0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

عمه شب محبوبه امشب ، معلوم حالم خوبه امشب

میکوبه قلبم مثل گنجیشک ، عمه دلم آشوبه امشب

 

عمه ببین که جای اون دست سرخی هنوز رو گونه داره

بابام داره امشب میادش ای بچه ها کی شونه داره

 

تاریکه اما خیلی خوبه مهتاب امشب نیست عمه

بابام من و اینجور ندیده موهام مرتب نیست عمه

 

عمه از درد لبهام زیر دندون زخم توی لبهام میسوزه

شبا چقدر سرده خرابه عمه کف پاهام میسوزه

 

کاشکی مدینه بودیم عمه ای کاش نا محرم نداشتیم

مرهم نداریم کاش میشد معجر رو زخمامون میذاشتیم

 

عمه بابام بیاد خرابه منم باهاش میرم ایشاالله

بابام بیاد میگم بهش که عمه یه پا مرده ما شاالله

 

میگم بهش وقتی که رفتی عمه به جای ما کتک خورد

افتادم از رو ناقه اونشب با مشت دندونام ترک خورد

 

افتادم و از حال رفتم من خواب بودم با لگد زد

اصلا نفهمیدم که چی شد بابا خلاصه خیلی بد زد

 

خیلی دیگه بی حوصلم من بابام خیلی دیر کرده

کاری براش پیش اومده یا موهاش به نیزه گیر کرده

 

یه حسی داره میگه الان جونم به روی لبهام اومد

 عطر بابامه بوی سیبه عمه کمک کن بابام اومد

 

گم کردم عمه دست و پام و جونی نمونده توی دستام

عمه مراقب باش نیفته بابام و بگذار روی پاهام

 

 بابا سلام ویرونمون و امشب چراغون کردی بابا

 سنگین شده سایت عزیزم یاد غریبون کردی بابا

 

نیاوردی عموم و شکوه به عباست کنم من

چشمام نمی بینه که باید با دست احساست کنم من

 

چشمام نمی بینه که با دست دارم پی چشمات میگردم

تو حسرت یک بوسه مردم دارم پی لبهات میگردم

 

من چی شدم تو چی شدی وای بر باد رفته آرزوهام

تو بوی خون روی موهات من بوی دود روی موهام

 

بابا دروغ هر کی گفته ما پیش دشمن کم آوردیم

بابا خیالت جمع باشه بابا غذا دادن نخوردیم

 

تو کوچه های شام تا مرگ با عمه ها صد بار رفتم

از تو چه پنهون تا رسیدیم بابا بگم بازار رفتم

 

اجرا شده توسط حاج محمود کریمی در شب سوم محرم 94

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

در میان میکده ساغر به دردم می‎خورد

باده وقتی می‎شود کوثر به دردم می‎خورد

 

دست‎های خالی‎ام خالی بماند بهتر است

این که هستم پیش تو نوکر به دردم می‎خورد

 

گریه وقتی می‎کنم زهرا دعایم می‎کند

پس محرم چشم‎های تَر به دردم می‎خورد

 

خوب می‎دانم که در تاریکی قبرم، حسین

دستمال گریه‎ام آخر به دردم می‎خورد

 

بی‎خیال نسخه‎های بی‎دوای این و آن

بوسه بر شش گوشه‎ات بهتر به دردم می‎خورد

 

دخترت وقتی بخواهد خاک چادر پاره‎اش

بیشتر از کیسه‎های زر به دردم می‎خورد

 

دخترِ زهرا، خودش زهراست ثابت می‎کند

دست‎های کوچکش محشر به دردم می‎خورد

 

بابا، از تمام یادگاری‎های تو

چادر و سجاده‎ی مادر به دردم می‎خورد

 

آستین پاره‎ام را نخ‎نماتر کرده‎اند

حرف سوغاتی شده معجر به دردم می‎خورد

 

مُردم و زنده شدم در کاخ مثل خواهرت

دشمن تو گفت این دختر به دردم می‎خورد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب سوم محرم 94

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

عمه بیا که بین طبق جانت امده
شادی میان کلبه ی احزانت امده

ماه تو در تنور اگر چه غروب کرد
اما بیا هلال درخشانت امده

ما غیر کعبه نی که ندیدیم بین راه
حالا بیا ببین شکرستانت امده

هرچند لهجه ی عربی اش عوض شده
اما دوباره قاری قرانت امده

حالا که امدی پدر من به من مگو
پیش از بهار عمر زمستانت امده

چوب یزید را به سرش خورد میکنم
اخر ببین چه بر سر دندانت امده

سید محمد حسین حسینی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

با چشم تر پروانه بودن مزه دارد

مست دو تا پیمانه بودن مزه دارد

 

شأن مساجد بی حد و حصر است اما

پاگیر این میخانه بودن مزه دارد

 

هرچند عاقل هم بیایی فیض بردی

در روضه ها دیوانه بودن مزه دارد

 

هرکس خراب روضه ها باشد درست است

یعنی فقط ویرانه بودن مزه دارد

 

باید شبیه احمد دیوانه باشیم

کلب در این خانه بودن مزه دارد

 

این دست های سینه زنها دستگیر است

با انبیا هم شانه بودن مزه دارد

 

خوش بخت یعنی ما که انصار الحسینیم

از دیگران بیگانه بودن مزه دارد

 

وقتی که روزانه تفضل کرده بر ما

کارگر روزانه بودن مزه دارد

 

چه سفره ای امشب رقیه باز کرده

ریزه خور دردانه بودن مزه دارد

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 23 محرم 93

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر
گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد ؟
گفتی: قرار آخر من با تو امشب است
بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

روزی به روی دوش عمو بود جای من
حالا به خاک سرد خرابه ست منزلم
حرف نگفته با تو بسی داشتم ولی
دیدم سر تو را و سخن مانْد در دلم

با دستْ اگرکه بر سرِتو دست میکشم
سیلی زجر چشم مرا تار کرده است
این دنده ی شکسته ی پهلوی من پدر
کار مرا برای بقا زار کرده است

حالا که برلبت اثر از خیزران نشست
در راه عشق من لب خود میکنم کبود
موی سرم چو موی تو،آتش گرفته است
دختر ندیده ام که شبیه پدر نبود

او با کمک ز عمّه دگر راه می رود
یک دختر سه ساله و افتادگی چنین ؟
لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپرد
پایان گرفت قصه ی دلدادگی چنین؛

وحید دکامین

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اشعار شهادت حضرت رقیه(س)

 

خوردم زمین بابا بگو چشم نظر چیست ؟

این آبله آین زخم این خون جگر چیست ؟

 

آشفته ام آشفته ی این کاکل سر

وقتی که مویم سوخته سنجاق سر چیست ؟

 

کردم تکلم با سرت بر نی چه مشکل

من تازه فهمیدم که این درد کمر چیست ؟

 

جز خواهرت زینب کس دیگر نفهمید

ضرب لگدهایی که خوردم بی خبر چیست ؟

 

در این خرابه دخترت هیئت گرفته

شیرین زبانت حیف که لکنت گرفته

 

هر شب صدایت کردم و مشتی به من خورد

حالا صدایم موقع صحبت گرفته

 

دستم به دیوار است و پهلویم شکسته

قدم شبیه مادرت حالت گرفته

 

بازار شام و گوشوار خونی من

از چشم من خواب خوش راحت گرفته

 

حالا منم با چشم های بی فروغی

ماها کجا دروازه ای با آن شلوغی

 

 آن دختر شامی به من حرف بدی زد

با نان خشک خویش حلوای مرا پخت

 

حوریه ات بودم کسی روی پرم رفت

آنقدر رقصیده اند بابا که سرم رفت

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در روز سوم محرم 94

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم
یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد
شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم

خیلی شبیه مادرت زهرا شدم...نه ؟
با این دو چشم تار و گیسوی سپیدم

این زجر یاغی دخترت را زجر می داد
از ترس او در بین صحرا می دویدم

از روی ناقه تا زمین خوردم مرا زد
من ضربه ی دستان سنگینش چشیدم

در راه شام از خستگی خوابیدم اما
از خواب با ضرب لگدهایش پریدم

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم
طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

وقتی که دشمن برد ما را بین بازار
من هم شبیه تو خجالت می کشیدم

هر چند بالم سوخته با این همه باز...
...هر شب به یاد عمه و بزم یزیدم

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد
آن حرف زشتی که به عمه زد شنیدم

خیلی تحمل می کنم درد کمر را
چاره ندارم...از علاجش ناامیدم

من را ببر با خود...نمی خواهم بمانم
بابا من از دنیای بی تو دل بریدم...

علی سپهری-94/8/24

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

تمام لشکرشان غرق آه می کردم
اگر که رو بسوی قتلگاه می کردم

ببین که نیست دگر سو به چشم های ترم
وگر نه روی تو را من نگاه می کردم

 

نکرد عمه مرا باخبر که می آیی
وگرنه موی سرم روبراه می کردم

نبود چاه، و الا شبیه بابایت
تمام درد دل خود به چاه می کردم

به گریه های شبم کوفه منقلب می شد
به گریه کار هزاران سپاه می کردم

من آسمان تو ام که ستاره ام افتاد
به غارت حرمت گوشواره ام افتاد
. . . . .
شنیده اند یتیمم؛تمام دختر ها
به محض آمدن من شدند بابایی

 

علی مشهوری”مهزیار”

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اینجا خرابه نیست که دارالعزا شده
تو آمدی و حاجت قلبم روا شده

اینجا نگاه هرزه و پرطعنه رایج است
اما حیا به چشم همه کیمیا شده


میدانی از چه خواب به چشمم نمیرود
کابوس هرشبم نوک سر نیزه هاشده

این دست پاچگی من ازترس دشمن ست
یک مدت است ضربه شان بی هوا شده

آن چادر سیاه که عمه خریده بود
از بسکه سنگ خورده ببین نخ نما شده

دیروز پای نیزه ات از بس دویده ام
حالا بلای جان من این درد پا شده

محمد حسن بیات لو

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

عالم وآدم شده گدای رقیه
ریزه خور سفره ی عطای رقیه

باطنش این است که رسیده به معراج
هر که شده خاک زیر پای رقیه

 

راحت جان گل است نغمه ی بلبل
شادی قلب پدر صدای رقیه

جان کم من ندارد ارزشی امّا
جان تمام جهان فدای رقیه

یاد گرفتم دلیل خلق من این بود:
این که کنم نوکری برای رقیه

مادرم از روزهای اول عمرم
کرده مرا نذر روضه های رقیه

کرد دعا ، آبرو گرفتم و عزت
از برکات همین دعای رقیه

بر سر پیشانی أم نوشت به لطفش:
شاعر دربار ی سرای رقیه
.
(حبـّک فی قلبنا الی ابد الدهر)
ماهمه هستیم مبتلای رقیه

هر که رسیده به اوج عرش خداوند
تازه رسیده به ابتدای رقیه

هیچ نباشد اگر تمامی مردم
شعر بگویند در رثای رقیه

از سر دوش عمو به کنج خرابه
تا به کجا رفته ماجرای رقیه

تاول پا , زخم دست , صورت نیلی
روضه بخوانم من از کجای رقیه
.

تاشب سوم مرا رها کن اجل تا
جان بدهم در شب عزای رقیه

مجتبی خرسندی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت-بحر طویل

 

صدا گاهی برای گوش چون داروست/ صدا گاهی خودش از گوش‌ها سر می‌رود در استخوان در پوست/ صدا چون از دهان تولید می‌گردد برای گوش هم نیکوست/ چون نیکوست هر چیزی رسد از دوست/ صدا هم طعم دارد در میان گوش یا گرم است یا سرد است/ صدا هم جنس‌های مختلف دارد صدا گاهی لطیف و گاه نامرد است/ صدا هم رنگ دارد نیلی و آبی و سرخ و گاه هم زرد است/ شنیدن بُعد می‌بخشد به فهمیدن/ شنیدن بُعد خواهد داد بر دیدن/اگر دقت کنی امشب یقین سمت صداهای زیادی گوشمان معطوف خواهد شد/ شب سوم شنیدن روضه ای مکشوف خواهد شد/ ببند ای روضه‌خوان چشم و فقط این بار تمرین شنیدن کن/ شنیدن را برای مستمع مانند دیدن کن/ صداهای زیادی می‌رسد از روضه شب سوم/ صداهایی که در آن هست خیلی از صداها گم/ صدای راه رفتن‌های طفلی خرد بر صحرا/ به دنبال صدا که راه می‌افتم صدا بعد از شتابی تند هم می‌ایستد کم کم وَ می‌گردد صدای پرده ای که می‌رود بر آستان خیمه‌ای بالا/

 

صدای پا شتابش بیشتر از پیش می‌گردد/ صدای خنده های کودکانه باعث آرامشم نه باعث تشویش می‌گردد/ صدای پای کودک می‌شود کم کم صدای خش خش چیزی شبیه پوست روی خاک/ صدای العطش‌ها هم بلند است از دم این خیمه تا افلاک/ صدا با بچه‌های خیمه می‌گوید عمو عباس اگر که رفت دیگر بر نمی‌گردد/ شب سنگین و سرد بی عمویی هم به زودی سر نمیگردد/ اگر تشنه اگر بی تاب/ بیایید از عمو دیگر نخواهیم آب/ صداهای پس از این لحظه را تا عصر عاشورا به ترتیب این‌چنین بشنو/ و اول از همه سوت صداهای هزاران تیر را توی کمان‌ها در کمین بشنو/ صدای چک چک شمشیر/ صدای کودکی که گفت در خیمه چرا کرده عمویم دیر/ صدا وقتی کشید ارباب عمود خیمه را از زیر/ صدای خسته ارباب : "هل من ناصرٍ " ذیل صدای گریه‌ یک کودک و بعدش صدای خوردن یک تیر/ صدای بوسه خنجر/ صدای خس خس حنجر/ صدای "یا بُنَیَّ" یا غریب مادرِ ِمادر/ صدای بوسه مادر صدای این غم دلچسب/ صدای استخوان‌ها و صدای تلخ نعل اسب/صدای هلهله ، غارت/ صدای کیسه لبریز از خلخال‌ها و زیور آلات گران قیمت/ صدای دست روی گردن طفلی/ صدای تیز سیلی خوردن طفلی/ صدای گوشواره موقع کنده شدن از گوش/ صدای خس خس سخت نفس وقتی که طفی می‌رود از هوش/ صدای ممتد افتادن طفلی ز ناقه در بیابان و/ صدای زجر وقتی می‌فشارد روی هم دندان به دندان و/ صدای قرمز شلاق روی پیکر زخمی بی‌جان و...

 

مهدی رحیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اگر چه لحظه لحظه وضع خو را زار می بینم
به غیراز تو به کس گفتن غمم را عار می بینم

به لطف دست سنگین صورتم دیوار را بوسید
نمای چهره ام را قاب بر دیوار می بینم

 

سر خونین اصغر را در این ایام وانفسا
زمان کوچه گردی روی نی بسیار می بینم

چنان ترسیده چشمم از بیابان و غم و رنجش
پدر جان سنگ های کوچه را هم خار می بینم

خریداری ندارد جامه ی پاره پدر چندان
لباست را حراجی سر بازار می بینم

نمی دانم‌چه با من کرد دست زجر آن شب که
رخ غرق به نور عمه را هم تار می بینم

گمانم استخوان دنده هایم هم ترک خورده
که از دست نفس هایم چنین آزار می بینم

چنان مانند زهرا گشته احوالم در این مدت
که بین خواب کابوس در و مسمار می بینم

حسین واعظی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

می زند شام خنده بر آهم
مثل کوفه ست شاید اینجا هم

بس که من ناله می کنم هرشب
عالمی شد پریش از آهم


طبق آورده اند عمه چرا؟
من که گفتم غذا نمی خواهم

بوی خون هم ز تشت می آید
به گمانم که بوی بابا هم

بوی باباست من یقین دارم
السلامُ عَلَیک ای ماهم!

تو نبودی و ناسزا گفتند
خارجی خوانده اند ما را هم

رسم هاشان چقدر بر عکس است
مثلاً،من که دختر شاهم،

عده ای سنگ هدیه آوردند
تازه دادند نان و خرما هم

جای اسبابِ بازیم بابا
غل و زنجیر بود همراهم

هم کبودم هم اینکه سوخته موی
مثل دیواره های یک چاهم

زجر از این زمانه سیرم کرد
طفل بودم غم تو پیرم کرد

علی مشهوری”مهزیار”

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بغضِ ترک خورده برایم درد سر می شد
وقتی که دلتنگیم، بابا بیشتر می شد
لفظِ کنیز و کعبِ نی، سیلی و چشم تر
شبهای من اینگونه ای بابا سحر می شد
مهمان شدی من را پدر از نوکِ نی، ور نه
طفل یتیمت داشت از غم خونجگر می شد
کنج خرابه در هوای سرد، با عمه
اصلاً چه گویم که به چه منوال سر می شد
قوتِ غذایم غالباً هر شب کتک بود و
بر حال من چشم حرم هر روز تر می شد
هر جا که ما بودیم، زجرِ بی حیا هم بود
از ما جدا بودی و خیلی خیره سر می شد
این خواهرت همراهِ ما خیلی اذیت شد
در این چِهِل منزل برای ما سپر می شد
هر جا که می خوردم زمین، من را بغل می کرد
با هر زمین افتادنم، دردِ کمر می شد
در این سفر بسکه لبانت سنگ باران شد
من پیر گشتم، عمه از من پیرتر می شد
خیلی صدایت کردم و خیلی کتک خوردم
اینگونه بغضِ من برایم درد سر می شد
رضاباقریان

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

با لب تشنه نگاهی پر تمنا می رود
ساحل چشمی به استقبال دريا می رود
با دعا چشم تری باشد يقيناً با شتاب
روی بال عرشيان تا عرش اعلا می رود
دلشكسته تر ز هركس می شود خورشيد و ماه
يك ستاره از مدار كهكشان تا می رود
كوثری زخمی، هراسان از شكست روزگار
غرق خواهش در پی إنّا فَتَحنا می رود
گریه های آسمان اثبات کرد این قَضْيه را
آه جانسوز يتيمان زود بالا می رود
مثل يك عاشق به پای انتظارم مانده ام
منتظر در لحظه های احتضارم مانده ام


در دلم شوق وصالت را سراسر داشتم
آرزوهای قشنگی با تو در سر داشتم
سعی كردم آنچه تو می خواستی باشم پدر
تا بگويی دختری مانند مادر داشتم
روزهای خوب من در شهر پيغمبر گذشت
هم تو بودی در كنارم، هم برادر داشتم
بارها ديدی چگونه ناز من را می خريد
از همه عالم عمويی مهربان تر داشتم
در خرابه مصرعی از زندگی ام طی شده
من كه روی شانه ات بيتی محقر داشتم
آرزوهايم همه بی تو به پايان می رسد
مانده از تو يك سری، آن هم به دامان می رسد


پا به پايت با مشقت تا خرابه آمدم
بودی اما غرق غربت تا خرابه آمدم
در كنارت محترم بودم ولی در طول راه
لا به لای هتك حرمت تا خرابه آمدم
عمه دارد بر تنش از من کبودی بیشتر
خواهرت كرده حمايت تا خرابه آمدم
دختری از روی كينه چادرم را می كشيد
زير آماج حسادت تا خرابه آمدم
گرچه روی من سیاه از تازیانه ها شده
روسفيدم با رشادت تا خرابه آمدم
خواب را بر دشمنت با گريه ام كردم حرام
غیر نامت هیچکس نشنیده از من یک كلام

 

وحید کردلو

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها