0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

آسمان دلش از غصه حکایت می کرد

با پدر داشت که از کوفه شکایت می کرد

مو به مو، لحظه به لحظه همه ی واقعه را

با اشارات نظر بر تو روایت می کرد

دختر عاطفه با چوبِ سراسر کینه

سر یک بوسه ز لب هات رقابت می کرد

از همان وقت که بر نیزه سواری رفتی

دشمنت هر چه که می خواست جنایت می کرد

دل شکسته، سر بشکسته در آغوش گرفت

ولی آهسته که حال تو رعایت می کرد

به سر زلف پریشان تو بسته است دخیل

حاجتی داشت زمانی که صدایت می کرد

در دلش گفت خدایا بروم همره او

باید این بار که بابایم عنایت می کرد

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت

زخمی ترین یتیم خرابه توان گرفت

باران چشم های رقیه شروع شد

از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

طرفند گریه هاش به داد پدر رسید

سر را ز دست بی ادب خیزران گرفت

رو پوش را ز روی طبق تا کنار زد

لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

«بابا» یکی دو بار بریده بریده گفت

با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

می گفت گوشواره فدای سرت ولی

دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

حالا گرسنگی به سراغم که آمده

آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود

در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

چشم های خرابه روشن شد، با طلوع سرت قمر بابا

می پرد پلک زخمیم از شوق، ذوق کرده است این قدر بابا

در فضای سیاه دل تنگی، چشم هایم سفید شد از داغ

سوختم، ساختم بدون تو، خشک شد چشم من به در بابا

این سفر را چگونه طی کردی؟ با شتاب آمدی تنت جا ماند

گاه با پای نیزه می رفتی، گاه گاهی به پای سر بابا

از نگاهم گدازه می ریزد، اشک نه خون تازه می ریزد

سینه آتش فشانی از داغ است، دخترت کوه خون جگر بابا

گوشه ی این قفس گرفتارم، شور پرواز در سرم دارم

تکه ای آسمان اگر باشد، قدر یک مشت بال و پر بابا

شعله ور شد کبوتر بوسه، سوخته شاخه ی لبان تو را

خیزران از لبان شیرینت، قند دزدیده یا شکر بابا؟

شام سر تا به پا همه چشمند، قد و بالای من تماشا شد

من شهید نگاه می باشم، کشته ی این همه نظر بابا

دارم از داغ کوچه می گویم، باغ آتش بهشت پهلویم

با تمام وجود حس کردم، مادرت را به پشت در بابا

قدری آغوش عمه پوشیدم، کاش می مردم و نمی دیدم

یا که معجر بده همین حالا، یا که امشب مرا ببر بابا

عمه در قحط غیرت یک مرد، بین طوفان سنگ و زخم و درد

خم به ابروش هم نمی آورد، شیر زن بود شیر نر بابا

طعنه ها قد کمانی اش کردن، تیر شد در نگاهشان هر بار

تا به من خیره شد نگاه سنگ، سینه ی او شده سپر بابا

نه از این بیشتر نمی خواهم، تا که سربار خواهرت باشم

جان عمه نرو بدون من، قصه ی من رسیده سر بابا

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س) – اسارت

 

یه گل یاس خمیده

برگ گلهاشو کی چیده؟

روی نیزۀ  اسیری

سر باباشو می دیده

پهلو ها شو کی شکسته؟

از زمونه شده خسته

با سر و روی برهنه

می دوید با دست بسته

روی خارای  بیابون

زخمی میشه پای مجنون

سر بابش روی نیزه

تن باباش روی هامون

روی نی قرآن می خونه

بابای خوب و غریبش

می رسه تا  آسمونا

نالۀ امن یجیبش

باباجون مهربونم

الهی دردت بجونم

رگ های سرت بابا جون

پره خون شده می دونم

بابا جون پرام شکسته

غم روی دلم نشسته

مرغ لب های من امشب

روی این رگات نشسته

باباجون کدوم حرومی

رگاتو ز هم گسسته

چشای خمار عشقو

نکنی تو باز و بسته

اینجا جای گریه زاری

شادی می کنن برامون

توی این شبای غربت

یا حسین حسین نوامون

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

تنها سه سال داشت چرا پس تکیده بود

در کوره ای ز درد و بلا آب دیده بود

چین و چروک صورت او شرح حال او

یعنی به قدر کل جهان داغ دیده بود

یک لحظه فکر کن که چرا دختری صغیر

هنگام راه رفتنِ خود قد خمیده بود

فرصت نکرده خون سرش منعقد شود

زیرا که دائماً ز سرش خون چکیده بود

شیرین زبان خانه ی ارباب از چه روی

لکنت گرفته بود و زبانش بریده بود

از لحظه ای که رفت عمویش به علقمه

یک روز خوش دگر به دو عالم ندیده بود

پاره شده است پرده ی گوشش ز ضربه ها

گوشی که قصه های پدر را شنیده بود

از رعشه ای که دست نحیفش گرفته بود

معلوم بود داغ عظیمی کشیده بود

«دعبل» دگر بس است مزن شعله بر جهان

یا لال باش یا که نما خاک بر دهان

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)- مصیبت

 

 یاسم ولی نشسته ز پا باغبان من

 چندیست لاله فام شده آسمان من

 دیروز دست های توام بستر و کنون

 این گوشه ی خرابه شده آشیان من

 عمری تو قصه گفتی و من پا به سر به گوش

 اکنون تو راست تا شنوی داستان من

 بر خاک ها دویدم و ذکرم حسین بود

 جز نام تو شنیده نشد از دهان من

 گشته شبیه مادر پهلو شکسته ات

 روی کبود و قامت هم چون کمان من

 کی دیده با یتیم بدین سان جفا کنند

 از فرط درد سو ندهد دیدگان من

 در وصف ضرب دست عدو این کفایت است

 کز ضربه ای فتاده به لکنت زبان من

 بابا به گوش تا که وصیت کنم تو را

 هرگز به طشت، آیه مخوان مهربان من

 دشمن حیا ز آیه ی قرآن نمی کند

 با خیزران دهد لب لعلت نشان من

 لازم نبود بعد تو ای راحت دلم

 با ضرب تازیانه بگیرند جان من

 یک چند سایه سار تو ام سرپناه بود

 "تنها" سپهر گشته کنون سایبان من

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دوش وقت سحر از یار خبر می آمد

وندر آن ظلمت شب داشت پدر می آمد

بی خود از خویش، دگر درد فراموشش شد

داشت از اوج فلك، قرص قمر می آمد

چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر كه با سوز جگر می آمد

هاتف آن روز بدو مژده دیدار نمود

كه سری در پی او داشت به سر می آمد

همت عمه و انفاس پدر شد ور نه

در همان كوچه دگر حوصله سر می آمد

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 

شناخت چشم تر عمه این حوالی را

شناخت تك تك این قوم لا ابالی را

چقدر خون جگر خورد مرتضی شب ها

ز یادشان ببرد سفره های خالی را

هنوز عمه برایم به گریه می گوید

حكایت تو و آن فصل خشكسالی را

نمی شود كه دگر سمت معجرش نروی؟

به باد گفته ام این جمله ی سوالی را

عطش به جای خودش، كعب نی به جای خودش

شكسته سنگ ملامت دل سفالی را

دلم برای رباب حزینه می سوزد

گرفته در بغلش كودك خیالی را

شبیه مادرتان زخمی ام، زمین گیرم

بگو چه چاره نمایم شكسته بالی را؟

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

به زحمت تكیه بر دیوار می‌كرد

گهی این جمله را تكرار می‌كرد

الاهی صورتش آتش بگیرد !

كه با سیلی مرا بیدار می‌كرد

×××

چه داغی بر جگر بگذاشتی زجـر

عجب دست زمختی داشتی زجـر

كه هر كس دید گلبرگ رخم را

به طعنه گفت كه گل كاشتی زجـر

×××

چو زینب پیكرش را آب می ریخت

ستاره بر تن مهتاب می ریخت

همه دیدند چون زهرای اطهر

ز هر جای تنش خوناب می ریخت

×××

نه تنها پیكرش بی تاب بوده

كه گل زخم تنش خوناب بوده

چه كاری كرد سیلی با دو چشمش؟

كه گوئی چند روزی خواب بوده

×××

تمام پیكرش از درد می‌سوخت

لبش از آه آهِ سرد می‌سوخت

اگر چه شمع سـرخ نیمه جان بود

ندانم از چه رنگ زرد می‌سوخت

×××

تمام درد بر جانم نشسته

رد خون روی دستانم نشسته

تو خوردی خیزران و، من ندانم

چرا زخمش به دندانم نشسته

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

تو را آورده ام این جا که مهمان خودم باشی

شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم

تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

فراقت گر چه نابینام کرده باز می ارزد

که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی

پدر نزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم

به تو حق می دهم پاره گریبان خودم باشی

اگر چه عمه دل تنگ است اما عمه هم راضی ست

که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی

از این پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد

یک امشب را نمی خواهی پدر جان خودم باشی

سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد

بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی

سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند

تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی

کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد؟

فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی

***

اگر چه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است

تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

لب بسته است، بی رمق و خسته، بی شکیب

لبریز اشک و آه ولی ، فاطمی، نجیب

دنیای شیون است، سکوت دمادمش

باران روضه است همین اشک نم نمش

زهرائی است، شکوه ز غم ها نمی‌کند

جز آرزوی دیدن بابا نمی‌کند

حرفی نمی زند ز کبودی پیکرش

از سنگ های کینه و گُل های معجرش

با بی‌کسی قافله خو کرده آه آه

با طعنه های آبله و زخم گاه گاه

آری نمک به زخم دل غم نمی زند

از گوشواره پیش کسی دم نمی زند

هرگز نگفته از غم و درد اسیری اش

از ماجرای سیلی و دندان شیری اش

سنگ صبور هر دل بی تاب می‌شود

لب بسته و در آتش غم آب می‌شود

اوقات ابری اش بوی غربت گرفته اند

حالا که واژه ها همه لکنت گرفته اند

×××  

با آه های شعله ورش حرف می زند

او با اشاره‌ی نظرش حرف می زند

حالا که غرقِ خون شده لب های کوچکش

با اشک های چشم ترش حرف می زند

او هرگز از تسلّی سیلی سخن نگفت

دارد تمام بال و پرش حرف می زند

لب بسته است از همه‌ی اهل کاروان

بر نیزه با سر پدرش حرف می زند

×××

می پرسد از سر پدر و شرح سرگذشت

گاهی به روی نیزه و گاهی میان تشت

بابا بیا به خاطر عمه سخن بگو

لب باز کن دو مرتبه «زهرای من» بگو

بابا بگو برای من از روز اشک و آه

از آن همه مصائب جان سوز قتلگاه

بابا برای دخترت این حرف ساده نیست

معنای نعل تازه و تیر سه شعبه چیست؟

آتش زده به جان من این داغ بی امان

انگشر تو نیست در انگشت ساربان؟!

خونین شده به روی لبت آیه های نور

خاکستری به چهره‌ی تو مانده از تنور

جاری‌ست خون تازه ز لب‌هات هم چنان

بابا چه کرده با لب تو چوب خیزران ...

این لحظه ها برای سه ساله حیاتی است

روی لبش ترنم «عجّل وفاتی» است

حالا که سر زده به شب تار او سحر

حالا که آمده به خرابه سر پدر

دیگر تحمل غم دوری نمی‌کند

در حسرت فراق صبوری نمی‌کند

یک بوسه از سر پدر و ... جان که بر لب است

داغ سه ساله اول غم‌های زینب است

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری قصه چیست؟

هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد

آن زن غساله هم اشکش در آمد گریه کرد

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 حضرت رقیه(س)-شهادت

 

از درد بی حساب سرم را گرفته ام

با دستمال بال و پرم را گرفته ام

از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی...

این خارهای موی سرم را گرفته ام

دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد

یعنی اجازه ی سفرم را گرفته ام

مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس

این جا منم فقط کمرم را گرفته ام

خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست

از دست این و آن پدرم را گرفته ام

خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها

این چند موی مختصرم را گرفته ام

آیینه نیست که ببینم جمال خویش

از چشم های تو خبرم را گرفته ام

تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر

امروز از خودم نظرم را گرفته ام

این شهر را به پای تو ویرانه می کنم

مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

نشان دست ضعیفش به هیچ بالی نیست

شکست خورده تر از ساقه اش نهالی نیست

به اشک آینه ی او در این شب آبی

قسم که چشمه زمزم به این زلالی نیست

ز بس فرشته نشسته در این بهشت خراب

برای آمدن عشق جای خالی نیست

بگو که گریه کند هر چقدر می خواهد

که تازیانه وحشی در این حوالی نیست

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم

بی آب و دانه مانده ام و مختصر شدم

تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست

از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم

زانو بغل نمودن من ناز کردن اســت

از بوسه ی سکینه و تو با خبر شدم 

دستی کشیده ای به سر و روی او ولی

من با سرت به روی سنان همسفر شدم

جان می کَنم، قدم بزنم می خورم زمین

بی دست و پا ز شدت درد کمر شدم

امشب بیا و دخترکت را قبول کُن

وقــتی برای قافــله ای درد سر شدم

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:08 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها