0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

گرچه دیر آمدی بیا که عجیب

دل برای رخ تو تنگ شده

بسترم خاکهای ویرانه

بالشم مدتیست سنگ شده

 

حرفهای من اذیتت نکند

شرح حال من است این گله نیست

زخم پای نحیف دختر تو

زخم عشق تو هست آبله نیست

 

سخت مشتاق دیدنت بودم

لحظه لحظه به شوقم افزودی

آمدی با سر و نشان دادی

که تو مشتاق تر ز من بودی

 

هرچه پرسیدم از تو دشمن تو

زود با کعب نی جوابم داد

تشنگیّ و گرسنگی به کنار

دوری روی تو عذابم داد

 

شاد بودم که باز همچو شبی

جلوۀ روی یار می بینم

آرزویم سراب شد زانکه

روی ماه تو تار می بینم

 

موی من چون سیاهی شب بود

حال همچون سپیدی فجر است

این سیاهی به روی یاسِ تنم

اثر تازیانۀ زجر است

 

دیگر از دست زجر خسته شدم

این کبودی همه نشانۀ اوست

به خدا تار دیدن چشمم

سببش سیلیِ پیاپی اوست

 

ماه من از چه این همه مدت

از من و عمه دور ماندی تو

دور ماندن به یک طرف دیگر

از چه کنج تنور ماندی تو

 

دیدمت روی نیزه ها هر بار

قدر یک بوسه خنده کردم من

به همان بوسه های راه دور

ای عزیزم بسنده کردم من

 

عوض من شما بگو به عمو

دشمن آمد به سمت من بابا

با نوک چکمه زد به پهلویم

عمه با ناله گفت یا زهرا

 

بعد از آن شب نفس کشیدن من

ای پدر جان چقدر دشوار است

راه رفتن برای من سخت است

اکثرا تکیه ام به دیوار است

 

کمر و دست و پهلویم پر درد

رخ کبود است و نیست بینائی

من که منظور را نفهمیدم

عمه می گفت مثل زهرائی

 

من سرت را به درد آوردم

جان خود را به تو بدهکارم

این سفر بی رقیه ممکن نیست

از سرت دست بر نمی دارم

***

 

مهدی مقیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد

سَر که باشد بغلش حالِ سخن هم دارد

زحمت شانه نکش عمه برایش دیر است

گیسوی سوخته کوتاه شدن هم دارد

کاش عادت به روی شانه نمی کرد سه سال

بندِ زنجیر شدن دردِ بدن هم دارد

ناخُنِ پیر زنی بر رُخ او جا انداخت

کاش می گفت کسی بچه زدن هم دارد؟

ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است

تازه انگشترِ او سنگِ یمن هم دارد

زخمهای سَر و رویِ پدرش را که شمُرد

گفت با عمه چرا زخمِ دهن هم دارد؟

حرمله چشم چران است بَدَم می آید

مثل زجر است ببین دست بزن هم دارد

چادرِ پاره ی او را به روی دست گرفت

عمه اش گفت به غَساله: کفن هم دارد

 

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 

خوابم نمی برد که  دست تو بالشم نیست

بابا یتیم یعنی  دست نوازشم نیست

باید بگیرم امشب  دیوار را نیفتم

عمه حواس جمع است  اینجاست تا نیفتم

حتی توانِ ماندن   از بالِ من نیاید

گفتی به زجر دیگر  دنبالِ من نیاید

من دوست دارم این را   این زخم را که اینجاست

ردی که بر رُخَم هست  نقشِ عقیقِ باباست

دیدم چقدر رویَت   تغییر کرده بابا

دیدی چه با گلویم   زنجیر کرده بابا

آنانکه روبرویت  شمشیر را کشیدند

وقتی به گردنم بود  زنجیر را کشیدند

بابا تمام کردند  وقتی غذایشان را

انداختند پیشَم  نان خشکهایشان را

کوچکتر از من اینجا  این دختران ندیدند

دائم بلند کردند  بر من صدایشان را

من رویِ خاک بودم  تو رویِ خاک بودی

زحمت به خود ندادند  هر بار پایشان را...

انگار می شود خوب  خون زخمهایِ زنجیر

وقتی که عمه بوسید  آرام جایشان را

من روسریِ خود را  محکم گرفته بودم

در مجلسی که دیدم   هر بی حیایشان را

دندانِ تو که اُفتاد  لبهای من تَرَک خورد

لبهای تو که خون شد   کردم هوایشان را

بابا سرت زِ نیزه  هر جا که گشت اُفتاد

آنقدر خیزران خورد  از رویِ طشت اُفتاد

پیشِ لبان خُشکت  آن کَس که آب می ریخت

دیدم کنارِ طشت است   وقتی شراب می ریخت

ما بارِ شامیان را  بر دوش خسته بُردیم

با ما عمو نبود و   چوبِ حراج خوردیم

برخاست گرد و خاکی   تا نیزه خورد بر خاک

دیدم عموی خود را  با نیزه خورد بر خاک

این خارها بزرگ اند  رفتیم و بی هوا رفت

از رویِ پا در آمد  خاری که زیر پا رفت

سنگی بِسویم آمد  اما به زینبت خورد

اُفتاد پیشِ پایم    سنگی که بر لبت خورد

خاکسترِ تنوری  مویِ تو را گرفته

این سنگ بی مُرُوَت   بوی تو را گرفته

 

حسن لطفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

من غیر از امشب محشری دارم ؟ ندارم!

یک ذره حال بهتری دارم ندارم

جز دیدن تو، عمه هم می داند این را

من آرزوی دیگری دارم ندارم

در بین صحرا نیمه شب فهمیدم این را

بهتر ز زهرا مادری دارم ندارم

مانند زهرا مادرت دستم کبود است

بابا بگو بال و پری دارم ندارم

وقتی که سنگ از هر طرف می آید این سمت

جز پشت عمه سنگری دارم ندارم

با آستین پاره رو می گیرم اینجا

یعنی پدر جان معجری دارم ندارم

از دست زجر و حرمله درطول این راه

بابا بگو من پیکری دارم ندارم

در کاروان نیزه ها در بین سرها

زخمی تر از این سر ، سری دارم ندارم

گو ، از سرت در طول این عمر سه ساله

من میهمان بهتری دارم ندارم

من یاس بودم از بدِ ایام ، حالا

غیر از گل نیلوفری دارم ندارم

 

مهدی مقیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

تا روضه های سخت تو را باز می کنند

در هر نفس دو مرتبه اعجاز می کنند

با نام تو ملائکه پرواز می کنند

شاهان عالم از چه به خود ناز می کنند

مسند نشین تخت سلیمان رقیه است

 

از نسل فاطمیه و صاحب مدارج است

در آسمان چو سکه ی خورشید رایج است

چون دستگیر عالم و باب الحوائج است

از مرزهای سیر خیالات خارج است

پس سایه ای ز خالق رحمان رقیه است

 

اینجا شروع و خاتمه در موج گریه هاست

شک و یقین ما ، همه در موج گریه هاست

شور و نوا و زمزمه در موج گریه هاست

حتی نگاه فاطمه در موج گریه هاست

تا روضه خوان حضرت سلطان ، رقیه است

 

شد شهر عشق ، قبله ی جان حسینیون

شد گریه ، ساختار زبان حسینیون

در سفره ، گریه ی به تو ، نان حسینیون

ذکر رقیه  شد ضربان حسینیون

آغاز ما رقیه  و پایان رقیه است

 

تا اشک های آینه می شد گلاب ساز

شد اشک های روشن او انقلاب ساز

یک یاحسین او شده روزحساب ساز

شد دست های کوچکش عالیجناب ساز

میزان ضعف و قوت ایمان رقیه است

 

هر قدر بود صورت ماهش غباردار

بود آنقدر به پیش خدا اعتباردار

شد در سفارت حرم شاه کاردار

فرزند حیدر است و شده اختیاردار

در روز حشر ، معرکه گردان رقیه است

 

یک غنچه بین قافله پرپر شد عاقبت

آیینه ی سه ساله ی مادر شد عاقبت

مانند زینب عشق مصور شد عاقبت

آنقدر گریه کرد که کوثر شد عاقبت

تندیس سوره سوره ی قرآن ، رقیه است

 

از نیزه ها نگاه تو هرگز جدا نشد

لبهای زخمی تو که بر شکوه وا نشد

جز با دوای بوسه ی بابا دوا نشد

مثل تو هیچ کودکی ام البکا نشد

آری دلیل بارش باران رقیه  است

 

کنج خرابه رفت ولی عز و جاه داشت

از گریه های غیرتی اش صد سپاه داشت

از دست های عمه ی خود تکیه گاه داشت

باران گرفته بود و مِهی در نگاه داشت

یک قله بین ابر فراوان ، رقیه است

 

موسای کربلاست حسین و عصاست او

در امتداد سایه ی خیرالنساست او

مهر قبولی سفر کربلاست او

پیغمبر سه ساله ی خون خداست او

اسلام اگر حسین ، مسلمان رقیه است

 

شبنم فروش گریه ی پاکش نسیم ها

چشم انتظار دست کریمش کریم ها

امیدوار رحم وسیعش ، رجیم ها

ما را برای روضه خرید از قدیم ها

در راه عشق ، سلسله جنبان رقیه است

جناب محمد بختیاری
 

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

شبی که عشق بدستش عنان راحله داشت

ز راه دور یتیمی نظر به قافله داشت

دلش به همره آن کاروان سفر می کرد

زکاروان اسیران اگرچه فاصله داشت

ز رنج و درد غم او هم اینقدر گویم

به پای کوچک و مجروح خویش آبله داشت

به جرم عشق چو مادر ز خصم سیلی خورد

وگرنه کار کجا او به جنگ و غائله داشت

چو دید فاطمه را سر نهاد بر پایش

ز دست دشمن ظالم به مادرش گله داشت

شبانه زینب مظلومه بهر گمشده اش

دعا به درگه حق در نماز نافله داشت

زیارت حرمش رار ز حق طلب می کرد

که از رقیه «وفائی »امید این صله داشت

 

سید هاشم وفائی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

گرفته بود دلش بی نهایت از ناقه
زمین که خورد رقیه به صورت از ناقه

مذاب شد جگرش در مسیر راه اما
نداشت هیچ زمانی شکایت از ناقه

 

به ساربان گله ای کرد و باز سیلی خورد
ازان به بعد فقط کرد اطاعت از ناقه

دلی نسوخت به حالش اگرچه که میریخت
هزار مرتبه اشک خجالت از ناقه

کسی رسید و زمینش زد و بخود می گفت
نخورده است زمین چند ساعت از ناقه

ستم به ناقه ی عریان کشید طوری که
کشیده بود خجالت , اسارت از ناقه

به تازیانه و شلاق و سنگ ها در شام
کسی پیاده نشد در سلامت از ناقه
فقط نگاه پر از خون نیزه می داند
کشیده اند چه ها آل عصمت از ناقه

دخیل بسته ام امشب به دست بانویی
که کرد حاجت مارا اجابت از ناقه

سید حجت بحرالعلومی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یک دست هرزه آمد و در بینِ خیمه ها
رنگ قنوت بندگیم را سیاه کرد

بعد از تو بالش سر من دست عمه شد
یک نیزه دست خستگیم را سیاه کرد

مردی که بینِ راه پرم را شکست و رفت
در کوفه آن شکستگیم را سیاه کرد

در طول این سفر سر بازارهای شام
لفظِ کنیز، زندگیم را سیاه کرد

شاعر:رضاباقریان


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

آخر کمی بخواب چرا گریه می کنی

با سینۀ کباب چرا گریه می کنی

با ناله نبض تو چقدر کُند می زند

با بغض درگلو نفست تُند می زند

آه ای رقیه، جان من آرام گریه کن

آهسته در سکوت دل شام گریه کن

با گریه های خویش قیامت به پا مکن

با ناله اینقدر پدرت را صدا مکن

ترسم برای گریۀ تو سر بیاورند

این جان مانده را ز تنت در بیاورند

ای وای من که محشر کبرا شروع شد

بار دگر قیامت عظما شروع شد

آرام شو ز گریه و شیون رقیه جان

بابا رسیده با سر بی تن رقیه جان

روپوش را ز چهرۀ بابا تو پس بزن

جانت به لب رسیده شمرده نفس بزن

از گریه های خویش به بابا سخن بگو

از آنچه دیده ای تو به صحرا سخن بگو

یکدم به سیل اشک روانت امان مده

رخسارۀ کبود به بابا نشان مده

بوسه زدی به لعل لب از جا بلند شو

دیگر بس است دیدن بابا بلندشو

عمه چرا صدای تو دیگر نمی رسد

غمناله ات به گوش من آخر نمی رسد

عطر گلی شنیدی و بیهوش گشته ای

حرفی نمی زنی و تو خاموش گشته ای

در گوش باب خویش چه گفتی که پر زدی

ما را گذاشتی و تو ساز سفر زدی

پرپر شدی و طاقت هجران نداشتی

بر روی داغ های دلم غم گذاشتی

بگذار تا بگریم و کوته سخن کنم

این نیمه شب برای تو فکر کفن کنم

بر دوش اهلبیت سه ساله بلند شد

خاموش شد«وفایی» و ناله بلند شد

 

سید هاشم وفائی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

خاطرات ذوالجناحت بعد تو تکرار شد

از سر ناقه مرا از هر جناح انداختند

شاعر:پیمان طالبی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

 

از وقار عمه جان خود حجاب آموخته

او مودب بودنش را از رباب آموخته

 

با دو دست بسته تا شامات را یکسر گرفت

رزم را از فاطمه، از بوتراب آموخته

 

چشم بارانی او آموزگار اشک بود

گریه کردن بر لبت را او به آب آموخته

 

زلفهایت را ورق میزد شبیه مقتلی

روضه را از زخم جلد این کتاب آموخته

 

جمع زد زخم تو را با زخم های مادرت

با شمارش کردن آنها حساب آموخته

 

چشم بیدار شبش را چشم زد شام حسود

پلک هایش چند روزی هست خواب آموخته

 

زلف تو گفت از تنور و دخترت آتش گرفت

سوختن را پا به پایش آفتاب آموخته

 

گاه باید که ادب از بی ادب آموخت، پس

بوسه را از چوب در بزم شراب آموخته

 

محسن حنیفی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:11 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

مجنونم خنده ی لیلامو میخوام
بی خوابم صدای لالامو میخوام
عمه پس کی سفرش تموم میشه
خسته ام من دیگه بابامو میخوام

 

بگو عمه بابام اومد به همه
اینکه رو گونمه اشک شوقمه
نمیذارم کسی اذیتش کنه
دیگه امشب بابا پیش خودمه

بابا اومدی چی شد پیکر تو
چه بلایی اخه اومد سر تو
دیگه از لبات سوالی ندارم
پس توام نپرس چی شد معجر تو.
باباجون ارزوهامو یادته
چادر و النگوهامو یادته
چقدر موهامو دوست داشتی بابا
راستی باباجون موهامو یادته

اومدم پر بزنم پرم شکست
باباجون سنجاق رو سرم شکست
تو بیابون با لگد پهلوی من
شبیه پهلوی مادرم شکست

بال پروانه شکستست نمیشه
گریه با چشمی که بستست نمیشه
دیگه دستام بابا قوت نداره
دیگه این دست واسه من دست نمیشه

بابا خسته شدم از درد کمر
دیگه نه لالا میخوام نه گل سر
خیلی عمه رو اذیت میکنم
دیگه دخترتو با خودت ببر
امیر علوی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد

از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

 

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد

عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

 

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد

عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد

 

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:

عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

 

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که

نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

 

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد

گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

 

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده

برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

 

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو

چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

 

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو

جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

 

عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا* بود

ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد

 

میان نافله ها یاد مادرش می کرد

همیشه روضه ی او برکت نوافل شد

 

اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست

گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد

 

* قبلة البرایا: از القاب حضرت زینب به معنای قبله و پیشوای ابرار

 

محمد جواد شیرازی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:12 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

منم مجنون و دلتنگت،تویی دلبر تویی لیلا
رسیدی کنج ویرانه،قرار این دل شیدا

در این ایام تنهایی،قسم بر جان بابایی
برای دخترت هرشب،تویی شیرین ترین رویا

 

عمو رفت و تو رفتی و نگفتی بی تو می میرم
نگفتی دختری داری؟نگفتی می شوم تنها؟

لب و دندان من مثل لب و دندان تو زخم است
از این وجه شباهت عاشقی من شده معنا

تو رفتی وقت غربت شد،تمام خیمه غارت شد
به دخترها جسارت شد،ولی سقا نبود آنجا

ز روی نیزه افتادی،ز روی ناقه افتادم
تو را با سنگ می زد دشمنت اما مرا با پا

میان این همه دشمن چقدر این زجر بی رحم است
مرا زد در دل صحرا،به پیش نیزه ی سقا

کف دستان سنگینش به قدر صورت من بود
ببین سنگینی پلک دو چشمان مرا بابا !

دو چشمم تار می بیند،دو بازویم پر از درد است
شدم در کودکی بابا،شبیه مادرت زهرا

گمانم گوشوار من به گوش دختر شمر است
ولی هر قدر هم گشتم النگویم نشد پیدا

به هر پهلو که می خوابم،تن من درد می گیرد
مکافات است خواب من برای عمه این شبها

برای عمه ام زینب،فقط زحمت هر شب
مرا با خود ببر دیگر،پدر سیرم از این دنیا

شاعر:علی سپهری


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:12 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

به نام کریمان و جانانه ها
مزین شده سر در خانه ها

غم تو به روی دلم سر گذاشت
که سر می گذارم به میخانه ها

سر قبر پروانه پایین شمع
شدم عاشق رقص پروانه ها

جنون را چنان سر کشیدم که من
شدم حسرت شهر و دیوانه ها

سرم را سحرها بغل می کند
چقدر سرد ، بی تو این شانه ها

تو که پر نمی بندی از آسمان
چه بیهوده ساختیم لانه ها

ز بس سجده کردم در خانه را
نشسته سرم جای آستانه ها

گهی دانه پروازمان می دهد
که اصلا نخواهم از این دانه ها

خدا در دل قلب محزون ماست
که پنهان شده کنج ویرانه ها

عزیزی که اینگونه پا می خورد
همه دیده بودند بر شانه ها


علیرضا عنصری


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها