0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

خوب شد امدی و فهمیدم

سرِ در خون خضاب یعنی چه

خیزران را که خوب حس کردم

اه بابا شراب یعنی چه؟

 

خواهرم بعد مجلس ان روز

گوشه ای بهت کرده می لرزد

من نفهمیده ام چرا اینقدر

او از اسم کنیز می ترسد

 

قاریِ نیزه ها ،مسافر من

زیر چشمت ردِ کبودی چیست؟

راستی ای سلاله ی حیدر

قصه ی خیبر و یهودی چیست؟

 

یادگاریِ ان شبِ صحرا

استخوان درد و این کبودی هاست

ولی این زخم تاول دستم

اثر کوچه ی یهودی هاست

 

حرکت دست هام علتش این است

تار گردیده چشم کم سویم

گیسوی من که خوب یادت هست

نیست حالا ولی نمی گویم...

 

ازدحام و شلوغیِ بازار

ملآ عام و رقص و خوشحالی

دور تا دورم از غریبه پر

حیف جای عمویمان خالی

 

پرِ خاکستر است رگ هایت

جای سر که تنور روشن نیست

طاقت من زیاد گشته بگو

قصه ی ذبح از قفایت چیست؟

شاعر: حسن كردي

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

پیچید اگر به دور تنت بوریا کسی

 

صد دست شد سرت که رسد دست ناکسی

 

دست تو را به صوت حجازیت خوانده ام

 

هرگز نبود جز پدرم خوش صدا کسی

 

تنها چرا به دیدن این خسته آمدی؟

 

همراه تو نبود مگر آشنا کسی؟

 

زخمی شدی چرا؟ مگر از جنگ آمدی؟

 

ما که نداشتیم سر جنگ با کسی!

 

بابا! بیا ببین که تنم درد می کند

 

با دست خویش زد به پرم، هر کجا، کسی

 

چشمم به چشمهای عمو بود و ناگهان

 

زد با لگد به پهلوی من بی هوا کسی

 

آنقدر کینه ی تو به دل داشتند که....

 

با نیت تن تو به من تاخت ناکسی

 

می زد به تازیانه مرا زجر، چون نبود

 

جز من به تو شبیه در این بچه ها کسی

 

قد خمیده ام اثر حب فاطمه ست

 

جز من نکرده است به  او اقتدا کسی

 

از فرط ناله های پیاپی صدام رفت

 

نشنیده است حرف مرا جز خدا کسی

 

چنگی به دل نمی زند این موی کم شمار

 

از بس که چنگ زد سر زلف مرا کسی

 

بابا!بس است روضه، بگویم همینقدر

 

سالم نیامد از سفر کربلا کسی

▫▫▫

بابای من تک است...شما! دختران شام!

 

دارد میانتان پدر سر جدا کسی؟


شاعر: مظاهر کثیری نژاد

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

زیر نور بریده ی مهتاب

روی خاک خرابه ای تاریک

خواب رفته سه ساله ای زیبا

رشته ی عمر او چو مو باریک

 

نقش لبخند روی لب دارد

گوئیا خواب ناز می بیند

خواب بابا که از گل رویش

دارد آهسته بوسه می چیند

 

باز خواب مدینه و خانه

باز هم خواب ساقی و اکبر

باز هم صوت دلنشین رباب

پای گهواره ی علی اصغر

 

خواب آن روزها که با لبخند

بر سرش شانه می کشید پدر

بعد می رفت پیش آیینه

معجری خُرد، می کشید به سر

 

خنده بر  صورتش عیان کرده

خواب آن روزهای پر احساس

کوچه کوچه مدینه را می دید

بر سر شانه ی عمو عباس

 

ناگهان در سکوت ویرانه

با سرانگشت درد شد بیدار

هق هق گریه اش امانش برد

خم شد و سر نهاد بر دیوار

 

تا نگاهش به عمه اش افتاد

آتش گریه اش زبانه گرفت

سوز آهش خرابه را سوزاند

بهر بابای خود بهانه گرفت

 

آنقَدَر ناله کرد و آه کشید

صبرِ اهریمنان به سر آمد

دید از مشرقِ طبق، خورشید

در سیاهیِّ شب، به در آمد

 

رفت از حال و تا که خود را یافت

دید سر را گرفته در آغوش

لختی آنرا نگاه کرد و سپس

باز از حال رفت و شد خاموش

 

چند وقتی گذشت، اما بعد

خویشتن را دوباره پیدا کرد

در دو راهیِّ وحشت و رأفت

کم کَمَک عقده از زبان وا کرد

 

با همان دست های خسته گرفت

گرد و خاک و غبار رویش را

اقتدا بر نمازِ عمّه نمود

خم شد و بوسه زد گلویش را

 

از تو ممنونم ای گل زهرا

که چنین محفلی به پا کردی

لیک حالا که جمعمان جمع است

اصغرت را چرا نیاوردی؟!

 

کربلا تا به شام عقده شده

که کمی درد دل کنم با تو

"تو" زبان باز میکنی یا "من" ؟

"من" بگویم ز درد خود؟... یا "تو" ؟!

 

زخم هایی که بر بدن دارم

شده سرگرمی شبم بابا

هشت... نُه... ده... نَه اصلا از اول

یک به یک میشمارم آنها را

 

هر که از راه میرسد اینجا

بر سرم تازیانه میبارد

در گلستان سرخ پیکر من

لاله ای روی لاله می کارد

 

راستی دیدم آن دم آخر

عمّه زیر گلوت میبوسد

خود بگو زآنکه هر چه می پرسم

حکمتش را به من نمیگوید!

 

محمد مهدی رافع

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

به دخترت زده اي سر فداي سر زدنت

فداي آتش داغي كه بر جگر زدنت

چقدر ناله كشيدم دگر نخوان قرآن

ولي تو خواندي و با سنگ اي پدر زدنت

به هيچ جاي سر تو كه جاي سالم نيست

ز بس كه هر سر بازار و هر گذر زدنت

خودت بگو سر نيزه چه بر سرت آمد؟

به روي نيزه كه بودي چرا مگر زدنت؟

ميان مجلس و در پيش روي عمه ومن

براي كشتن ما بوده بيشتر زدنت

شاعر : محمد حسن بیات لو

 

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است

من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است

گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور

صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است

شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم

ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است

غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند

هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است

می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار

آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است

یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر

در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است

قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل

از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است

گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود

چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است

وجه تشبیه سر من با سر تو این بود

هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است

 

قاسم نعمتی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بی حـیا با تازیانه می زند

بـا بـهانه بی بـهانه می زند

می چکـد خـون از سرِ شلّاقِ او

بس که سنگـین تازیانه می زند

بر تن و بر گردن و بر صورت و

بر سر و بر کتف و شانه می زند

آتـشِ بغـضِ عل و آلِ او

از دلِ سنگـش زبانه می زند

تا که می گـوید رقیّه یـا اَبَه

زجـرِ ملعـون وحشیانه می زند

روزهـا که جای خود دیگر چـرا

بنتِ زهـرا را شبانه می زند

حمیدرضاگلرخی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

یا صاحب الزمان...

بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول

بیا و رزق فراوان مان بده شب اول

همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است

برای توبه نمودن زمان بده شب اول

تو را به حرمت این خیمه ها ضمانت مان کن

اگرچه اهل گناهیم امان بده شب اول

محرمی که نباشی به کار شیعه نیاید

به اهل ندبه خودت را نشان بده شب اول

برای اینکه مبادا به روضه کم بگذاریم

به جمع سینه زنانت توان بده شب اول

دو ماه مثل تو باید به گریه انس بگیریم

به ما دو چشمه ی اشک روان بده شب اول

به سر زنان همه پشت سر تو راه می افتیم

بیا و ذکر حسین جان مان بده شب اول 

همیشه بانی خیری ، بیا و این دل مارا 

به دست مادر قامت کمان بده شب اول

تو خط بده که بخوانم ، به بام دارالعماره

سفیر خون خدا را نشان بده شب اول

 

*****

 

شب دوم

 

چه میشود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه میشود که برایم دعا کنی شب دوم

چگونه ضجه زنم تا دلت به رحم بیاید

کبوتر دل من را هوا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

اگر که من نرسیدم به ظهر روز دهم چه ؟؟

مرا در عشق حسینی فنا کنی شب دوم

حسین و قافله اش هم به غاضریه رسیدند

تو نیز رو به سوی نینوا کنی شب دوم

اگر که یک توک پایی میان روضه بیایی

اگر که حاجت من را روا کنی شب دوم

قسم به حضرت زهرا که یزم ماتم من را

به چشم بهم زدنی کربلا کنی شب دوم

نهیب میزنم حالا همش به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

هنوز چادر دخت علی که بر سر او هست

میان مرثیه خواندن حیا کنی شب دوم

 

*****

 

شب سوم

 

در انتظار تو چشمم پر آب شد شب سوم

نیامدی جگر من کباب شد شب سوم

اگر غلط نکنم هردومان بناست بسوزیم

دلم ز داغ عظیمی مذاب شد شب سوم

خودت بیا و به دادم برس ، ز هر کس و ناکس

غلام حلقه به گوشت جواب شد شب سوم

نگاه مرحمتت آنقدر گره گشا بود ...

که رشته کوه گناهم ثواب شد شب سوم

دوباره در غمت آقا مرا شریک بدانید

دوباره سهم دلم اضطراب شد شب سوم

ز " وای عمتی " تو قیامتی شده بر پا

ز ناله های تو حالم خراب شد شب سوم

نخواستی که بدانم چه آمده سر خانم

چه روضه هاکه فقط در حجاب شد شب سوم

حلال کن پسر فاطمه اگر به حضورت

برای ذکر مصیبت شتاب شد شب سوم

بنا نبود به اینجا دلم روانه شود لیک

دوباره حرف اسیر و طناب شد شب سوم

محرم و صفرش را گره زدم و گریزم

نگاه دختر و تشت شراب شد شب سوم

 

*****

 

شب چهارم

 

به شوق دیدن تو روضه امدم چهارشب

به حکم تو به سر و سینه ام زدم چهارشب

بیا عنان نفس سرکش مرا خودت بگیر

برای ترک معصیت مرددم چهارشب

شبی بیا و با خودت مرا به کربلا ببر 

که بد خمار  دیدن دو گنبدم چهارشب

شمیمی از حرم به خیمه ی عزا می آوری؟

خراب عطر ناب سیب مرقدم چهارشب

دعای خیر کن برای من که بر اقامه ی

عزای جد اطهرت مقیدم چهارشب

بخاطر دو گونه ی کبود و زخم سینه ام

میان خیل عاشقان زبانزدم چهارشب

گرفته خواب را ز چشم من غم عزیزتان

ببین ز فرط گریه در تهجدم چهارشب

به عشق کام تشنه ی تو روزه ام چهار روز

به "تکیه" مست ساعت تعبدم چهارشب

به حق زینب و دو نوجوان پرپرش بیا

به شوق دیدن تو روضه آمدم چهارشب

 

علیرضا خاکساری

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

هر کس حسینی است هزاران نشانه هست

آری هنوز کرببلا را بهانه هست

 

عشق حسین از دل ما شعله می کشد

شکر خدا که آتش دل را زبانه هست

 

ما را ملازمان حریمش نوشته اند

ماه حرم میان همین آشیانه هست

 

چندین هزار لشگر هیئت سیاه پوش

آماده سپاه امام زمانه هست

 

این خیمه ها کلاس علمدار کربلاست

بالای خیمه دست امیر یگانه هست

 

هر روز پای مرکب دلدار حاضریم

میدان امتحان عمل هر زمانه هست

 

روزی رسد که کشته ارباب می شویم

یعنی امید زندگی جاودانه هست

 

از داغ کربلا تن ما درد می کند

گویی هنوز هم اثر تازیانه هست

 

در کعبه خرابه طوافی کن و ببین

بر بام عرش هم حرمی دخترانه هست

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

"یتیمی درد بی درمان..." نخوانید

"یتیمی خواری دوران..." نخوانید

" الهی طفل بی بابا نباشد"

کنار دختری گریان نخوانید

دوباره گریه اش میگیرد امشب

بیایید از غم هجران نخوانید

شب سوم شب خانم رقیه ست

به غیر از روضه ی ایشان نخوانید

تقاضا میکنم سربسته باشد

ز نامردی نامردان نخوانید

" رقیه جان " فقط مخصوص باباست

دگر او را به این عنوان نخوانید

زمین خورد از بلندی را بگویید

ولی از تاول سوزان نخوانید

خبر داریم پهلویش شکسته

مقاتل را برایمان نخوانید

اگر از روسری پاره گفتید

محبت کرده بیش از آن نخوانید

نگویید از سر بر روی نیزه

از آن زخم لب و دندان نخوانید

تنش پامال چکمه گشت اما

از آن غساله ی حیران نخوانید

بیایید امشبی را روضه خوان ها

" یتیمی درد بی درمان..." نخوانید

شاعر: عليرضا خاكساري

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

رقیه جانم...

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد

 

 حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی

در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد

 

دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید،

موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد

 

ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ...

یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد

 

 سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت

پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد

 

با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است

سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد

 

شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه

اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد

 

اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد

دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد

 

خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،

چشمش به دنبال علی اصغری باشد

 

وای از دل زینب که باید روز و شب انگار

در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد

 


وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب

«بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد

 

بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست

در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد

 

 باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم

در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد

 

باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه

شاید برای او شب راحت تری باشد؟

 

قاسم صرافان

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

در سینه، نیتم همه اش نذر تو حسین
حالِ عبادتم همه اش نذر تو حسین

خرده فروش نیستم و عمده می دهم
یکجا محبتم همه اش نذر تو حسین

روزِ ازل خدا گل من را که می سرشت
بنوشته قسمتم همه اش نذر تو حسین

تا زنده ام برای شما سینه می زنم
نیرو و قوتم همه اش نذر تو حسین

از لطف مادرم همه عمرم فقط شده
این جمله عادتم: همه اش نذر تو حسین

مادر، پدر، برادر و خواهر، قبیله ام
این جان و ثروتم همه اش نذر تو حسین

فرموده است پیر جماران به عالمی:
ارکان نهضتم همه اش نذر تو حسین

در اوج روضه، گاه فقط آه می کشم
این آه حسرتم همه اش نذر تو حسین

***

کنج خرابه بغض گلویش گرفت و گفت:
این اوج غربتم همه اش نذر تو حسین

مویم به یاد زلف تو بابا سپید شد
غرق شباهتم... همه اش نذر تو حسین

هر ضلع و هر وجب ز تنم درد می کند
دردِ مساحتم همه اش نذر تو حسین

لکنت زبان گرفته ام از بعدِ... بگذریم
اصلا فصاحتم همه اش نذر تو حسین

گفتم گله کنم ز تو اشکم امان نداد
خوردم شکایتم... همه اش نذر تو حسین

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

قلبم شکست اما، اندازه ی سرت نه

آشفته دیده بودم مانند پیکرت نه

تا شام غصّه خوردم با تو ولی نگفتم

ای کاش ساقی ات بود اینجا و خواهرت نه

پای تو ایستادم وقتی همه نشستند

پایت همه نشستند سرو تناورت نه

یک کربلا برایت تا کوفه گریه کردم

در اشک دیده بودم در خون شناورت نه

از ابرها گذشتیم با کاروان گریه

چشم همه سبک شد چشمان دخترت نه

در خواب پر گرفتم ای ماهِ مِه گرفته

تا عرش دیده بودم بالای منبرت نه

بین صفای آهت تا مروه ی نگاهت

عالم دویده اما همپای هاجرت نه

 

محمد بختیاری

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بابای خوبـــم حسین...

مرهمی نیست که بر تاول پا بگذارم

 مانده ام بر روی زخمم چه دوا بگذارم

 دوستدارم که کنار سر تو جان بدهم

نام خود را به کنار شهدا بگذارم

شام را با رجز گریه به هم میریزم

 محشری بایدم ازخویش به جا بگذارم

 آنقدر زخم به روی لب تو هست که من

 مانده ام تا که لبم را به کجا بگذارم

 میکشم دست به روی تو و بر موی خودم

 میل دارم که زخون تو حنا بگذارم

 باورم نیست که باید بروم از شام و...

 روی این خاک سر پاک تو را بگذارم

 

محمد حسن بیات لو

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

اینجاخرابه نیست که دارالعزا شده

 تو آمدی وحاجت قلبم روا شده

اینجانگاه هرزه و پرطعنه رایج است

 اماحیا به چشم همه کیمیاشده

می دانی از چه خواب به چشمم نمیرود

 کابوس هر شبم نوک سرنیزه هاشده

این دست پاچگی من از ترس دشمن است

یک مدت است ضربه شان بی هوا شده

 آن چادر سیاه که عمه خریده بود

 از بسکه سنگ خورده ببین نخ نما شده

دیروز پای نیزه ات ازبس دویده ام

 حالا بلای جان من این درد پا شده

 

شاعر : محمد حسن بیات لو

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

بابا ببین حالا شدم من دختری که ...

مویش سپید است و ندارد معجری که ...

از عمه زینب موی خود مخفی نماید

اما تو هم امشب رسیدی با سری که ...

مثل دل خونی من آتش گرفته ست

با ابروی زخمی و با چشم تری که ...

در پشت ابر گریه ناپیداست یعنی

بابا تو هم چون عمه بر این باوری که...

در بین زهراهای تو زهراترینم

با صورت زخمی و دست لاغری که ...

از زهر چشم تازیانه سر به زیر است

سر بسته می گویم شدم نیلوفری که ...

باید نگویی گوشواره کو عزیزم

تا که نپرسم من هم از انگشتری که ...

 

سید محمد جوادی

 
 
سه شنبه 4 آبان 1395  11:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها