0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت 

 

دل كباب كه دیگر شرر نمی خواهد 

انیس غصه و غم چشم تر نمی خواهد

كبوتری كه قفس را مزار می داند

برای زندگی اش بال و پر نمی خواهد

یكی بپرسد از این قوم بی حیا كه مگر

سه ساله دختر تنها پدر نمی خواهد؟

اگر بهانه بابا گرفت دختركی

به غیر مرحمتی مختصر نمی خواهد

یكی به عمه بگوید به من سپر نشود

شكسته دستم و دیگر سپر نمی خواهد

بهانه جویی من مشكل خرابه شده

در این خرابه كسی درد سر نمی خواهد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

چون تکان می دهد سر و رویش

پر شود صد محله از بویش

آن که بالین خواب او هر شب

دست عباس بود و بازویش

فخر جبریل و کار میکاییل

که ببوسند غباری از کویش

چه به هیبت به بر کند چادر

تا بپوشد سیاه گیسویش

بوسه گاه همیشگیِ پدر

جبهه و طاق هر دو ابرویش

هجمه ی موج پر تلاطمِ درد

چه شتابی گرفته بر سویش

روضه خوان مصیبتی است عظیم

مشت تاری که رفته از مویش

چه شد آن گوشواره ی پدری؟

چه کسی برده است النگویش؟

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

بین عشّاق جهان تا کی سفر باشد؟ بس است

تا به کی لیلا ز مجنون بی خبر باشد؟ بس است

جان لب هایی که بستی پلک هایت را مبند

سهم من از تو نگاهی هم اگر باشد بس است

نه غذا نه آب نه معجر نه مو نه پا نه کفش

گوشواره هم نمی خواهم پدر، باشد بس است

عمّه امری نیست؟ دارم رفع زحمت می کنم

بودنم تا کی برایت دردسر باشد؟ بس است

دیر شد برخیز گفتم که به عمّه گفته ام

یک نفر از رفتن من با خبر باشد بس است

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س) -شهادت

 

به امیدی كه بیایی سحری در بر من

خاك ویرانه شده سرمهٔ چشم تر من

مدتی می شود از حال لبت بی خبرم

چند وقت است صدایم نزدی دختر من

من همان لاله افروختهٔ خون جگرم

كه همین لخته فقط مانده به خاكستر من

شب این شام چه سرمای عجیبی دارد

تب این سوز كجا و بدن لاغر من

دارم از درد مچ دست به خود می پیچم

ظاهراً خرد شده ساقه نیلوفر من

چادرم پاره شد از بس كه كشیدند مرا

لحظه ای وا نشد اما گره از معجر من

موی من دست نخورده است خیالت راحت

معجر سوخته چسبیده به زخم سر من

كاشكی زود بیایی و به دادم برسی

تا كه در سینه نمانَد نفس آخر من

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-سفارشات پدر

 

بخوان برای پدر ای رقیه، قرآنی

كه ساده بگذرد این لحظه های طولانی

رقیه جان، به خدا اصغر از تو تشنه تر است

تو حال و روز علی را كه خوب می دانی

ز من مخواه كنم التماسِ این لشگر

برای جرعۀ آبی و لقمۀ نانی

به جز خدا به كسی هرگز التماس نكن

كه این جدا بود از شیوۀ مسلمانی

فقط به یاری پروردگار دل خوش كن

كه دل خوشی به كسی جز خداست، شیطانی

و حاجت همه دست خداست و تنها

خودش ز بندۀ خود می كند نگهبانی

تو در مسیر بهشتی كمی تحمل كن

كه صبر اگر نكنی در مسیر می مانی

اگر خدای نكرده كمی كتك خوردی

بگو كه بر سر قول و قرار می مانی

دعا، دعا، نشود دخترم فراموشت

زمان هول و هراس و دم پریشانی

سفارشات پدر را به خاطرت بسپار

كه ساده بگذرد این لحظه های طولانی

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

«بر نیامد از تمنای لبش كامم هنوز»

او به روی نیزه رفت و من به دنبالش هنوز

زینت دوش نبی مصطفی حقش نبود

بر زمین كربلا ماند پر و بالش هنوز

گر چه دور افتاده ام فرسنگ ها از باغ گل

می رسد بوی گلاب از جسم پا مالش هنوز

حال با غارت گری هاشان چه سازم بعد او

خنجر و انگشتری باقیست جنجالش هنوز

دخترك هم سهم خود را برد از این ماجرا

مانده جای تازیانه بر پر و بالش هنوز

دید در بازار طفلی آن چه غارت رفته بود

در حراج افتاده بود معجر و خلخالش هنوز!

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

تا آمدی خرابه نشین ات شفا گرفت

زخم تمام پیکر خونم دوا گرفت

من نذر کرده ام که بمیرم برای تو

شکر خدا که بالاخره این دعا گرفت...

***

تا گوشواره را کشید دو چشم ام سیاه رفت

بابا ز دخترت به خدا اشک و آه رفت

یا اسب بود... یا یکی از دشمنان تو  !!!

از روی پیکرم که زمین خورد راه رفت...

***

یک لحظه دید عمه مرا، اشک باره شد

داغ مدینه در دل زارش دوباره شد

نامرد سیلی اش دو هدف داشت هم زمان

هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست

از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست

شب‌ها که سر به سردی این خاک می نهم

کو دست مهربان نوازش گری که نیست

باید برای شستن گل ‌زخم‌های تو

باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست

آزاد شد شریعه همان عصر واقعه

یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست

تشخیص چشم های تو در این شب کبود

می خواست روشنایی چشم تری که نیست

دستی کشید عمّه به این پلک‌ها و گفت:

حالا شدی شبیه همان مادری که نیست

دیروز عصر داخل بازار شامیان

معلوم شد حکایت انگشتری که نیست

حتّی صبورِ قافله بی‌صبر می‌شود

با خاطرات خسته‌ترین دختری که نیست

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

آیینه دار قافله ی بی قراری ام

آیینه ام شکسته و گرد و غباری ام

بیچاره می کنم همه ی شهر شام را

از ناله ها و گریه ی شب زنده داری ام

حرفی بزن برای دلم، صحبتی بکن

یک مرهمی گذار بر این زخم کاری ام!

بابا مگر لبان تو آسیب دیده اند؟

صحبت نمی کنی پدر لب اناری ام؟

شانت به نیزه نیست بیا روی دامنم!

دستم نمی کند که در این کار یاری ام!

بالای نیزه بودی و دیدم به چشم خود

سنگت زدند تا شکنند استواری ام

این نیزه نیست رحل کتاب رقیه است

جبریل آمده به ملاقات قاری ام!

کوه وقار بودم و مملو از غرور

حالا ببین تو وسعت این شرمساری ام

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

تمام می شوم امشب در آخر قصّه

بخواب بانوی احساس! دختر قصّه!

یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت

یکی یکی همه رفتند از درِ قصّه

ببند چشم خودت را! فقط تجسم کن!

میان شعله ی آتش سراسر قصّه...

خیال کن که لبت تشنه است و از لب آب

بدون آب بیاید دل آورِ قصّه

بده امانت شش ماهه را به دست پدر

که پر بگیرد از این جا کبوترِ قصّه

***

نپرس از پدرت او هنوز هم این جاست

نپرس از تن در خون شناور قصّه

بلند شو! و بدو! پا برهنه تا خود صبح

نخواب تا برسی سمت دیگر قصّه

و گوشواره ی خود را در آر! می ترسم

 پری بماند و دیو ستمگرِ قصّه

***

بخواب! نیمه ی شب شد، خرابه هم خوابید

بخواب کودک تنها! قلندرِ قصّه!

بگیر گوش خودت را سه ساله ی خوبم!

که پیر می شوی امشب از آخر قصّه:

بگیر روی دو پایت سر پدر را، آه...

بگیر اگر چه که سخت است باور قصّه

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

آمدی تازه ز ره، خسته نباشی بابا

باقی ام نیست توان بهر تلاشی بابا

وقتْ کوته، سخنِ مانده به دل بسیار است

پس نگیر هیچ سراغی ز حواشی بابا

کو عمو؟ آن که سپاه از علمش بر پا بود

قول دادی که سپه را تو نپاشی بابا

هر کسی رفت سفر، همره او سوغات است

بر لبت خرده ی چوب است و خراشی بابا

دیدم از دور ،سگان دور و برت حلقه زدند

راست گفتند؟ تنت شد متلاشی بابا...

گر تو باشی کسی آزار نخواهد دادم

من دعا می کنمت تا که تو پاشی بابا

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 

بابا بیا ببین بدنم درد می كند

از ضربه های سنگ، سَرم درد می كند

 از بس زدند بر لب و دندان دخترت

 باور كن ای پدر دهنم درد می كند

 زخم لب تو بر لب من زخم می زند

 از درد تو تمام تنم درد می كند

 از داغ قتلگه همه شب گریه كرده ام

 بابا ببین كه چشم تَرَم درد می كند

 بابا منم همان كه جگر گوشه ی تو بود

 حالا نگاه كن، جگرم درد می كند

 آه از عطش سرای جگر سوز كربلا

 با یاد آب، زخم لبم درد می كند

 وقتی كه یاد ساقی كرب و بلا كنم

 احساس می كنم كمرم درد می كند

 تازه شدم شبیه همان مادری كه گفت:

 زینب قبول كن نفسم درد می كند

 آن قدر زخم روی تنم جا گرفته است

آن قدر كه حتّی كفنم درد می كند

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

این استعاره ها ز زبان سه ساله است:

«ماهی به جای حوض درون پیاله است

گر چه بدون دست و تن و پای آمده

هرگز گمانه نیست که محتاج باله است

انگار تیغ سخت عدو کُند بوده است

بابا! هنوز پلک دو چشمت مچاله است

گویا فشار زانوی دشمن زیاد بود

عکس دهان باز تو هم شکل ناله است

از نعل اسب و چکمه سراغت گرفته ام

ای ماه من تمام تنت جای چاله است

قربان زخم های لبِ لب پریده ات

سویی به دیده ام بده، لب هات هاله است

افتاده بود چوب به جان لبان تو...

آیات از لبان تو هم رنگ ژاله است

پایت کشاند عدو سوی مقتل به زور دست

چینِ جبینت از سرِ دردِ کشاله است

طوفان هجوم برده و این گونه گشته ای

پرپر شدن نوشته و تقدیر لاله است»

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س) -شهادت

 

این همه درد دلم چشم تری می خواهد

آتش سینه ام امشب جگری می خواهد

قصه های شب یلدای فراق من و تو

تا كه پایان بپذیرد سحری می خواهد

باز خاكسترم از شوق تو پروانه شده

شمع من  شعله تو بال و پری می خواهد

مگر احوال دلم با تو به سامان برسد

سینه آرام ندارد كه سری میخواهد

دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا؟

هر سفر قاعدتاً همسفری میخواهد

حال من حال یتیمی است كه هر شب تا صبح

دامن عمه گرفته پدری می خواهد

خون پیشانی تو آتش این دل شده است

لاله تا داغ ببیند شرری می خواهد

نكند باز هم این زخم دهن باز كند

لب تو بوسه آهسته تری می خواهد

چادرم سوخته فكر كفنم باش پدر

قامتم پوشش نوع دگری می خواهد

این شب آخری ای كاش عمو پیشم بود

شام تاریك خرابه قمری می خواهد

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

از شوق دیدار تو بابا پر گرفتم

یعنی که جان تازه در پیکر گرفتم

چشم انتظار دیدن روی تو بودم

شکر خدا رأس تو را در بر گرفتم

حرفی نگفته در میان سینه دارم

بغضم شکست و روضه را از سر گرفتم ...

وقتی که با صورت زمین خوردم ز ناقه

دردی شبیه پهلوی مادر گرفتم

از ضرب آن سیلی که نور دیده ام بُرد

در صورتم یک شاخه نیلوفر گرفتم!

چادر نمازم را به زور از من گرفتند

حالا به جایش آستین بر سر گرفتم ...

... از کنج این ویرانه تا معراج رفتم

وقتی که بوسه از رگ حنجر گرفتم

فهمیده ام کنج تنور خانه بودی

بیخود نشد که بوی خاکستر گرفتم ...

... انگشتری زیبا برایت می خرم من!

وقتی ز دست ساربان زیور گرفتم ...

 
 
پنج شنبه 23 دی 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها