0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد

گفتم که من چیزی نگفتم، بی امان زد

تاریک بود چشمم و جایی را نمی دید

تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد

تا دست های کوچکم روی سرم بود

با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد

قدّم فقط تا زیر زانویش می آمد

از کینه اما تا نفس تا داشت جان، زد

از پای تا ابرو تا به نزیکیِ شانه

شلاق و سیلی چهرۀ من را نشان زد

دیگر سیاهی دیدم و چیزی ندیدم

شب بود اما پیکرم رنگین کمان زد

این ها همه رد شد ولی داغ تو بابا

بر عمر ناچیز دلم رنگ خزان زد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

رقیه، لحظه ای دور از پدر نیست

وزو در این سفر دردانه تر نیست

اگرچه باغ پر از یاس و لاله ست

نگاه باغبان، محو سه ساله ست

به لوحش نقش شادی می نگارد

مگر آن غنچه را گلخنده آرد

به فکر دل به دست آوردن اوست

که زین پس، وقت سیلی خوردن اوست

نوازش ها کند گیسوی اورا

نماید بوسه باران روی اورا

همه اورا ز همدیگر ستانند

که اورا بر سر دامن نشانند

گهی گیرد عمو اورا در آغوش

گهی اکبر گذارد بر سر دوش

نگاهی پر ز رمز و راز دار

قرین با هر نگه، صد ناز دارد

بگفتش باش چون جان در بر من

که می آری به یادم مادر من

اگر بیند کسی حال رقیه

فرستد لعن بر آل امیه

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

کوچک ترین نبود ولی چند ساله بود

خونین ترین نبود ولی داغ لاله بود

هر کس که دید چهرهٔ او را قبول کرد

زهراترین کبودْ رخ بی قباله بود

صد بغض در گلوی خرابه شکفته شد

هر گوشهٔ خرابه خودش باغ ناله بود

سرمست می شد از طبق و نعره می کشید

انگار سر نبود به دستش، پیاله بود

از دامنش به جای کفن استفاده شد

این سهم پاره پاره عمر سه ساله بود

از روز دفن گشتن خود احتیاط کرد

آری فقیه بود ولی بی رساله بود

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)-شهادت

 

پیش طبق دق کردنم حتمی ست اما

در روضه مردن، اصلِ خوشبختی ست بابا

اما بگو از پیکرت کی سر بریده؟

درد یتیمی غصه سختی ست بابا

باید بدانی بر سر ما چه گذشته

خاک و خل ویران عجب تختی ست بابا

چشمم نمی بیند ولی حس می کنم که

روی لب خشکیده ات لختی ست بابا

بر دامنم راحت بخواب این جا اگر سنگ...

آمد به سویت مانعش دستی ست بابا

جز من کسی پیش سر تو جان نداده

الحمدالله، این عجب بختی ست بابا

آرام میگیرم کنار تـــــــو موقت

آرامش قطعی من وقتی ست بابا...

که یوسف زهرا بگیرد انتقامت

وقتی بیاید، فصل خوشبختی ست بابا

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

مردهایش را نگاهی کرد ...دختر جان گرفت

رفت بالای سر بابایی اش قرآن گرفت

غصه می نوشید از لبهای داداشی ولی

تا عمو را دید ...یکجا غصه اش پایان گرفت

آب ...بابا...مشق هایش را عمو بوسید و رفت

دفتر پیشانی اش بوی گل و ریحان گرفت

رفت آخر...برنگشت اما... نفهمید او چه شد ؟؟!!

تیر بر چشم عمو میخورد یا طوفان گرفت

با خودش میگفت حتما خواب میبیند ولی

گریه های عمه اش را دید اطمینان گرفت...

بعد از آن بغضش شکست و چشم خود را باز کرد

یک نفر با تشت آمد...ناگهان باران گرفت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم

اگر چه خم شدم اما نمازم را ادا کردم

به تو گفتم که می خواهم شبیه مادرت باشم

از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم

چرا رفتی سر نیزه مگر آغوش من جا نیست

شبی در خواب دیدم که تو را از نی جدا کردم

تو رفتی و من و عمه زدیم آتش به این مردم

نبودی که ببینی من چه ها دیدم چه ها کردم

تو که رفتی پدر جانم گره بر کارمان افتاد

ولی من از سر زلفت گره با گریه وا کردم

تمام سنگ ها با هم سر تو شرط می بستند

خودت دیدی برای تو چگونه من دعا کردم

میان گریه ها یک شب به یاد اصغر افتادم

زدم بر سینه ام اما رباب آمد حیا کردم

شنیدم چند وقتی هست خواب عمه می آیی

برای دیدنت من هم پدر جان نذرها کردم

تنم را غسل دادند و کفن کردند آن لحظه

خودت می دانی ای بابا که یاد بوریا کردم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

دنیا چرا جلال تو را در نظر نداشت

افسوس کز مقام بلندت خبر نداشت

ای مصحفی که چشم خدا بر فراز نی

یکدم ز آیه های رخت چشم بر نداشت

تاریخ غربت علوی در حدیث شام

چون صفحه ی رخت سندی معتبر نداشت

تاشام را مدینه کند قبر کوچکت

از تو حسین فاطمه ای خوبتر نداشت

غیر از شبی که بود چراغت سر پدر

یک شب خرابه ی تو چراغ سحر نداشت

عمر کم تو در سفر شام شاهد است

مثل تو سید الشهدا همسفر نداشت 

با آنکه ناله ات جگر سنگ را شکافت

آهت به قلب خصم ستمگر اثر نداشت

هر تیر غم که خواست برد حمله بر دلت

جز سینه ی مقدس زینب سپر نداشت

غیر از تو ای سه ساله سفیر بزرگ شام

دنیا چنین سفیر به سنّ صِغَر نداشت

بی اشک تو خرابه فراموش گشته بود

بی آه تو چراغ اسارت شرر نداشت

زینب به شام با همه ی درد و داغ ها

داغی چو داغ ماتم تو بر جگر نداشت

بر قبر بی چراغ تو تا صبح اشک ریخت

صورت ز روی خاک مزار تو بر نداشت

دُرِّ یتیم فاطمه اش رفت زیر خاک

جز اشک دیده بهر عزایش گهر نداشت

دنیا بدان که جای کفن آن عزیز جان

جز جامه ی سیاه اسارت به بر نداشت

زیبد کند به امت اسلام مادری

آن کودک خرابه نشین کو پدر نداشت

چون آفتاب سوخت در آغوش آفتاب

چتری به غیر زلف پریشان به سر نداشت

جان داد در خرابه کنار سر پدر

چون طایری که بال زد و بال و پر نداشت

کی دیده یک سه ساله شود فاتح دمشق

دنیا به یاد این همه فتح و ظفر نداشت

روی کبود و هجر رخ یار و دفن شب

گویی جز ارث فاطمه ارثی دگر نداشت

از کربلا گرفته الی شام دم به دم

با مرگ رو به رو شد و بیم از خطر نداشت

«میثم» چو این قصیده ی جانسوز می سرود

جز اشک و آه و سوز دل و چشم تر نداشت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

وقتی كه آمدی به برم نور دیده ام

گفتم كه بازهم نكند خواب دیده ام

بابا منم شكوفه سیب سه ساله ات

حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام

خیلی میان راه اذیت شدم ولی

رنج سفر به شوق وصالت كشیده ام

تنها به شوقت این همه محنت كشیده ام

اینرا بدان كه بین تو و تازیانه ها

نام تو را به قیمت سیلی خریده ام

در بین این مسیر پر از غصه بارها

از آسمان ناقه چو باران چكیده ام

پایم سرم تمام تنم درد می كند

از بس كه زجر در دل صحرا كشیده ام

كم سو شده دو چشم من از ضربه های او

حتی به زور صوت رسا را شنیده ام

از راه رفتنم تعجب نكن كه من

طعم بد شكستن پهلو چشیده ام

پاهای من همه پر طاول شده ببین

خیلی به روی خار بیابان دویده ام

چادر ز عمه قرض گرفتم كه زیر آن

پنهان كنم ز روی تو گوش دریده ام

بشنو تمام خواهش این پیر كودكت

من را ببر كه جان تو دیگر بریده ام

***

عمه كه پاسخی به سؤالم نمی دهد

آیا شبیه مادر قامت خمیده ام؟

***

پاهای من همه پر طاول شده ز بس

از ترس او میان بیابان دویده ام

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

هم اشک یتیم را در آوردی تو

هم دست به معجر آوردی تو

بگذار برای صبح، قدری آرام

مامور طبق، مگر سر آوردی تو؟!

**

بابای مرا بیار بابایی که...

...دستی بکشد به موهایی که...

...هر روز ز روز قبل کمتر می شد...

...با شعله ی بام های آنجا که...

**

شد وارد شهر محمل ساداتی

دادند به این قبیله نان خیراتی

از شام، سران کوفه معجر بردند

آن روز برای طفلشان سوغاتی

**

در راه سری بریده همسایم بود

یک باغچه ی خار داخل پایم بود

نه، خواب نبود!! داخل انگشتش...

انگشتری عقیق بابایم بود

**

بر نیزه پر پرستویم را بردند

سنجاق میان گیسویم را بردند

تا از گل سر خیالشان راحت شد

بابای گلم، النگویم را بردند

**

آرامش خواب هرشبی را هم که...

گیسوی به آن مرتبی را هم که...

هنگام شلوغی وسط خیمه بمان

زیبایی چادر عربی را هم که...

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها

دنیای خانه، روشن و زیبا غروب‌ها

از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها

آغوش می‌شوند سرا پا غروب‌ها

از راه می رسند و به آغوش می کشند

با اشتیاق کودک خود غروب ها

از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست

زیباترین ترانه‌ی دنیا غروب‌ها

در چشم های منتظران گرگ و میش عصر

محو است در شکوه تماشا غروب ها

در چشم های دخترکان شوق دیگری‌ست

شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها

بعد از هزار سال همان شوق شعله ور

در چشم های منتظر ما غروب ها

بعد از هزار سال من و کودکان شام

تنها نشسته‌ایم همین‌جا غروب‌ها

این‌جا پدر! خرابه‌ی شام است، کوفه نیست

این‌جا بیا به دیدن ما با غروب‌ها

بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده‌ ست

دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها

بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است

نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها

دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من

بابا ز راه می‌رسد آیا غروب‌ها؟

دست تو را بهانه گرفته که بشکفد

بغضم میان دست تو تنها غروب ها

بابا بیا کنار من و این پیاله آب

که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروب‌ها

از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی

از جاده‌ها بیایی ... اما غروب‌ها

بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز

بسیار رفته‌اند خدایا غروب‌ها

کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش

چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها

خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر

دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها

بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد

از مشک پاره‌پاره‌ی سقا غروب‌ها

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم

دارد عزای دیدن بابا هنوز هم

تا تاول دوباره ای از راه می رسد

با گریه آه می کشد آن را هنوز هم

آهسته بغض می کند و خیس می شود ...

...زخم کبود گونه اش، آیا هنوز هم...

...مهمان چوب دستی شهر جسارتی؟

من مانده ام به حسرت لب ها هنوز هم

من درد های روسری ام را نگفته ام

با چشم های غیرت سقّا هنوز هم

از صحبت کنیزی مان گریه می کنم

می لرزم از خجالتش امّا هنوز هم

مُحرم شدم ، طواف کنم ، بوسه ها زنم

آنجا که هست کعبه دنیا هنوز هم

دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد

گوش بدون زینت او یا هنوز هم ... ؟!

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

به کویر لب خشک تو ترک افتاده

روی آیینه چشمان تو لک افتاده

با ملاک چه حسابی سر تو سنجیدند  

که به پیشانی تو سنگ محک افتاده

هیچکس بعد تو جز غم به سراغم نرسید  

ماه رخسار تو از چشم فلک افتاده

برنیاید زشناسایی تو چشم ترم 

حق بده دختر دردانه به شک افتاده

پره از نقش ونگار است تمام تن من 

نقش چکمه به تنم خورده وحک افتاده

عمه با دیدن من ذکر لبش یا زهراست 

گوئیا یاد همان زخم فدک افتاده

خوب معلوم بود در وسط صد پنجه 

حجم گیسوی من غمزده تک افتاده

شبی از ناقه فتادم بدنم درد گرفت 

گفت دشمن ببریدش به درک افتاده

چهره ات کنگره زخم شده ای بابا 

شعله بر زخم سرت مثل نمک افتاده

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

نه تنها پیکرش بی تاب بوده

که گل زخم تنش خوناب بوده

چه کاری کرد سیلی با دوچشمش..!؟

که گوئی چند روزی خواب بوده

* * * *

چه زخمی بر جگر بگذاشتی زجر...!

عجب دست ضمختی داشتی زجر...!

که هرکس دید روی نازکم را . . .

به خنده گفت که : " گل کاشتی زجر ! "

* * * *

چو زینب پیکرش را آب می ریخت

ستاره بر تن مهتاب می ریخت

همه دیدند چون زهرای اطهر

ز هر جای تنش خوناب می ریخت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

مدح حضرت رقیه سلام الله علیها

 

هر که از عشق رنگ و بو دارد

هر چه هم باشد آبرو دارد

گر چه از عشق بارها گفتند

باز هم جای گفتگو دارد

بردن نام عشق جایز نیست

جز بر آنکه لبش وضو دارد

کیست این خانم سه ساله ی عشق

که پدر هم هوای او دارد

هر چه کردم مرا دمشق نبرد

دل من نیز آرزو دارد

نه مگر می شود بغل نشود

نه مگر می شود عمو دارد

***

بال جبریل با پرش خوب است

آسمان با کبوترش خوب است

عاشقان مثل ابر بارانند

از همه چشمها ترش خوب است

به گرفتاریم نگاه مکن

جاده ی عشق آخرش خوب است

گر چه طفل پسر نمک دارد

ولی این بار دخترش خوب است

از همه دختران هر آنکس که

رفته باشد به مادرش خوب است

بهر بالا نشینی خانم

شانه های برادرش خوب است

***  

ای مسیحای آشنای حسین

خنده هایت گره گشای حسین

ای که وقت نزول آیه ی عشق

چادرت می شود حرای حسین

من چکیده شدم به پای شما

تو چکیده شدی برای حسین

آفریده شدم برای شما

آفریده شدی برای حسین

عاقبت می شوم فدای شما

عاقبت می شوی فدای حسین

من خمیده شدم برای شما

تو خمیده شدی برای حسین

من تکیده شدم برای شما

تو تکیده شدی برای حسین

هر چه باشد تو عمه ی مایی

زینب دوم سرای حسین

***

یاد تو یاد مادر آورده

کیست اشک تو را در آورده

این همه پیش عمه گریه نکن

حاجتت می شود بر آورده

ای فرشته بلند شو از خواب

یک نفر آمده سر آورده

شوق وصل یتیم گونه ی توست

که طبق را جلوتر آورده

پدرت آمده چه آمدنی

به گمانم که معجر آورده

آنکه برده است گوشواره ی تو

داد عباس را در آورده

دخترم ای فرشته ام چه کسی

گوشوار تو را در آورده

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

 کیست امشب در دل طوفانی او جا کند 

قطره های تاولش را راهی دریا کند

گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود

صفحه آئینه را فردای محشر وا کند

مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است

کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند

تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش

می تواند دیده یعقوب را بینا کند

او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود

چشمهای بسته بابای خودرا وا کند

گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد

آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند

خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود

یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها