0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری قصه چیست ؟

هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد

آن زن غساله هم اشکش در آمد گریه کرد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

شده شب باز بابا درد دارم

چونان عمه سرا پا درد دارم

به هر گامی که بر دارم عذابی است

چو خواهم خیزم از جا درد دارم

ببین دشمن چه دل سوز است بابا

زند ضربه به هر جا درد دارم

تفاوت نیست بین صبح و شامم

نه تنها روز، شب ها درد دارم

کمین کرده است دشمن گوشه ای تار

دمادم پرسد آیا درد دارم؟

چو می خواهم شوم دور از ید خصم

توانی هست اما درد دارم

نگین عرش اعلی زود برگرد

عزیزم! وای بابا! درد دارم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

شمع‌ هر جا كه‌ انجمن‌ دارد

 پر پروانه‌ سوختن‌ دارد

به خدا نیست‌ خارجی‌ پدرم‌

 دین‌ به‌ قلب‌ پدر وطن‌ دارد

 گر چه‌ در كربلاست‌ پیكر او

 دست‌ اغیار پیرهن‌ دارد

 چوب‌ تأدیب‌ خوب‌ می‌داند

 كه‌ چه‌ بوسیدنی‌ دهن‌ دارد

 معجری‌ هست‌ بر سرم‌ امروز

 پدر من‌ اگر كفن‌ دارد

 نیمه‌ باز است‌ كام‌ خونی‌ او

به‌ گمانم‌ پدر سخن‌ دارد

 گر بیایی‌ ز جان‌ بپردازم‌

دیدنت‌ هر قدر ثمن‌ دارد

 «لن‌ ترانی‌« مگو كه‌ از هوسم‌

«اَرِنی‌« می‌رسد ز هر نفسم‌

 غیر احیاء نمی‌كنم‌ امشب‌  

جز «خدایا» نمی‌كنم‌ امشب‌

 من كه‌ دل‌ كنده‌ام‌ ز عقبی‌ دوش‌

 میل‌ دنیا نمی‌كنم‌ امشب‌

 قرب‌ دختر به‌ بوسه‌ پدر است

‌ جز تمنا نمی‌كنم‌ امشب‌

 من‌ زبونی‌ نمی‌كشم‌ از چرخ‌

من‌ مدارا نمی‌كنم‌ امشب‌

 باید امشب‌ كنار من‌ باشی‌

 بی‌ تو «فردا» نمی‌كنم‌ امشب‌

 چند بوسه‌ به‌ من‌ بدهكاری‌

صبر از آن ها نمی‌كنم‌ امشب‌

 نوبتی‌ هم‌ بود زمان‌ من‌ است‌

پس‌ تماشا نمی‌كنم‌ امشب‌

 ناز طفل‌ مریض‌ بیشتر است‌

 بی‌ تو «لا لا» نمی‌كنم‌ امشب‌

 خواب‌، بی‌ بوسهٔ‌ پدر تا كی‌؟

 دور از خانه‌، در به در تا كی‌؟  

 اللّه‌ اللّه‌ عجب‌ سحر دارم‌

 سحری‌ در برِ پدر دارم‌

 آن چه‌ دیشب‌ به‌ طشت‌ زر دیدم‌

 حالیا در طبق‌ به‌ بر دارم‌

 دست‌ افكنده‌ام‌ به‌ گردن‌ او

 عمه‌ جان‌ عمه‌ جان!‌ پدر دارم‌

 لیك‌ چشمی‌ نمانده‌ بنگرمش

‌ لیك‌ دستی‌ نمانده‌ بر دارم‌

 آمده‌ همرهش‌ مرا ببرد

 به خدایش‌ قسم‌ خبر دارم‌

 تو مپندار ای‌ پدر كه‌ كنون

‌ سُرمه‌ بر دیدگان‌تر دارم‌

 لخته ی خون‌ گرفته‌ چشم‌ مرا

لخته‌ خونی‌ كه‌ از سفر دارم‌

 گره‌ موی‌ من‌ چو ابروی ‌توست

‌ تو ز سنگ‌ و من‌ از شرر دارم‌

 تا نریزم‌ به‌ سیلی‌ از لب‌ خون

‌لب‌ نمی‌گیرم‌ از لب‌ تو كنون‌

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

شب میان دفترم بابای بی سر می كشم

جای این سر را میان دست دختر می كشم

 قاری قرآن خود را در شب تاریك شام

 با نوای سوره ی والفجر و كوثر می كشم

 ماجرای قتلگه بابا به گوش من رسید

 آه، حالا خنجری را روی حنجر می كشم

 یاد آن شام غریبان می كنم با اشك خود

 بر فراز نیزه ها یك ماه احمر می كشم

 بین  نقّاشی خود یادی ز سقّا می كنم

 من عموی خویش را مانند حیدر می كشم

 كودكم امّا شبیه مادرم تا گشته ام

 خویش را در صورت زهرای اطهر می كشم

 تا كنم تفسیر حرفم را برای عمّه ام

 عدّه ای نامرد و یك زن پشت یك در می كشم

  حیف باشد درد خود را من نگویم ای پدر

 راز پنهان دلم را خطِّ  آخر می كشم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

ساحل زخم گلویت دل دریای من است

موی تو سوخته اما شب یلدای من است

آمدی داغ دل تنگ مرا تازه كنی

یا دلت سوخته از در به دری های من است

خواب دیدم بغلم كرده ای و می بوسی

سر تو در بغلم معنی رویای من است

وای بابا چه بلایی به سرت آمده است؟

لبت انگار ترك خورده تر از پای من است

بس كه زخمی شده ای چهره تو برگشته است

باورم نیست كه این سر سر بابای من است

من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم

دیده وا كن به خدا وقت تماشای من است

عمه از دست زمین خوردن من پیر شده

نیمی از خم شدن قامت او پای من است

دست بر بال ملائك زدن از دوش عمو

ماجرای سحر روشن فردای من است

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

رو به رویم رأس پر خون تو باشد ای پدر

 چشم تو پاره شده بابای من اما نگر

 روی من نیلی و سویی بر دو چشمم نیست چون

 می رود از چشم من چون رأس تو خون جگر

روی نیزه می شنیدم سوره ی کهف از دو لب

 من بدیدم رأس بر نی، کاش بودم کور و کر

 داستان رأس تو پر از غم و ماتم شده

 رأس تو گاهی به نی گاهی به روی طشت زر

 پای من زخمی شده بر روی خار این زمین

 تو ببین دشمن بریده از کبوتر بال و پر

 در دل پر آتشم عشق تو باشد ای پدر

 بین دگر نایی ندارد این دل پر از شرر

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

شناخت چشم تر عمه این حوالی را

شناخت تك تك این قوم لا ابالی را

 چه قدر خون جگر خورد مرتضی شب ها

 ز یادشان ببرد سفره های خالی را

 هنوز عمه برایم به گریه می گوید

 حكایت تو و آن فصل خشكسالی را

 نمی شود كه دگر سمت معجرش نروی؟

 به باد گفته ام این جمله ی سئوالی را

 عطش به جای خودش، كعب نی به جای خودش

 شكسته سنگ ملامت دل سفالی را

 دلم برای رباب حزینه می سوزد

 گرفته در بغلش كودك خیالی را

 شبیه مادرتان زخمی ام، زمین گیرم

 بگو چه چاره نمایم شكسته بالی را؟

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

این جا بهانه های زدن جور می شوند

کافیست زیر لب پدرت را صدا کنی

کافیست یک دو بار بگویی گرسنه ام

یا ناله ای به خاطرِ زنجیرِ پا کنی

 

اصلاً نه، بی بهانه زدن عادت همه ست

حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند

دیدم که بر لبان تو می خورد پشت هم

چوب تری که قبل لبت بر سرم زدند

 

آن قدر پیش طفل تو خیرات ریختند

نان های خشک خانۀ شان هم تمام شد

امروز هم به نیت تفریح آمدند

عمه کجاست چادر من؟ ازدحام شد

 

صبح و غروب و شام که فرقی نمی کند

ما را خلاصه غالب اوقات می زنند

یک در میان به روی من و عمه می خورد

سنگی که سمت خیمۀ سادات می زنند

 

از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد

لکنت زبان من، نه، مداوا نمی شود

پیر زنی که موی مرا می کشید گفت:

زلفی که سوخته گره اش وا نمی شود

 

دستی بکش به زبری رویم که حق دهی

نا مردهای شام چه مردانه می زنند

دیدم به روی نیزه و پرسیدم از عمو

دارند حرف کار که در خانه می زنند؟

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

صحبت از موسی و طور ذوق عمرانی بس است

من پدر می خواستم، توضیح عرفانی بس است

روح کامل گشت و من هر روز لاغر می شوم

فصل تجرید است، از پیکر نگهبانی بس است

بوسه ای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت

پس ادا کن قرض خود، این صبر طولانی بس است

شرح مویی که ندارم بیش از این از من مخواه

از پریشان حالی ام هر قدر می دانی بس است

هر چه خوردم زخم بود و زخم بود و زخم بود

دختر تو سیر شد از شام، مهمانی بس است

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

بابا بیا که قلب من از غصه آب شد

کاخ ستم ز سیل سرشکم خراب شد

بابا بیا که در عطش شوق دیدنت

چشم کبود و مضطربم غرق خواب شد

شد ناله ام مکمل گفتار عمه ام

در شام و کوفه از نظرم انقلاب شد

از چیست چنگ، بر رخ ماهت نشان زده

بابا چرا محاسنت این سان خضاب شد

از ضرب کعب نی نفسم بند آمده

سیلی زدن به روی یتیمت ثواب شد

دیگر نمانده زینتی از بهر دخترت

از بس که پنجه های ستم پر شتاب شد

بی معجرم ولی ز همه رو گرفته ام

خون لخته های روی سر من حجاب شد

از ما شکست حرمت و از تو لب کبود

وای از جسارتی که به بزم شراب شد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)- شهادت

 

دیگر نشانی نمانده، ازگیسوان بلندم

با اینکه مویی ندارم، بر چادرم پایبندم

بردند ما را اسیری، از راه های کویری

روحم کنار تنت ماند، از کربلا دل نکندم

دستم همیشه دخیلِ، دیوار یا دستِ عمه

در خردسالی پدرجان، حس می کنم سالمندم!

نه مرهمی نه دوایی، زخم عمیق سرت را

با معجر پاره ی خود، ای کاش می شد ببندم

در پاسخ خندۀ تو، اشک است تنها جوابم

خیلی خجالت کشم چون، دندان ندارم بخندم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

سرت به دامن این شاه زاده افتاده

به دست طفل خرابات باده افتاده

کنون که نوبت من شد، دو دست کوچک من

کنار رأس تو بی استفاده افتاده

بیا سؤال مکن گوشواره ام چه شده

خیال کن که شبی بین جاده افتاده

بگو ترک ترکِ زخم صورتت از چیست؟

مگو به من که کمی خطّ ساده افتاده

ز چرخ شِکوه کنم چون به ساربان گفتم

که زیر پای سواره پیاده افتاده

جواب داد که ساکت شو خارجی! به رخم...

...ببین که نقش دو دست گشاده افتاده

شبیه مادرت اول شهیده ام بابا

گمان کنم به دل خانواده افتاده...

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دو چشمم در دل شب عمه زینب

شد از باران لبالب عمه زینب

لب بابا، لب من، شوق بوسه

رسیده جان بر این لب عمه زینب

×××

تو هر دم گریه بر این لاله کردی

برایم ناله کردی ناله کردی

چه دیدی در نگاه این سه ساله

که یاد از یاسِ هجده ساله کردی

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

قافله را بی تو رها می کنم

در دل شب شور و نوا می کنم

در دل تاریکی شب ها  پدر

تو را ز عمق جان صدا می کنم

درد فراق و غم هجر تو را

به اشک دیده ام دوا می کنم

در پی تو دوان دوان می روم

به هر طرف سعی و خطا می کنم

در هوس گرمی آغوش تو

زمزمه و ناله به پا می کنم

دور ز چشمان عمو شکوه ام

با تو و با باد صبا می کنم

کرد چنان دست عدو با رخم

که من ز گفتنش ابا می کنم

یا ابتا ببین که چون مادرت

تکیه به دیوار و عصا می کنم

ببین که در شیوه ره رفتنم

به مادر تو اقتدا می کنم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

گلویم زخم شد بابا تو را از بس صدا کردم

اگر چه خم شدم اما نمازم را ادا کردم

به تو گفتم که می خواهم شبیه مادرت باشم

از این رو پهلویم را با کتک ها آشنا کردم

چرا رفتی سر نیزه مگر آغوش من جا نیست

شبی در خواب دیدم که تو را از نی جدا کردم

تو رفتی و من و عمه زدیم آتش به این مردم

نبودی که ببینی من چه ها دیدم چه ها کردم

تو که رفتی پدر جانم گره بر کارمان افتاد

ولی من از سر زلفت گره با گریه وا کردم

تمام سنگ ها با هم سر تو شرط می بستند

خودت دیدی برای تو چگونه من دعا کردم

میان گریه ها یک شب به یاد اصغر افتادم

زدم بر سینه ام اما رباب آمد حیا کردم

شنیدم چند وقتی هست خواب عمه می آیی

برای دیدنت من هم پدر جان نذرها کردم

تنم را غسل دادند و کفن کردند آن لحظه

خودت می دانی ای بابا که یاد بوریا کردم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها