0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

آمدی گوشه ویران چه عجب!

زده ای سر به یتیمان چه عجب!

تو مپندار که مهمان منی

به خدا خوبتر از جان منی

بس که از جور فلک دلگیرم

اول عمر ز عمرم سیرم

دل دختر به پدر خوش باشد

مهربانی زدو سر خوش باشد

تو بهین باب سرافراز منی

تو خریدار من و ناز منی

بعد از این ناز برای که کنم

جا به دامان وفای که کنم

اشک چشم من اگر بگذارد

درد دلهام شنیدن دارد

گرچه در دامن زینب بودم

تا سحر یاد تو هر شب بودم

گر نمی کرد به جان امدادم

از غم هجر تو جان می دادم

آنقدر ضعف به پیکر دارم

که سرت را نتوان بردارم

امشب از روی تو مهمان خجلم

از پذیرایی خود منفعلم

مژده عمّه که پدر آمده است

رفته با پا و به سر آمده است

دیدنی گوشه ویرانه شده

جمع شمع و گل و پروانه شده

آخر ای کشته راه ایزد

پدرت سر به یتیمان می زد

تو هم آخر پسر آن پدری

 تو پور آن نخل امامت ثمری

که به پیشانی تو سنگ زده؟

که زخون بررخ تو رنگ زده؟

ای پدر کاش به جای سر تو

می بریدند سر دختر تو

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

ز نور روی تو ویرانه طور سینا شد

من از تجلی آن، چون کلیم مدهوشم

فشار غصه چنان بر گرفته راه نفس

که صد حدیث بِدل هست لیک خاموشم

به یاد آن رخ گل گون سرشکِ خونینم

هزار خرمن گل می کند در آغوشم

اگر گذشت زمان نام من برد از یاد

غم فراغ تو  حاشا شود فراموشم

خرابه باغ و سر تو گل و منم بلبل

من این خرابه به باغ بهشت نفروشم

لباس تیره چه حاجت به تن مرا که مدام

ز دود آه جهانسوز خود سیه پوشم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد

بدون من به سفر می روی پدر، باشد

میان راه دلت تنگ شد خبر دارم

که آمدی تو به دنبال هم سفر، باشد

‏قبول بازی گنجشک پر که یادت هست

به شرط آنکه به جایش رقیه پر باشد

تنور خانه گمانم هنوز روشن بود

و گرنه موی تو باید بلندتر باشد

عمو که رفت پدر لااقل نمی رفتی

برای عمه تنهام یک نفر باشد

مرا زدند ولی عمه بازویش زخم است

برای من دلت آمد که او سپر باشد؟

کلاغ ها همه رفتند خانه پس حالا

رسیده نوبتش این قصه هم به سر باشد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

مشعل فروز ولایت،  آیینه کوثرم من

زهرای زهرا خصایل ریحانه الحیدرم من

هر چند هستم به ظاهر، طفل یتیمی سه ساله

حتی چهل سا لگان را درکودکی مادرم من

طفلم ولیکن چه طفلی، طفل حسین شهیدم

یک فاطمه صبر و ایثار، یک زینب دیگرم من

طفل صغیر حسینم، نی نی، سفیر حسینم

فریاد سرخ ولایت، خون را پیام آورم من

ناموس بیت الولایم، شام است کرب و بلاپم

با یک مدینه کرامت، یک کربلا لشکرم من  

وجه خدا شمع بزمم، ویرانه میدان رزمم

شام است تسلیم عزمم، ازکوه محکم ترم من

پیروز میدان عشقم، شمشیر فتح دمشقم

با عمه قهرمانم، هم گام و هم سنگرم من

با قامت کوچک خود، یک اسوه استقامت

با صورت نیلی خود، خورشید روشنگرم من

یاقوت از دیده سفتم، با مردم شام گفتم

آخر چرا می زنیدم فرزند پیغمبرم من شد

مصحف پیکرم پر از آیه با تازیانه

یک سوره کوچکم، نه! قرآن ز پا تا سرم من

من طایر قدس بودم، می خواندم و می سرودم

اکنون کنار خرابه صید شکسته پرم من

پیوسته باب المرادم، تا حشر باب الحسینم

شهر شهادت حسین است، بر این مدینه درم من

شام بلا رزمگاهم، شمشیر من تیر آهم

هر قطره اشکم سپاهم،کی گفته بی یاورم من

دشمن مرا هم کتک زد، بر چهره، مهر فدك زد

فهمید از روز اول، بر فاطمه دخترم من

عمرم به پایان رسیده، خون از دو چشمم چکیده

امشب ز رنگ پریده، گل بر پدر می برم من

میثم! به دامان من زن پیوسته دست توسل

زیرا كه باب الحوائج تا دامن محشرم من

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

شب و خورشید و آشیانه من

نور باران شده است خانه من

طبق نور شد در این دل شب

پاسخ گریه شبانه من

بوی بابا رسد مرا به مشام

ابتا مرحبا! سلام، سلام

مصحف روی دست من سر تو است

هیفده آیه نقش منظر تو است

زخم های سر بریده تو

شاهد زخم های پیکر تو است

تو نبودی فراق آبم کرد

عمه بیدار ماند و خوابی کرد

 

صوت قرآن تو دلم را برد

لب خشکیده ات کبابم کرد

ای علی بر لب تو بوسه زده

چوب كی بر لب تو بوسه زده؟

تا به رویت فتاد چشم ترم

پاره شد مثل حنجرت جگرم

خواستم پا نهی به دیده من

پس چرا با سر آمدی به برم

دامن دخت داغدیده تو

گشت جای سر بریده تو

طفل قامت خمیده دیده کسی؟

مثل من داغدیده، دیده کسی؟

بر روی دست دختر کوچک

سر از تن بریده دیده کسی؟

من نگویم به من تبسم کن

با نگاهت كمی تكلم كن

هر کجا از تو نام می بردم

از عدو تازیانه می خوردم

وعده ما خرابه بود ولی

کاش در قتلگاه می مردم

به خدا شامیان بدند، بدند

تو نبودی مرا زدند، زدند

کودك وحی کی حقیر شود؟

طفل آزرده چون اسیر شود؟

از تو می پرسم ای پدر! دیدی

دختر چار ساله پیر شود؟

قامت خم گواه صبر من است

کوشه این خرابه قبر من است

حیف از این لب و دهن باشد

که بر او چوب بوسه زن باشد

دوست دارم که وقت جان دادن

صورتت روی قلب من باشد

اشک تو جاری از دو عین من است

بوسه من شهادتین من است

شامیان گریه مرا دیدند

همگی کف زدند و خندیدند

من گل نوشکفته ای بودم

همه با تازیانه ام چیدند

تازیانه گریست بر بدنم

بدنم گشت رنگ پیرهنم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

آن شب ز عمه ، طفل ، سراغ پدر گرفت

اختر، ز ماهتاب، خبر از قمر گرفت

هر روز ، نا امید تر، از روز پیش بود

هر شب، بهانه بیشتر از پیشتر گرفت

چشمش ز خواب، خالی و لبریز اشک بود

وز آب چشم او دل هستی شرر گرفت

تا روی زرد خویش کند سرخ، پیش خصم

یاری ز چشم خویش به خون جگر گرفت

هرگاه خواست آن سوی ویران رود ز ضعف

در بین ره ، مدد ز یتیم دگر گرفت

سر را چو دید و با خبر از سر گذشت شد

ناچار، دست کوچک خود را به سر گرفت

با دست بی رمق ز رخش خاک و خون، زدود

و آنگاه بوسه زان لب خشکیده برگرفت

گفتا مرا فراق تو و شرم عمه کشت

کاین مرغ پر شکسته ازو بال و پر گرفت

بس حرف داشت، لیک توان بیان نداشت

وز عمر کوتهش سخن او اثر گرفت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

آن شب ز عمه ، طفل ، سراغ پدر گرفت

اختر، ز ماهتاب، خبر از قمر گرفت

هر روز ، نا امید تر، از روز پیش بود

هر شب، بهانه بیشتر از پیشتر گرفت

چشمش ز خواب، خالی و لبریز اشک بود

وز آب چشم او دل هستی شرر گرفت

تا روی زرد خویش کند سرخ، پیش خصم

یاری ز چشم خویش به خون جگر گرفت

هرگاه خواست آن سوی ویران رود ز ضعف

در بین ره ، مدد ز یتیم دگر گرفت

سر را چو دید و با خبر از سر گذشت شد

ناچار، دست کوچک خود را به سر گرفت

با دست بی رمق ز رخش خاک و خون، زدود

و آنگاه بوسه زان لب خشکیده برگرفت

گفتا مرا فراق تو و شرم عمه کشت

کاین مرغ پر شکسته ازو بال و پر گرفت

بس حرف داشت، لیک توان بیان نداشت

وز عمر کوتهش سخن او اثر گرفت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را

تا قدری التیام دهد گوش پاره را

آتش گرفته گوشه ی دامان کوچکش

آبی نبود چاره کند این شراره را

ازخیمه های سوخته تا گود قتلگاه

هاجرشد و دوید به هرسو اشاره را

باران تازیانه و سیلاب سیلی ، اشک

تاریک کرده بود نگاه ستاره را

ازحال رفت ، بوته ی خاری پناه شد

درخواب دید کودکی و گاهواره را

درخواب دید رفته مدینه وتشنه نیست

لب جمع کرد خوردن آبی دوباره را...

زینب تمام همسفران را ردیف کرد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

اینجا مزار فاطمه ی کوچک خداست

ریحانه‌ای ز گلشن سرسبز ابتداست

یـک کعبـه مـلائکه الله در زمیـن

یک سوره مباركه نور در سماست

باب الحوائجی است که همچون عموی خویش

پیوسته خلق را به درش روی التجاست

در سن کودکی است علمدار شهر شام

همچون عموی خود که علمدار کربلاست

گنجی است در خرابه و ماهی است در زمین

نوری است بین ظلمت و طوری به قلب ماست

مجمـوعه فضـائل زهـرا بـه کودکی

منظومه اسـارت و محبوبه خداست  

خاک خرابه‌اش که بوَد تربت حسین

چون خاک کربلا به همه دردها دواست

قرآن کوچکی به روی دست اهل‌بیت

آیات وحی‌اش از اثرِ کعبِ نیزه‌هاست

ذکر خدا تمام نفس‌های خسته‌اش

سر تا قدم شراره فریاد بی‌صداست

تنها نه جان و تن پدر و مادرم فداش

این نازدانه دختر نامـوس کبریاست

هم سنگـر شهیـده زهـرا و زینبیْن

آیینه حسین و حسن، قلب مرتضاست

مـانند تحـت قبـه مـولایمان حسین

حاجات جن و انس در این آستان رواست

هـر نـازدانه را به سر دست لاله‌ایست

او را به روی دست، سرِ از بدن جداست

دانی چرا چو فاطمه شب زیر خاک رفت

میراث این سه ساله غمِ دختِ مصطفاست

این مـاه پاره، پار? ماهی است از حسین?

این سوره مبارکِ «و الشمس والضحی»ست

حاجت از او بخواه که باب الحوائج است

مشکل بر او بیار که دستش گره‌گشاست

یـاس کبـود آل نبـی، پـای تـا بـه سر

آیینـه‌دار فـاطمه از فـرق تا به پاست

او یک فرشته و به رخش جای دست دیو

یا یک ملک که گوشه ویرانه‌اش سراست

می‌کرد زیر لب، دل شب از خود این سؤال:

بابا چه شد؟ برادر من کو؟ عمو کجاست؟

اطـراف قبـر کـوچک این دختر حسین

سوز درون، اشک بـصر بهترین دعاست

بـا آنکـه در خرابه غـریبانه داد جـان

ملک خدا به یاد غمش محفلِ عزاست

با اشک، روی سنگ مزارش نوشته‌اند

بر برگ یاس سوخته سیلی زدن خطاست

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه (س)

 

برای منتظر مرگ چاره لازم نیست

شب خرابه نشین را ستاره لازم نیست

به همجواری اعماق آبی تو خوشم

برای ساکن دریا ستاره لازم نیست

صدای کهف تو از گوش من نمی افتد

به گوش پاره مگر گوشواره لازم نیست

نگاه مضطربت حرف می زند با من

تکلم از سر لب های پاره لازم نیست

اگر چه سجده ی زنجیری ام فراوان است

برای بردن من استخاره لازم نیست

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

تا کی ز تن درد فراقم جان بگیرد

امشب دعا کن عمر من پایان بگیرد

گیرم وضو از اشک و رویت را ببوسم

آنسان که زهرا بوسه از قرآن بگیرد

با من بگو کی دیده یک طفل سه ساله

رأس پدر را بر روی دامان بگیرد

با من بگو کی دیده یک مرغ بهشتی

چون جغد جا در گوشه ی ویران بگیرد

با من بگو کی دیده طفلی در خرابه

اشک پدر را با لب عطشان بگیرد

با من بگو کی دیده اشک میزبانی

خاکستر و خون از رخ مهمان بگیرد

با من بگو ای جان بابا، با چه جرمی

دشمن هزاران بار از من جان بگیرد

با من بگو کی دیده با رسم تصدق

ریحانه ی زهرا ز مردم نان بگیرد

دست ار نداری با دو چشم خود دعا کن

زخم دل من از اجل درمان بگیرد

«میثم» سزد در ماتمم آنسان بگریی

کز سیل اشکت چرخ را طوفان بگیرد

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

دخترت بعد تو پیش چه کسی ناز کند؟

او چگونه لب مجروح خودش باز کند؟

سعی  ِ بسیار کند تا سر تو بردارد

با چه زجری سرت اندر بغل خود آرد

خاک و خون از دهن بسته ی تو باز کند

زیر لب شکوه  زدست همه اغاز کند

اشکش افتاد به رخ چهره ی زخمیش بسوخت

دیده ی بسته ی خود بر لب زخمیت بدوخت

راه دیدن چو ندارد لب تو دست کشید

زخم خود کرده فراموش جراحات تو دید  

دید قاری ِ نوکِ نیزه لبش  پاره شده

جای چوبی به لبش دیده و بیچاره شده

گفت کی بر لب تو چوب فرود آورده ؟

قد از غم خم من را به سجود آورده؟

تار شد دیده من یا که تو خاکی شده ای

میهمان کنج تنور حرم کی شده ای ؟

خاک بر چهره ی تو از ره دور آمده ای

من بمیرم مگر ازکنج تنور آمده ای ؟

رد سنگی که به سر جای شده بوسیدم

تو مرا بخش اگر آب کمی نوشیدم

فکر کردم که رساندند به لعلت  آبی

که بدون تو نمودم لب خود  تر گاهی

بعد تو ما هدف سنگ در اینجا شده ایم

ما که از داغ غم تو همگی تا شده ایم

باب بی سر شده ام  چهره و رویم دیدی؟

جای آن آتش افتاده به  مویم  دیدی ؟

جای دستی که نشسته به رخم میسوزد

عمه بر موی سفیدم نگهش میدوزد

بعد تو پاره ی نان پیش من انداخته اند

کوچه پس کوچه ی  این شهر مرا تاخته اند

فکر پای  ِ پر از آبله  ام را نکنند

فکر سنگینی این سلسله ام را نکنند

سنگها بر سر ما از همه سو می آمد

از همه نغمه ی " عباس عمو ..!" می آمد

بعد تو حرمت اهل حرمت کم شده است

قامت خواهر غم دیده ی تو خم شده است

ماه ِ بر نیزه به هنگام خسوف آمده ای

مثل خورشید که در حال کسوف آمده ی

در دل طشت طلا پیش زمین گیر رسید

یوسف نیزه نشین  از بر ِ تعبیررسید

خون لبهای پدر را به لبش پاک نمود

بوسه بر روی لبان ِ پر ِ از چاک نمود

کم کم افتاد دگر از نفس و چشمش بست

او به همراه پدر رفت وازآن سلسله رست

عمه را با همه غمهای خودش کرد رها

همسفر با پدرش رفت دگر پیش خدا .. !!

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

دنیا چرا جلال تو را در نظر نداشت

افسوس کز مقام بلندت خبر نداشت

ای مصحفی که چشم خدا بر فراز نی

یکدم ز آیه های رخت چشم بر نداشت

تاریخ غربت علوی در حدیث شام

چون صفحه ی رخت سندی معتبر نداشت

تاشام را مدینه کند قبر کوچکت

از تو حسین فاطمه ای خوبتر نداشت

غیر از شبی که بود چراغت سر پدر

یک شب خرابه ی تو چراغ سحر نداشت

عمر کم تو در سفر شام شاهد است

مثل تو سید الشهدا همسفر نداشت 

با آنکه ناله ات جگر سنگ را شکافت

آهت به قلب خصم ستمگر اثر نداشت

هر تیر غم که خواست برد حمله بر دلت

جز سینه ی مقدس زینب سپر نداشت

غیر از تو ای سه ساله سفیر بزرگ شام

دنیا چنین سفیر به سنّ صِغَر نداشت

بی اشک تو خرابه فراموش گشته بود

بی آه تو چراغ اسارت شرر نداشت

زینب به شام با همه ی درد و داغ ها

داغی چو داغ ماتم تو بر جگر نداشت

بر قبر بی چراغ تو تا صبح اشک ریخت

صورت ز روی خاک مزار تو بر نداشت

دُرِّ یتیم فاطمه اش رفت زیر خاک

جز اشک دیده بهر عزایش گهر نداشت

دنیا بدان که جای کفن آن عزیز جان

جز جامه ی سیاه اسارت به بر نداشت

زیبد کند به امت اسلام مادری

آن کودک خرابه نشین کو پدر نداشت

چون آفتاب سوخت در آغوش آفتاب

چتری به غیر زلف پریشان به سر نداشت

جان داد در خرابه کنار سر پدر

چون طایری که بال زد و بال و پر نداشت

کی دیده یک سه ساله شود فاتح دمشق

دنیا به یاد این همه فتح و ظفر نداشت

روی کبود و هجر رخ یار و دفن شب

گویی جز ارث فاطمه ارثی دگر نداشت

از کربلا گرفته الی شام دم به دم

با مرگ رو به رو شد و بیم از خطر نداشت

«میثم» چو این قصیده ی جانسوز می سرود

جز اشک و آه و سوز دل و چشم تر نداشت

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)

 

بابا تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی

شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم

تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

اگر چه عمه دل تنگ است اما عمه هم راضی است

که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی

سرت افتاد و دستی از محاسن  چون بلندت کرد

بیا تا میهمان کنج ویران خودم باشی

سرت را وقت قران خواندنت بر تشط کوبیدند

توباید بعد ازاین قاری قرآن خودم باشی

کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد

فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی

اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است

تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

غلامرضا سازگار

بحر طویل - حضرت رقیه(س)

 

 

کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمه ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینه‌ام وجه امام شهدا را.

روز عاشورا که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکه کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بی‌بال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.

شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد، دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد، پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد، چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف و خاکستر و سنگ لب‌بام و ستم اهل جفا را.

 

همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانه‌سرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبان‌ها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.

اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.

چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگ‌های گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمده‌‌ام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علی‌اکبرِ فرخنده لقا را.

حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شده‌ام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما

"کتاب نخل میثم

 
 
چهارشنبه 22 دی 1395  11:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها