حضرت رقیه(س)-شهادت
شمع هر جا كه انجمن دارد
پر پروانه سوختن دارد
به خدا نیست خارجی پدرم
دین به قلب پدر وطن دارد
گر چه در كربلاست پیكر او
دست اغیار پیرهن دارد
چوب تأدیب خوب میداند
كه چه بوسیدنی دهن دارد
معجری هست بر سرم امروز
پدر من اگر كفن دارد
نیمه باز است كام خونی او
به گمانم پدر سخن دارد
گر بیایی ز جان بپردازم
دیدنت هر قدر ثمن دارد
«لن ترانی« مگو كه از هوسم
«اَرِنی« میرسد ز هر نفسم
غیر احیاء نمیكنم امشب
جز «خدایا» نمیكنم امشب
من كه دل كندهام ز عقبی دوش
میل دنیا نمیكنم امشب
قرب دختر به بوسه پدر است
جز تمنا نمیكنم امشب
من زبونی نمیكشم از چرخ
من مدارا نمیكنم امشب
باید امشب كنار من باشی
بی تو «فردا» نمیكنم امشب
چند بوسه به من بدهكاری
صبر از آن ها نمیكنم امشب
نوبتی هم بود زمان من است
پس تماشا نمیكنم امشب
ناز طفل مریض بیشتر است
بی تو «لا لا» نمیكنم امشب
خواب، بی بوسهٔ پدر تا كی؟
دور از خانه، در به در تا كی؟
اللّه اللّه عجب سحر دارم
سحری در برِ پدر دارم
آن چه دیشب به طشت زر دیدم
حالیا در طبق به بر دارم
دست افكندهام به گردن او
عمه جان عمه جان! پدر دارم
لیك چشمی نمانده بنگرمش
لیك دستی نمانده بر دارم
آمده همرهش مرا ببرد
به خدایش قسم خبر دارم
تو مپندار ای پدر كه كنون
سُرمه بر دیدگانتر دارم
لخته ی خون گرفته چشم مرا
لخته خونی كه از سفر دارم
گره موی من چو ابروی توست
تو ز سنگ و من از شرر دارم
تا نریزم به سیلی از لب خون
لب نمیگیرم از لب تو كنون