0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

ای شمسه‌ی كاخ آرزوها

 نام تو كلید گفتگوها

ای نور شب سیاه روزان

 با چهره‌ی چون مه فروزان

ای آب رُخ بهار از تو

ذوق گل و لاله ‌زار از تو

ای باخته جان به راه جانان

 فرش ره تو ستبرق جان

ای برُخی جلوه‌ی تو جانم

عشق تو حقیقت روانم

ای نور چراغ عشق و عرفان

 تابیده به كلبه‌ی فقیران

ای جان مرا فروغ امّید

ویرانه كجا و گنج توحید

در ظلمت شب چو مه رسیدی

 بر دختر خویش سر كشیدی

دیدی كه مرا كسی نمانده

 از زندگیم بسی نمانده

دیدی كه به لب رسیده جانم

دیدی كه ضعیف و ناتوانم

دیدی كه نیازمند وصلم

محو غم تست فرع و اصلم

بر داد دلم نكو رسیدی

مشتاقی من به چشم دیدی  

دیدی ز غمت اسیر بندم

 دیدار تو را نیازمندم

با یاد تو واپسین دم من

عشق من انیس و همدم من

آخر نفسم، نفس، نه آتش

 چون شعله‌ی جان گداز و سر كش

كم مانده كه آشیانه سوزد

 بال و پر از این زبانه سوزد

آبی به شرار دل فشاندی

این شعله‌ی غم فرو نشاندی

دیدی شب من قمر ندارد

 شام سیهم سحر ندارد

باز آمدی ای مه شب تار

شد ز آمدنت سحر پدیدار

امشب غم و رنج من سر آید

شب می‌رود و سحر برآید

من می‌روم و نشانه ماند

چون نام تو جاودانه ماند

این نام همیشه ماندگار است

 هم پویه‌ی دور روزگار است

داغ دل من ز لاله جویند

 شرح غم من به سبزه گویند

رمزی ز سرشگ هم چو باران

 اشک تو و ابر نو بهاران

شرحی ز غم دل بلا خیز

 افسردگی غروب پاییز

من گوهر شاهوار عشقم

شایسته‌ترین نثار عشقم

من زینت رشته اسارت

 من جلوه‌ی مشعل شهادت

من سایه‌ی آفتاب و ایمان

 من رشح سحاب شور و عرفان

من شمع حریم عشق و شورم

 من محرم خلوت حضورم

من آینه‌ی تجلی حق

 من پرتو وجه نور مطلق

مائیم به راه عشق سالك

 باقی همه فانی است و هالك

با شوق شهادت و اسارت

 رفتیم طریق استقامت

تو كشته شدی كه گردد احیا

 آئین وفا و عدل و تقوی

من گشتم اسیر و شد به ایجاد

 آزادگی از اسارت آزاد

عزّ و شرف و وقار از ماست

 آینده روزگار از ماست

من محرم خلوت لقایم

غم نیست خرابه هست جایم

پایم به سریر طاق افلاك

هر چند كه هست مفرشم خاك

من خاك‌نشین سدره جاهم

 تا در بر تست خانقاهم

ای نطق تو شرح راز هستی

 عشق تو طریق حق ‌پرستی

بگشا لب و راز دل به من گو

با دختر خویشتن سخن گو

دیدی كه چو شمع بزم سوزم

 باشد رمقی به جان هنوزم

چون صبح دمیدی از كنارم

تا روی تو دیده جان سپارم

دیدی چو ستاره‌ی سحرگاه

 كم مانده از این حیات كوتاه

خورشید من آمدی فروزان

تا هدیه كنم به جلوه‌ات جان

دیدی كه غریب و دل فكارم

 غیر از تو كس دگر ندارم

از بی ‌كس خویش یاد كردی

 دل بود غمین تو شاد كردی

دیدی كه بهار من خزان است

 گل رفته خراب گلستان است

بر گلشن من صفا فزودی

صد عقده ز كار دل گشودی

دیدی كه اسیرم و غریبم

 بیمارم و نی به سر طبیبم

دیدی رُخ زرد و آه سردم

 باز آمدی ای طبیب دردم

دیدی دل من ز غصه صد چاك

 نمناك رُخم به خاك نمناك

مهر پدری ز سر گرفتی

از خاك رُخم تو بر گرفتی

دیدی كه دو چشم من به راه است

 در حیرت آن رخ چو ماه است

باز آمدی و غم از دلم رفت

 ظلمت ز فضای محفلم رفت

ای روی تو نقش لوح جانم

 ای باغ و بهار و گلستانم

خواب است كه دیده كرده افسون

یا چهره تو شده دگرگون

بیند به عیان دو چشم گریان

مرجان به عقیق گوهر افشان

عكس دل من به قوت جان است

 یا صحبت چوب خیزران است

خونین لب نوش دل كش تو

 شد آب دلم ز آتش تو

من در سفر دیار عشقم

 هم پای تو ره سپار عشقم

بگذار برم به زاد ره من

گل بوسه ز گلشنت به خرمن

ای نطق تو شرح راز هستی

 عشق تو طریق حق ‌پرستی

بگشا لب و راز دل به من گو

با دختر خویشتن سخن گو

محتاج نوازش تو هستم

 ای دست خدا بگیر دستم

ای فیض دمت مسیح ‌پرور

بگشا به سخن لب چو شكر

دوران گذشته آیدم یاد

كز لطف تو بود خاطرم شاد

آغوش تو بود جایگاهم

دامان تو مأمن و پناهم

هر چند كه محرم حضورم

 نزدیك تو لیك از تو دورم

چون شد كه دگر سخن نگویی؟

 رازم به تكلّمی نجویی

گویی كه در این سكوت رمزیست

داند دل من كه راز آن چیست

گوید به سكوت آن لب نوش

 با من كه شوم ز گفته خاموش

خاموش شوم ز كشف اسرار

 تا فاش شود به محضر یار

هر چند غمین و دردمندم

گفتار ترا به كار بندم

این گفت و دگر لب از سخن بست

 چون شاخه‌ی گل خمید و بشكست

دیدند خرابه جا گزنیان

 محنت طلبان، غم آفرینان

ماند از سخن آن عقیق پر نوش

 شد بلبل باغ عشق خاموش

خاموش شد آن لب شكر بار

با صد سخن از بیان و گفتار

اسرار نهان به سینه بنهفت

 چشمان نخفته‌اش فرو خفت

مژگان بلند سنبل‌ آسا

خوابید به دور چشم شهلا

آرام دل امام ابرار

آرام غنود پیش دلدار

مه دید چو در خرابه تابید

 خوابیده ستاره پیش خورشید

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

ای سر که امشب این جا ماهِ خرابه هستی

در طشت خون گرفته پیش سه ساله هستی

قاری روی نیزه جا در تنور کردی

از زیر بارش سنگ با من عبور کردی

زردی دود داری بوی تنور ای سر

داری هوای من را از راه دور ای سر

 بر دست کوچکم تا بند اسیری افتاد

از دست "زجر"  نامرد دندان شیری افتاد

دست ضمخت را که با لاله نسبتی نیست

من را ببر عزیزم دیگر که فرصتی نیست

بابا ببین چه کردند با شبهِ مادر تو

از دست رفته حالا چشمان دختر تو

موی مرا کشید و با چکمه او لگد زد

بر مادر تو بابا بسیار حرف بد زد 

هر چند بی تو عمه هر جا مرا سپر شد

این پهلوی شکسته بابا شکسته تر شد

هر کس که دید روزم هی گریه کرد من را

دیدی تو لاله های در زیر پیرهن را؟؟

دستم توان ندارد تا گیرمت به آغوش

خون می چکد هنوزم از زخم مانده بر گوش

می خواستم که آتش بردارم از سر اما ...

هنگام تازیانه  می سوخت معجر اما ...

کوتاهی لباسم از آتش حرم بود 

چشمان بی حیا بر اطفال محترم بود

در پیش پایم انداخت بر خاک پاره نانی

دیدم عروسکم را در دست طفل شامی

دست پدر گرفتند در دست و با اشاره

من را هدف گرفتند با سنگ ها دوباره

ای سر تو هم ندیدی وقتی کنارِ نیزه

از سنگ ها زمین خورد  آن تک سوار نیزه

با سنگ ها که افتاد  وقتی سر عمویم

از طعنه های دشمن می رفت آبرویم

خورشید نیزه امشب از طشت سر زدی تو

سمت شکسته بال ویرانه پر زدی تو

افتاد پایم از کار یک کهکشان دردم  

من سینه خیز تا صبح دور سرت بگردم

زنجیرهای بی رحم راه نفس گرفته

بعد از تو این قناری جا در قفس گرفته

بابا پرم شکسته پرواز خواهم از تو

پایان رسیده ام من آغاز خواهم از تو

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-روضه مکشوف

 

گوش طفل مرا ز جا کندی

بی مروّت حیا کن از سر من

دختر تو چگونه راضی شد

که شود پاره گوش دختر من؟

 

مثل این گوشواره، ای نامرد!

بین بازارها فراوان است

تو به انگشت من قناعت کن

قیمت گوشواره ارزان است

 

چِه قَدَر باید التماس کند

چادر دختر مرا بدهید

دست خود را کشیده تا نیزه

به یتیمم سر مرا بدهید

 

چه قَدَر تازیانه و سیلی

مگر از غصّه هاش بی خبرید

پای او کوچک است و کم طاقت

لاأقل روی ناقه اش ببرید

 

بس که از تازیانه ها خورده

سیر گشته، غذا نمی خواهد

وعده تشت را به او ندهید

جز پدر از شما نمی خواهد

 

وسط شهر هر چه می خواهید

دائماً سنگ بر سرم بزنید

چوبتان را به لب خریدارم

ولی از این سه ساله در گذرید

 

این که در خود خزیده سردش نیست

درد پهلو کشیده خم شده است

با همین قدّ کوچکش امشب

چِه قَدَر  مثل مادرم شده است

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت 

 

به‌ گیسوان‌ پریشان‌ نظاره‌ جایز نیست‌

 نظر به‌ پیرهن‌ پاره‌ پاره‌ جایز نیست‌

نگاه‌ دختر شامی‌ نگاه‌ تردید است

‌ برای‌ دوست‌ شدن‌ استخاره‌ جایز نیست‌

 به‌ جان‌ خسته‌ سزاوار نیست‌ خنده‌ زدن‌

 به‌ جسم‌ سوخته‌ حتی‌ اشاره‌ جایز نیست‌

 ز خارْ پای‌ غریبی‌ چو بوسه‌ باران‌ بود

دواندنش‌ به‌ بیابان‌ دوباره‌ جایز نیست‌

 هنوز دامن‌ آتش‌ گرفته‌ می‌سوزد

به‌ جان‌ سوخته‌ دامن‌ شراره‌ جایز نیست‌

 به‌ سوی‌ قافله ی‌ بانوان‌ معصومه

 نگاه‌ خیره‌ سر چشم‌ پاره‌ جایز نیست‌

 برای‌ بردن‌ سوغات‌ نزدِ دخترِ خویش‌

ز گوشِ‌ پاره ی‌ من‌ گوشواره‌ جایز نیست‌

 به‌ قصد سیلی‌ و ترساندن‌ و زدن‌ دل‌ شب‌

به‌ نعره‌ در پی‌ دختر سواره‌ جایز نیست‌

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

گفتم به خود یا که خبر از ما نداری

یا که خیال دیدن ما را نداری

حالا که با سر آمدی فهمیده ام که

هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری

دور از من و عمّه کجاها رفته ای که

یک جای سالم در سرت حتّی نداری

حتّی پر از زخم و جراحت هم که باشی

زیباترین بابای دنیا! تا نداری

بعد از تو باید سوخت در هرم یتیمی

بعد از تو باید ساخت بابا با نداری

با دختر تو دختران شام قهرند

با طعنه می گویند تو بابا نداری؟

من را به همراهت ببر تا که بفهمم

تو دوست داری دخترت را یا نداری

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

نیمه شب بود که درهای اجابت وا شد

یوسف گمشده دخترکی  پیدا شد

آن که همراه سخن هاش همه لکنت بود

چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد

چون که عطر پدرش را به خرابه حس کرد

یا علی گفت و به صد رنج ز جایش پا شد

هاتفی داد ندا چشم تو روشن خانم!

آن که می گفت نداری تو پدر رسوا شد

رفت و تا روز جزا بهر تسلای یتیم

شام بدنام ترین نقطه این دنیا شد

سوره کوثر این قافله را دق دادند

باز هم زینب غمدیدهٔ ما تنها شد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س) -شهادت

 

اكنون‌ كه‌ بر دهان‌ تو بابا لب‌ من‌ است

‌ اوج‌ دعای‌ امشب‌ تو تا لب‌ من‌ است‌

با چوب‌ «بد حضور» یزید لعین‌ بگو

تولیت‌ حریم‌ لبت‌ با لب‌ من‌ است‌

 از فرط‌ اشتیاق سرت‌ آمد از عراق

مجنون‌ كنون‌ لب‌ تو و لیلا لب‌ من‌ است‌

 راهب‌ كجاست‌ تا كه‌ ببیند ز مستی‌ ام‌

احیا گر هزار مسیحا لب‌ من‌ است‌

 با دست‌ خویش‌ بر دهن‌ خویش‌ می‌زنم

‌ در اقتدا به‌ لعل‌ تو تنها لب‌ من‌ است‌

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

نامی شدی، روی لب اینیّ و آنی

یا شایدم بابای از ما بهترانی

 بد جور سیلی خورده ام این چند روزه

 خوردم، ولی حتی دریغ از تکّه نانی

 من که توان راه رفتن هم ندارم

 حالا سوال من، تو آیا می توانی؟

 ای وای یادم رفت، تو که پا نداری

 یک سر، نه دستیّ و نه حتی استخوانی

 جای تو خیلی بهتر از این جاست بابا

 با اکبرت در انتهای آسمانی

 یا با عمو پیش امیرالمومنینی

 یا پیش زهرا در بهشت بی کرانی

 بابا سلامت را به عمّه می رسانم

 بابا سلامم را به مادر می رسانی؟

 من مانده ام با روزگار سرد تقدیر

 با این همه نامردمی، نامهربانی

 شاید نیاوردی به جا این دخترت را

 یا شایدم بابای از ما بهترانی

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

قافله رفته بود و من بی هوش

 روی شن زارهای تفتیده

 ماه با هر ستاره ای می گفت:

 بی صدا باش! تازه خوابیده

 

 قافله رفته بود و در خوابم

عطر شهر مدینه پیچیده

خواب دیدم پدر ز باغ فدك

سیبِ سرخی برای من چیده

 

قافله رفته بود و من بی جان

 پشت یك بوته خار خشكیده

 بر وجودم سیاهی صحرا

 بذر ترس و هراس پاشیده

 

قافله رفته بود و من تنها

مضطرب، نا توان ز فریادی

 ماه گفت: ای رقیه چیزی نیست

خواب بودی ز ناقه افتادی

 

قافله رفته بود و دل تنگی

 قلب من را دوباره رنجانده

 باد در گوش ماه دیدم گفت:

 طفلكی باز هم كه جا مانده

 

قافله رفته بود و تاول ها

مانعی در دویدنم بودند

خستگی، تشنگی، تب بالا

سدِّ راه رسیدنم بودند

 

قافله رفته بود و می دیدم

 می رسد یك غریبه از آن دور

 دیدمش -سایه ای هلالی شكل-

 چهره اش محو هاله ای از نور

 

از نفس های تند و بی وقفه

وحشت و اضطراب حاكی بود

دیدم او را زنی كه تنها بود

چادرش مثل عمّه خاكی بود

 

بغض راه گلوی من را بست

 گفتمش من یتیم و تنهایم

 بغض زن زودتر شكست و گفت:

 دخترم، مادر تو زهرایم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

قافله را بی تو رها می کنم

در دل شب شور و نوا می کنم

در دل تاریکی شب ها  پدر

تو را ز عمق جان صدا می کنم

درد فراق و غم هجر تو را

به اشک دیده ام دوا می کنم

در پی تو دوان دوان می روم

به هر طرف سعی و خطا می کنم

در هوس گرمی آغوش تو

زمزمه و ناله به پا می کنم

دور ز چشمان عمو شکوه ام

با تو و با باد صبا می کنم

کرد چنان دست عدو با رخم

که من ز گفتنش ابا می کنم

یا ابتا ببین که چون مادرت

تکیه به دیوار و عصا می کنم

ببین که در شیوه ره رفتنم

به مادر تو اقتدا می کنم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

رقیه بنت الحسین(ع)

 

چه شده این همه تو خون جگر و گریانی

که چنین با تن رنجور، مرا می خوانی

بارها از نوک نی، سوختنت را دیدم

چه شده قلب مرا این همه می سوزانی

آمدم پیش تو ای دخترک معصومم

خنده ات کو؟ چرا بی رمق و بی جانی؟

خواستم تا که تو را در بغل آرام کنم

چه کنم نیست تنی تا بکنم احسانی

کاش می بود لبی تا به لبت بوسه زنم

که نگویی ز چه رو، روی تو می پوشانی

تا که آغوش تو را دور سرم حس کردم

یادم آمد شبیه مادر من می مانی

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

چشم را روشنی مختصری نیست كه نیست

و از امّید در این دل اثری نیست كه نیست

من همین اول عمری به خدا فهمیدم

آخر عشق به جز خون جگری نیست كه نیست

وقتی از ناقه بیافتی و به دادت نرسند

می شود گفت كه دیگر پدری نیست كه نیست

عمه من از عمو عباس توقّع دارم

چند وقت است از او هم خبری نیست كه نیست

جای من هر كه كتك خورد، غریبانه شكست

عمه زینب تو نباشی سپری نیست كه نیست

باید انگار بمیرم كه به بابا برسم

چه كنم راه وصال دگری نیست كه نیست

عمرم امروز بعید است به فردا برسد

بعد از امشب به گمانم سحری نیست كه نیست

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دنبال آب گشتم و سهمم سراب شد

رویای کودکانه ام این جا خراب شد

آن قدر من بهانه ی بابا گرفته ام

حتی دل خرابه برایم کباب شد

آن قدر زخم خورده ام از تازیانه ها

پیری برای زود رسیدن مجاب شد

در آزمون این تن رنگین کمانی ام

بین هزار رنگ کبود انتخاب شد

آیینه ام ولی همه جایم شکسته است

مهتاب با مشاهده ام در حجاب شد

در آن غروب غم زده یادم نمی رود

روی تو را ندیدم و چشمم به خواب شد

رفتی و سهم دخترِ باباییِ حرم

بعد از تو ترس و دلهره و اضطراب شد

از لحظه ای که چشم تو را دور دیده اند

آزار کودکان زبان بسته باب شد

یک مرد هم نبود بگوید چقدر زود

بی حرمتی به آل پیمبر ثواب شد

ای سر که روی دامن دختر نشسته ای

با من سخن بگو ...، دلم از غصه آب شد!

باور نمی کنند که طفلی سه ساله ام

از بس که رنج های دلم بی حساب شد

حالا که بوسه بوسه به زخم تو می زنم

انگار طعم خون دهانم گلاب شد

باید برای مرگ رقیه دعا کنی

شاید شبیه مادر تو مستجاب شد...

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)- شهادت

 

در سینه ام داغی نشسته روی داغی

دارم به دل از لاله های داغ باغی

با رفتنت شادی هم از دل های ما رفت

بعد از فراقت از غم دل کو فراغی؟

خورشید نیزه! ماه این ویران سرایی

در شام جز رویت نمی بینم چراغی

ای لاله! من نیلوفرم عمه بنفشه

دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی

خاکستری که بر سر و رویت نشسته

داغی نشانده بر دلم آن هم چه داغی!

بابا شما چیزی نپرس از گوشواره

من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

دختر اگر یتیم شود پیر می شود

از زندگی بدون پدر سیر میشود

هم سن و سال ها همه او را نشان دهند

دل نازک است دختر و دل گیر می شود

 باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام

این شهر با صدایش چه تسخیر می شود

فریادهای یا ابتایش چو فاطمه

در سرزمین کفر چو تکبیر می شود

وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد

هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود

اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا

با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود

هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد

این جاست روضه صاحب تصویر می شود

دشمن به او نگاه خریدار می کند

خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود

فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست

بیهوده نیست این همه تکفیر می شود

دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟

خون از شکاف زخم سرازیر می شود

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها