0

اشعار روز دوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

یوسف رحیمی

ورود کاروان به کربلا

 

در این خاک از بلا صدها نشان و ...

دلم از غربت تو نیمه جان و ...

به استقبال می آیند اما

چرا در دستشان سنگ و سنان و ...

*** 

به گوش جان من آید نوایی

نوای غربت و درد آشنایی

بیا بگذر از این خاک بلاپوش

ز هر سو می وزد بوی جدایی

 

*** 

دل آشفته ام دریای خون است

نگاهم از غم تو لاله گون است

بگو با من چرا ذکر تو امروز

فقط «اِنّا اِلیهِ راجِعُون» است

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

رحمان نوازنی

ورود کاروان به کربلا

 

یک قافله از نور فراتر

از منظر آب روشنا تر

یک قافله بیدارتر از صبح

از هر چه طلوع باصفاتر

یک قافله برگزیده ای که

در زمرۀ عشق مصطفاتر

آنقدر رها شده ز هستی

از زلف نسیم هم رها تر

یک قافله در مسیر قبله

اما جهتش قبله نما تر

هفتاد و دو جام در کف دست

از یکدگرند مبتلا تر

رؤیاتر از آنچه خواب دیدند

اما به حقیقت آشنا تر

یک قافله از قبیلۀ لا

یک قافله از عالم بالا

یک قافله آیه های تطهیر

مصداق شرابهم طهورا

یک قافله بالاتر از عیسی

یک قافله مریم و صفورا

یک قافله از تبار مجنون

یک قافله از دیار لیلا

یک قافلۀ پر از اجابت

مانوس تر از نماز شب ها

یک قافله از مهریۀ آب

یک قافله بچه های زهرا

یک قافله غنچه های تشنه

یک قافله دور و بر سقا

این قافله آمد و اذان داد

این قافله در نماز جان داد

این قافله را پیاده کرد و

یک یک به ملائکه نشان داد

نیت که نمود عرش لرزید

تکبیر که گفت عشق جان داد

جنات و هر آنچه در بهشت است

بر قاطبه فرشتگان داد

دیدند که سر به سجده برد و

هفتاد و دو سر به آسمان داد

آنگاه نشست و گریه کرد و

هی آب به دست کودکان داد

پس دست تمام کودکان را

در دست عموی مهربان داد

فرمود شما فصل بهارید

پس گریه برای هم ببارید

فرمود خیام کودکان را

در بین خیام ما گذارید

دور و بر خیمه خار صحراست

باید همه جا لاله بکارید

عباس پناه همۀ ماست

باید به عمو پنا آرید

پس غصه برای چیست وقتی

تا کوفه و شام عمه دارید

جان من و جان این سه ساله

تنهاش مبادا بگذارید

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

از دور صدای آشنا می آید
بانگ جرس و اخا اخا می آید
جابر به عطیه:
زود از اینجا برویم
زینب به زمین کربلا می آید

 

قنبر سماچی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

از مکه خبر آمده داغ است خبرها

باید برسانند پدرها به پسرها

از مکه خبر آمده از رکن یمانی

نزدیک اذان ناله بلند است سحرها

داغ است خبرها نکند باد مخالف

در شهر بپیچد بزند شعله به درها

نزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجا

ماندیم دوباره من و اما و اگرها

باید بروم زود خودم را برسانم

حتی شده حتی شده از کوه و کمرها

از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه

حالا همه با خیره سری خیره به سرها

بر خاک عزیزی ست ولی پیرهنش را

سربسته بگویند پسرها به پدرها

برخاک عزیزی ست و در راه عزیزی ست

خود را برسانید که داغ است خبرها

 

حسن بیاتانی

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

خروج امام حسین (ع) از مکه به سمت کربلا

 

حسین قافله ات نیّتِ سفر دارد

تو می روی و خدا از دلت خبر دارد

برای بدرقه اُمّ البنین هم آمده است

به جای مادرتان دست بر كمر دارد

مسیرتان، زیاد است و دخترت كوچك

برای دختر تو این سفر خطر دارد

برای قاسم از اینجا زره ببر آقا

برای پیكر او سنگ ها شرر دارد

میان قافله ات جا كه هست با زینب

بگو كه چادر و معجر اضافه بر دارد

بیا حسین عوض كن تو ساربانت را

گمان كنم كه به انگشترت نظر دارد

بیا برای خودت هم كفن بخر آقا

ثواب دارد عزیزم كجا ضرر دارد

***

 

علی اصغر انصاریان

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

منایی از منای حاجیان زیباتر است این جا
مران ای ساربان محمل که حج اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل، تماشا کن، تماشا کن
که یک گلخانه گل با من ز زخم اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل که می بینم به چشم دل
روان بر شانه ام خون از گلوی اصغر است این جا
مران ای ساربان محمل دعا کن خون شود دریا
که سقای حرم از تشنگان تشنه تر است این جا
مران ای ساربان محمل که در شام عزای من
غبار آلوده ماه عارض پیغمبر است این جا
مران ای ساربان محمل که فردا بر لب دریا
مرا آب از دم شمشیر و تیر و خنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو یار من
بدن هاشان در این صحرای خونین بی سر است این جا
مران ای ساربان محمل، بسوز ای دل! بسوز ای دل!
که با خواهر مرا صحبت ز خونین حنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که با دست خزان فردا
گل سرخ و سفیدم لالة نیلوفر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو قربانی
مرا تقدیم ذات پاک و حی داور است این جا
غبار کربلا را توتیای دیده کن "میثم"
که خاکش تربت هفتاد خونین اختر است این جا

غلامرضاسازگار

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

به گوشم می رسد هر لحظه آوای خدا اینجا
مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا
الا حجاج بیت الله خون، احرام بربندید
که کامل می شود با زخم تن حج شما اینجا
شما حجاج بیت الله خون هستید و می بینم
که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا
نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد
شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا
زشمشیر هزاران قاتل خون خوار می بینم
هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا
به موج خون میان قتلگه با پیکر بی سر
زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا
به پاس اجر سقایی و قانون علمداری
شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا اینجا
کند این امت گم کرده ره تا راه خود پیدا
درخشد راس هفتاد و دو مصباح الهدیٰ اینجا
ندای اِرجعی را در یم خون می دهم پاسخ
که می آید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا

غلامرضاسازگار

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

علیرضا لك

ورود کاروان به کربلا

 

لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من

سوخته از دست غم بال تپیدنهای من

می رسم تا كربلا با محمل بارانی ام

بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من

نیزه و شمشیر ها آمادۀ مهمانی اند

وای از گودال و وای از داغ دیدن های من

سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین

از حرم تا قتلگاه تو دویدنهای من

یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود

از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من

با همه می آیم و تنها از اینجا می روم

مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من

داغ ها را یك تنه تا به قیامت می برم

می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

رباعی های محرم الحرام

 

خدا كند كه پريشان هر غمت باشم     

هميشه گريه كنِ زير پرچمت باشم

خدا كند نشوم از شما جدا آقا               

تمام عمر، اسير محرّمت باشم

 

قتيل كربلايي يابن الزهرا         

شهيد سر جدايي يابن الزهرا

نه تنها زينت دوش رسولي        

ذبيحِ مِن قفايي يابن الزهرا

 

خودم ديدم تو را با كام عطشان         

به زير آفتاب گرم و سوزان

الهي جان به جانان مي سپردم          

سرت بر نيزه ها ديدم حسين جان

 

فداي آن سر بشكسته، ديده گريانت      

فداي آن لب پر خون و لعل عطشانت

غروب روز دهم خواهر غريبت گفت    

فداي آن تن بي غسل و پاك و عريانت

 

پدر با غُصّه و غم  ساختم  من      

تو رفتی هستی‌ام را باختم  من

چنان کم سو شده چشمم ز سیلی     

تو را  دیدم ولی نشناختم  من

 

شبی از گریه بابا خواب رفتم         

به عشقت همچو شمعی آب رفتم

تو را در خواب دیدم بی عمامه           

ز بس خود را زدم از تاب رفتم

 

که دیده داس را با یاس کاری      

اگر طفلی تو هم احساس داری

یکی کنجِ خرابه گفت جانم        

مخور غصّه عمو عباس داری

 

پدر جان روزها در انتظارم        

که آیی باز یک دم در کنارم

چرا تنها سفر کردی عزیزم؟         

نگفتی یاس لطمه خورده دارم؟

 

ز بعدت هر چه می‌بینم ثرابه          

کجا رأس  تو لایق  بر شرابه

امان از روزگار و از غریبی         

تو روی نیزه من کنج خرابه

 

چرا به روي زمين مانده جسم اطهر تو    

به روي نيزه نشسته سر مطهر تو

ز داغ آن بدنِ زير سُمِّ مركبها         

طنين فكنده در عالم صداي مادر تو

 

میان شهر غم کنج خرابه       

سه ساله دختری در التهابه

میان خواب می‌بیند پدر را       

که روی نی سرش در پیچ و تابه

 

سيزده سالة حسن ماندي   

كربلايي، كنار من ماندي

ديدم از مركبت زمين خوردي      

به روي خاك، بي كفن ماندي

 

اي تازه جوان من، مرا پير مكن       

اين قدِّ شكسته را زمينگير مكن

تا جان به لبان خواهرم نآمده است   

برخيز اذان بگو و تأخير مكن

 

با غضب نور دو چشمان ترم را كشتند     

همة آرزوي اهل حرم را كشتند

اي جوانان همه از خيمه شتابان آييد       

گل بريزيد كه رعنا پسرم را كشتند

 

توان بال و پر خستة مرا بردي           

چه زود اي گل ياس رباب، پژمردي

صداي قُرّشِ تيري سه شعبه تا آمد     

به روي دست پدر ناگهان تكان خوردي

 

گرچه اي كودك شش ماهه تو دريا بودي     

تشنة قطره اي از آب گوارا بودي

لحظة آخر عمرت همه ديدند تو را        

مثل يك مرد سرِ نيزه سرِپا بودي

 

دست اين باد مده طرة گيسويت را        

به دمِ تيغ مبر طاق دو ابرويت را

زِرهي نيست كه جسم تو سلامت مانَد    

لا اقل دور كن از معركه پهلويت را

 

ارباً اربا ترين شهيد شدي      

پيش زهرا تو رو سفيد شدي

رفتي و مشك پاره ات آمد     

اي برادر تو نااُميد شدي

 

يكي با نيزه مي زد پيكرت را     

يكي بر نيزه ها مي زد سرت را

شنيدم بين آن غوغاي محشر   

صداي جانگداز مادرت را

 

سُرمة داغي كه بر چشم سياهِ تو نشست     

تار و پودِ اين دل غمديده را از هم گسست

آن زمانيكه فتادي از فرس بر روي خاك     

آنچنان گفتي اخي ادرك اخي پشتم شكست

 

همه نور نگاهم را گرفتند      

عمودِ خيمه گاهم را گرفتند

به زينب گفت قدِّ اِنكسارم   

علمدار سپاهم را گرفتند

 

پدرجان آتش افتاده به جانم      

سه ساله هستم اما قد كمانم

از آن شب كه من از ناقه فتادم  

ببين لكنت نشسته بر زبانم

 

وَرم بگرفته حجم بازويم را       

به خود پيچيد آتش، گيسويم را

دل شب مادرت را كه ديدم      

ز يادم برد درد پهلويم را

 

خسوفي تيره بر رويم نشسته  

كمي آتش به گيسويم نشسته

از آن روزي كه خوردم تازيانه     

كبودي روي بازويم نشسته

 

غروبي تلخ و داغي بي شماره        

نمانده بود ديگر راه چاره

همه در بين آتش مي دويدند     

جدا افتاد گوش و گوشواره

 

با تنِ خسته از فرس افتاد      

صيدِ شمشير، در قفس افتاد

آنقَدَر سنگ ميهمانش شد      

كآخرالاَمر از نفس افتاد

 

بستند بر سفيرِ تو چون راهِ چاره را       

آتش زدند سينة اين بي سواره را

جانِ منِ شكسته دل اي پيرِ مي فروش   

با خود ميار كرببلا شير خواره را

 

همه اهل حرم در پيچ و تابند     

همه لب تشنة يك جرعه آبند

رقيه، زينب و اطفال خيمه         

همه دلواپَسِ طفل ربابند

 

اينجا مباد همره خود دختر آوري        

اصغر بياوري، عليِ اكبر آوري

اي كاش قبل از اينكه بيايي به اين ديار    

انگشتر رسول خدا را در آوري

 

با من بمان و درد مرا بيشتر مكن         

تنها به شام و كوفه مرا ره سپر مكن

بال و پرم شكست، علي اكبرت كه رفت   

با رفتنت بيا و مرا خونجگر مكن

 

دوباره ماه محرم دوباره بزم عزا       

دوباره گريه براي امامِ عاشورا

دوباره نالة زهرا به گوش مي آيد   

ز قتلگاه حسين و زمين كرببلا

 

ز تشنگي همه گلهاي باغ پژمردند      

سرِ تو را به سرِ نيزه از حرم بردند

چگونه زينبِ مظلومه پيرتر نشود        

تمام اهل حرم تازيانه مي خوردند

 

حرام زاده اي انگشتر تو غارت كرد        

به كودكان كتك خورده ات جسارت كرد

وَ سمت قوم يهودي كه خيره سر بودند   

به رويِ نيزه نشستي و رهسپارت كرد

 

تو رفتي آب شد آزاد مادر     

دلم شد شهر غم آباد مادر

خودم ديدم سرت از روي نيزه  

چگونه بر زمين افتاد مادر

 

برادرجان عليِ اكبرت كو     

گل ياس علي، برگ و برت كو

نمي پرسم از عباس دلاور      

سليمان زمان، انگشترت كو

 

مگو با ما از آهنگ صبوري      

نمانده بين چشم خيمه نوري

منِ دلخسته بر ناقه نشستم       

تو يا بر نيزه يا كنج تنوري

 

غمي بر سينه ام بر پا شد اي واي        

ميان قتلگه غوغا شد اي واي

ببين عمه سرِ رأسِ عمويم           

ميانِ شاميان دعوا شد اي واي

                             

فداي  نالة  واغربتاي خواهرتان           

طنين فكنده در عالم صداي مادرتان

چگونه روضه بخوانم كه در ميان حرم     

فتاده هم همه، از تن جدا شده سرتان

 

چه مي شد اي گل زهرا مسافرت بودم     

ميان كوچة عشق تو عابرت بودم

چه مي شد از كرم و لطف و مرحمت آقا       

شبي كنار حريم تو زائرت بودم

 

پريده مرغ دلم روي بامت آقاجان      

نوشته اند مرا مست جامت آقاجان

نوشته اند مرا از همان شب اول       

گدا و نوكر و عبد و غلامت آقاجان

 

همينكه خون سر تو رقيق تر مي شد

نشان نيزه سواران دقيق تر مي شد

وَ هر چه قدر به سويت شتاب مي كردند

جراحت تن پاكت عميق تر مي شد

 

نازك نبود اين دلم، اما شكسته شد

در قتلگاه رشته عمرم گسسته شد

با اينكه در نماز شبم غرق مي شدم

بعد از حسين، نافله هايم نشسته شد

 

دلشوره هاي دختركت را نگاه كن

بال كبود شاپركت را نگاه كن

گريه مكن كه بال و پرم خوب مي شود

كنج لبان خود تركت را نگاه كن

 

صحراي كربلا جگرم را كباب كرد

دستي ميان خيمه ما انقلاب كرد

باران تازيانه كه باريد در حرم

روياي خوب كودكيم را خراب كرد

 

رضا باقریان

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ای زمین کربلا من باغبانم 
آمدم با اصغر غُنچه دهانم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
ماهم و یک آسمان دارم ستاره 
همرهم پیر و جوان و شیرخواره 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
آمدم تا کار دین سامان بگیرد 
پیکر بی جانش از ما جان بگیرد 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
همره من آمده بس ناز دانه 
ای عدو آماده شُو، با تازیانه 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
من جهانی را به خود دیوانه دارم 
شمعم و هفتاد و دو پروانه دارم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار» 
گُل شود پرپر به پیش دیده گانم 
پیش من غلتد به خون سرو روانم 
من حسینم، من حسینم، من حسینم «تکرار»

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

ورود کاروان به کربلا

 

پنجه ی هجر گریبان مرا می خواهد

غُصه كیسوی پریشانِ مرا می خواهد

هجمه ی باد خزان است تبر آورده

همه گل های گلستانِ مرا می خواهد

بوی خون می دهد این دشت خدا خیر كند

این چه خاكیست كه سامان مرا می خواهد

آه تاوان جدائی تو جز مُردن نیست

بی تو پس دادنِ تاوان مرا می خواهد

غربت دیده ی بارانیت ای دلخوشیم

آتش افروخته دامانِ مرا می خواهد

لشكر نیزه كه چشم از تو نگیرد نكند

جان من آمده و جانِ مرا می خواهد

چكمه ی كیست كه كُفرانه رجز می خواند

نكند سینه ی قرآن مرا می خواهد

كُشت دلشوره مرا آخرِ این راه كجاست؟

این زمین مهجه قلبم نكند كرب و بلاست

ناگهان دلهره بر پیكرِ من ریخته است

كربلا گفتی و بال و پر من ریخته است

این غباری كه از این دشت به رویِ تو نشست

پیشتر خاك عزا بر سرِ من ریخته است

لحظه ای روز دهم از نظرم سرخ گذشت

دیدم آنچه به دلِ مضطرِ من ریخته است

هر طرف چشم من افتاد به صحرا دیدم

تن بی سر شده دور و بَرِ من ریخته است

دیدم از خیره گی تیر سه پر لخته ی خون

جای شیر از دو لب اصغرِ من ریخته است

غارت پیرهن پاره اگر طولانی است

گرگ از بسكه سرِ دلبرِ من ریخته است

كعب نِی از همه سو دورِ تنم پیچیده

دستِ تاراج سرِ معجرِ من ریخته است

آخرِ راه رسیدیم بیا برگردیم

تا كه داغ تو ندیدیم بیا برگردیم

 

علیرضا شریف

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

اي کربـبـلا مـاه آمد           يک قافـلـه از راه آمد
من با که بگويم زينب           بـا سـينه پـر آه آمـد
آمده هفتاد و دو لاله           آمده زهراي سه ساله
حسين شده کرببلايي
* * * * * * * * * *
يک سـلسـله مـو مي آيد        با جـام و سـبو مي آيد
طفـلان همگـي مي خندند      تـا بـوي عـمـو مي آيد
شد علقمه مست گل ياس      دارد تماشا چشم عباس
چون نينوا دارم نوايي
* * * * * * * * * *
هم قبلـه دلـهـا آمد                   هـم مـاه دل آرا آمد
هم يوسف زهرا آمد                    هـم يوسف لـيلا آمد
در قافله عطر و گلاب است
ششماهه درگهواره خواب است
هر سو رسد بوي جدايي

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

من تو رو دارم ديگه غم ندارم

 

من تو رو دارم چيزي كم ندارم

 

به من بگو كه چي شده داداشي

 

دق ميكنم اگه پيشم نباشي

 

تا هركجا بري ميام به قران

 

شهر بلا بري ميام به قران

 

چرا داري گريه كنون ميخندي

 

كجا ميخواي بري كه بار ميبندي

 

خواهر برادري سفر چه خوبه

 

راه افتادن وقت سحر چه خوبه

 

روسري  گلدار منم رو بردار

 

چادر بازار  منم رو بردار

 

عاشق اون لحن خوش صداتم

 

خودم بلا گردون بچه هاتم 

 

صداي گريه هات يادم نميره

 

اون التماس دعات يادم نميره

 

خسته شدم ببين ز پا نشستم

 

داداش من از خير سفر گذشتم

 

اينجا كجاست ؟ بيا بريم مدينه

 

كرببلاست ؟ بيا بريم مدينه

 

اينجا كجاست ؟ چرا اسير درديم

 

داداش بهم بگو كه بر ميگرديم

 

من از سنان و حرمله ميترسم

 

من از كمان و حرمله ميترسم

 

دلت مياد ببيني غرقه در خون

 

سر به سرم ميذاره شمر ملعون

 

يا كه سنان راه منوميبنده

 

هو ميكنه به اشك من ميخنده

 

دلت مياد خولي بد قواره

 

  پيش همه  ادامو در بياره

 

دلت مياد  درد كمر بگيرم

 

رو نيزه ها از تو خبر بگيرم

 

دلت مياد ببيني روسري مو

 

چادر يادگار مادري مو

 

حق بده از درد فراق ميترسم

 

حق بده از غصه و داغ ميترسم

 

بيا و بي خيال كربلاشو

 

بيا و تكيه گاه بچه ها شو

 

منو با يك سه ساله تنها نذار

 

با زجر اين قافله تنها نذار

 

تا رفتي زينب تو نيمه جون شد

 

يك سفر اومديم كه زهرمون شد

علیرضاخاکساری

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

محمود ژولیده

‏ورود کاروان به كربلا

 

شد زمین و زمان همه درهَم

كربلا چون قدوم دلبر دید

نینوا از مهابتِ سلطان

زیر پای حسین می لرزید

 

پا ز مركب چو بر زمین بگذاشت

می زد از آسمان فرشته صَلا

آیه ای بر امام نازل شد

قل اعوذ برب كرب و بلا

 

چه شد ای مركبِ زبان بسته ؟!

كه قدم از قدم نَه برداری ؟

گوشه ی دیده ات چرا خیس است؟

مگر از كربلا خبر داری؟

 

پیشِ قدِّ رسای ساقی بود

نخل ها سر فرود آوردند

كودكان در برِ عمو عباس

مَشك ها، هر چه بود آوردند

 

قول دادند، موج های فرات

كه كسی تشنه لب نمی ماند

خارها هم به ساربان گفتند

هیچ طفلی عقب نمی ماند

 

غیرتِ كودكانه را بنگر

گریه ها گریه های نوزاد است

حیرتِ ماورا را بنگر

خنده ها خنده های صیاد است

 

روی دستِ تمام دخترها

عمه كارِ بهانه ای می داد

با زبان اشاره غم ها را

ردّ پایی، نشانه ای می داد

 

گفت با خویش زیر لب زینب

این زمین را چه جور می بینی؟

ناگهان زد صدا: برادر جان!

نیزه ها را ز دور می بینی؟

 

دارد از گوشه گوشۀ میدان

دسته دسته سپاه می آید

نكند این چنین كه می بینم

خبر از قتلگاه می آید

 

این همه لشگر از كجا آمد؟

پس چه شد وعده های مهمانی؟

باغ هاشان چه میوه ها داده!

سفره هاشان پُر از پریشانی!

 

كوله هاشان چرا پر از تیر است؟

بارهاشان چرا پر از سنگ است؟

می شود تا مدینه برگردیم؟

دلِ من بهر مادرم تنگ است؟

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز دوم ماه محرم

از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین

دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین

بندِ بارت باز شد بندِ دلِ اطفال ریخت
از شترها خیمه ها افتاده آواره حسین

نیزه ها را نخل و اینجا را اَمان پنداشتیم
بر سپاهی چشم ما افتاده آواره حسین

دیدی آخر زینبت همراه تو آواره شد
این سخن انگار جا افتاده آواره حسین

دخترانت بندِ معجرها اگر محکم کنند
چشمشان بر بی حیا افتاده آواره حسین

گوئیا بینیم از حالا که ده روز دگر
دست و پایت زیر پا افتاده آواره حسین

گفته های مادرم امروز یادم آمده
بر زمین خون خدا افتاده آواره حسین

زانوی یاران رکاب خواهر ، اما بعد چه ؟
ره به نامحرم چرا افتاده آواره حسین

گفته بودم هیچگه داغت نبینم یا اَخی
حال بر لب یا اخا افتاده آواره حسین

بانوان بر مادرم زهرا توسّل جسته اند
صحبت از روز بلا افتاده آواره حسین

دخترت گوید که ای عمّه خدا صبرت دهد
غصّه هایت بر مَلا افتاده آواره حسین

شیرخوارت دست گَردان همه اهل حرم
شورِ لالایی بپا افتاده آواره حسین

گَرد غربت خوب عرضِ خیرِ مقدم می کند
از سرِ دوشت عبا افتاده آواره حسین

مَشکها بر دستِ ساقی خودنمایی می کنند
بر لب ساقی دعا افتاده آواره حسین

نازدانه دخترت از قلّۀ دوش عمو
دیده اش بر نیزه ها افتاده آواره حسین


با همه غربت که داری ای عزیز فاطمه
بر لبت حمد و ثنا افتاده آواره حسین

مهدی ات از کعبه، اِی سالار زینب می رسد
گرچه راه از نینوا افتاده آواره حسین
شاعر : محمود ژولیده

 
 
چهارشنبه 14 مهر 1395  5:05 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها