ترك ميخورد

 هركجايي كه گريه ميكردم

عمه ام جاي من كتك ميخورد

دختري چند كوچه بالاتر

به من وحال و روز من خنديد

بين دستش عروسكي هم داشت

ه گل سينه سوز من خنديد

 ميكشم دست برسر و رويت

چه قدر پلك تو ورم دارد

برلبت زخم تا بخواهم هست

ولي انگار بوسه كم دارد

آنقدر روي خارها رفتم

بخدا هر دوپاي من زخم است

لرزش دست من طبيعي نيست

نوك انگشتهاي من زخم است

 

شاعر : محمد حسن بیات لو

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

رسیده موج موهایت به دست خسته ی ساحل

به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل

 

به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی

که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل

 

به اشکِ چشم و مژگانم زنم من آب و جارویت

کمی خاک است و خاکستر میان ما شده حائل

 

ز دندانت خبر دارم، ز دندانم خبر داری؟!

هزارن دردسر دارد، همین یک بوس ناقابل

 

فقط قاری من باش و دگر قرآن نخوان جایی

اگر هم آیه ای بر تو به روی نیزه شد نازل

 

ز چشمت خواندم انگاری که پرسیدی ز احوالم

خبر داری که با صورت، زمین خوردم من از محمل؟

 

پدر بعد از عمو جانم، رسیده بر گلو جانم

زمین خوردم مرا از مو کشید آن رومی جاهل

 

عدو دنبالم افتاد و ز ترسش زیر لب گفتم:

أغثنی یا اباالقربة، أغثنی یا ابافاضل

 

لگد زد سمت پهلویم، ولی من در تکاپویم

چرا بوی تو را دارد شیار چکمه ی قاتل؟

 

پدر شیرین زبان بودم ولی دستان سنگینش

گرفت از من توان گفتن یک جمله ی کامل

 

شبیه مادرت دستم مرا از پا در آورده

نمازم دردسر دارد، قنوت من شده مشکل

 

ز دلسوزی زنی آمد به دستش نان و خرمایی

به من رو کرد و تعارف زد: "بگیر این لقمه را سائل"

 

اگر عمه نبود اصلا نمی دانم چه می کردم

جسارت کرد آن شامی در آن بزم و در آن محفل

 

شدم خسته دگر بابا، مرا باخود ببر بابا

هزاران حرف ناگفته، شود کتمان میان دل

 

***

 

تمام شاعران بی بی فدای تار گیسویت

هزاران چون فرزدق ها هزاران همچنان دعبل

 

محمد جواد شیرازی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 

عاقبت سایه بالای سرم می آید

پدر خوبتر از خوبترم می آید

مثل یک شاخه خشکم  که شکستند مرا

پدر از را ه رسد برگ و برم می آید

بی عصا روی زمین میکشم این پیکر را

به امیدی که ز ره بال و پرم می آید

باز هم میل تماشای فلک را دارم

با پدر نیز علمدار حرم می آید

نیست آهی به بساطم بخرم پارچه ای

پدرم گفته که چادر به سرم می آید

گوشواره و النگو به چه کارم آید

وقتی از عرشه نی ها گوهرم می آید

آبرویم نرود کاش در این وادی شام

همه جا گفته ام امشب پدرم می آید

منتظر مانده ام  وجان به لبم آمده است

خبری گرکه نیاید خبرم می آید

مو پریشانم و خاکستری و سوخته ام

هرچه امد به سر تو به سرم می آید

ای کسی که  به من و خواهر من  طعنه زدی

صبر کن صبر عموی قمرم می آید

 

موسی علیمرادی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

رد چندین زخم بر هر زخم بود

پیکر تو زخم اندر زخم بود

از قفای نی نگاه انداختم

صورت ماهت سراسر زخم بود

لوح، جسم تو، قلم، شد نیزه ها

هر چه می دیدم به دفتر زخم بود

شمر کار عمه ام را سخت کرد

بوسه گاه عمه، حنجر، زخم بود

آسمان نیزه سهم من نشد

ای پدر بال کبوتر زخم بود

راستی بابا اگر که بود عمو

صورت من زیر معجر زخم بود؟!

من اگرچه لاله ام گلبرگ هام

مثل آن یاس معطر زخم بود

بین صحرا مادرت آمد هنوز

سینه اش از میخ آن در زخم بود

محمدحسین مهدی پناه

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

پس از تو کار من و دل فغان و شیون شد

هرآنچه غُصه جهان داشت قسمت من شد

خوش آمدی گل صدبرگ گلشن زهرا

زیُمن آمدن تو خرابه گلشن شد

نفس شمرده زدم تا رسد شب وصلت

اگرچه سخت برایم  نفس کشیدن شد

به چهـرۀ گُل تو گـر نشسته شبنم اشک

به شوق دیدن تو چهره ام مزّین شد

مرنج گر نشدم با خبر ز آمدنت

"چراغ دیده نمی داشت دیر روشن شد" *

پس از تو دوست ندیدم به هرکجا رفتم

زمانه با من ماتم رسیده دشمن شد

نگاه غرقه به خونت به چشم خونینم

نوید می دهد اکنون که گاه رفتن شد

رسیده عطر شهادت به من، که هاتف غیب

خبر رسانده مرا وقت جان سپُردن شد

ز شرح درد دل جـانگداز اهل البیت

همیشه کار"وفائی" فغان و شیون شد

 

*نظیری نیشابوری

 

 

 

سید هاشم وفایی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

همینا که سر بابامو با طبق اوردن
یکی یکی گوشواره هامو دزدیدن و بردن
گرسنه ام اما دیگه از دنیا سیرم
زمونی اومدی که من خیلی پیرم
اروم اروم دارم بابایی میمیرم
گلایه تنها ندارم از این همه کبودی
گوشش کرده گوشواره ها مو دختر یهودی
شبیه قد عمه جون قدم خم شد
اتیش گرفته دامنم موهام کم شد
دخترکت همسفر نا محرم شد
اگر سخن گفتنم شده نامفهوم و خسته
بابا جون غذرم رو بپذیر دندونم شکسته
بابا بابا .م. من .من من لکنت دارم
کارم شده گریه و هر شب بیدارم
گریه برای تو همش گشته کارم
شبای این خرابه خیلی خیلی سرده
دلم کوچیکه ولی یک دنیای درده
هر کسی دید حال و روزم تا می بینه
اه می کشه برای من از توسینه
عاقبت یتیم شدن بابا اینه
خیلی سرم درد می کنه امشب بابا
ببین سه ساله ی تو شد عین پیرا
نه گیسویی مونده برام نه دست و پا
راستی شنیدی که یه شب گم شده بودم
ترسیدم و می لرزیدش همه وجودم
نیمه شب بیا بونا ترسم داره
اونم یه دختر یتیم که بیماره
ببین هنوز رو کف پام زخم خاره
دیدم که رفته قافله خیلی تنهام
گفتم اگر که بود عموم می کرد پیدام
یه وقت دیدم تو بغل گرم زهرام

 

محسن عرب خالقی

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بابا حسین...
چشم تارم شبیه دریا شد 

قامتم زیر غصه ها تا شد 

ماه شبهای من هویدا شد 

دیده ام فرش راه بابا شد 

 

انتظارم به سر رسید عمه 

پاشو پاشو پدر رسید عمه 

 

شب شده، ماه آمده پیشم 

حضرت شاه آمده پیشم 

یوسف از چاه آمده یشم 

پدر از راه آمده پیشم 

 

تا که همراه خود مرا ببرد 

تا به هر جا که شد مرا ببرد 

 

ای پدر آمدی ولی با سر 

سرت آسیب دیده سرتاسر 

شد برایم چنان معما،سر 

که چه سان رفت روی نی ها،سر 

 

ای پدر کاش جای این سر تو 

پاره می شد گلوی دختر تو 

 

بیش از این زنده ماندنم حرج است 

پاسخ ناله ام دهان کج است 

دنده هایم شکسته رج به رج است 

پیکر من ز چند جا فلج است 

 

شام مثل مدینه یا مکه  

استخوان بندزن ندارد که

 

 

وای از درد کاسهء زانو 

وای از تازیانه و پهلو 

کاش در کوچه های تو در تو 

سر من می شکافت تا ابرو 

 

کی به پیشانی تو سنگ زده 

کی ز خون بر رخ تو رنگ زده 

 

دختر آنکه بر تو سنگ زده 

آن که با خون بر تو رنگ زده 

دو سه باری به روم چنگ زده 

گفته ای بینوای جنگ زده 

 

کیف کردی چه ناخنی دارم؟ 

من پدر دارم از تو بیزارم 

 

تنم از زخم پر ستاره شده 

دامنم طعنهء شراره شده 

چادرم در نزاع پاره شده 

آستینهام چند کاره شده 

 

یکی از پیش تو نقاب شده 

یکی از روی سر حجاب شده 

 

شامیان صدجفا به من کردند 

خنده بر اشک یاسمن کردند 

رخت غارت شده به تن کردند 

سر معجر بزن بزن کردند 

 

پس تو دیگر مپرس موت چه شد 

یا زر آویزهء گلوت چه شد 

 

سر پاکت چگونه بند شده 

روی این نیزهء بلند شده 

گیسوی دخترت کمند شده 

لبم ای دوست مستمند شده 

 

پس بیا و دوباره بوسم کن 

خود بزرگم کن و عروسم کن 

 

بار غمها  کشیده ام بابا 

کنج ازلت گزیده ام بابا 

مثل زهرا خمیده ام بابا 

پیرو آن شهیده ام بابا 

 

کاش گل محترم شود روزی 

این خرابه حرم شود روزی 

 

غصه ها تاب از دلش برده 

همه دیدند زار و افسرده 

روی لبهای خیزران خورده 

دخترک لب نهاده و مرده 

 

از تن زار خسته اش جان رفت 

قصهء دخترک به پایان رفت 

 

 

حسین قربانچه

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

ﺳﻔﻴﺮ ﻋﺸﻘﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﺭ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺷﺎﻣﻢ
ﺭﻗﻴﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺍﻳﺎﻣﻢ
ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺷﺎﻩ ﻣﺸﺮﻗﻴﻨﻢ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺣﺴﻴﻨﻢ ﻣﻦ
ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺧﻄﻮﻁ  ﺻﻔﺤﻪ ﺯﺭﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﻗﻴﺎﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺳﺮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺩﻭﺭﻧﻤﺎﻱ ﺑﺪﻳﻊ ﻧُﻪ ﻓﻠﮏ ﺍﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻗﺼﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺪﮎ ﺍﺳﺖ


سید حسن خوشزاد

 
 
جمعه 30 مهر 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها