0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

جانم رقیه....

دارد شروع میشود این واژها

این واژهای سوگ نشینی که دست کم

از یکهزار و سیصدو هفتاد سال پیش

اعصاب شاعرانه من را زده بهم

مضمون قصه دخترکی ماهپاره است

یک دختری که در رصد یک ستاره است

میخواهم اینکه باز کنم اصل قصه را

مضمون قصه  گوش و دو تا گوشواره است

از فرط داغ دست به دیوار برده

از بس که زخم های سرش را شمرده است

چشمان کوچکش دگر تار می بیند

آخر سه روز است که چیزی نخورده است

اینجا به گریه قافیه هایم دچار شد

شاعر کنار قصه او تار و مار شد

ای وای از دلش در آن لحظه ای که دید

هجده سر بریده به نیزه سوار شد

یادش نرفت خاطره ی گوشواره را

روی زمین گذاشت کمی گوش پاره را

گریه امان نداد و در خود مرور کرد

هجده سر بریده دارالاماره را

با ترس زانوان خودش را فشرده بود

شلاقهای امشب خورده را شمرده بود

از درد استخوان کمر عین مادرش

در کودکی شبیه زنی سالخورده بود

بار دگر بهانه روضه چه جور شد

از فرط گریه چشم مدادم نمور شد

دستی شکسته شانه زند موی دختری

در من دوباره حضرت زهرا مرور شد

چشمی پر از صحبت و اشک ملال داشت

یک سینه آرزو و هزار خیال داشت

با یک سر بریده شروع به سخن نمود

آن دختری که اول قصه سه سال داشت

بابا سلام بر دل زارت که خسته است

بابا بگو که چشم شما را که بسته است؟

بابا حسین، زجر در آن وحشت کویر

دندانهای شیری من را شکسته است

بابا سه روز است تنم درد میکند

حتی تمام پیروهنم درد میکند

بابا تو را (حشین) اگر گفته ام ببخش

دندان ... زبان...لبم....دهنم درد می کند

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

نه نان، نه آب، مرا دیدن پدر کافی ست

برای سوختن من همین شرر کافی ست

به جای زانوی بابا سرم به دیوار است

برای من غم دنیا همین قَدَر کافی ست

نزن به جان من آتش، زبان طعنه ببند

مرا شرار همان موی شعله ور کافی ست

چه میزبان رئوفی که سیلی آورده ست!

مرا هراس ز سوغات این سفر کافی ست

نه... من نگفتم، او دید زخم گوشم را

برای بابا همین شرح مختصر کافی ست

چقدر خسته شدم، خسته از تو ای دنیا

اگرچه عمر من اندک ولی دگر کافی ست

کسی شبیه خودم گفت وقت رفتن شد

مرا شنیدن تنها همین خبر کافی ست

 

امیر اکبر زاده

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

شب های غم آمد به سر، یک بار دیگر
بابام آمد از سفر یک بار دیگر
تجدید دوران میکنم، یاد مدینه ...
سر میگذارم روی سر یک بار دیگر
بابا نمی دانی چقدر درد سر داشت
تا با تو باشم یک سحر یک بار دیگر
قولی بده پیشم بمانی تا دوباره
چشمم نماند سمت در یک بار دیگر
اصلا محال است تا که بگذارم از امشب
باشی بدون هم سفر یک بار دیگر
بر عمه ام بسیار مدیونم که هستم
اینجا به پیش تو اگر یک بار دیگر
پیشم بمان دوست دارم که ببینند
این شامیان دارم پدر یک بار دیگر
بابا بیا بر حرمله ثابت کنم تا
دیگر نگوید بی پدر یکبار دیگر
***
خوشحالم از اینکه در این پایان عمرم
بابام دیدم یک نظر یک بار دیگر

فرشید یارمحمدی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

سه ساله...

نخکش شده است معجرم و پاره گشته است...

چادر نماز گلگلی دخترت پدر...

 

رسول ملکی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

مرهمی نیست که بر تاول پا بگذارم

 مانده ام بر روی زخمم چه دوا بگذارم

 دوستدارم که کنار سر تو جان بدهم

نام خود را به کنار شهدا بگذارم

شام را با رجز گریه به هم میریزم

 محشری بایدم ازخویش به جا بگذارم

 آنقدر زخم به روی لب تو هست که من

 مانده ام تا که لبم را به کجا بگذارم

 میکشم دست به روی تو و بر موی خودم

 میل دارم که زخون تو حنا بگذارم

 باورم نیست که باید بروم از شام و...

 روی این خاک سر پاک تو را بگذارم

 

شاعر : محمد حسن بیاتلو

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یا رقیه بنت الحسین (علیهما السلام)

 

از خود بیا رها شو بگو یا رقیه جان (س)

با عشق آشنا شو بگو یا رقیه جان(س)

ای سر بیا به خاک کف پاش بوسه زن

از گردنت جدا شو بگو یا رقیه جان(س)

عالم تمام ، وقف عزای سه ساله اند

وقف همین عزا شو بگو یا رقیه جان(س)

مانند ما که کلب حریم رقیه ایم

کلب حرمسرا شو بگو یا رقیه جان(س)

چون کل انبیای عظامند سائلش

همرنگ انبیا شو بگو یا رقیه جان(س)

چشمان خویش زیر قدمهای او گذار

قالی نخ نما شو بگو یا رقیه جان (س)

گفتی: زمین کرببلا را ندیده ای ؟ !!!!!

راهیّ کربلا شو بگو یا رقیه جان(س)

هر کس غزل بگوید از او اهل جنت است

جعفر غزلسرا شو بگو یا رقیه جان(س)

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

سه ساله...

گاهی از آه و فغان خود را لبالب می کنم

گاهی از پهلو به پهلو کردنم تب می کنم

تو به من گفتی شبیه فاطمه هستی و من

قامت خود را شبیه او مودب می کنم

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بر طاق جنان حك شده سیمای رقیه

خورشید كمی از رخ زیبای رقیه

مهتاب كه شب ها دل عالم برباید

یك نور ز رخسارِ دل آرای رقیه

دل در حرمش سجده كنان حلقه به گوش است

چون منتظرِ بخشش فردای رقیه

گر هر دو جهان ابر شوند اشك بریزند

یك قطره ز هر آبله ی پای رقیه

من كس نگذارم به دلم پای گذارد

زیرا كه حریم دلِ من جای رقیه

گر سبزترین ارض خدا را كه ببینی

آراسته با سبزیِ دیبایِ رقیه

او راه رود اهلِ حرم مستِ نظاره

این اشكِ حسین از قد و بالای رقیه

هر كرده ی او آیینه ی حضرت زهرا

این وجه شرر بر دلِ بابای رقیه

با این كه غم كرب و بلا سخت گران است

سنگین تر از آن ناله و غم های رقیه

هر انس و ملك تشنه ی یك خنده ز رویش

روح همگان صفحه ی سودای رقیه

شاعر: حسن فطرس

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 الهی و ربی....

ذکر تو تا می رسد ، اذکار یادم می رود

می سپارم دل به تو ، دلدار یادم می رود

بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ هست بس

آنقدر شادم که استغفار ، یادم می رود

چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکُم کرده اند

مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود

می خورد صدها گره بر کار من در طول روز

گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود

خوف دارم از رجائی که مرا دور از تو کرد

در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود

خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین

آتشم وقتی زقوم النار یادم می رود

بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من

تا سلامش می دهم افطار یادم می رود

می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین

یاد اشکش می کُنم ، گفتار یادم می رود

نیزه دید آنقدر، گیسویش شده چون مادرش

گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود

سوختم از کج دهانی های این دختر پدر

آنقدر که خنده ی اشرار یادم می رود

هر چه آمد بر سرم هر بار یادم رفته است

جان تو بابا مگر این بار یادم می رود

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

من الذی ایتمنی...

طفلی کنار دفتر خود یک بدن کشید

قد تمام درد دلش یک کفن کشید

قدری مرور کرد و کمی هم به فکر رفت

که ناگهان برای بدن، پیروهن کشید

وقتی کشید پیروهن پاره پاره را

عکسی شبیه فاطمه مثل حسن کشید

طاقت نداشت، بند دلش را به آب داد

عکس شبیه فاطمه را پاره تن کشید

حالا برای پاره بدن گریه می کند

با گریه چند قطره ای خون دهن کشید

مقتل کشید مثل همیشه، ولی فقط

آن صید دست و پا زده را بی وطن کشید

وقتی تمام صفحه خود را مرور کرد

بالای صفحه چند نفر سینه زن کشید

 

 

رضا باقریان

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یا رقیه...

هرکی رسید با مشت می زد

من و به قصد کشت می زد

یه دختر شامی من و

با چوب و سنگ، از پشت می زد

 

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

وای ای پدر چه گویمت از ماجرای شمر

میلرزد این تنم به خدا از صدای شمر

طعــنه شنــیده ام ز تمــــام حرامیـــــان

سخت است هرکدام ولی خنده های شمر

مثــــل تمـــام پیکــر تو رفت چــــــادرم

مابیــن قتله گـــاه تو در زیــر پای شمر

در راه گیسوان تو می ریخت بر زمین

لعنت به خولی و انس و پنجه های شمر

انگشتر و عبا و قبای پدر که هیچ

عمه ببین ردای پدر شد ردای شمر

بی حرمتی شد از همه سو بر تن تو، آه

هر لحظه اش عذاب ولی لحظه های شمر

 

رسول ملكي

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

با سرت دختر تو راز و نیازی دارد

رو به این قبله شبی قصد نمازی دارد

ساده لوح است و گمان کرده غذا می خواهم

با تو آدم به دو عالم چه نیازی دارد؟

تو نخور غصّه اگر پای شتابم زخم است

هم سفر! هر سفری شیب و فرازی دارد

نیست همبازی من کودکی اینجا؟ باشد

تا تو هستی چه کسی فرصت بازی دارد؟

روی این دامن خاکی کمی آرام بگیر

با سرت نیزه سر جنگ و نسازی دارد!

خواستم ناز کنم، دست کشی تا به سرم

دیدم این مویِ چنین سوخته نازی دارد؟!

عمّه هر جا که بلا بود سپر بود مرا

عمّه آغوش کریمانه ی بازی دارد

نیستم راضی از این وضع ولی حرفی نیست

حتماً این سختی و این دغدغه رازی دارد!

 

امیر اکبر زاده

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یا رقیه...

دختر شامی خبر می آورد

موی خود را تا کمر می آورد

دوستانش زیر خنده میزنند

او ادایم را که در می آورد

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

کلب ، وقتی کاسه میلیسد خدا را شاکِر است

العجب... از دید برخی کلب هم یک کافِر است

کلب دربار رقیه برتر است از جن و انس

این سِمَت از آن سِمَت های به نام و فاخِر است

قطره اشکی که برایت ریختم مستم نمود

اشک هم چیز عجیبی هست چیزی نادِر است

خلق فرموده تمام قلبهای مست را

ای گداها بر تمام فعل ها او قادِر است

من رقیه مذهبم سنگم زنید ای مومنان

این گدا بهر دم افشانی برایش حاضر است

مکتب بی بی رقیه مکتب صوم و صلات

خوش بحال آنکه درس و مکتبش را ناشر است

هر که در دل با رقیه جنگ دارد یک کلام :

کافِر است و کافِر است و کافِر است و کافِر است

مدح بی بی را ز لبهای ابالفضلش شنو

این فقط تعریف عقل ناقص یک شاعِر است

مدح و توصیف مقامش کار "جعفر" نیست چون

این زبان از مدح او مهمور و لال  و قاصر است

 

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها