0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

امام حسین(ع)-مناجات اول مجلس-شب سوم محرم

 

از جهان گر چه به جز غصه ندیدیم حسین

غم و اندوه شما باز خریدیم حسین

شیوه ی چشم شما بود به دل آتش زد

چقدر از غم تان داغ کشیدیم حسین

آتش عشق تو تا روز ازل شعله کشید

ما چنان دانه ی اسپند پریدیم حسین

تو قتیل العبراتی، تو حسین اشکی

ما هم عمری است بپای تو شهیدیم حسین

قصد، پروانه شدن بود که بر سینه زدیم

پیله ی عشق تو در سینه تنیدیم حسین

قامت افراخته بودیم چنان سرو ولی

دخترت را چو بدیدیم خمیدیم حسین

ما به دنبال تو با پای پر از آبله اش

در پی قافله ی روضه  دویدیم حسین

آنقدر خار به پاهای من و عمه رسید

تا به این منزل ویرانه رسیدیم حسین

 

امیر عظیمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

این طرف سنگ سوی قافله می اندازند

آن طرف سکه  سوی حرمله می اندازند

 

تا رسیدیم به شامات نشد گریه کنم

وسط هق هق من هلهله می اندازند

 

آه قدم نرسید از لب تو بوسه زنم

آه نی ها چقدر فاصله می اندازند

 

من هنوزم که هنوز است تنم میلرزد

بین بازار که حرف صله  می اندازند

 

پشت دروازه ساعات عمو شاهد بود

به روی گردن من سلسله می اندازند

یاسین قاسمی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 

شام غمهاى من غمزده را آخر نیست

لاله اى همچو تن خونى من پرپر نیست

گوشه ی پلک گشا صورت من خوب ببین

شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست

یا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا

یا به والله قسم دختر تو دختر نیست

کودکى سنگ زد و گوشۀ اَبروم شکست

دیگر این ظرف ترک خورده چونان ساغر نیست

آنکه شمشیر کش است دست زخمى دارد

ضربه ی سیلى اش از ضرب لگد کمتر نیست

گیسوانم همه خیرات سر تو دادم

پنجه اى نیست که پیچیده به موى سر نیست

آن یهودى که ز خیبر به دلش بغضى بود

گفت این قافله که هست اگر حیدر نیست

کاش همراه سرت رأس عمو مى آمد

تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست

چوبه ی محمل خونى شده شاهد باشد

دلى همچون دل زینب به حرم مضطر نیست

تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند

کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست

گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم

ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست

 

قاسم نعمتی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر

گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد ؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است؛

بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

 

روزی به روی دوش عمو بود جای من

حالا به خاک سرد خرابه ست منزلم

حرف نگفته با تو بسی داشتم ولی

دیدم سر تو را و سخن مانْد در دلم

 

با دستْ اگرکه بر سرِ تو دست میکشم

سیلی زجر چشم مرا تار کرده است

این دنده ی شکسته ی پهلوی من، پدر

کار نفس کشیدن من زار کرده است

 

حالا که برلبت اثر از خیزران نشست

در راه عشق من لب خود میکنم کبود

موی سرم چو موی تو، آتش گرفته است

دختر ندیده ام که شبیه پدر نبود

 

عمّه ز راه رفتن من گریه می کند

خیلی شبیه مادر پهلو شکسته ام

بابا بیا و همره خود دخترت ببر

از دردِِ زنده ماندن بعد از تو خسته ام

 

او با کمک ز عمّه دگر راه می رود

یک دختر سه ساله و افتادگی چنین ؟

لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپرد

پایان گرفت قصه ی دلدادگی چنین

 

وحید دکامین

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

زبانحال بی بی رقیه (س) با پدر

 

من بی تو پاییز

با تو بهارم

خیلی خوشالم

چون تو رو دارم

 

وقتی برا تو

دردامو می گم

شمع وجودم

آب میشه کم کم

 

دنیا عذابه

چشمام پر آبه

تموم غصه ام

بزم شرابه

 

با خیزرونش

میزد به لبهات

جونم فدای

لبهای زیبات

 

 

زخم مدینه

اینجا نمک خورد

اینجا به جا من

عمه کتک خورد

 

تو این خرابه

سامون ندارم

حتی تو پاهام

من جون ندارم

 

تنها به دادم

عمه رسیدش

خارای پامو

عمه کشیدش

 

یک شب ز ناقه

خوردم زمین من

طاقت نداری ؟

نمیگم اصلا .....

 

 

جعفر ابوالفتحی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

آیینه ای که از غم بابا شکسته بود

پهلو کبود کنج خرابه نشسته بود

از غصه ها جگرش را نظاره کن

مثل تمام پیکر بابا گسسته بود

 

سید مهدی میری

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یا رقیه (س) مددی خانم جان

 

رکن تمام عالم امکان رقیه است
تفسیر آیه آیه ی قرآن رقیه است

ای آنکسی که منکر بی بی ما شدی
کوری چشم کور تو سلطان رقیه است

تنها دلیل خلقت دنیا رقیه بود
والله عشق خالق منان رقیه است

در روضه های شاه شهیدان کربلا
تنها دلیل مستی مستان رقیه است

آنکه بهای عشق به جان و دلش خرید
مظلومه ی امام کریمان رقیه است

آن دختر سه ساله که در شهر کربلا
آواره شد میان بیابان رقیه است

طفل سه ساله ای که کف پای کوچکش
آزرده شد ز خار مغیلان رقیه است

حسین محبی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

ارثی ز یاس طایفه بی‌شک نداشتم

بر پهلویم اگر گُل میخک نداشتم

بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد

بعد از تو هیچ روز مبارک نداشتم

لعنت به کعب نی، تو گواهی که هیچ وقت

پیراهنی کبود و مشبک نداشتم

گفتند گوشواره ندارد چه دختری‌ست!

بابا به عُجب باطنشان شک نداشتم

با دختران شام اگر حرف می‌زدم

دست خودم نبود، عروسک نداشتم

 

میلاد حسنی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

تقدیم به شهدای مدافع حرم

حضرت رقیه(س)-در محکومیت تکفیری ها

 

من سه ساله سند ظلم به آل اللهم

آسمان علی و آل علی را ماهم

بی سبب نیست اگر راه به دلها بردم

عشق را ارثیه از حضرت زهرا بردم

نوهء حیدرم و در رگ من خون علیست

این بزرگی و شجاعت همه مرهون علیست

من همانم که ز اشکم به فلک ولوله بود

پای من بسته به زنجیر غم و سلسله بود

من همانم که زدم ناله و کردم فریاد

آبروی اموی پیش همه رفت به باد

عشق را با هنر گریه ام آمیخته ام

شام را بر سر کفّار فرو ریخته ام

باب حاجات شدم جود و کرم کار من است

عمویم حضرت عباس نگهدار من است

شیعیان در تب و تابند علی جان مددی

غیرت شیعه شده غیرت حجربن عدی

سخن از نسل یزید بن معاویه شده

پای یک عدهء کم ، باز به سوریه شده

یادشان رفته که کاخ اموی گشت خراب

یادشان رفته شکست علوی بود سراب

شام ، امروز اگر صحنۀ درگیری هاست

مُنجر ، این قصّه به سر کوبیِ تکفیری هاست

وای اگر باز ، رگ حیدریم برخیزد

باز ، شامات به یک لحظه بهم می ریزد

برسانید به گوش سلفی ها سخنم

که علمدار دفاع از حرم عمه منم

عمه خود فاتح میدان عراق و شام است

فکر فتح حرمش فکر و خیالی خام است

عمویم حضرت عباس به ما حساس است

چارهء کار به دست قلم عباس است

شیعه تا هست کسی قصد تقابل نکند

ایستادیم ، بگو  فکر چپاول نکند

پرچم گنبد عمه همۀ عزت ماست

نام عباس که آید سند قدرت ماست

کور خواندند ، حرم جای حرامی ها نیست

یک اشاره که کند حضرت سقّا کافیست

 

مهدی مقیمی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دیروز گفته بودند، تنش کفن ندارد

بابا رسیده با سر، ولی بدن ندارد

این کودک  سه ساله،با اشک و آه و ناله

جز گوشۀ خرابه، بیت الحزن ندارد

بگذار تا بسوزم، پای سر بُریده

شمع دلم علاجی ، جز سوختن ندارد

برخارها دویدم، آه از جگر کشیدم

سه ساله دختر تو، جانی به تن ندارد

دربین هجمۀ غم، یک تن نگفت با خود

طفلی که داغ دیده، سیلی زدن ندارد

خوردم زبس که سیلی، لکنت زبان گرفتم

طفلت توان آنکه ،گوید سخن ندارد

یک بوسه از لبانت ،برمن ببخش ای گُل

این غنچه فرصتی تا، پرپرشدن ندارد

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهدجان

میلی به بازگشتِ، سوی وطن ندارد

با اشک غم«وفائی»، برلوح خاک بنویس

بابا کفن ندارد، دختر کفن ندارد

 

سید هاشم وفائی

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

نبود ماه در آن شب، نبود کوکب هم
به گریه گفت به عمه : نیامد امشب هم!

چه می کند اگر این صحنه را ببیند که
سر حسین شکسته ست و غرق خون لب هم

بگو – خدای من! – این مرتبه چه خواهد کرد
سه ساله با سر و با موی نامرتب هم؟

بگو که بشکند آن کاخ از کمر ویران
زبون و خرد شود آن مقام و منصب هم

بسوزد آن همه سجاده، آن همه مسجد
که بی حسین نیرزد به هیچ، مذهب هم

رقیه شام نخورده ست و شامیان سیرند
نزد به آب – خدا شاهد است – یک لب هم

چنان کشید و چنان برد معجرش را باد
که بر نداشت دگر دست از سرش، تب هم

نشان نداد دگر جای آن کبودی را
چرا که دید نهانی رباب و زینب هم …

پیمان طالبى


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر

دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا

دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند

قافله در همۀ راه سپر داشت پدر

چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد

این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر

آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم

تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر

غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا

ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر

بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است

دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر

 

علی ذوالقدر

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

باوجودی که پدرجان گله خیلی دارم
نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم

وسط آن همه اسباب جسارت برما
نفرت ازسلسله و هلهله خیلی دارم

 

قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی
دیدم ازگونه ی تو فاصله خیلی دارم

عقب افتادنم ازقافله زجرآور شد
گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم

باعث زحمت جمع اسرا من بودم
خجلت ازعمه دراین قافله خیلی دارم

با وجودی که سراز پیکر تو شمر برید
من شکایت ولی ازحرمله خیلی دارم

محسن صرامی


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دخترا بدون بابا...میمیرن

دخترا بدون بابا...آواره

از قدیمیا شنیدم گریه کن

نداره، کسی که دختر نداره

 

دلمون هوای روضه کرده باز

آخه گریه برا روضه ثوابه

امشب و یتیم نوازی بکنین

همراهه باباش بریم تو خرابه

 

خوش زبونه ، خیلی حرفا داره که

به کسی نگفته،حتی عمه جون

خبرایی شده که بهش میگه

پاشو که اومده بابا...عمه جون

 

پاشو حرفات و بزن با پدرت

که دیگه از غصه داری آب میشی

روپوش و بزن کنار خودت ببین

غذا نیس که اینجوری کباب میشی

 

روپوش و کنار زد و باباش و دید

سرخ و خاکستری،خاکی و کبود

سر حرف و اینطوری واکرد و گفت

بگذریم از یکی بود یکی نبود...

 

بوی بابام و من از دور می شناسم

حالا هر چی ام که بوی نون بدی

فهمیدم یه شب توی تنور بودی

داری موی سوخته تو نشون میدی؟

 

عمه میگه که از اینجا نمیریم

تا سر بریده تو پس نگیریم

اینا هم نقشه کشیدن نیمه شب

دیوار و خراب کنن تا بمیریم

 

راهش اینه که بازم خودت بیای

کارامون و سرو سامونی بدی

عمه که داره می میره از غمت

وقتشه بیای بهش جونی بدی

 

طاقت همه بریده بعد تو

دیگه جون به لب رسیده باباجون

تا که آروم بشم آوردن حالا

از تو یه سر بریده باباجون

 

اومدی به  ویرونه خوش اومدی

چه عجب یه بار به ما سری زدی

چه بلایی به سرت اومده که

تو میخواستی خودتو نشون ندی

 

باسه مصرع هم میشه که روضه ساخت

مادرت عمه و من کوثرتیم

آیه های سوره ی حنجرتیم

 

محمد مهدی خیامیان

 
 
پنج شنبه 15 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
nargese_montazer
nargese_montazer
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 1760
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

دختر است و بلندی مویش
می رسد تا حدود زانویش
از پدر صبح و شام دل برده
با همین پیچ و تاب گیسویش

چقَدَر روی زانوان عمو
ناز کرده ، نشسته پهلویش
سر خود را به خاک صحرا؟…نه!
تکیه می داده روی بازویش
دم ظهری میان خیمه کمی
خواب آمد به چشم جادویش
با خیال خوش پدر خوابید
زیر لب شد کمی دعا گویش
عمه اش چادرِ نمازش را
با لطافت کشید بر رویش

خاطرِ جمع، چشم خود را بست
که کنارش دوباره بابا هست

خواب می دید، خواب اینکه پدر
باز گشته ز راه دور سفر
سهم دختر از این سفر شده است
چادر و جانماز و یک گل سر
…چادرش را همین که بر سر کرد
همه گفتند آمده مادر
چقدر ذوق می کند بابا
از نگاه به قامت دختر
دختر چادری مراقبت باش
بالاخص پشت در، میان گذر
ناگهان گر اسیر شعله شدی
چادرت را بگیر بالاتر
جان بابا بیا در آغوشم
چقَدَر ناز داری ای دلبر

خواب دختر که رو به پایان شد
…سر بابا به نیزه مهمان شد!

دیده وا کرد، خیمه غوغا بود
خیمه ها غرق دود و آوا بود
جای مردان خیمه بر نیزه
وسط شعله جای زن ها بود
یک طرف تازیانه و یک سو
بر سر گوشواره دعوا بود
پشت سر خار بود و آتش بود
پیش رو سنگ های خارا بود
عمه جان چادر مرا بردند
چادرم یادگارِ بابا بود
بر تن بد قواره ی مردی
جامه ی دست دوز زهرا بود
به عمویم بگو که برگردد
سایه اش روی خیمه ها تا بود

خاطر اهل خیمه راحت بود
کی کسی در خیال غارت بود

مصطفی هاشمی نسب


پنج شنبه 15 مهر 1395  4:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها